دوران انقلاب شکوهمند اسلامی ایران گرچه با شور و نشاط وصف نشدنی مردم و تلاش خالصانه انقلابی ها به پیروزی رسید اما سختی های دردناکی هم برای تعداد زیادی از جوانان آن دوران داشت. به گزارش ندای انقلاب، این انقلاب همچون تمام انقلاب های بزرگ دنیا تلخی های فراوانی هم داشته است، جوانان بسیاری زیر بار شکنجه های وحشیانه ساواک هزاران بار جان دادند اما زنده ماندند.  به بهانه دهه فجر انقلاب این بار پای صحبت های مبارزی سیاسی نشسته ایم که زجر شکنجه‌های ساواک را به جان خرید اما هرگز دست از مبارزه و حمایت از ولی‌فقیه برنداشت. سید بهاءالدین صدر از مبارزان سیاسی دوران انقلاب در اصفهان بود، وی که بارها در دوران انقلاب به‌علت فعالیت های مختلف سیاسی دستگیر و در زندان های مخوف ساواک حبس شده، از آن دسته شیرمردان انقلابی دوران بود که ساواک را برای اعتراف به فعالیت های سیاسی خود علیه رژیم شاه و فروختن دیگر مبارزان، در حسرت گذاشت. *فعالیت های سیاسی و حرکت های انقلابی خود را از کی و چگونه آغاز کردید؟ صدر: من فعالیت های سیاسی خود را از سال ۱۳۴۳ و بعد از تبعید حضرت امام شروع کردم، در آن دوران محصل بودم و در کلاس دهم دبیرستان درس می خواندم و تقریبا ۱۶ ساله بودم؛ در آن دوران وصل شدیم به یک سری گروه هایی که فعالیت های مخفیانه سیاسی علیه رژیم شاه انجام می دادند. *در فعالیت های سیاسی خود بیشتر چه اقداماتی انجام می دادید؟ صدر: وقتی حضرت امام تبعید شدند، به زبان آوردن نام امام به عنوان بدترین مسئله و جرم بود چون رژیم می خواست هیچ اسمی از حضرت امام بر زبان ها جاری نشود، ما سعی‌مان بر این بود که اهداف و سخنان امام را در جاهای مختلف مطرح کنیم. در آن دوران به مردم القا کرده بودند که اگر در یک مکان سه نفر باشید حتما یک نفرتان ساواکی  است و این کار کرده بودند که کسی جرأت حرف زدن هم نداشته باشد، اگر هم کسی را دستگیر می کردند نیازی نبود بدانند کاری کرده یا نه بدترین شکنجه ها را نثارش می کردند. یا در اقدامی دیگر پس از پایان برگزاری روضه های محرم می رفتیم کنار کنتور برق و وقتی جمعیت می خواست مکان را ترک کند برق را قطع می کردیم و یکی می‌گفت برای سلامتی آیت الله خمینی صلوات بفرستید، و همین صلوات امام را در محافل مطرح می‌کرد، یا اعلامیه‌های حضرت امام را شبانه دست نویس کرده و در مجامع مختلف پخش می‌کردیم، یا آن زمان که محصل بودم مواقعی که مدرسه تعطیل می شد در راه پله پشت بام پنهان می شدیم و عکس های حضرت امام را به دیوارهای کلاس ها آویزان می کردیم و از پشت مدرسه فرار می کردیم. به علاوه کارهای رسیدگی به خانواده های شهدای انقلاب از جمله تأمین نفت برای گرم کردن خانه هایشان، ساختن بمب های دستی و از این چنین فعالیت هایی هم داشتیم. * نخستین بار چه موقع دستگیر شدید؟ صدر: اولین باری که به دست ساواک دستگیر شدم سال ۴۵ بود که البته با بازجویی و بازداشت همراه بود ولی نتوانستند از فعالیت هایم سردربیاورند. * بعد از آزادی بازهم فعالیت های خود را ادامه دادید؟ صدر: بله من فعالیت های سیاسی خود را تا زمانی که وارد دانشگاه شدم ادامه دادم که به دو صورت بود: یک سری کارهای مشهود در انجمن اسلامی دانشگاه و از طرف دیگر فعالیت هایی بود که در مساجد انجام می دادیم و با نیروهای جوان و دانش آموزان مسائل قرآنی و مذهبی و تفسیر قرآن کار می کردیم و البته در کنار آن مسائل سیاسی هم با آنان کار می شد، در این میان افرادی که زبده تر و کارآمدتر بودند برای حضور در جلسات مخفی و نیمه مخفی جذب می شدند. حدود ۶۴ حوزه در مساجد اصفهان، خمینی شهر، شهرضا، بروجن، نجف آباد و اطراف اصفهان داشتیم که برای جذب نیرو و ساختن نیروها فعال بودند و در عین حال کارهایی همچون تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام، برگزاری جلسات روشنگری برای مردم و صحبت کردن با روحانیون و گزارش کار دادن به مراجع و در مقاطعی تهییج کردن برای برگزاری برنامه‌های انقلابی انجام می دادیم. یک سری برنامه‌های آمادگی جسمانی و تمرین هایی مربوط به مواقعی که احتمال دستگیری اعضا وجود داشت هم برای جوانان داشتیم. *بعد از این دوران بازهم دستگیر شدید؟ صدر: بله سال ۵۳ که سرباز بودم یک بار دیگر دستگیر شدم، مدت ۴ ماه در کمیته مشترک ساواک مرا نگه داشتند و در آنجا وضعیت فاجعه باری از نظر شکنجه‌ها و آزار و اذیت زندانیان وجود داشت، همه می دانستند اگر کسی وارد آنجا شود زنده یا سالم بیرون آمدنش معلوم نیست. * این‌بار به چه جرمی دستگیر شدید؟ صدر: شاید باورش برای مخاطبان سخت باشد که ساواک در آنجا افراد را شکنجه می‌کرد فقط به جرم اینکه تو چرا فکر می کنی؟! ونه حتی به جرم اینکه چرا این کار را کردی و یا آن عمل را انجام دادی؟! چون تو فکر می کنی و بینش داری دستگیر و به سختی شکنجه می شوی! شاید امروز برای جوانان ما مشکل باشد احساس و درک آن خفقان که چرا جوانان انقلابی خودشان را به خطر می انداختند به خاطر آن خفقانی که وجود داشت و نمی توانستند ابراز وجود کنند و هیچ حرفی نمی توانستند بزنند! *پس با این وجود مسائل زیادی جرم محسوب می شد. صدر: دقیقا همینطور است، داشتن کتاب هایی مثل نهج البلاغه و تفسیر قرآن جرم بود و به همین دلیل انقلابی ها را شکنجه می کردند. گاهی اوقات با اینکه هیچ مدرکی از افراد پیدا نمی کردند اما آنقدر یک جوان را کتک می زدند و شکنجه می کردند تا اینکه پای او در کفشش می گندید و مجبور می شدند آن را قطع کنند، فقط به این دلیل که به افراد شک می کردند که ممکن است کاری انجام داده باشد! در آنجا دستگاه های شکنجه زیاد و عجیبی وجود داشت. *وضع جسمانی شما چطور بود و تا چه مدت زندانی بودید؟ صدر: بعد از ۴ ماه زندانی بودن در کمیته مشترک ساواک، خانواده ام توانستند به ملاقات من بیایند ولی با اینکه یک ماه بود بازجویی ها تمام شده بود بستگانم مرا به دلیل وضعیتی که از نظر ظاهری پیدا کرده بودم نتوانستند بشناسند! شکنجه‌ها به شکل های مختلفی انجام می شد که الان هم در موزه عبرت تهران که کمیته مشترک ساواک سابق بود موجود است؛ خیلی ها بودند که دستگیر شدند و دیگر هیچ اثری از آنان پیدا نشد، هم افرادی که اعدام می شدند و هم خیلی هایی که زیر بار شکنجه شهید می شدند جنازه های آنان را ساواک در مکان های نامشخص دفن می کرد. *:بعد از آن بازهم دستگیر شدید و جرمتان مشخص بود؟ صدر: من حدود ۱۱ ماه هم در زندان قصر حبس شدم، ساواک نتوانسته بود به جزییات فعالیت های سیاسی من پی ببرد اما این بار هنگام دستگیری، تعدادی اعلامیه حضرت امام همراه داشتم و متوجه چیز دیگری از جمله جلسات پنهانی ما نشدند وگرنه حتما به ۱۵ سال زندان یا حبس ابد محکوم می شدم، به‌علاوه در شکنجه  هایشان هم نتوانستند هیچ اعترافی از من بگیرند، تنها اعلامیه‌ها بود که چون در دست داشتم نتوانستم وجودشان را انکار کنم. *به جرم توزیع اعلامیه امام چه حکمی برایتان صادر شد؟ صدر: من در دادگاه اول به جرم نگهداری و توزیع اعلامیه حضرت امام به سه سال حبس محکوم شدم و در دادگاه بعدی این حکم به دو سال کاهش یافت. در نظام شاهنشاهی افراد را به کوچکترین جرم ها به شدت مجازات و شکنجه می کردند، اما جالب است بدانید این در حالی بود که در آن دوران برای بی بندو باری و هرز بودن هیچ محدودیتی وجود نداشت. *در این زمینه بیشتر توضیح می دهید؟ صدر: بله اتفاقا یک روز به این فکر افتادیم که در دانشگاه اصفهان یک مسجد بسازیم، با مرحوم همدانیان هم صحبت کرده بودیم و قرار بود ایشان هزینه ساخت این مسجد را تقبل کند، به همین منظور با چند نفر از دوستان بعد از مدتها موفق شدیم به دیدار رئیس دانشگاه اصفهان که آن زمان دکتر معتمدی گویا پسر خاله فرح پهلوی بود برویم، بعد از اینکه موضوع را با وی مطرح کردیم پوز خندی زد و نگاه عاقل اندر سفیهی به ما کرد و گفت: «من این فضای سبز را اینجا درست کردم و این درختکاری ها را، بروید دختر و پسر بین این ها خوش باشید! کسی هم بخواهد نماز بخواند در خانه خودش می خواند.» این بود بینش رئیس یک دانشگاه در دوران پهلوی، یعنی در عمل بی بندو باری و فساد اخلاقی را تبلیغ می کردند و جوانان را به این سمت می کشاندند، این وضعیتی بود که ما داشتیم. *مردم در دوران رژیم ستم شاهی چه قدر آزادی بیان داشتند؟ صدر: آن زمان شما نمی توانستید حتی کوچکترین ایراد و اشکالی به استاندار یا شهردار رژیم پهلوی بگیرید! مردم ما اگر خطر را به جان  خریدند به این دلیل بود که نمی خواستند مثل یک حیوان زندگی کنند، مردم ما به دنبال آزادگی و انسانیت بودند، اینکه بتوانند خودشان باشند. مستشاران خارجی که در کشور ما جا خوش کرده بودند به همه چیز ما مسلط بودند، به ناموس ما، خون ما و به دین ما، و کسی حق اعتراض نداشت، خب لایحه کاپیتولاسیون را هم به همین منظور تصویب کردند، تحمل این شرایط برای انسان خیلی مشکل است. تازه وقتی زندان تمام می شد آن موقعی بود که شاه حزب رستاخیز را اعلام کرده بود و براساس آن می گفتند اگر کسی حزب رستاخیز را قبول دارد یا زیرگروه آن بشود، یا از ایران بیرون برود و یا زندانی شود؛ زندانیان سیاسی وقتی حکم زندانشان تمام می شد آزاد نمی شدند، ما ماه ها بعد از تمام شدن حکم زندانمان در زندان اوین مانده بودیم، نه اجازه ملاقات داشتیم، نه روزنامه‌ای و نه تلویزیونی بود، افرادی بودند که دو یا سه سال بود محکومیتشان تمام شده بود ولی بازهم در اوین حبسشان کرده بودند. تا اینکه چند روز قبل از انقلاب که فضای باز سیاسی کارتر مطرح شد و فشار آوردند روی ایران که باید یک مقدار فضا را باز نگه دارید وگرنه ممکن است انقلاب و شورشی در شهر پیش آید، کم کم زندانیان سیاسی را که مدتها بود حکم حبسشان تمام شده بود آزاد کردند و من هم از آن عده بودم. *از دست مأموران ساواک فرار هم کرده بودید؟ صدر: یادم هست یک دوره که تازه از زندان آزاد شده بودم، چون کمرم زیر شکنجه آسیب دیده بود و عمل کرده بودم زیاد توان شرکت در فعالیت های سنگین را نداشتم اما یک بار در یکی از تظاهرات خیابانی در اصفهان حضور پیدا کردم که مأموران رژیم حمله کردند و ما به سمت کوچه های اطراف بازارچه بیدآباد اصفهان فرار کردیم، در جیبم هم چند نوار سخنرانی از حضرت امام داشتم، در همین حین درِ یکی از خانه‌ها باز بود و ما سریع وارد آن خانه شدیم، پیرزنی هم بود که یک مقدار سرو صدا کرد که «چرا وارد خانه من شدید؟ الان مأموران هم میایند»، ما گفتیم نه مادر نگران نباش مسئله ای نیست، البته می دانستیم بالاخره درِ این خانه را هم می زنند و ما را پیدا می کنند؛ ناگهان چشمم به قابلمه ای افتاد که روی اجاق بود و برنج دم کرده بودند و روی درِ قابلمه یک پارچه دم کُنی گذاشته بودند، من هم سریع نوارها را بیرون آوردم و داخل این دم کنی گذاشتم روی درِ برنج، کمی بعد مأموران وارد خانه شدند و دیدند هیچ چیزی دست ما نیست؛ از این دست کارها زیاد می کردیم. *جوانانی انقلابی همچون شما روحیه مقاوم و آهنین خود را در مقابل آن همه سختی و بی عدالتی چگونه به دست آورده بودند؟ صدر: ببینید همه اینها از اعتقاد ما نشأت می گرفت، البته متأسفانه مبارزانی هم بودند که به عنوان مارکسیست و کمونیست فعالیت می کردند و خیلی زود زیر شکنجه اعتراف می‌کردند اما آنچه بچه‌های ما را در مقابل سختی شکنجه مقاوم می کرد بُعد مذهبی شخصیت آنان بود و ایمانی که داشتند، می دانستند برای چه مبارزه می کنند و کارشان چه ارزشی دارد. *و اما نکته آخری که دوست دارید به جوانان امروز بگویید. صدر: من دوست دارم به جوانان و مردم کشورمان بگویم اگر مسئولان خطا و اشتباهی مرتکب می شوند، آن را پای نظام نگذارند، اساس نظام این نیست و نبوده است، الان برعکس آن دوران که ایران دست مستشاران خارجی بود، کشورمان دست خودمان است، بیاییم رفع مشکلات و نظارت ها را از خودمان شروع کنیم، مسئولان هم بدانند مردم از تبعیض بیزارند پس در مورد مسائل بیشتر مراقبت کنند. منبع : تسنیم انتهای پیام/