<?xml encoding="utf-8" ??????> به گزارش صابرنیوز ، «دارکوب» فیلمی است از فیلمساز نوگرای سینمای ایران «بهروز شعیبی» که دو عاشقانه دهلیز و سیانور را با تهیه‌کنندگی «سیدمحمودرضوی» در سینمای ایران جاودانه کرد. اما قبل از پرداخت به فیلم و چگونگی تالیف توسط بهروز شعیبی فیلم را باید از زوایه تهیه‌کننده بررسی و جایگاه تهیه‌کننده در مقام مولف را نیز ارزیابی کرد. با پیش فرض‌ گرفتن آنچه به عنوان "سینمای توسعه مدار"،  با مختصاتی بر محور هنر اسلامی و سینمای دینی و نگاهی بلند مدت و همراه با برنامه ریزی دقیق و امید به آینده و بهره گیری مناسب از ابزار هنر برای تأثیرگذاری و امیدآفرینی حداکثری، مسیر حرکت را روشن کرده است، فیلم دارکوب با تالیفات پیشین رضوی همخوانی ندارد. نکته مهم این است که استقلال در شیوه ساخت و مولف، در کارگردانی اثر نمودی ندارد. در مورد فیلم دارکوب مهمترین مسئله باب کردن مصادیق داستانی هنجارشکن سینماست. اگر مولف ادعاهایی فراتر از سینما دارد، باید اشاره کنیم با دستمایه قرار دادن موضوعی چنین هنجارشکن و بشدت سیاه، چرا نگاه امیدوارانه را در فیلم از قلم انداخته است. شاید اگر رضوی، ادعاهایی فراتر از سینما نداشت، نقد کارنامه تهیه‌کننده، در این مجال و مقال موضوعیت پیدا نمی‌کرد. اما چون  ایشان همواره در مقام پرسشگری قرار دارند، باید پرسید که اولا نقد فرد و جریانشناسی در سینما حق مسلم منتقدان است و نکته دوم این است که چرا امیدآفرینی جایی در فیلم نداشته است؟! طرح موضوع با این سیاق بدین منظور نیست که چرا دارکوب ساخته شده ، بلکه منظور این است که چرا الگوهای پیشین دستمایه قرار نگرفته است. رضوی با توجه به سیاق و کارنامه اش، فیلم‌های سیاهی می‌سازد اما در پایان بندی آثارش امید را چاشنی فیلم می‌کند.اما دارکوب یک سیاه نمایی تمام  وکمال منهای مسئله امید است. حتی با آن پایان بندی سردستی امید چاشنی فیلم نمی‌شود. **در سینما بچه فروشی می‌کنند؟ سال گذشته در جشنواره فیلم فجر، اثری با موضوع فرزندکشی غیر اختیاری در جشنواره فیلم فجر از سوی داوران بسیار مورد توجه قرار گرفت تا جاییکه اعتراض بسیاری از  منتقدان روشنفکر را برانگیخت. در واقع خیل اعتراضات و توجه ویژه هیات داوران به این فیلم مجموعه اعتراضات بیشتر از گذشته دامن زد. سال قبل‌تر یعنی در جشنواره سی و چهارم فیلم ابد و یک روز ، سیاه نمایی در سینما را به اوج رساند. متاسفانه در جشنواره امسال دارکوب فیلم سیاه «ابد و یک روز» را در سیاه‌نمایی روسفید می‌کند و یک گام فراتر از فیلم تابستان داغ با موضوع فرزندکشی غیر اختیاری، به موضوع فرزندفروشی اختیاری می‌پردازد. اغلب کسانی که فیلم را تماشا کرده‌اند باور نمی‌کنند که سینماگران نوگرای سینمای ایران بهروز شعیبی آنرا ساخته باشد و تهیه‌کننده شریف و صدیقی مثل سید محمود رضوی آنرا تهیه کرده باشد! مشخص نیست چرا این ترکیب موفق کارگردان – تهیه کننده با تجربه هایی که هریک اعتباری برای سینمای ایران شده است، وارد حیطه ملتهبی مثل بچه‌فروشی اختیاری شدند؟! آنچه موجب حکمت افزایی در زمینه تهیه فیلم می‌شود، همسان سازی گفتمانی در مسیر تالیف است، نه الگوگیری از سایر تهیه‌کنندگان و فیلمسازان برای خالی نبودن عریضه. ساده‌ترش این است که مولف در مقام تهیه کننده، هول ابد و یک روز  و روی مدار فرهادی فیلم ساختن نشود. این عبارات به این معنی نیست که تهیه‌کننده حق ندارد به عرصه‌های ملتهب ورود کند و فیلم‌های سیاه بسازد. نکته نخست این است که جناب رضوی با ساخت فیلم‌های سیاه و ملتهبی مثل «دهلیز»، «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» و حتی «درباره الی»، از آزمون‌های سینمایی بزرگی سربلند بیرون آمده‌اند و از سیاه‌ترین مضامین، امیدوارانه‌ترین آثار سینمایی را ساخته‌اند. به عنوان نمونه در اوایل دهه نود که سینمای ایران روی موج تاختن بر قصاص سوار شده بود، ایشان فیلم نجیبانه دهلیز را ساخته‌اند که فیلم سیاهی است اما همین فیلم سیاه نتیجه‌بخش و پرثمر است توام با امید فراوان. در این مجال فرصت تحلیل آثار پیشین نیست اما ایشان در فضای سیاه به عنوان تهیه‌کننده‌ای مولف با فیلم خانه‌ای در خیابان چهل و یکم بر بستر فیلم دهلیز گفتمانی تازه می‌سازد که هیچ تعارضات و تناقضی با گفتمان دینی ندارد و البته در این مجال آثار ارزشمند انقلابی ایشان مثل ماجرای نیمروز را قضاوت نمی‌کنیم. اما فیلم ساختن در حوزه اجتماعی نیاز به دقت فراوانی دارد که در ساخت فیلم دارکوب به درستی لحاظ نشده است. در نتیجه مولفان به صورت یکطرفه‌ای روی موضوع بچه فروشی مانور عجیبی می‌دهد. مولفان دارکوب به شکل ساده‌انگارانه‌ای سمیه (پریناز ایزدیار)  ابد ویک روز را از سعید روستایی قرض گرفته‌اند و در فیلم دارکوب نقش محسن(نوید محمدزاده) را به او داده‌اند. سمیه در فیلم دارکوب معتاد شده است و نقش مهسا (سارا بهرامی) را ایفا می‌کند، زنی که در یک ماجرای کاملا نامفهوم معلوم نیست چه بلایی بر سر خود و فرزندش آورده است و روزبه علیزاده (امین حیایی) پس از چندی او را طلاق داده است و با مینو (مهناز افشار) زندگی می‌کند. آنها دختری به نام گلی دارند که در واقع همان باران دختر مهساست. فیلم از جایی آغاز می‌شود که مهسای معتاد به سراغ روزبه می‌رود و سراغ دخترش را می‌گیرد. روزبه ادعا می‌کند دخترشان فوت کرده است و گلی  ماحصل ازدواجش با مینو (مهناز افشار)است. اما روزبه دروغ می‌گوید و مهسا با اینکه از شدت اعتیاد بالایی رنج می‌برد اما دخترش را می‌خواهد. این چند سطر روایت با التهاب آفرینی به شیوه فرهادی و سیاه نمایی به سبک سعید روستایی پیش می‌رود و... . آنچه فیلم را به یک سیاه‌نمایی غیرقابل باور تبدیل می‌کند عدم دقت در نگارش فیلمنامه است. در این فیلمنامه دقت دهلیز و کوشش خانه‌ای در خیابان چهل و یکم نیست. طرح موضوع در فیلم فاقد جذابیت است، کارگردان در پرداخت تنش‌ها فرهادی-نمایی می‌کند و سعی در سعید روستایی شدن دارد. ضمن اینکه سوژه حضانت که از مجموعه فیلم‌های اسکاری سال گذشته (منچستر بای د سی و نور مهتاب) در فیلم سرریز شده سرانجام مشخصی به مخاطب نمی‌دهد و با یک پایان باز ، به سیاق سینمای ایران مسئله طرح می‌شود و اما حل نمی‌شود.