خطر مادی شدن دین – بخش ششم فقط فرهنگ اهل بیت می تواند نجات غریق جوامع اسلامی باشد خبرگزاری شبستان:در فرهنگ غربی کار به جایی رسید که مردم به جای این که به دنبال حکم خدا باشند تا زندگی زمینی را به آسمانِ غیب وصل کنند، به دنبال خرد آدمی راه افتادند تا میل‌های خود را اداره کنند و امروز با انواع بحران‌ها روبرو شده‌اند . خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف:‌ "در فرهنگ غربی کار به جایی رسید که مردم به جای این که به دنبال حکم خدا باشند تا زندگی زمینی را به آسمانِ غیب وصل کنند، به دنبال خرد آدمی راه افتادند تا میل‌های خود را اداره کنند و امروز با انواع بحران‌ها روبرو شده‌اند و به همان اندازه که فکر غربی به جوامع اسلامی سرایت کرد جوامع اسلامی نیز با همان بحران‌ها روبه‌رو شدند. خطای دوم جوامع اسلامی این است که می‌خواهند با همان فکر غربی که عامل بحران است، بحران‌های پیش آمده را رفع کنند، غافل از این که آنچه عامل نجات و سعادت است پذیرفتن ولایت الهی و گرفتن احکامِ اداره‌ی زمین از آسمان غیب است." "خطر مادی‌شدن دین"  کتابی است از محقق و پژوهشگر دینی،  اصغر طاهرزاده . وی در این کتاب می کوشد به خطرات و آفات مادی شدن دین بپردازد آنجا که به تعبیر این محقق،  با مادی‌شدن دین و قراردادی ‌پنداشتن احکام الهی، دیگر جایی برای نظر به ملکوت عالم باقی نمی‌ماند تا علم انسان‌ها علم حقیقی شود. بلکه با شعار عصری‌کردنِ دین، به فقها نیز توصیه می‌شود باید علم آن‌ها مطابق علم زمانه یعنی علوم تجربی باشد و از این طریق می‌خواهند شریعت عصری ‌شود و این خطای بزرگ دوران ما است در مادی‌کردن دین. آنچه در ادامه می آید بخش ششم  سلسله مطالبی با عنوان خطر مادی شدن دین است. اهمیت ولایت اهل البیت(ع) در نجاتِ دینداران در فرهنگ غربی کار به جایی رسید که مردم به جای این که به دنبال حکم خدا باشند تا زندگی زمینی را به آسمانِ غیب وصل کنند، به دنبال خرد آدمی راه افتادند تا میل‌های خود را اداره کنند و امروز با انواع بحران‌ها روبرو شده‌اند و به همان اندازه که فکر غربی به جوامع اسلامی سرایت کرد جوامع اسلامی نیز با همان بحران‌ها روبه‌رو شدند. خطای دوم جوامع اسلامی این است که می‌خواهند با همان فکر غربی که عامل بحران است، بحران‌های پیش آمده را رفع کنند، غافل از این که آنچه عامل نجات و سعادت است پذیرفتن ولایت الهی و گرفتن احکامِ اداره‌ی زمین از آسمان غیب است. خداوند در آیات 30 و 31 سوره‌ی توبه که بحث آن گذشت علت مشکلات و بحران‌ها را این‌گونه روشن فرمود که یهود و نصاری علمای خودشان را ملاک حق و باطل قرار دادند و معتقد به حلول خدا در عیسی(ع) شدند، بدون این‌که خداوند را ربّ و برنامه‌ریز حیات خود و جامعه بدانند. می‌فرماید: «وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ" در حالی که به آن‌ها دستور داده نشده بود مگر این‌که خدای واحد را عبادت کنند که جز او معبودی نیست، خداوند منزه است از آنچه آن‌ها انجام می‌دهند. به جای این که خدا را بپرستند چشم دلشان را از خدا برداشتند و به احبار و رهبان چشم دوختند و احبار و رهبان هم به جهت خودپسندی که داشتند، همین امر را پسندیدند و نتیجه‌ی چنین بینشی، دورشدن از توحید الهی شد و جان آن‌ها گرفتار صورت‌های مختلف دنیا گشت. به همین جهت در آخر آیه فرمود: «سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ»؛ خدا از شرک آن‌ها منزه است. با این‌که به ظاهر آداب دین الهی را انجام می‌دهند ولی چون در تمام اعمالِ دینی توجه آن‌ها به زمین و عالم ماده است، خداوند کار آن‌ها را شرک می‌داند و آن‌ها را متذکر می‌کند که آن نوع دینداری توحیدی نیست. کسانی توحیدی زندگی می‌کنند که به ریسمان الهی چنگ بزنند و آسمانی شوند، نه آن‌که دین الهی را زمینی نمایند. وقتی می‌فرماید: «وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»؛ پس تمام برنامه‌ها باید یک جهت داشته باشد و آن جهت‌گیری به سوی خداوند است، باید همواره حقیقت یگانه‌ی عالم هستی مدّ نظرها باشد و همه چیز به او ختم شود، همچنان که از او صادر شده است و لذا هر برنامه‌ای که توجه ما را به خدا نیندازد و انگشت اشارتش به خداوند نباشد یک نحوه دنیاپرستی و حس‌گرایی است و نتیجه‌ی آن حتماً سرگردانی و پوچی خواهد بود. از این رو باید مدیریت جامعه از نظر سیاسی و فرهنگی در اختیار کسانی باشد که تمام وجودشان ظهور اراده‌ی خداوند است و با تمام وجود نیز به او اشاره می‌کنند و لذا حضرت صادق(ع) در شرح آیه‌ی: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» می‌فرمایند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّذِی لَا یُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا قَالَ فَادْعُوهُ بِه»  سوگند به خدا مائیم اسماء حسنای الهی که هیچ چیزی از بندگان پذیرفته نمی‌شود مگر با معرفت به ما، که خداوند فرمود او را به آن اسمای حسنا بخوانید. و یا می‌فرمایند: «اِنَّ قُلُوبَنا اَوعِیةُ مَشِیةِ اللّهِ فَاِذا شاءَ شِئْنا» قلب‌های ما ظرف اراده و خواست خداست، چون او بخواهد ما نیز همان را می‌خواهیم. اگر این انسان‌ها مدیریت جامعه را به دست گیرند چشم جامعه همواره متوجه خدا است و از خطر حسّ‌زدگی رهایی می‌یابد. وقتی متوجه شدیم هر چیزی جز خدا چشم جامعه را پر کند جامعه را آشفته می‌نماید و به بیراهه می‌کشاند متوجه می‌شویم ریشه‌ی مشکلات جهان امروز را چگونه ارزیابی کنیم. حتی برنامه‌های سرگرم‌کننده، اگر علاقه‌ی کودکان را به خدا رشد ندهد بستر مادی‌شدن دین را فراهم می‌کند و پس از مدتی نتیجه‌ای جز بی‌دینی جوانان در پی نخواهد داشت. سؤال می‌شود چرا فرزندانمان قبل از بلوغ متدین‌اند ولی بعد از آن بی‌دین می‌شود؟ جواب این است که: قبل از بلوغ هم بی‌دین بودند منتهی بنا به تقلید از والدین اَدای دین‌داری در می‌آوردند، حال که می‌خواهند مستقل باشند، شخصیت اصلی خود را بروز می‌دهند. اگر دین را در دورانی که آماده‌ی شنیدن سخن والدین‌اند و یا حاضرند برنامه‌های سرگرم‌کننده‌ی تلویزیون را تماشا کنند، به‌گونه‌ای زیبا برای آن‌ها شرح ندهیم تا هرچه جلوتر می‌روند به خدا نزدیک‌تر شوند، وقتی عقل جوانی‌شان که عقل چون و چرا است، بیدار می‌شود جوابی برای سوالاتی که در مورد دین برایشان پیش می‌آید ندارند و لذا نمی‌توانند دینداری را ادامه دهند، چون دینی که برای آن‌ها ترسیم کرده بودیم یا تقلیدی بود یا احساساتی، مثلاً تصویر آبشاری را که همراه با چهچه بلبل و شُرشُر آب بود به او نشان می‌دهیم که در کنار آن، کودکی در حال نمازخواندن است و خوشحال می‌شویم که فرزندمان را نیز علاقه‌مند به نمازخواندن کردیم، غافل از این‌که او به جهت علاقه‌ای که به آبشار و چهچه بلبل داشت براساس تداعی معانی و شرطی‌شدن، نماز خواند. این نوجوان هر وقت نماز می‌خواند در حقیقت نماز نمی‌خواند بلکه به یاد آبشار و چهچه بلبل می‌افتد و این‌ها برایش تداعی می‌شود. و چون می‌خواهد خود را در آن فضا احساس کند نماز می‌خواند تا خیال خود را جهت ارتباط با آن فضا تغذیه کند، آری در ابتدا چنین کاری اشکال ندارد ولی چون صورت‌های خیالی پس از مدتی از ذهن می‌رود اگر عقل و قلبِ او هدایت نشود، پس از مدتی دیگر نماز نمی‌خواند. لذا تأکید می‌شود باید به تدریج جنبه‌های معنوی دین را به فرزندانمان بشناسانیم و آن‌ها را متوجه عالم غیب نمائیم، نه این‌که غیب را در حد محسوسات پائین بیاوریم بلکه باید انسان را بالا ببریم تا با عالم غیب ارتباط پیدا کند و در این راستا موضوع خودشناسی یا معرفت نفس شروع خوبی است چون نظرها به موضوعی می‌افتد که در عین مجرد بودن قابل احساس به علم حضوری است. پایان پیام/532