به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، هریت بیش از 30 کتاب منتشر کرد اما کمتر کسی است که نام «کلبه عمو تام» به گوشش نخورده باشد، کتابی در مبارزه با تبعیض و برده داری، کتابی با شهرت جهانی. با این وجود هریت تنها یک نویسنده نبود او راهبر جنبشی به نام مبارزه با ذهنیت برده داری بود که توانست از طریق هنر، جنبش خود را به انجام خوب برساند. 11 ژوئن 1811 بود که دختری در نیچ فیلد متولد شد؛ دختری که هرگز مادرش فکر نمی کرد نوزاد نحیفش قرار است روال دنیا را تغییر دهد. او ششمین فرزند از 11 فرزند خانواده بود. برادران و خواهرانش وا را هتی صدا می کردند. هریت وقتی پنج سال داشت مادرش رکسانا را از دست داد و کاترین دختر بزرگ خانواده بیشترین تاثیر را روی او داشت. زمانی هریت در امریکا شروع به نوشتن کرد که زنان جرات سخنرانی در مکان های عمومی نداشتند. نخستین نوشته های او مربوط به کودکان می شود نوشته هایی مانند «جغرافیای پایه برای کودکان». این بانوی نویسنده برای کتاب طرح یک انگلستان جدید 50 دلار دریافت کرد. با مهاجرتش در سن 21 سالگی به منطقه سین سیناتی واقع در اوهایو، او با جامعه برده داری و زندگی مردمان کنار راه آهن آشنا شد. در25 سالگی با کلوین استو یک استاد معارف در همان اوهایو ازدواج کرد و از او صاحب هفت فرزند شد. هریت برای نخستین بار درد و غم بسیاری از والدین قرن نوزدهم را با از دادن پسر 18 ماهه خود در اثر وبا، تجربه کرد. او بعدا اعتقاد داشت که اینچنین دردهای خرد کننده الهام بخش نوشتن نوشته هایی چون «کلبه عمو تام» شده است. هریت درباره مرگ طفل 18 ماهه اش می نویسد: « او در رختخواب مرگش بود و در قبرش که من آموختم یک مادر برده بیچاره چه احساسی دارد وقتی جگر گوشه اش از دامنش جدا می شود». قانون برده فراری در سال 1850 با این مضمون تصویب شد که هر کسی که این بردگان غذا یا پناه گاه موقت می داد مجازات می شد. هریت معتقد بود هدفش در زندگی نوشتن است و حقایق را درباره بزرگترین بی عدالتی جامعه روز یعنی برده داری انسانی نوشت و بیان کرد. او با استفاده از مشاهدات شخصی و تجربیات خود در زمینه برده داری ، رمان ضد انحصاری برده داری را به نام کلبه عمو توم یا زندگی در بین اقشار پایین دست نوشت کتابی که پیشتر طی یک سال در یک روزنامه به چاپ رسید. این کتاب درباره یک برده کنتاکی به نام عمو تام است که در یک قایق رودخانه ای که درکنار می سی سی پی قرار دارد به فروش می رسد. او در قایق دوست دختر سفیدپوست خود اِوا را که پدرش تام را خریدو با خود به نئو اورلئان برده، ملاقات می کند. این رمان همچنین دادستان واقعلی الیزا را به ما می گوید الیزا مادر برده فراری است که پسر پنج ساله اش هری فروخته شده است. الیزا وقتی از ایالت برده داری کنتاکی با پریده از رودخانه پوشیده از یخ به ایالت آزاد اوهایو می رود ، پسر خود را تنگ در آغوش می فشرد. شخصیت الیزا الهام گرفته شده از سمینار شعر الهی کلوین(همسر هریت) است. کلبه عمو تام پرفروش ترین کتاب بیچر استو بود که در قاره های امریکا، اورپا و آسیا فروش خوبی داشته و به 60 زبان دنیا ترجمه شده است. این کتاب هم تحسین قابل ملاحظه ای شد و هم مورد هجمه سنگینی قرار گرفت و استو و مسئله برده داری هر دو را در کانون توجه جهانی قرار داد. قطعا کلبه عمو تام تنها دلیل جنگ داخلی نبود اما روی عقیده های مردم شمال و جنوب در شعله ورتر شدن جنگ، تاثیر داشت. او خودش بعدها درباره رمان «کلبه عمو تام» می گوید: آنچه را نوشتم که باید می نوشتم چون در جایگاه یک مادر، در جایگاه یک زن، زیربار غم و اندوه و بی عدالتی قلبم شکست و نابود شدم. کلبه عمو تام برای استو امنیت مالی آورد و موجب شد هریت تمام وقت بنویسد. او در سال چند کتاب منتشر می کرد که یکی از آنها «کلیدی برای کلبه عمو تام» بود و همچنین «داستانی از باتلاق» که رمانی قوی تر علیه بردگی بود. هریتی پسر بزرگ که هریت او را «بره گله» خود می نامید همراه خانواده خود به بریتانیا رفت و در 19 سالگی در اثر غرق شدگی حین شنا جان باخت و غم از دست دادن هریتی موجب نوشتن رمانی به نام «وحشت وزیر» شد. استو در سال 1870 به دلیل هزینه بالای نگهداری و تعمیزات، مجبور به فروش خانه زیبا و دوست داشتنی خود در نوک فارم هارتفورد و اوکلاهاما شد. هریت به همراه خانواده بعدها در یک کلبه کوچک گوتیک ویکتوریا در نزدیکی خیابان جنگل هارتفورد مستقر شد و سالها در آنجا زندگی کرد. هریت در این دهه چندین کتاب منتشر کرد که از جمله آنها می توان به «زن در تاریخ مقدس»، «ما و همسایگانمان» و «مردم پوگانو» اشاره کرد. او همچنین یک رمان اتوبیوگرافی از دوران کودکی اش در لیچ فیلد نگاشت. همه عزیزانش از جمله خواهران، برادران، همسر و تعدادی از فرزندانش قبل از خودش فوت کردند. هریت اول جولای 1898 در سن 85 سالگی در خانه خود در هارتفورد درحالی که خواب بود، چشم از جهان فرو بست. جمله ای از هریت بیچر استو: « خداوند یک بار در یک سنی برای برخی از ما دوستی می فرستد که عاشق ماست، این نه یک تصور غلط است و نه یک شخصیت غیرواقعی؛ او درون عیب ها و ناقصی های مزخرف ما می چرخد؛ ایده خدایی ذات ما را دوست دارد. او آدمی که هستیم را نه، بلکه فرشته ای که ممکن است باشیم را دوست دارد». فراهنگ**٧٣٢٩ ** 1418 انتهای پیام /*