در دهه‌های اخیر رئیس‌جمهورهای متعددی در جهان به دور دوم نرسیدند، هر یک به علتی. در اینجا با سیری در چند کشور مهم، علل شکست یا کناره‌گیری این افراد در انتخابات دور دوم را برمی‌شماریم. به گزارش ندای انقلاب، تقریباً تمام کشورهای جهان که نظام ریاستی یا نیمه‌ریاستی را برگزیده‌اند، به رئیس‌جمهور اجازه می‌دهند دست‌کم برای یک دور دیگر در انتخابات شرکت کرده و در صورت پیروزی بر منصب خود باقی بماند (به جز چند مورد مانند کره جنوبی، مکزیک و گرجستان). اما همیشه بخت با آنها یار نیست و برخی از آنها به دلایلی کناره گرفته یا در انتخابات شکست می‌خورند، گاهی در کمال ناباوری. مروری بر داستان رئیس‌جمهورهای یک‌دوره‌ای در چند کشور مهم طی دهه های اخیر تجربه قابل تأملی را در اختیار ما قرار می دهد. جیمی کارتر ۵ نوامبر ۱۹۸۰. دقایقی تا دو بامداد باقی مانده بود که رابرت، مدیر ستاد تبلیغات کارتر در مصاحبه با ABC شکست نامزد دموکرات و رئیس‌جمهور آمریکا را در انتخابات ریاست‌جمهوری پذیرفت. کارتر اما اشک در دیدگانش موج می‌زد و خود ساعاتی بعد رسماً به ریگان تبریک گفت. چه عواملی موجب شده بود او تنها ۴۳% از آرای مردم آمریکا را جذب کند؟ او در تبلیغات خود خیلی تلاش کرد تا موضوعات سیاست خارجی را مهمترین مسائل کشور جلوه دهد، اما مردم به گونه‌ای دیگر فکر می‌کردند. اولاً به نظر می‌رسید مسائل اقتصادی بیش از سایر حوزه‌ها توانسته بود سبد آرای او را به نفع ریگان خالی کند، ثانیاً حتی در همان سیاست خارجی که جیمی بر آن تأکید داشت، آنچنان کارنامه درخشانی در دوره چهارساله برجای نگذاشته بود. وجود دو مرکز تصمیم‌ساز، یکی در وزارت خارجه و دیگری در کاخ سفید به عنوان مشاور امنیت ملی موجب تأخیر و تناقض در سیاست خارجی کارتر شده بود. مهمترین نمونه، مدیریت بحران ایران بود. هنوز یک سال از روی کارآمدن کارتر نگذشته بود که تظاهرات و اعتصاب در شهرهای مختلف ایران کلید خورد و به تدریج گسترش یافت، یعنی دقیقاً همان جایی که او «جزیره ثبات» نامیده بود. وزارت خارجه هماهنگ با سفیر خود در تهران، سولیوان، بر این باور بود که برخورد سخت و خشن کار را بدتر می‌کند و حتی اگر انقلاب پیروز شود، می توانیم با انقلابیون کنار بیاییم. اما برژیسنکی در دفتر مشاور امنیت ملی نظر دیگری داشت. کارتر خیلی دیر، یعنی چند روز مانده به پیروزی انقلاب، بالاخره نظر برژیسنکی را پذیرفت، اما دیگر خیلی دیر شده بود و فرستادن ژنرال هایزر تنها موجب بدنامی بیشترِ واشینگتن میان انقلابیون شد. پرونده ایران به همین‌جا ختم نشد. تسخیر سفارت آمریکا در تهران، باز هم تصمیم‌گیری دیرهنگام و نادرست برای فرستادن کماندوها به طبس و باز هم ناکامی در هدف عملیات، ننگ دیگری بر دامان سیاست خارجی کارتر بود. جورج اچ دبلیو بوش دوازده سال بعد، نوبت به یک نامزد جمهوری‌خواه رسید تا طعم تلخ ریاست‌جمهوری یک‌دوره‌ای را بچشد. نوامبر ۱۹۹۲ میلادی جرج دبلیو بوش پدر در میان اعضای خانواده، عینک خود را بر میز گذاشت و در حالی که به برنامه‌های نوشته‌شده بر دیوار چشم دوخته و چهار سال گذشته را مرور می‌کرد، اندیشید که چه چیزی موجب کاهش آرای او شده است. از میان همه عوامل، شاید بدقولی او کار دستش داد. او بارها در مبارزات انتخاباتی ۱۹۸۸ وعده داده بود «خوب به لبهای من دقت کنید: هیچ مالیات جدیدی در کار نخواهد بود.» اما نهایتاً به دلیل کسری بودجه ناشی از عملیات نظامی در دوره خودش و در دوره ریگان مجبور به افزایش مالیات‌ها شد. بوش پدر به همراه همسرش باربارا و دو بوش پسر در سال ۱۹۷۰ میلادی علاوه بر این اقتصادی که قرار بود از رکود خارج شود، به نظر ۷۰ درصد از رأی‌دهندگان در پایان دوره اول بوش، «در وضعیت ضعیف»یا «نه چندان خوب» توصیف شده بود. این در حالی بود که یکی از بزرگترین لشکرکشی‌های آمریکا به خاورمیانه حدود یک سال مانده به انتخابات انجام شده بود. با حمله برق‌آسای صدام به کویت، این کشور از واشینگتن کمک خواست. جنگنده‌ها و سربازان آمریکایی خیلی زود خود را با کویت رسانده و صدام را تا بغداد عقب راندند. مردم آمریکا نمی‌دانستند دقیقاً چرا باید آمریکا این‌همه برای یک بحران در دوردست‌ها هزینه کند در حالی که خود از کسری بودجه رنج می‌برد. از همه بدتر اینکه عملیات به صورت ناتمام رها شده و صدام مجدداً بر امور مسلط شد. با اینکه بوش طبق گفته اطرافیانش و با توجه به سابقه حدود ۳۰ ساله در نهادهای اثرگذار آمریکا به هیچ وجه انتظار نداشت از کلینتون جوان شکست بخورد، در نامه‌ای به کلینتون نوشت «وقتی این نامه را می‌خوانی رئیس‌جمهور ما شده‌ای. برای تو و خانواده‌ات آرزوهای خوب دارم. موفقیت تو اکنون موفقیت کشور ما است.» دمیتری مدودف حقوقدان جوان رئیس‌دفتر پوتین بود تا اینکه سال ۲۰۰۵ میلادی معاون اولی نخست‌وزیر را پذیرفت. او از سوی سران حزب به عنوان جانشین مطمئن پوتین در انتخابات سال ۲۰۰۸ میلادی انتخاب شد و با حمایت احزاب متعدد و طبق نتایج اعلام‌شده به ریاست‌جمهوری رسید. رویکرد او به غرب تا حدودی با پوتین تفاوت داشت. او بیش از رئیس‌جمهور پیشین خواهان تعامل با غرب و نوسازی اجتماعی در داخل و کمتر از او خواهان اتکا به درآمدهای نفتی و گازی بود. هر چه پایان دوره او نزدیکتر شد، اختلاف نظر او با پوتین آشکارتر شد، اما او تأکید داشت هیچ‌گاه این اختلاف‌نظرها موجب شکاف میان آن دو نشده است. کمتر از یک سال به ۴ مارس ۲۰۱۲ یعنی زمان برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری روسیه مانده بود که او اعلام کرد ممکن است برای دور دوم، نامزد نشود. دلیل آن نیز روشن بود. پوتین طبق قانون می‌توانست دوباره نامزد انتخابات شود و از آنجا که به قول مدودف قرار نبود رقیب یکدیگر شوند، کناره‌گیری او یک سیاست حزبی بود. همین اتفاق نیز افتاد. پوتین نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شد و با بیش از ۶۳% از آرا پیروز میدان معرفی شد. نیکولا سارکوزی بیست سال بعد از شکست بوش پدر، در فرانسه رخداد مشابهی موجب کناررفتن سارکوزی شد. مه ۲۰۱۲ میلادی نیکولا فهمید نمی‌تواند بیش از ۵ سال در الیزه بماند چون تنها ۴۸% از مردم فرانسه به او رأی دادند. در حالی که بحران اقتصادی از ۲۰۰۸ میلادی بر همه کشورهای بلوک غرب سایه افکنده بود، سیاست‌های او که همراستا با نظرات مرکل در آلمان بود، محور اصلی ریاضت اقتصادی در اروپا شده بود. مردم فرانسه اما که مهمترین جنبش جوانان سوسیالیست را در سال ۱۹۶۸ میلادی به نمایش گذاشته بودند، حالا شاهد جنبش مشابه در آمریکا با نام تسخیر وال‌استریت در اعتراض به بحران اقتصادی بودند و بسیاری می‌اندیشیدند چرا باید بخاطر سوءتدبیر یک درصدِ ثروتمند، همه مردم فرانسه به ویژه اقشار کم‌درآمد به ریاضت کشیده شوند؟ اولاند، نامزد حزب سوسیالیست به مردم وعده داد «جهت‌گیری جدیدی را به اروپا» ارائه خواهد کرد. فرانسوا گفته بود در داخل نیز مالیات را بر شرکت‌های بزرگ افزایش داده و ۷۵% از درآمد فرانسویانی که بیش از یک میلیون یورو در سال درآمد دارند را به عنوان مالیات اخذ خواهد کرد. فقط سیاست‌های اقتصادی سارکوزی نبود که شهروندان فرانسوی را آزار می‌داد. او در همین شرایط ریاضتی، به ائتلاف غربی برای حمله به لیبی پیوست و بدون نتیجه مشخص و با به جاگذاشتن ویرانه‌ای که همان نظم استبدادی پیشین نیز بر آن حاکم نبود، نقطه تاریکی در کارنامه خود ایجاد کرد. هدف عمده او از این اقدام، تحکیم پیوند با ناتو بود اما با این کارها پیوند خود با مردم فرانسه را سست کرد. فرانسوا اولاند جنبش «شب‌بیداری»، پاریس و شهرهای دیگر را درمی‌نوردید در اعتراض به لایحه‌ای که رئیس‌جمهور طبق وعده خود به مجلس تقدیم کرده بود. با بالاگرفتن آمار بیکاری فرانسویان، فرانسوا در تلویزیون ظاهر شد و وعده داد همه تلاشش را برای یک‌رقمی‌شدن نرخ بیکاری انجام خواهد داد چون اگر به امر موفق نشد، برای دور بعد نامزد نخواهد شد. حالا برنامه او تقدیم مجلس شده بود، اما به باور اقشار کم‌درآمد به ویژه دانشجویان و کارگران، رئیس‌جمهور سوسیالیست فرانسه خلاف مرامنامه حزبی‌ و وعده‌های انتخاباتی‌اش که قرار بود بر ثروتمندان فشار آورد، عمل کرده بود. آنها می‌گفتند افزایش تسهیلات برای کارفرمایان، تمایل آنها را برای استخدام افزایش نداده بلکه دست آنها را برای ظلم به کارگران باز می‌کند. بر اثر اعتصاب‌ها تنها ۶۰% از جایگاه‌های سوخت و ۳ نیروگاه از ۱۹ نیروگاه هسته‌ای از دام تعطیلی گریختند. دولت مجبور شد تمهیداتی را برای کاهش فشار بر مردم در دوران اعتراضات بیاندیشد، اما همین مشکلات باز هم از محبوبیت اولاند کاست. آمار محبوبیت اولاند به عنوان یک رئیس‌جمهور شکست‌خورده، تک‌رقمی شده و وعده کاهش نرخ بیکاری هم بر زمین مانده بود. راهی برای او نمانده بود جز اینکه یک دسامبر ۲۰۱۶ میلادی در سخنرانی زنده خود از کاخ الیزه به همه بگوید در انتخابات ۲۰۱۷ میلادی شرکت نمی‌کند. فرانسوا هدفش را جلوگیری از «دوپاره‌شدن چپ‌گرایان» و صدمه‌دیدن «منافع ملی مهمتر» اعلام کرد. اولاند اولین رئیس‌جمهور فرانسه از زمان جنگ جهانی دوم است که از نامزدی مجدد خودداری کرد. انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه اردیبهشت امسال برگزار می‌شود و بنوآ امون از حزب سوسیالیست نامزد شده، اما برخی هم‌حزبی‌های بانفوذ او مانند مانوئل والس نیز هواداری خود را از نامزد میانه‌رو، ماکرون اعلام کرده‌ و شانسی برای امون باقی نگذاشتند. منبع : مشرق