کد خبر: 10681
منتشر شده در پنج شنبه, 08 مهر 1395 08:07
پاسخ به این سوال پیچیده و دشوار است با توجه به این که سوال مذکور مبهم و کلی است تقسیم کردن آن به چندین سوال جزیی تر می تواند پاسخ گویی را ساده کند. ابتدا باید به این نکته توجه داشت که در زندگی روزمره دو نوع سانحه وجود دارد. سوانح حاد مثل تصادف شدید یا سایر موقعیت های خطرناک که زندگی انسان را تهدید...
پاسخ به این سوال پیچیده و دشوار است با توجه به این که سوال مذکور مبهم و کلی است تقسیم کردن آن به چندین سوال جزیی تر می تواند پاسخ گویی را ساده کند. ابتدا باید به این نکته توجه داشت که در زندگی روزمره دو نوع سانحه وجود دارد. سوانح حاد مثل تصادف شدید یا سایر موقعیت های خطرناک که زندگی انسان را تهدید می کنند و سوانح مزمن مانند زندگی کردن در یک محیط خانوادگی خشن که به تدریج بر فرد تاثیر می گذارند و کمتر تهدید کننده زندگی او هستند. هر دو نوع سانحه می توانند باعث بروز اختلال استرس حاد یا ایجاد یک سبک شخصیتی مضطرب شوند.اختلال استرس حاد و استرس پس از سانحه شباهت های بسیاری با هم دارند و فقط از نظر طول مدت با یکدیگر متفاوت اند. اگر سانحه حادی به مدت سی روز منجر به بروز علایمی مثل برانگیختگی بیش از حد مثل طپش قلب، تنفس سریع و تعریف، تجربه مجدد اتفاق ناگوار مثل یادآوری گذشته یا فلش بک یا اجتناب از هر آن چه که فرد را به یاد سانحه می اندازد بشود می توان تشخیص اختلال استرس حاد را مطرح کرد. در صورتی که این علایم بیشتر از سی روز طول بکشند بیمار به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا شده است. این تمایز از نظر بالینی جالب و مهم است. برای بیماران آن چه بیشتر از مدت زمان اختلال و نوع تشخیصی که مطرح می شود اهمیت دارد درک عمق مشکل شان و کمک به درمان آن است. بررسی واکنش های هیجانی مرتبط با سانحه در طولانی مدت باعث می شود بیمار دوباره احساس امنیت خود را بازیابد.بیمارانی که مورد شکنجه قرار گرفته اند اوضاع بسیار ناگواری دارند. فیلم های جیمز باند که نشان دهنده شکنجه او به عنوان قهرمان داستان و در نهایت بهبودی اش هستند نمادی از تمایل انسان به مقابله با ترس هایش می باشد. متاسفانه اکثر این بیماران را کارکنان ارتش، زندانیان جنگ یا افراد سیاسی تشکیل می دهند. این شکنجه ها چندین ویژگی عمده دارند که یکی از آن ها ایجاد درد جسمی و طراحی نقشه ای حساب شده به منظور تغییر افکار قربانی یا شستشوی مغزی او است. این روش ها یکپارچگی عملکرد ذهن و ادراکی که فرد از خودش دارد را نابود می کند. به همین دلیل به آن ها قاتل روح می گویند.حوادثی مثل سوء استفاده از کودکان، تجاوز و سایر جرایم جنسی ممکن است باعث بروز اختلال استرس حاد یا استرس پس از سانحه شود. وضعیت روانی بیمارانی که در کودکی مورد سوء استفاده قرار گرفته اند نشان دهنده نقش سوانح در شکل گیری اضطراب هستند. این افراد غالبا احساس آسیب پذیری و عدم امنیت می کنند. مسکوت نگاه داشتن این اتفاق و حس شرم و خجالت ناشی از آن باعث می شوند که فشار بیشتری به بیمار وارد شود و تحمل علایم اختلال دشوارتر گردد.درک علل زیربنایی شرمساری به بهبود بیماران کمک شایانی می کند. مخفی نگاه داشتن سوء استفاده ای که رخ داده است باعث می شود بیمار از احساس ترس و حقارتی که تصور می کند در صورت آشکار سازی این واقعه رخ خواهد داد پرهیز کند.بیان سوء استفاده ای که رخ داده است احتمال دارد موجب تجربه مجدد احساس آسیب پذیری و یادآوری خاطره آزار دیدن شود یا ممکن است به معنای مواجهه با احساس یا جلب توجه باشد. غالبا این قربانیان هنگام شکار کردن اتفاقاتی که رخ داده است به یاد می آورند که با وجود رنج آور بودن این وقایع اما توجهی که فرد سوء استفاده کننده به آن ها می کرده است و فرار از احساس تنهایی و بی کسی برای شان لذت بخش بوده است. همین مسایل صحبت کردن در مورد وقایع رخ داده را دشوار می کند. غالبا بیماران سال ها تحت استرس و فشار روانی شدید راز خود را حفظ می نمایند و در مورد آن با کسی صحبت نمی کنند. بیان این واقعه امکان بازسازی آسیب های گذشته و ریشه یابی مشکل را فراهم می کند که به کاهش شرمساری و احساسات منفی بیمار کمک می کند.هر هر نوع سانحه رنج آوری که موجب آزار انسان ها می شود مرزهای روانی شکسته می شود و جهان از دید آن ها غیر قابل اعتماد و ناامن جلوه می کند. در دنیای واقعی باید بین خیال پردازی و واقعیت مرزی وجود داشته باشد. ممکن است کودکان طبیعی در ارتباط با مورد سوء استفاده قرار گرفتن از سوی افراد مهم زندگی شان خیال پردازی کنند اما در طی رشد و با گذر زمان متوجه می شوند که تفاوت هایی بین واقعیت و خیال وجود دارد. زمانی که سوء استفاده جنسی رخ می دهد کودک قادر نیست بین واقعیت و خیال پردازی خود تمایز قایل شود. این اتفاق باعث می شود که کودک از خیال پردازی های خود واهمه داشته باشد و تصور کند که ممکن است رویاهایش به واقعیت بپیوندند و مرزهای روانی او شکسته شوند.سوء استفاده ممکن است موجب بروز انواع مختلف اضطراب شود. بیماران مبتلا به انواع فوبی مثل فوبی سوزن یا تونل هراس یا اختلالات خوردن که احتمال دارد 50 درصدشان دچار اختلال شخصیت مرزی نیز باشند معمولا مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته اند. به علاوه افرادی که دچار اختلالات درد و نشانگان جسمی مثل واژینیسموس (انقباض عضلات واژن که ورود آلت تناسلی مرد را حین رابطه جنسی غیر ممکن می سازد) نیز ممکن است چنین سابقه ای داشته باشند.منبع : دکتر سلام
نوشتن دیدگاه