کد خبر: 17919
منتشر شده در سه شنبه, 16 خرداد 1396 12:00
به گزارش شفاف، دوقطبی نوعی اختلال روانی ناشناخته یا کم شناخته است که بسیاری از ما حتی در صورت ابتلا به آن هم ممکن است آن را نشناسیم. موضوعی که می تواند زندگی ما و اطرافیانمان را دستخوش اتفاقاتی کند. با دکتر حمیدرضا نقوی رییس بیمارستان روزبه و استادیار دانشگاه علوم پزشکی تهران درباره این اختلال...
به گزارش شفاف، دوقطبی نوعی اختلال روانی ناشناخته یا کم شناخته است که
بسیاری از ما حتی در صورت ابتلا به آن هم ممکن است آن را نشناسیم. موضوعی
که می تواند زندگی ما و اطرافیانمان را دستخوش اتفاقاتی کند. با دکتر
حمیدرضا نقوی رییس بیمارستان روزبه و استادیار دانشگاه علوم پزشکی تهران
درباره این اختلال ناشناخته گفت و گو کرده ایم. دکتر نقوی مشاور علمی فیلم
برادرم خسرو بوده است.
به چه چیزی نقد دارید و به نظر شما در چه شرایطی بهتر می شد؟
بدون
این که بخواهم به جنبه خاصی از ویژگی های فیلم برادرم خسرو اشاره داشته
باشم، به طور کلی، فکر می کنم برای رسیدن به اهدافی که در ساختن یک چنین
فیلمی در نظر گرفته می شود، از جمله برای انتقال پیامی مثبت، سازنده و موثر
به جامعه در ارتباط با یکی از اختلالات روانی مهم، انتظارات بسیار زیادی
می شود داشت و کارهای زیادی هست که می شود انجام داد، اما به هر حال ساخته
شدن این اثر، مطمئنا یک گام مثبت و مهم رو به جلو است و این فیلم از معدود
فیلم هایی است که در کشور ما با نگاهی درست نسبت به اختلالات روانپزشکی
ساخته شده است.
شهاب حسینی در این فیلم چقدر توانسته است به شخصیت یک فرد دوقطبی نزدیک شود؟
او
خیلی خوب بازی کرده است. از این لحاظ، فیلم در مسیر درستی است. گاهی
فیلمساز تلقی و برداشت درستی از آن اختلال ندارد یا در پردازش آن خیلی موفق
نیست؛ اما در این مورد احساس نمی کنم در این فیلم اشکال عمده ای وجود
داشته باشد.بیماری دوقطبی اصلا چیست؟
مساله
اصلی در این اختلال آن است که تغییراتی در حالت های هیجانی درونی و
رفتارهایی مرتبط با این حالت ها در فرد ایجاد می شود. بنابراین هسته اصلی
اختلال های دوقطبی مربوط به همین هیجان هاست.این هیجان هایی ه می گویید چه تعریفی دارد؟
هیجانات
بخشی از حالت های ذهنی هستند که در قالب احساس های گوناگون مانند غم،
شادی، تحریک پذیری و موارد دیگر تجربه می شوند. در اختلالات خلقی تغییرات
عمده ای در این هیجانات بروز می کند. این تغییرات ممکن است در دو جهت مختلف
ظاهر شوند، یکی در جهت غمگینی و دیگری در جهت سرخوشی بیش از حد و افراطی.
اختلالات خلقی، از جمله اختلال دوقطبی، اساسا به صورت دوره ای ظاهر می
شوند، به این معنی که شخص در طول زندگی خودش، یک یا چند نوبت، علایمی از
این اختلالات را نشان می دهد.
دوره هایی را
که شامل احساس غمگینی هستند دوره افسردگی و دوره هایی را که شامل احساس
سرخوشی مفرط یا حالت تحریک پذیری هستند دوره شیدایی می گویند. تشخیص اختلال
دوقطبی زمانی مطرح می شود که فرد حداقل یک دوره شیدایی را در طول زندگی
خودش تجربه کند. طول مدت این دوره ها معمولا بین یک تا سه ماه است، اما
امکان دارد کمتر یا بیشتر هم باشد.
فردی
که یک دوره از علایم شیدایی را پیدا می کند، ممکن است در برهه های دیگری
از زندگی تکرار همین دوره را داشته باشد یا علایمی در جهت افسردگی بروز
بدهد. دوره های افسردگی معمولا طولانی تر هستند و ممکن است علائم آن سه تا
شش ماه یا حتی بیتشر طول بکشد.
حالت های شیدایی در فرد بیمار، بدون دلیل و اتفاق خاصی در زندگی ایجاد می شود؟
تغییرات
خلق در اینجا مستقیما به شرایط محیطی وابسته نیست؛ یعنی این طور نیست که
حوادث مثبت زندگی از قبیل حضور در مجالس جشن و سرور بتوانند این حالت ها را
ایجاد کنند. البته دوره های شیدایی در افرادی که زمینه های این اختلال را
دارند ممکن است متعاقب تجربه هر نوع استرس مهمی در زندگی؛ چه مثبت و چه
منفی، بروز کنند. مثلا ممکن است شخص چند شب بی خوابی داشته باشد و علایمش
عود کند، یا گاهی ممکن است به دنبال ازدواج یا حتی بعد از فوت یکی از
نزدیکان (که ما به همه این ها استرس می گوییم) یک دوره شیدایی ظاهر شود.
بسیاری
از دوره های اختلال خلقی ممکن است متعاقب یک تجربه استرس زا شروع شوند.
اماوقتی که دوره از اختلال شروع می شود، علایم آن معمولا ارتباطی با آن
تجربه خاص ندارند و این طور نیست که مثلا مدام مشغولیت ذهنی با آن حادثه
خاص و تبعاتش وجود داشته باشند، بلکه همان علایمی را که به طور معمول مشخصه
این دوره ها هستند تجربه می کند. دوره های شیدایی، چه با درمان و چه
بدون درمان، بعد از مدتی که معمولا یک تا سه ماه طول می کشد خاتمه پیدا می
کنند. اما در طول این مدت، چون رفتار شخص از حالت عادی خارج شده، ممکن است
برای خودش یا اطرافیانش مشکلات مختلفی به وجود بیاورد.
فرد
بیمار وقتی در دوره شیدایی قرار می گیرد به درمان نیاز دارد یا در کل
زندگی باید درمان کند تا به آن حالت ها نرسد؟ اگر درمان نکند بر زندگی عادش
اش تاثیر می گذارد؟
سیر
اختلال دوقطبی در افراد مختلفی که دچار این اختلال می شوند خیلی متفاوت
است. در تمام اختلالات خلقی، که یکی از آن ها اختلال دوقطبی و یکی از انواع
شایع تر آن ها اختلال افسردگی اساسی است، ماهیت دوره ای وجود دارد، اما
بین افراد مختلف، تفاوت های زیادی دیده می شود. گاهی فرد در طول زندگی فقط
یک دوره شیدایی را تجربه می کند اما در اغلب کسانی که یک نوبت دچار اختلال
خلقی می شوند، دوره های این اختلال، در زمان های دیگری هم تکرار می شود.
حداقل
50 درصد از کسانی که یک دوره شیدایی را تجربه کرده اند، دست کم یک بار
دیگر این اختلال را تجربه می کنند و اگر این تکرار صورت بگیرد، احتمال این
که باز هم دوره های بعدی وجود داشته باشد، خیلی بیشتر می شود. زمان بروز
دوره ها و فواصل آن ها از قاعده مشخصی پیروی نمی کند، اما اغلب این طور است
که اولین دوره در اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی ظاهر می شود و دوره های
بعدی، در ابتدا ممکن است فاصله بیشتری داشته باشند.
درمان برای افراد چگونه است؟
کسی
که برای اولین بار دچار این اختلال می شود، حداقل برای یک تا دو سال زیر
نظر گرفته می شود. درمان ها در مواردی که علایم شدید باشند معمولا در ابتدا
به شکل بستری و بعدا به صورت سرپایی دنبال می شود. اگر دوره های بیماری
تکرار بشوند، بیمار به یک درمان پیشگیرانه هم نیاز دارد. این نوع بیماران
باید برای سال های طولانی و بسیاری از آن ها برای همیشه تحت درمان
پیشگیرانه باقی بمانند تا احتمال عود بیماری کاهش پیدا کند. زمانی که بیمار
از درمان پیشگیرانه استفاده می کند، حتی اگر علایم اختلال عود کند، معمولا
شدت کمتری خواهدداشت و راحت تر قابل کنترل خواهدبود.
نگاه خود فرد به این اختلال چگونه است؟
یک
نکته بسیار مهم در بیمارانی که اختلال دوقطبی دارند این است که در دوره
های شیدایی معمولا خود فرد از این که دچار اختلال شده آگاهی ندارد. بیمار
ممکن است احساس کند که شرایط خیلی خوبی دارد و حتی از حالت عادی هم بهتر
است. خودش را مسلط نسبت به موقعیتی که در آن هست احساس می کند، فکر می کند
از عهده هر کاری به خوبی بر می آید و هیچ مشکلی ندارد.
بیمار
اغلب به این موضوع توجه ندارد که این شروع یک دوره بیماری است و حتی امکان
دارد داروهایش را به این دلیل که در او ایجاد رخوت و سستی می کنند، کنار
بگذارد. اطرافیان هم ممکن است تا زمانی که علایم بیماری شدت پیدا نکرده
متوجه نشوند که مشکلی در کار است و درصدد درمان بیمار نیایند، بخصوص در
دوره های اولیه بیماری شرایط این گونه است. بنابراین آموزش بیمار و خانواده
او برای اقدام در جهت کنترل بیماری اهمیت بسیار زیادی دارد.
آیا شدت تظاهرات در افراد یکسان است یا در هر شخصی با دیگری تفاوت دارد؟
از
این نظر هم تفاوت های زیادی وجود دارد. آنچه تا این جا گفته شد، شکل معمول
اختلال دوقطبی بود؛ ما یک اختلال دوقطبی داریم و یک طیف اختلالات دوقطبی.
این طیف شامل همه مواردی است که خصوصیات آن ها تا حدودی مشابه با اختلال
دوقطبی است اما از جهانی با آن تفاوت دارد. در هر جامعه معمولا حدود یک
درصد از افراد بزرگسال دچار اختلال دوقطبی می شوند، اما تعداد افرادی که
دچار طیف اختلالات دوقطبی هستند خیلی بیشتر است.
حدود
پنج تا شش درصد افراد جامعه ممکن است شکلی از اختلالات این طیف را تجربه
کنند. یک جنبه از تفاوت ها در طیف اختلالات دوقطبی به شدت تظاهرات مربوط
است. مدت دوام علایم هم در این طیف متفاوت است. مثلا کسانی هستند که
تظاهرات خفیف خلقی را تجربه می کنند، اما این تظاهرات شان برای مدت طولانی،
گاهی برای چندین سال، به صورت مستمر ادامه پیدا می کند.
کسانی که در طیف اختلال دوقطبی قرار دارند، به درمان نیاز پیدا می کنند یا فقط همان یک درصد بایددرمان شوند؟
باید
تغییراتی در فرد ایجاد شده یا موجب احساس ناراحتی برای خود او بشوند و یا
عملکرد او را به شکلی تحت تاثیر قرار بدهند که دیگران متوجه شوند که مشکلی
وجود دارد. بنابراین اگر فردی تا حدودی بیشتر از میانگین افراد جامعه احساس
شادابی دارد، فعال و پرکار است و مدت خواب او تا حدودی کمتر از میانگین
افراد جامعه است، تا جایی که این حالت های برای خود و مشکلی ایجاد نمی کند و
دیگران هم مشکلی در رفتار و عملکرد او احساس نمی کنند، این را یک اختلال
روانی نمی دانیم و درمان هم نیاز نیست. اما در یک اختلال دوقطبی شرایط از
این وضعیت فاصله می گیرد.
در دوره های
شیدایی، احساس شادی و شعف بیش از حد با تغییرات عمده ای در رفتار همراه است
که موجب می شود فرد توانایی انجام وظایف خودش را از دست بدهد؛ مثلا در محل
کار مرتبا در کار دیگران مداخله می کند و با آن ها درگیر می شود، بذل و
بخشش های بی حساب دارد که زندگی او را در معرض خطر قرار می دهد، شب ها
بیدار می ماند و برای اطرافیان ایجاد مزاحمت می کند. در این حالت ما می
گوییم یک اختلال شیدایی پیدا شده و لازم است که فرد تحت درمان قرار گیرد.
بنابراین تشخیص این که کجا فرد از نوساناتی که مردم به صورت عادی در
هیجانات شان دارند، فاصله گرفته و به دوره ای از اختلال وارد شده، به یک
ارزیابی دقیق روانپزشکی نیاز دارد.
تفاوتی
بین تغییر خلق ناشی از افسردگی و بیماری افسردگی وجود دارد؟ در هر دو مورد
اختلال دوقطبی و بیماری افسردگی، افسردگی وجود دارد، آیا این دو مشابه هم
هستند؟
اختلالات
خلقی شکل های متنوعی دارند که یکی از آن ها اختلال دوقطبی است. یکی دیگر
از انواع اختلالات خلقی که به مراتب شایع تر از اختلال دوقطبی است اختلال
افسردگی اساسی است. این تشخیص زمانی مطرح می شود که شخص در طول زندگی خودش
دچار یک یا چند دوره از علایم جدی افسردگی بشود، اما سابقه ای از ابتلا به
دوره های شیدایی نداشته باشد.
این حالت را گاهی افسردگی یک قطبی هم می نامند، یعنی کسی که فقط دوره
افسردگی داشته و دوره شیدایی نداشته است. شدت علایم در دوره های افسردگی
متفاوت است، گاهی نسبتا خفیف و گاهی خیلی شدید. اما به هر حال باید مجموعه
ای از علایم بازر افسردگی برای مدت قابل توجهی به صورت مستمر ادامه پیدا
کنند تا تشخیص اختلال افسردگی مطرح بشود. تغییرات گذرا و محدود در خلق برای
رسیدن به این تشخیص کافی نیستند.
تشخیص
اختلال دوقطبی در شرایطی مطرح می شود که فرد حداقل یک دوره شیدایی را تجربه
کرده باشد. اغلب بیماران دوقطبی سابقه دوره های افسردگی در گذشته را هم
دارند، اما لازم نیست فردی حتما دوره هایی از افسردگی داشته باشد تا به او
دوقطبی بگوییم، وجود یک دوره شیدایی به تنهایی برای این تشخیص کفایت می
کند.
اختلال دوقطبی و افسردگی یک قطبی از خیلی
جهات با هم متفاوت هستند و افتراق دادن آن ها در کار بالینی موضوع بسیار
مهمی است، مخصوصا به این دلیل که از شیوه های متفاوتی برای درمان آن ها
استفاده می شود. داروهای ضدافسردگی که برای درمان افسردگی یک قطبی مورد
استفاده قرار می گیرند ممکن است در افرادی که دچار اختلال دوقطبی هستند
باعث ایجاد دوره شیدایی کنند.
شما
بیماری را در ارتباط با شرایط پیرامونی توصیف کردید، حالا اگر فردی در
جزیره تنهایی خودش دچار بیماری شود، آیا او نیز به درمان نیاز دارد یا فقط
وقتی که تظاهرات او آسیب زننده است باید به فکر درمان باشیم؟
البته
آسیب به خود فرد هم مهم است. کسی که دچار یک اختلال جدی روانپزشکی شده،
اغلب توانایی رسیدگی مناسب به امور شخصی خودش را ندارد و گاهی ممکن است حتی
رفتارهایی داشته باشد که او را در معرض آسیب های جدید قرار بدهد. بنابراین
این ها هم در کنار مساله ایفای نقش های اجتماعی برای ارزیابی سلامت روان
اهمیت دارد.یک اصطلاحی در ماشین
هست که می گویند برقی دزدی دارد و باعث می شود در کارکرد ماشین در دیگر بخش
ها شدت و ضعف هایی ایجاد شود. اختلال دوقطبی چقدر می تواند شبیه برق دزدی
ماشین باشد و باعث شود بدون این که ظهور و برزوی داشته باشد، در نهایت، به
خاطر آسیب ها و استرس هایی که ایجاد می کند، زودتر فرد را فرسوده کند و از
کار بیندازد؟
اگر
بخواهیم این موضوع را به نحوی با عملکرد ماشین ارتباط بدهیم، ممکن است
بگوییم که آنچه در دوره شیدایی از اختلال دوقطبی اتفاق می افتد، مثل این
است که موتور محرک دستگاه روانی یعنی هیجانات بیش از حد فعال و پرکار شده،
به گونه ای که این فعلا شدن تناسبی با ظرفیت های واقعی دستگاه ندارد.
به
جز احساس سرخوشی بیش از حد معمول که گاهی ممکن است با حالت تحریک پذیری هم
همراه باشد و شخص زود از کوره در برود و با دیگران تنش پیدا کند، شخص
احساس می کند نیازی به خواب و استراحت ندارد، فعالیت بدنی او افزایش پیدا
می کند و پرحرف می شود. حتی جریان فکرش هم سریع می شود و مرتبا با صدای
بلند از چیزهای مختلف صحبت می کند. این حالت ها اگر چندان شدید نباشد ممکن
است حتی برای اطرافیان جذاب هم باشد.
یکی از
خصوصیات بیماران در دوره های شیدایی این است که وقتی در جمعی قرار بگیرند
ممکن است اطرافیان را به وجود بیاورند و آن ها از بذله گویی بیماری خوشش
شان بیاید. ولی در ادامه وقتی مساله شدیدتر می شود فرد در کار دیگران دخالت
های نابجا می کند. تمایلات جنسی ممک است به صورت بی قاعده ای افزایش پیدا
کند و بیمار دست به کارهایی بزند که از دید دیگران خلاف قاعده تلقی می شود و
آزاردهنده است.
گاهی شخص ممکن است احساس کند
که خیلی فرد مهمی است و امتیازات و توانایی های ویژه ای دارد، در شکل هایی
از اختلال شیدایی هذیان هم پیدا می شود، در حالت های شدید فرد ممکن است
خودش را مقامی برجسته بداند که دارای رسالت ها و ماموریت های مهمی است.
مجموعه این تظاهرات می تواند مشکلاتی را در ارتباطات فرد با دیگران ایجاد
کند. بعد از چند روز معمولا علائم مریض به حدی از شدت می رسد که برای
اطرافیان قابل تحمل نیست و باید تحت مراقبت جدی روانپزشکی قرار بگیرد.
برعکس
این وضعیت در دوره های افسردگی دیده می شود. آنجا موتور محرک که همین
هیجانات هستند دچار رخوت و سستی می شود. شخص در این حالت انگیزه و تمایلش
را برای درگیر شدن در فعالیت ها از دست می دهد. افکار منفی به سراغ او می
آیند. خود را ناتوان و درمانده و آینده خود را تیره و تار می بیند و خاطرات
تلخ و دردناک ذهن او را به خود مشغول می کنند. در چنین شرایطی ممکن است
حتی آرزوی مرگ کند یا بخواهد به زندگی خودش خاتمه بدهد.
خودآزمونی وجود دارد که فرد براساس آن بداند که نیازی به مراجعه به پزشک دارد یا خیر؟
بله؛
پرسشنامه هایی با تعداد محدودی سوال هست که افراد با پاسخ به پرسش ها می
توانند مشخص کنند که به اختلالات خلقی دچار هستند یا خیر. البته نتیجه آن
قطعی نیست ولی می تواند راهنمای خوبی باشد. صرف نظر از پرسشنامه ها، اگر
افراد با تظاهرات اختلالات خلقی آشنا باشند می توانند متوجه شوند که آیا
خودشان یا اطرافیان شان احتمالا دچار شکلی از اختلالات خلقی هستند یا خیر و
در مواردی که لازم است به موقع برای درمان مراجعه کنند.
با
وجود این که اختلالات خلقی مشکلات شایعی هستند، در همه نقاط دنیا بسیاری
از کسانی که به این اختلالات دچار هستند به روانپزشک مراجعه نمی کنند یا
درمان خود را درست دنبال نمی کنند. در ایران حداقل دوسوم از افرادی که دچار
اختلالات خلقی هستند؛ یا اصلا به پزشک مراجعه نمی کنند و یا درمان را
دنبال نمی کنند.
درصد شیوعی که گفتید در ایران هم به همین میزان است؟
چند
مطالعه همه گیرشناسی گسترده در کشور ما انجام شده که در مجموع نتایج آن ها
نشان می دهد بین یک پنجم تا یک سوم از افراد جامعه به نوعی اختلال
روانپزشکی مبتلا هستند. یکی از شایع ترین اختلالات در این بین که نیاز با
مراقبت و درمان روان پزشکی دارد اختلال افسردگی اساسی است. البته اختلالی
مانند فوبیا هم شایع است ولی بسیاری از افراد با آن مشکلی ندارند و تحت
درمان هم قرار نمی گیرند. شیوع افسردگی یک قطبی در حدود 20 درصد گزارش شده
وشیوعاختلال دوقطبی در افراد بزرگسال نزدیک به یک درصد است.
اختلالات
شدیدی مانند اختلال دوقطبی تا حد زیادی متاثر از آسیب پذیری هایی هستند که
جنبه زیستی دارد. ژن ها، و به طور کلی عوامل زیستی، نقش مهمی در ابتلا به
این اختلال دارند.
برای کسانی که سابقه این بیماری ها را در خانواده دارند، از چه سنی باید بررسی انجام شود؟
به
هر حال این افراد وقتی که در معرض استرس های مختلف قرار بگیرند، ممکن است
آمادگی بیشتری برای ابتلا به اختلال داشته باشند. بنابراین خوب است که این
افراد با خصوصیات اختلالات خلقی آشنا باشند و خصوصا در مواقعی که در معرض
شرایط استرس زا قرار می گیرند، حالات و رفتار خودشان را بیشتر مورد توجه
قرار بدهند. اطرافیان شخص هم باید حساسیت بیشتری نسبت به تغییرات حالات و
رفتار او داشته باشند تا در صورت پیداشدن تظاهرات اولیه اختلال، پیش از شدت
گرفتن علایم، امکان استفاده بیمارشان را از حمایت ها و مراقبت های لازم
برای او فراهم کنند.نقشه ای از
سلامت روانی کشور تهیه شده است که مشخص باشد در کدام مناطق شدت درگیری
افراد با اختلالات روانی بیشتر است و در کدام مناطق کمتر؟
مطالعات
همه گیری شناسی گسترده ای در سطح کشور برای مشخص کردن میزان شیوع انواع
تظاهرات و اختلالات روانپزشکی انجام شده است که می تواند برای رسیدن به یک
چنین نقشه ای کمک کننده باشد. اما در مجموع، تفاوت بین استان ها و مناطق
مختلف خیلی زیاد نیست.تصور می
کنم من و اطرافیانم شاید درگیر این تظاهراتی که گفتید باشیم، اما خودم و
بقیه جسارت این را نداریم که به پزشک مراجعه کنیم یا به اطرفیان مان بگوییم
که باید به پزشک مراجعه کنید. به گونه ای که او تصور نادرستی نکند.
از
این لحاظ، ما واقعا در فرهنگ خودمان یک مشکل جدی داریم. هر چند این مشکل
کم و بیش در فرهنگ های دیگر هم وجوددارد. تلقی رایج در مورد مساله ابتلا به
بیماری روانی اساس در کشور ما تلقی درستی نیست. یکی از اشتباهات معمول این
است که به تنوع بسیار زیاد اختلالات روانی توجه نداریم و همه مشکلات
روانپزشکی را تقریبا با یک برچسب واحد که متاسفانه بار منفی زیادی هم دارد
شناسایی می کنیم.
واقعیت این است که مشکلات
روانپزشکی طیف بسیار گسترده ای از اختلالات را شامل می شوند، از مسایل
بسیار محدود تا مشکلات بسیار جدی تر. هر کدام از این اختلالات از لحاظ نوع
علایم، سیر و پیش آگهی ویژگی های خاص خودشان را دارند. بسیاری از کسانی که
دچار اختلالات روانپزشکی می شوند، فقط در دوره های محدودی از زندگی علایم
اختلال را نشان می دهند و در بقیه عمرشان می توانند یک زندگی عادی یا نسبتا
عادی داشته باشند.
تنها
درصد بسیار کوچکی از اختلالات روانی به صورت یک بیماری مزمن ناتوان کننده
ظاهر می شوند. تلقی های نادرست درباره ماهیت اختلالات روانپزشکی و توصیف آن
ها با برچسب های ناخوشایند و اغلب تحقیرآمیز مشکلات مضاعفی را برای کسانی
که دچار این اختلالات می شوند ایجاد می کند، از جمله این که بیماران و
خانواده های آن ها ممکن است از بیم تحقیر و تمسخر اطرافیان از مراجعه به
پزشک و استفاده از مراقبت هایی که می توانند برای پیشگیری و درمان اختلال
آن ها مفید باشند امتناع کنند.
برای اصلاح این دیدگاه چه باید کرد؟
نه
تنها افراد عادی جامعه، بلکه حتی فرهیختگان و نخبگان ما هم گاهی به
مسوولیت خود در قبال کسانی که دچار مشکلات روانپزشکی شده اند توجه کافی
ندارند. فردی که دچار علایم شیدایی است، حتی اگر خودش از بیمار بودن خود
آگاه نباشد، به یک توجه و مراقبت مسوولانه و احترام آمیز از جانب اطرافیان
نیاز دارد که متاسفانه غالبا از آن محروم می ماند.
رسانه
ها در اصلاح نگرش نسبت به اختلالات روانپزشکی نقش موثری می توانند داشته
باشند. متاسفانه در حال حاضر، در رسانه ها حرکت هایی درست برخلاف این مسیر
انجام می شود؛ اغلب می بینیم که در برنامه های نمایشی و غیره برچسب روانی
بودن به عنوان نوعی ناسزا و وسیله ای برای ریشخند کردن افراد مورد استفاده
قرار می گیرد.
همه اختلالات روانی به درمان دارویی نیاز دارند یا برخی از آن ها را با آموزش هایی می توان کنترل کرد؟
آموزش
روانی جایگزین درمان نیست، بلکه مکمل درمان است. این آموزش ها به بیمار
کمک می کنند که با ماهیت اختلال خودش آشنا بشود و روش های مناسب مواجهه با
مشکل خودش را بشناسد. اما درمان اختلالات خلقی شامل درمان های بیولوژیک و
شکل هایی از روان درمانی است.
رایج ترین شکل
درمان های بیولوژیک درمان دارویی است، اما شوک درمانی هم جزء همین دسته از
درمان ها محسوب می شود و موارد استفاده خاص خودش را دارد. کسانی که دچار
اختلال دوقطبی هستند عموما به درمان بیولوزیک نیاز دارند. شکل های خفیف
اختلالات خلقی را ممکن است بشود با درمان های غیردارویی معالجه کرد.
در فیلم برادرم خسرو این طور برداشت می شد که حق با فرد بیمار (شهاب حسینی) است و گویا بقیه بیمار هستند.
این
تصور که عوامل محیطی در ایجاد اختلال دوقطبی نقشی اصلی را دارند، با
واقعیت های شناخته شده در مورد این اختلال سازگار نیست. پیدایش اختلال
دوقطبی تا حد زیادی مربوط به زمینه های سرشتی، از جمله عوامل ژنتیک است.
اما این به آن معنی نیست که عوامل محیطی تاثیرگذار نیستند.
این که فرد در خانواده ای که الگوی سالم و مناسبی از روابط بین فردی را
دنبال می کند پرورش پیدا کرده باشد، یکی از عواملی است که می تواند در
تامین سلامت روانی افراد نقش مهمی داشته باشد. حوادث استرس زا از هر نوع که
باشند از جمله تنش های موجود در روابط بین فردی می توانند زمینه ساز بروز
اولیه یا عود دوره های اختلال دوقطبی در افرادی باشند که آمادگی سرشتی برای
ابتلا به این اختلال را دارند.
منبع: ماهنامه
همشهری تندرستی
نوشتن دیدگاه