کد خبر: 964
منتشر شده در چهارشنبه, 11 اسفند 1395 05:34
روزنامه صبح نو: بیایید کمی هم از «اسکار بهترین فیلم مستند» بخوانیم؛ اسکاری که به خالد خطیب، کارگردان 21 ساله سوری رسید اما او هم مثل فرهادی، به خاطر قانون منع ورود به آمریکا نتوانست مجسمه طلاییاش را شخصاً به دست بگیرد و ببوسد. خالد خطیب راوی فداکاریهای «کلاهسفیدهای سوری» است که یورونیوز درباره...
روزنامه صبح نو: بیایید کمی هم از «اسکار بهترین فیلم مستند» بخوانیم؛ اسکاری که به خالد خطیب، کارگردان 21 ساله سوری رسید اما او هم مثل فرهادی، به خاطر قانون منع ورود به آمریکا نتوانست مجسمه طلاییاش را شخصاً به دست بگیرد و ببوسد.
خالد خطیب راوی فداکاریهای «کلاهسفیدهای سوری» است که یورونیوز درباره فیلمش نوشته است: «فیلمی که فعالیت امدادگران داوطلب در سوریه را برای نجات جان غیرنظامیان آن هم زیر بمباران شهری روایت میکند.» و سپس به نقل از «رائد صالح، از بنیانگذاران کلاهسفیدها (امدادگران داوطلب مدافع غیرنظامیان)» که به جای خطیب در مراسم شرکت داشته و پس از دریافت جایزه، بیانیه خطیب را قرائت کرده است، میگوید: «به نمایندگی از طرف تمامی امدادگران داوطلب سوریه از شما تشکر میکنم که این جایزه بزرگ را به ما اهداء کردید. این جایزه امدادگران داوطلب را تشویق میکند تا با حفظ روحیه، امدادرسانی به غیرنظامیان را در سوریه ادامه دهند.»
دو روایت از قصه ما و دشمنان ما
همین پایگاه خبری است که در خبر دیگری، درباره «کلاهسفیدها» یا همان «سازمان دفاع غیرنظامی سوریه» میگوید: «سازمان دفاع غیرنظامی سوریه خود را غیرسیاسی میخواند، اما روسیه و دولت دمشق آن را به پیوند با تروریستها متهم میکنند. این سازمان در مناطقی حضور مییابد که از کنترل نیروهای دولتی سوریه بیرون است.» سپس از قول همین رائد صالح که مقیم واشنگتن است، چنین نقل میکند: «ما در تلاشیم تا در حلب دورههای آموزشی بگذاریم و نیروهای داوطلب جدید جذب کنیم زیرا دور جدید حملات وحشیانه در این شهر بیسابقه بوده است.» این پایگاه در تنظیم متن این خبر، چهره دلسوز این سازمان را با نقل تعداد مجروحان و کشتهشدگان این گروه پررنگ میکند، روی داوطلب و غیرنظامیبودن آنها با عبارت «شامل مرد و زن، نانوا، معلم و مهندس و غیره هستند» تأکید میکند، خبرساز بودنشان را با یادآوری انتشار «تصویر وحیده، دختربچه چهارماهه و گریه امدادگری که او را نجات داد، در رسانههای جهان» متذکر میشود، بر موفقیتشان در جمله «از سال ۲۰۱۳ تاکنون ۶۲ هزار نفر را نجات داده» صحه میگذارد و نهایتاً این چهره مظلومِ پیروز را با «۱۴۲ نفر از اعضای خود را در این راه از دست داده است»، تکمیل میکند.
اما داستان هنوز تمام نشده است؛ اصل ماجرا این جاست، خبری که به نظر یک گزارش ساده میآید حالا باید با کوبیدن میخ «ما و دشمنان ما» در ادامه جملات ابتدایی که «چه کسی کلاهسفیدها را دشمن خود میداند» در ذهن مخاطب حک کند: «روز جمعه دوم مهر ماه سه مرکز از چهار مرکز این سازمان در حلب مورد حمله هوایی قرار گرفت. به گفته ناظران حقوق بشر سوریه، فناوری هدفگیری دقیق در این حمله تنها در اختیار روسیه میتواند باشد» و بدین ترتیب روسیه و دولت دمشق، آدمبدهای این داستان شبهخبری و کلاهسفیدها، قهرمانان مظلوم و پیروز آن هستند.
داستانِ رسانههای داخلی اما چیز دیگری است. سایت مشرق، در یک مطلب بلند تحلیلی و نه خبری، همپای روزنامه الاخبار لبنانی، راجع به کلاهسفیدها روایت دیگری را ارائه میدهد: «در طول روزهای گذشته در شبکههای اجتماعی و رسانههای کشورهای عربی و غربی از نقشی که سازمان دفاع مدنی سوریه یا کلاهسفیدها دارد صحبت بود. سازمانی که در عملیات نجات و کمک به شهروندان و بیرون آوردن جسدها در مناطقی که بمباران شده فعالیت میکند. در این میان کسانی بودند که عناصر این سازمان را قهرمان مینامیدند و آنها را به نمادهای امید در سوریه وصف میکردند تا جایی که حتی عدهای اعتقاد داشتند باید به این سازمان جایزه صلح نوبل اعطا شود. کلاهسفیدها که شعارشان «ما از ملت هستیم و برای ملت» است، تأکید دارند که داوطلبهایشان در این سازمان بدون جانبداری و بر اساس اصل انسانیت و بدون تبعیض عمل میکنند. آنان ادعا میکنند که منتسب و تحت لوای حزب و گروه سیاسی خاصی نیستند.» در ادامه، مشرق بخشی از ویدئوهایی را که از مبارزه و کشتار سربازان سوری توسط کلاهسفیدها و شادی کردن آنان بر اجساد ایشان منتشر شده، توصیف و خاطرنشان میکند که برخی از این ویدئوها که هماهنگی این سازمان را با تروریستهای النصره بیشتر فاش میکنند، به سرعت از پایگاههای پرمخاطبی چون یوتیوب حذف شدهاند. سپس این سایت خبری درباره منابع تأمین بودجه این سازمان و وابستگیهای آن، توضیحات مشروحی را اضافه میکند.
دشمن مردم
اما اصلاً مهم نیست که کدام روایت را درباره کلاهسفیدها بیشتر میپسندید چون شاید مثل فرهادی و بسیاری دیگر، معتقد باشید که سیاست، دیو جهانخواری است که راستیهای افراطی چون ترامپ و احمدینژاد، دمبهدم او را مینوشانند که مستتر و دیوانهتر شود و در این میانه، وظیفه هنر و فرهنگ و سینما آن است که دوربین را بچرخاند و مشترکات انسانی را نشان دهد و از تقسیم جهان به «ما و دشمنان ما» جلوگیری کند. شاید شما هم مثل نویسنده و ظریف و فرهادی معتقد باشید که ایرانیان، مردان صلحاند که هستند و از زورگویی ترامپ متنفرند که متنفرند. حالا هم وقتی اسکار بهترین فیلم خارجی به فروشنده فرهادی تقدیم میشود، میتوان این طور برداشت کرد که مراسم اسکار هم با همه ما موافق است. اسکار میخواهد دوربینش را بچرخاند و مثل ترامپ افراطی، آنقدر ایران و آمریکا را دشمن نکند.
تا این جا همه چیز خوب است و آرمان استکبارستیزی انقلاب هم نهتنها زیرسؤال نرفته بلکه تقویت شده است چرا که فرض بر آن است که حساب اسکار از دولت آمریکا جداست و گردانندگان مراسم با نمایش تیغه تیز این سیاست خود به ترامپ، سعی کردهاند سفرهشان را لااقل از جمهوریخواهان جدا کنند.
اما بگذارید برگردیم و پکیج اسکار را، آن هم فقط همین اسکار امسال را، با هم در نظر بگیریم و از دوگانههای درون فیلم فرهادی و این که در قضاوتهای او، خوبها و بدها کدامند هم، چشم بپوشیم. نظر اسکار درباره خطیب و کلاه سفیدها چیست؟ اسکار با ترامپ مخالف است اما هردو با هم با کلاهسفیدها موافقند. آمریکای ترامپ به کلاهسفیدها پول و تجهیزات میدهد و آمریکای اسکار به خطیب، تندیس و جایزه. آیا تقابل سیاست اعطای جایزه سینمایی کشور آمریکا با سیاست دولتی کشور آمریکا واقعی است؟ آیا خالد خطیب و اصغر فرهادی، راویان بیموضع و بیطرف در مسائل داخلی کشورهای خودند؟ چه کسی «دشمن مردم» است؟
بازی پیچیدهتر از آن است که یک فیلمساز ساده اجتماعی از پس شرح آن برآید و شاید به همین خاطر باشد که سینمای ضعیف ما در ژانرهای جنایی و کارآگاهی و جاسوسی موفق نیست. بدون فرض کردن یک دشمن پیچیده، چطور میشود کارگردان یک فیلم جاسوسی خوب بود؟ آیا بهترین راه برای زنده ماندن این سینمای سردربرففروبرده، همان رویه همیشگی متهم کردن طرف مقابل به توهم توطئه و افراطیگری نیست؟
این تاکتیک البته کهنه شده و این خطاهای سادهلوحانه ماست که چون همواره بیش از هوشمندی طرف مقابل است، پیروزی آنها را هر بار تضمینشدهتر میکند. وقتی حقایق قانعکنندهتر یک موج خبری، زیر سیل موضعگیریهای شخصی و جریانی دفن میشود؛ وقتی هم وزارت امور خارجه ایران به فرهادی تبریک میگوید و هم وزارت امور خارجه آمریکا؛ وقتی توئیت ظریف و کانال ایوبی و اینستاگرام تنابنده و صفحه اول روزنامه شرق، هر یک بعدی مسرورانه از یک واقعه را بازتاب میدهند و با برچسبهای موهومی چون راستگرایی افراطی و بدریشان در سینما، سعی در القاء نوعی جبههبندی غیرواقعی به نفع جریانی سیاسی دارند، هیچ اتفاقی جز تهنشینشدن واقعیتهای قابلدفاع زیر موج هیجانات زودگذر نمیافتد.
نوشتن دیدگاه