کد خبر: 20060
منتشر شده در شنبه, 14 مرداد 1396 11:37
یکی از این مشکلات فعلی که در جامعه ما در آغازین لحظات راه خود و در حال رشد است، بحث زندگی مشترک زوجینی است که مراحل شرعی، قانونی و عرفی را نپیموده اند، ولی با هم زندگی می کنند این پدیده به «ازدواج سفید» معروف است. در حوزه جامعه شناسی برای بررسی یک واقعه اجتماعی یا به تعبیر دورکیم پدیده اجتماعی...
یکی از این مشکلات فعلی که در جامعه ما در آغازین لحظات راه خود و در حال رشد است، بحث زندگی مشترک زوجینی است که مراحل شرعی، قانونی و عرفی را نپیموده اند، ولی با هم زندگی می کنند این پدیده به «ازدواج سفید» معروف است.
در حوزه جامعه شناسی برای بررسی یک واقعه اجتماعی یا به تعبیر دورکیم پدیده اجتماعی (1987) اعم از مثبت مانند فرهنگ کتاب خوانی، علاقه مندی به علم، پیشرفت یک موسسه اداری یا اقتصادی یا عملی و منفی مانند طلاق یا اعتیاد، سه مرحله را طی می کنیم: در مرحله نخست، شناخت موضوع و گستردگی آن در سطح جامعه در نظر گرفته می شود؛ در مرحله دوم، شناسایی علل و عوامل و شرایط تولید آن و عواقب و پیامدهای گوارا یا ناگوار پدیده اجتماعی مد نظر است و مرحله سوم ارائه راه حل هایی است که آن مشکل را حل کند یا آن فعالیت مثبت را تقویت کند.
نطفه تمامی این مقولات اعم از مثبت یا منفی، نخست، در بخشی از جامعه شکل میگیرد و به مرور زمان تقویت و انتشار می یابد. دوم، نهادهای مختلف اجتماعی در تولید و تقویت آن ها نقش دارند. این نهادها امروزه شامل خانواده، مدرسه، رسانه های تصویری رسمی مانند شبکه های ماهواره ای و شبکه های خاص اینترنت، شبکه دوستان و محیط محله هستند؛ از این رو، تمامی نهادهای اجتماعی مذکور، به خصوص خانواده ها، نهاد آموزش و پرورش (در گذر از مربیان علوم اجتماعی) ضمن این که باید اهل مطالعه و پژوهش باشند و در جریان مسائل روز علم و جامعه باشند، خود نیز در تشخیص واقعه هایی که در حال آفرینش هستند، وارد بشوند و در کنار و به کمک اساتید دانشگاه در فهم و شناخت و کنترل و هدایت آن واقعه نقش ایفا کنند و در صورت منفی بودن واقعه با آموزش های لازم از همان دورانِ نهاد آموزش و پرورش با جلب همکاری والدین در کنترل آن واقعه فعالیت بکنند.
یکی از این مشکلات فعلی که در جامعه ما در آغازین لحظات راه خود و در حال رشد است، بحث زندگی مشترک زوجینی است که مراحل شرعی، قانونی و عرفی را نپیموده اند، ولی با هم زندگی می کنند این پدیده به «ازدواج سفید» معروف است.
در اصل، ازدواج از تشکیل زندگی مشترک یک زن و یک مرد در زیر یک سقف به وجود می آید تا طبق قوانین طبیعت، نیازهای عاطفی، احساسی، جنسی، حمایتی، خدماتی و تولید مثلشان تامین و تضمین بشود و به نوعی تکامل بیابند؛ زیرا، نه زن و نه مرد بدون یکدیگر زندگیشان کامل نیست. همچنین، شکل گیری ازدواج براساس قوانین «عرفی»، «قانون رسمی» کشور و «قانون دینی» هر جامعه ای به رسمیت شناخته می شود.
از آنجایی که ممکن است زوج جوان پس از طی گذر زمانی از زندگی مشترکشان اختلافاتی، هر چند اندک بینشان به وجود آید و در مواقعی سریعا تصمیم به جدایی و متارکه بگیرند، قوانین عرف و قانون رسمی و موازین شرع، شرایطی را برای زن و مرد فراهم می کنند که هم مانع جدایی سریع آن ها از یکدیگر می شود و هم استحکام زندگی شان را تضمین کند. ضمن این که جدایی زن و مرد آسیب های فردی و اجتماعی را نیز به دنبال دارد که این قوانین عرفی، قانونی و شرعی به نوعی آن ها را پیش بینی می کنند؛ البته هیچ یک از این قوانین مایل نیستند که زن و مرد بسوزند و در کنار یکدیگر بسازند.
در ادیان مختلف، برای مثال در مسیحیت با حضور در کلیسا و در مقابل کشیشی و در اسلام با حضور یک روحانی در جمع خانواده ها دو طرف، زن و مردی که قصد تشکیل زندگی مشترک را دارند، با قرائت خطبه عقد تایید این کار را از منظر دین دریافت می کنند. درواقع، حضور دین یک قرارداد اخلاقی و انسانی را بین زن و مرد برقرار می کند؛ لذا حضور اخلاقیات در هر لحظه از زندگی مشترک چنین خانواده هایی هم ضامن بقاء، هم ضامن استحکام، هم حافظ حریم و حرمت خانواده و هم مانع روابطی خارج از محدوده خانواده می شود.
در قوانین رسمی جوامع غربی مثل فرانسه با حضور در شهرداری و ثبت قانونی و در جامعه ما در محضر ازدواج، و ثبت قانونی و در جامعه ما در محضر ازدواج، این ثبت قانونی صورت می گیرد. این بخش نیز ضمانت قانونی تداوم زندگی مشترک را کرده و تلاش می کند تا به بقاء این زندگی جان بخشد. در این حالت، قانون وظایفی را برای مرد و زن در نظر می یرد تا حق هیچ یک از زوجین توسط دیگری پایمال نشود. این قوانین که وظایفی را هم در حین زندگی و هم بعد از جدایی یا طلاق (پرداخت مهریه، پرداخت نفقه و غیره) برعهده مرد یا زن (فقط در غرب) می گذارد، مانعی تعمق برانگیز است تا مرد و زن جدی تر و عاقلانه تر به حل و فصل اختلافات خود بیاندیشند و تا جایی که ممکن است از جدایی بپرهیزند و به عواقب و پیامدهای آن نیز واقف شوند؛ البته نه این که زن و مرد بسوزند و بسازند و به زندگی پُرتنشی ادامه دهند، بلکه، بیاموزند و کمی بیاندیشند که مشکلاتشان چقدر عمیق و لاینحل ای سطحی و قابل حل است.
قوانین عرف در هر جامعه ای حضور خود را در آغاز زندگی مشترک نشان می دهد تا در چگونگی شکل گیری و تداوم زندگی مشترک نقش ایفا بکند و در مواقع مشکلات همین قوانین عرفی حضور پررنگ خود را جهت رفع اختلاف های زوج مشکل دار نشان می دهد. وجود مراسم خواستگاری، مجلس بله برون یا به قول امروزی ها معارفه با حضور بزرگان دو خانواده مرد و زن، در نظر گرفتن مبلغی یا چیزی همچون تعداد سکه، ملک و غیره به عنوان مهریه، برگزاری مراسم عقد رسمی و سپس جشن شادی و شرکت و آشنایی دو خانواده عروس و داماد، دادن هدایای مختلف و...، همه این ها با اندازه ها و کیفیت های متفاوت، هر یک شرایطی را برای زن و مرد فراهم می کنند تا زندگی مشترک زوجین، هرچه شیرین تر، بهتر و مستحکم تر باشد.
ضمن این که در صورت بروز کوچک ترین اختلاف ها، برخوردها و رفت و آمدهای خانوادگی و دوستان، یادآور حضور همیشگی عرف در لحظات مختلف زندگی است و زن و مرد را به سمت حل مشکات و کاستن اختلافات و سازگاری با یکدیگر سوق می دهد.
ممکن است آشنایی قبلی دختر و پسری و به وجود آمدن علاقه و نهایتا عشق، تقاضای زندگی مشترک را فراهم و شرایط قانونی، عرفی، دینی به دنبال آن اجرا بشود، یا برعکس، به شکل سنتی زندگی مشترکی شکل بگیرد و کم کم علاقه و عشقی به وجود بیاید.
در هر حال بعد از گذر زمانی متفاوت، بسته به خواسته های پسر و دختر یا فرهنگ خانواده ها و جامعه و نیز به عنوان یکی از کارکردهای تشکیل خانواده، یعنی تولید مثل و جانشینی نسل بعد از خود، فرزند یا فرزندانی به دنیا می آیند که دارای پدر و مادری مشخص باشند و در فضایی عرفی و قانونی و شرعی رشد کنند و بزرگ شوند. این فرزندان به عنوان فرزندان این زوج در نهادهای مختلف اجتماعی ثبت و شناخته خواهندشد و در شرایط خوب و مقبول فرهنگ جامعه، وارد جامعه خواهندشد.
اصل ماجرا
اخیرا در جامعه ما زندگی مشترک بین زوج هایی بدون ازدواج، در زیر یک سقف شکل می گیرد که تقریبا پایبند به هیچ یک از قوانین عرفی، قانونی و دینی نیستند؛ یعنی نه دخالت دین جهت آغاز زندگی شان وجود دارد، نه رسما در مراجع قانونی ثبت می شوند و نه عرف، نقش چندانی در تشکیل زندگی شان دارد؛ بدین ترتیب، در سکوت شهر و در خلوت شب، زن و مردی، اکثرا جوان، تصمیم می گیرند تا ایامی نامشخص را در زیر سقفی بگذرانند.
بدون شک توافق قلبی و عقلی طرفین که در ازدواج نوع رسمی مهم است، در این نوع زندگی مشترک نیز وجود و اهمیت دارد و چه بسا علاقه و عشقی هم چاشنی آغاز این نوع زندگی مشترک است. طبیعتا نیازهای عاطفی، احساسی، جنسی، حمایتی و خدماتی هر دو طرف تامین و تضمین می شود؛ ولی به دلایلی که ذکر خواهدشد، خطراتی این گونه زندگی های مشترک یعنی «ازدواج های سفید» را تهدید می کند. در صورت جدایی این زوج، آسیب هایی برای هر دو طرف در پی خواهدآمد و البته در جامعه فعلی ما، بیشتر این آسیب ها نصیب زنان خواهدشد.
نخست، شاید جاری نشدن صیغه عقد در شروع زندگی مشترک، برای تعدادی از زوج ها چندان مشکل ساز نباشد، به خصوص این که غالبا این گونه زوج ها پایبندی قوی نیست به احکام دینی ندارند یا اصلا ندارند؛ ولی به هر جهت غیبت دین، قرارداد اخلاقی در تشکیل زندگی شان را کم رنگ می کند و وابستگی های اخلاقی در زمان بروز مشکلات احتمالی، نقشی را ایفا نمی کنند، بنابراین، این زوج ها در غیاب قوانین دینی و اخلاقی، یکی از پایه های بنیادی استحکام زندگی مشترک را از دست می دهند.
دوم، فرهنگ فعلی جامعه ما هنوز برای پذیرای چنین زندگی های مشترکی نیست، زیرا از سویی، این گونه زندگی ها بدون گذراندن شرایط عرفی خواستگاری و مراسم مختلف جاری در فرهنگ جامعه شکل گرفته اند و از سوی دیگر، غالبا دور از چشم خانواده ها و گاهی با مخالفت والدین تشکیل شده اند؛ لذا این شیوه، نوعی زندگی مشترک مخفی تلقی می شود. همین مخفی کاری خود می تواند خطراتی را به همراه بیاورد. در صورت بروز مشکلات و اختلافات بین زوجنین که در همه زندگی ها امری طبیعی است، خانواده های دو طرف چندان خود را درگیر ماجرا نخواهند کرد، زیرا، یا از تشکیل این زندگی باخبر نبوده اند یا چه بسا ضمن باخبر بودن، مخالف بوده اند؛ در نتیجه، نبود قوانین عرف نیز پایه مهم دیگر کانون این نوع خانواده ها را سست می کند.
سوم، چون قانون رسمی جامعه این نوع زندگی را تایید و ثبت نکرده است، در صورت تولد فرزند نمی توان وی را در مراجع قانونی ثبت کرد و برایش شناسنامه ای یا هویتی ملی گرفت. هویت دینی وی نیز به سادگی هضم پذیر نیست. از سوی دیگر، در صورت بروز اختلاف بین این گونه زوج ها، مراجع دینی و قانونی به دلیل غیبت در زمان تشکیل، نمی توانند کمکی بکنند و یقینا قصد کمک هم نخواهند کرد.
از همه مهم تر پس از تخریب این گونه زندگی ها، مردها، ضمن آسیب دیدن، ممکن است مجددا با زن دیگری همین نوع زندگی را شروع کنند؛ ولی زن ها اتیکت یا برچسب (گافمن، 1386) یک زندگی مشترک قبلی را، بیشتر از مردان، بر پیشانی خواهندداشت و تشکیل زندگی مشترک دوباره برایشان به مراتب سخت تر از مردان خواهدبود. شاید باز هم زنان به مانند مردان همین نوع زندگی را مجددا با کمی تاخیر تجربه بکنند، ولی همچنان همان مشکلات قبلی از قبیل ترس از باروری و فرزندآوری بدون ثبت رسمی آن ها هم برای مرد و هم باری زن برقرار خواهدبود. فرزند نیاوردن زوج در سال های بعد، هم خطرات کاهش جمعیت را به دنبال خواهدداشت، هم آسیب های روانی را برای مرد و زن به همراه خواهدآورد؛ زیرا در اکثر مواقع، از منظر روانی، هم مردها و هم زن ها پدرشدن و مادرشدن را که نیازهایی طبیعی هستند، آرزو می کنند.
از همه مهم تر، ترویج چنین زندگی مشترک آسان و بی دردسر و کم خرج و بدون تشریفات قانونی و شرعی، به مرور زمان مسئولیت پذیری زندگی مشترک با تمام وظایف مختلفش را هم در مردان و هم در زنان کاهش خواهدداد و این در آینده جامعه را با مشکلات جدی کم شدن مسئولیت ها نه فقط در عرصه خانواده، بلکه در سطح جامعه رو به رو خواهدکرد؛ زیرا بخشی از ویژگی های رفتاری، مثل نظم یا بی نظمی، مسئولیت پذیری یا بی مسئولیتی و...، به دیگر رفتارهای اجتماعی انسان نیز سرایت می کند.
جدای از احتمال شیوع فساد و آسیب های مختلف اجتماعی که این گونه زندگی های مشترک به همراه دارد، پرداختن به این موضوع در سطح جامعه و آگاه کردن نسل جوان جامعه در این باره مساله ای حیاتی است. نباید به سادگی از کنار معضل این سبک زندگی جدید گذر کرد. بدانیم جامعه ما به مانند جامعه مدرن غرب نیست، ارزش ها (خوب یا بد)، هنجارها (کار خوب یا بد)، آداب و رسوم و قوانین و فرهنگ ما قدمتی دیرینه دارد و با آن ها نمی توان مبارزه کرد. فرهنگ ما با فرهنگ غرب متفاوت است و یک باره نمی توان تکه ای از فرهنگ جامعه غرب را برگزید و اجرا کرد، یا بخشی از فرهنگ جامعه غرب را برگزید و اجرا کرد، یا بخشی از سبک زندگی آنان را تقلید کرد و بی توجه به پیامدهای آن بود.
با توجه به این که ارزش های اخلاقی که متاثر از دین هستند، قوانین عرفی که در خانواده و جامعه آموخته می شوند و قوانین جاری مملکتی که آموزش آن ها در خانواده و سپس نهاد آموزش و پرورش و رسانه ها انجام می شود، نخست خانواده ها، سپس برنامه های کارشناسی رسانه ملی و معلمین رشته های علوم اجتماعی بهترین، مجرب ترین، آگاه ترین و باصلاحیت ترین افراد هستند که می توانند با آموزش اخلاقیات، عرف و قانون در ارتباط با مسائل مختلف، از خوبی ها و مضرات و آسیب ها به دانش آموزان آموزش های لازم را بدهند، زیرا تمامی این عناصر اکتسابی هستند؛ بدین ترتیب، جوانان آتی از قبل در جریان واقعه هایی که هم برای خودشان مضر و هم برای جامعه آسیب زا هستند، قرار خواهندگرفت و از آن ها پرهیز خواهندکرد.
منابع:
- گافمن اروینگ (1386). داغ ننگ. چاره اندیشی برای هویت ضایع شده. ترجمه مسعود کیانپور. تهران، نشر مرکز.
- منادی مرتضی (1384). جامعه شناسی خانواده، تحلیل روزمرگی درون خانواده. تهران، نشر دانش
- Durkheim Emile (1987). Les regles de la method sociologique. Paris, PUF
نوشتن دیدگاه