عملکرد دونالد ترامپ در صحنه سیاست خارجی آمریکا در یک سال گذشته و به‌تازگی با انتشار «استراتژی امنیت ملی» این کشور، نشان از نوعی سردرگمی استراتژیک دارد. مهم‌ترین اثر چنین وضعیتی در سال آینده تشدید تنش و بی‌ثباتی در سطح میانی سیاست جهانی و رقابت‌های منطقه‌ای به‌ویژه در خاورمیانه خواهد بود. ترامپ هدف اصلی سیاست خارجی خود را تقویت قدرت و نفوذ آمریکا در صحنه سیاست جهانی از طریق تضعیف نقش رقبایی مانند روسیه و چین، تقویت ائتلاف و همکاری با متحدان سنتی در صحنه منطقه‌ای مانند عربستان‌ سعودی و اسرائیل برای مهار نقش فزاینده ایران و نهایتا مبارزه با گروه‌های تروریستی و افراط‌گرا مانند داعش در نظر می‌گیرد. برای رقبای جهانی آمریکا، مثل روسیه و چین، به‌قدرت‌رسیدن ترامپ یک نعمت است؛ چون او با شعار «نخست آمریکا» و تمرکز بر مسائل داخلی از رویکرد و نقش رهبری و هژمونیک‌محور آمریکا در صحنه جهانی دوری می‌جوید. این سیاست آمریکا به طور مستقیم نقش و قدرت این دو کشور را در عرصه‌هایی مانند رشد اقتصادی جهانی و تثبیت حوزه نفوذ ژئوپلیتیک خود، مثلا برای روسیه در حوزه اوکراین و اروپا و برای چین در حوزه آسیا و به‌ویژه دریای چین جنوبی و تایوان، به چالش می‌کشد. چنین وضعیتی خود انرژی روسیه و چین را در راستای پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی و ایفای نقش بیشتر سیاسی-امنیتی در صحنه جهانی و منطقه‌ای رها می‌کند و به‌ تبع آن بر تضاد‌های استراتژیک بین این کشورها و آمریکا می‌افزاید. هم‌زمان سیاست استعفای نسبی ترامپ از مسئولیت جهانی آمریکا موجب تضعیف ائتلاف غرب‌محور از‌جمله روابط آمریکا-اروپا در صحنه سیاست جهانی و منطقه‌ای شده و همین تحول فضای لازم روسیه و چین را برای توسعه روابط اقتصادی-سیاسی خود با سایر کشورها فراهم می‌کند. این امر به‌ویژه در مناطقی مثل خاورمیانه که رقابت‌های اقتصادی، سیاسی و امنیتی بین آمریکا و این دو کشور در جریان است، حائز اهمیت بیشتری می‌شود. در واکنش به سیاست‌های ساختارشکن ترامپ، اکنون اروپا به دنبال سروسامان‌دادن استراتژی‌های مستقل خود در صحنه سیاست جهانی و منطقه‌ای و در موضوعاتی مانند تأکید بر اجرای کامل برجام (توافق هسته‌ای ایران با قدرت‌های جهانی) و ضرورت حل بحران هسته‌ای کره‌شمالی از طریق دیپلماسی و نه تهدید نظامی است؛ چون اجرای آنها با روش ترامپ را مبنایی برای شکاف و بی‌ثباتی بیشتر در عرصه سیاست جهانی و منطقه‌ای می‌بیند؛ اما فراتر از پیدایش این سردرگمی جدید استراتژیک بین قدرت‌های بزرگ در عرصه سیاست جهانی، سیاست‌های ترامپ منجر به تشدید رقابت‌های منطقه‌ای به‌ویژه در خاورمیانه می‌شود. اکنون هدف اصلی سیاست خارجی ترامپ در عرصه منطقه‌ای بر محور برقراری صلح و ثبات از طریق تقویت روابط اقتصادی، سیاسی-امنیتی با متحدین سنتی آمریکا و از این طریق مدیریت نقش فزاینده ایران اعلام شده است. بر این مبنا او اولین سفر خارجی خود را به عربستان‌ سعودی انجام داد و با فروش میلیاردها دلار تسلیحات و دریافت اعتبارات مالی به‌اصطلاح به بازتعریف روابط آمریکا-سعودی پرداخت که از نظر خودش در زمان ریاست‌جمهوری باراک اوباما تضعیف شد. همچنین او در اقدامی غیرمنتظره و با وجود همه مخالفت‌های بین‌المللی و داخلی، اعلام کرد که پایتخت آمریکا به بیت‌المقدس منتقل می‌شود. این اقدام خود نوعی سردرگمی نسبت به اهداف استراتژیک آمریکا در ایجاد صلح بین فلسطین و اسرائیل ایجاد کرده است. رویکرد ترامپ در مبارزه با داعش و افراط‌گرایی در منطقه هم دستاورد استراتژیک ملموسی برای آمریکا نداشته و خود بر تضاد موجود استراتژیک بین آمریکا و دیگران افزوده است. این سیاست که بیشتر تداوم عملکرد اوباما در درگیری‌نداشتن گسترده در میدان نبرد سوریه و تکیه بر گروه‌های کردی به‌عنوان متحد اصلی آمریکا در نبرد با داعش است، منجر به روی‌‌گردانی ترکیه از آمریکا و نزدیکی این کشور به ایران و روسیه شده که فاتحان صحنه میدان نبرد در سوریه و عراق با تروریست‌ها هستند و اکنون ابتکار عمل را برای ورود به فاز سیاسی حل بحران سوریه از طریق مذاکرات آستانه برعهده گرفته‌اند. هرچند سیاست جنگ با داعش آمریکا برگرفته از محاسبات دقیق و ناتوانی این کشور در بسیج منابع و امکانات سیاسی-امنیتی آن در جنگ با داعش در میدان نبرد است؛ اما بر سردرگمی جاری استراتژیک بازیگران اصلی در معادلات منطقه‌ای افزوده است؛ چون بر رقابت‌های مستقل ژئوپلیتیک آنها در مبارزه با تروریسم و به تبع آن تضعیف اقدامات مشترک جمعی می‌افزاید. ناتوانی آمریکا در مدیریت‌کردن بحران رفراندوم استقلال کردستان عراق، در شرایط در‌جریان‌بودن جنگ با داعش، هم یک مثال دیگر از ناتوانی استراتژیک آمریکا در مدیریت موضوعات حساس منطقه‌ای است. بر این سردرگمی استراتژیک وقتی اضافه می‌شود که دریابیم بسیاری از تحلیلگران غربی معتقدند اعمال ترامپ در صحنه سیاست خارجی بیشتر برای مصرف در سیاست داخلی و پیشبرد اهداف کاخ سفید است. رئیس‌جمهور فعلی آمریکا حتی یک روز هم سابقه حکومت‌داری در کارنامه سیاسی خود ندارد و مسائل جهانی و منطقه‌ای را بیشتر از زاویه برد در سیاست داخلی می‌بیند. سیاست خارجی واکنشی ترامپ نسبت به بحران‌های کره‌شمالی، یمن، عراق و سوریه، نوع برخورد تهدیدآمیز با کشورهایی مانند ایران، روسیه و چین، به‌حاشیه‌بردن نقش ترکیه یا نگاه مثبت او به سیاست‌های تهاجمی سعودی‌ها در منطقه و از‌جمله با بحران قطر و... همگی نشان می‌دهند که آمریکا ابتکار عمل در صحنه سیاست جهانی و منطقه‌ای را به دیگران واگذار می‌کند. این عملکردها نشان می‌دهند که اقدامات ترامپ اساسا از یک منطق استراتژیک پیروی نمی‌کنند. با این وضعیت، اکنون مهم‌ترین پرسش این است که آیا رویکرد جدید ترامپ در صحنه سیاست خارجی آمریکا، به‌ویژه در خاورمیانه، صرفا مربوط به شخصیت و فهم او از مسائل جهانی و منطقه‌ای و روحیه تجارت-محور او و به عبارتی زودگذر است، یا اینکه اقدامات او نماینده یک جریان در ساختار قدرت آمریکا و بالطبع بلندمدت این کشور است؟ واقعیت این است که ترامپ خود محصول پیدایش نوعی سردرگمی استراتژیک در سیاست خارجی آمریکاست که بیش از همه به فرازونشیب‌های پدیدآمده در نگاه استراتژیک این کشور در دو دهه گذشته و به‌ویژه مداخله مستقیم نظامی آن در خاورمیانه و در افغانستان و عراق برمی‌گردد. نتیجه این نوسانات این است که اکنون آمریکایی‌ها خسته و ناامید از به‌دوش‌کشیدن مسئولیت پلیس جهان به دلایل مشکلات رفاهی، شغلی و... داخلی خود و همچنین ناامنی‌های امنیتی پدیدآمده برای این کشور هستند. در واقع، هم منطقه و هم آمریکا به نوعی از یکدیگر خسته شده‌اند. آمریکا دقیقا نمی‌داند که باید در منطقه باشد یا نباشد یا اینکه مرزهای منفعت آن دقیقا کجاست و چگونه باید ائتلاف‌ها و رقابت‌ها را سروسامان دهد. مثلا ترامپ برخلاف اوباما برجام را برخلاف منافع ملی آمریکا در نظر می‌گیرد و در پی لغو آن است. نگاه ترامپ در روابط با سعودی و اسرائیل هم متفاوت با رئیس‌جمهور قبلی آمریکا است هرچند ترامپ از این خلأ و حس ناامیدی در افکار عمومی آمریکا نسبت به مسائل سیاست خارجی استفاده کرد و به ریاست‌جمهوری رسید، اما تداوم اقدامات او بی‌تردید بر سردرگمی جاری نسبت به اهداف استراتژیک آمریکا، به‌ویژه در بعد میانی سیاست جهانی و رقابت‌های منطقه‌ای می‌افزاید. هم‌اکنون هم تشدید تضاد و تنش بین ایران و سعودی در نتیجه نگاه سعودی‌ها در استفاده از فرصت ترامپ برای بازگرداندن نقش پررنگ آمریکا به معادلات منطقه‌ای و از این طریق مهار قدرت ایران است. یا سیاست ترامپ در طرفداری از سعودی‌ها در بحران قطر بر شکاف بین ترکیه و عربستان افزوده است. از این نگاه، ترامپ برای ایران می‌تواند یک تهدید جدی باشد. درواقع مهم‌ترین تهدید ترامپ برای کشورمان همین تشدید سردرگمی استراتژیک یا به عبارت دیگر نداشتن استراتژی است. منبع: صفحه اول روزنامه شرق، 10 دي ماه 1396