چرا ما این‌جوری هستیم؟ وبلاگ > اسماعیلی، امیر - بیشتر از هر زمان دیگری احساس تنهایی می‌کنم. دنیای دور و برم پر است از موضع‌گیری‌های متقن و صریح راجع به حرف‌های حاتمی‌کیا. کارگردانی که بیش از همه در عالم سینما باورهای نوجوانی و تا حدودی جوانی‌ام را شکل داده است. عده‌ای موافق و بعضی مخالف. موافقان او را به حاج کاظم تشبیه می‌کنند بلکم تندتر. مخالفان به دادار و دودور کردن و پول‌های کلان از بیت‌المال گرفتن و بعد هم در اختتامیه داد زدن. استدلال هر دو گروه را می‌فهمم. به طرز عجیبی با هر دو استدلال هم موافقم. می‌دانم در دنیای انگ و برچسب این اتفاق خیلی بد است. از طرفی با محکم بودن و فیلمسازی حاتمی‌کیا صفا می‌کنم و از طرفی مایه گذاشتن از شهدا و حاج قاسم و طبیعتا بودجه کلان گرفتن برای ساخت فیلم و بعد هم در برابر منتقدان طلبکار بودن را نمی‌فهمم. ارزش‌ها و انقلابی‌گری با عمل بیشتر اثر می‌گذارد تا داد. ده‌نمکی هم چند سال پیش روی سن داد زد. می‌فهمم وقتی جامعه‌ام ملتهب است ملتهب‌ترش نکنم. حاتمی‌کیا واقعا خاص است و کسی مانندش نیست و بی‌نهایت دوستش دارم. وطنم را هم دوست دارم. ای کاش شهید سیاح طاهری در سوریه شهید نشده بود و می‌رفتم این شرح نفس را محضرش می‌گفتم. می‌گفتم چه کنم که شهدا را دوست دارم. حاتمی‌کیا را دوست دارم. حاج قاسم را دوست دارم. اما طلبکاری و من خوبم و این‌ها بدن رو نمی‌فهمم. به وقت شام لازم بود و هست برای سینمای ما. مردم مطمئنا استقبال می‌کنند از فیلم. اما تاب منتقد هم باید داشت.دو مساله را را به نفهمی‌هایم اضافه کنید. نمی‌فهمم چرا لاتاری نبود در اختتامیه با آن که اثری مهم بود و تاثیرگذار علی‌رغم انتقاد فنی که به فیلمنامه دارم.و این که چرا یک‌دفعه قحط‌الرجال می‌شود و مجری همه برنامه‌ها می‌شود رشیدپور؟چرا ما این جوری هستیم؟