براساس آمارها، موقعیت‌های شغلی مرتبط با حوزه‌های پزشکی و درمانی مانند متخصص زنان، پرستاری، متخصص بیهوشی و روان‌پزشکی در صدر شغل‌هایی قرار می‌گیرند که بهترین میزان حقوق را برای زنان دارند؛ به همین دلیل، زنان به این شغل‌ها بیشتر جذب می‌شوند؛ البته این همه واقعیت نیست. بازار شغلی زنان روز‌به‌روز در حال تغییر است. به‌دلیل همه تبعیض‌هایی که همیشه وجود داشته این روزها زنان به شغل‌های آزاد علاقه بیشتری نشان می‌دهند   زالوهایی که به دست معلول‌ها پرورش می‌یابند  «32 سال می‌شود که زندگی‌ام را وقف معلول‌ها کرده‌ام.» این جمله منیژه زواشکیانی است؛ زن 57ساله‌ای که با کمک معلول‌های شهرش آستارا به کار پرورش زالو مشغول است. می‌گوید هفت شغل دارد و در کنار این شغل‌های متنوع از مادر پیر و دو فرزندش هم مراقبت می‌کند؛ درعین‌حال دانشجوی ارشد رشته روان‌شناسی تربیتی است و با دوچرخه رفت‌وآمد می‌کند. از کار و فعالیتش که سوال می‌کنیم این‌طور تعریف می‌کند: «کار اصلی من توانبخشی معلولان است. از 32 سال پیش به این کار مشغول هستم. اول دی‌ماه سال گذشته،  بهزیستی کشور نخستین مسئولیت (CBR) شهری؛ یعنی توانبخشی مبتنی بر جامعه کشور را بر عهده من گذاشت. در این سبک توانبخشی ما باید صفر تا صد معلول را بر عهده بگیریم. تاکنون موفق شده‌ایم در شهر آستارا 600 معلول را شناسایی کنیم و رسیدگی به مؤلفه‌های سلامت، تحصیل، معاش و... این افراد جزو وظایف ماست.»   از اول نگاهم کمک به معلول‌ها بود و به دنبال سودش نبودم، چون از درد مردم اذیت می‌شوم و می‌خواهم کمک کنم دردشان کمتر شود؛ برای همین عمرم را وقف آن‌ها کردم. معلول‌ها دوبرابر آدم‌های معمولی کار می‌کنند. چون باور نمی‌کنند کسی از آن‌ها حمایت کند، تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا کار را برای خودشان نگه دارند.   من پروژه‌های زیادی در ذهن دارم که می‌شود معلول‌ها را به کار گرفت. یکی از آن‌ها کاشت گیاهان دارویی است که کشور آلمان یکی از خریداران بزرگ عصاره این گیاهان است. کار دیگر اصلاح و پاکسازی مرداب آستاراست که می‌شود 60-50 قایق در آن برای گردشگران تهیه کرد و معلول‌هایی که دو دست سالم دارند مردم را برای تفریح داخل مرداب ببرند. با این کار نزدیک به 150 نفر اشتغال پایدار خواهند داشت. می‌بینید که ایده‌ها و پروژه‌ها زیاد است؛ با نمی‌شود و نمی‌توان زندگی ممکن نیست.  وقتی زن، قصاب می‌شود  زهرا شکوهی و عباس اسماعیلی، زن و شوهری قصاب هستند و بعد از 30 سال زندگی باهم کار مشترک دارند و سال‌هاست مشتری‌ها را در پل ششم بلوار ابوذر راه می‌اندازند. عباس‌آقا ماجرای مشارکت زوجی در قصابی را برایمان می‌گوید:   17سال پیش بود که همسرم به من پیشنهاد داد برای کمک به مغازه بیاید و به‌جای این‌که شاگرد بگیریم خودش کارهای نظافت مغازه را انجام دهد که من بتوانم با خیال راحت به کارهای خارج از مغازه برسم. زهرا خانم 48 ساله می‌خندد و می‌گوید در خانواده‌شان قصاب زیاد بوده و او هم از این شغل بدش نمی‌آمده؛ برای همین زن قصاب می‌شود و وقتی می‌بیند او در کارش به مشکل برخورده پیشنهاد می‌دهد کم‌کم چم‌وخم قصابی را یاد بگیرد و وقت‌هایی که او نیست حواسش به مشتری‌ها و خرد کردن گوشت و... هم باشد.   همسرم هم به من اعتماد کرد و هر وقت می‌رفت کشتارگاه یا اتحادیه، من مغازه را می‌چرخاندم و مشتری‌ها را راه می‌انداختم.از نگاه و واکنش هم‌محلی‌ها در روزهای اول شروع کارش می‌پرسیم، می‌گوید: «هر کس من را می‌دید، تعجب می‌کرد و می‌گفت نخستین‌بار است که خانم قصاب دیده‌ و من هم در جواب می‌گفتم دیگر از این به بعد خواهی دید.»     به من می‌گویند آقا سعید  محیط پایانه‌های تاکسی به نظر هر خانمی کاملا مردانه است و کمتر کسی می‌تواند تصور کند یک خانم سال‌ها در مسیرهای خطی کار کند و کنار رانندگان مرد در پی کسب روزی حلال باشد. اسمش را می‌گوید، ولی وقتی متوجه موضوع پرونده می‌شود، می‌گوید: «بین فامیل و آشناهای تهرانی کسی نمی‌داند من راننده تاکسی خطی هستم. لطفا اسمم را نیاور.»   قرار می‌َشود مینا خانم صدایش کنم. می‌گوید: «در خط به من می‌گویند آقا سعید. تعجب می‌کنید، نه؟ کلا کارکردن یک خانم در پایانه تاکسی برای خیلی‌ها عجیب و غیرطبیعی است. ولی من 15 سالی هست که در این کارم. اوایل کنار آمدن با مردها در این کار برایم خیلی سخت بود. اصلا نمی‌خواستند من را جزوی از خودشان بدانند.» وقتی می‌پرسم چه شد که تصمیم گرفتی این کار را انتخاب کنی؟ لبخند می‌زند و می‌گوید: رانندگی را دوست داشتم.   «سال 81 یک پراید داشتم که برای خرج زندگی رویش حساب کرده بودم. آمدیم و مستقر شدیم. اسم بچه‌ها را در مدرسه نوشتم و یک سوئیت قدیمی دو اتاقه را که حمام و دستشویی‌اش در حیاط بود با قیمت مناسب اجاره کردم.» از کارش و وضعیت کنار آمدن با مردهای به قول خودش سبیل‌کلفت می‌پرسم؛ «ماه‌های اول خیلی سخت بود، ولی من زن نازک‌نارنجی‌ای نیستم و اراده‌ام برای ماندن در این کار زیاد بود و به قول معروف، پی خیلی چیزها را به تنم مالیده بودم.   ماندم و سرسختی کردم. حق‌خوری‌های زیادی دیدم، مسخره‌ام کردند، توهین کردند، درگیر هم شدم. برای این‌که از من حساب ببرند، یکی ‌دو بار راننده‌های پرروی خط را کتک هم زدم.» امروز همکاران مینا خانم، راننده خط تاکسی دو میدان اصلی تهران، را آقا سعید صدا می‌زنند و هم رویش حساب می‌کنند و هم از او حساب می‌برند.  به چشم مرد من‌را می‌بیند  38 سال دارد. زنی که شغلی سخت و شاید غیرقابل تصور برای زنان دیگر را انتخاب کرده است؛ او 6 سال است که راننده ترانزیت است و دلیل اصلی ورود به این شغل را وابستگی شدید به همسرش و نداشتن طاقت دوری او عنوان می‌کند؛ «چون همسرم راننده ترانزیت خط اروپاست و به دلیل کارش، گاهی می‌شد که روزها و ماه‌ها از خانه دور بود، وقتی هم که می‌آمد یک هفته‌ای استراحت می‌کرد و دوباره سرویس به کشورهای اروپایی می‌برد، به همین دلیل احساس کردم برای این‌که بتوانم با همسرم باشم و در عین حال شاغل هم باشم، چون به رانندگی خیلی علاقه داشتم و پیش از آن مربی آموزشگاه رانندگی بودم، دیدم بهترین راه، گرفتن پایه یک و راننده تریلی شدن است و حالا 6 سال می‌شود که تمام سرویس‌ها را با هم می‌رویم و با عنوان دو شوفره کار می‌کنیم.» این بانوی راننده ترانزیت، پیش از این کار 10 سال در آموزشگاه تعلیم رانندگی کار می‌کرد و با این‌که عاشق رانندگی بود هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کرد راننده تریلی شود، اما روزگار و البته انتخاب خودش، این شغل را برایش رقم زد. می‌گوید: بعد از ازدواج تشویق‌های همسرم باعث شد گواهینامه پایه یک را بگیرم و وارد این کار شوم.   برای من هم اوایل کار خیلی سخت بود. از نگاه مردها رانندگی ترانزیت یک شغل کاملا مردانه است و مردهایی که سال‌ها جاده‌های داخلی و خارجی را طی کرده‌اند، این‌که یک خانم را همپای خود ببینند چندان آسان نیست.   کسانی که به این کار علاقه دارند، دارند باید چهار سال از گرفتن گواهینامه پایه دو گذشته باشد و مهارت‌های پایه یک را کسب کنند. « گرفتن پایه یک خیلی سخت است؛ خیلی از آقایان را می‌شناسم که یکی، دو سالی است که به‌دنبال گرفتن پایه یک هستند که البته سخت‌گیری‌ها به نظر من غلط نیست و کسب مهارت بدون نقص به بهتر شدن رانندگی‌ها کمک می‌کند.» همسرش را به‌عنوان یک دوست و رفیق می‌داند و می‌گوید: «او من را به چشم مرد می‌بیند و می‌دانست که از پس این کار برمی‌آیم. پس از همان اول تشویق و پشتیبانی‌ام کرد.» اما بچه‌هایش را تشویق نمی‌کند وارد این کار شوند، به این دلیل که رانندگی ترانزیت بسیار سخت است و درآمد ثابت و حساب‌شده‌ای ندارند چون یک‌روز بار هست و یک‌روز نیست.