کد خبر: 707
منتشر شده در سه شنبه, 10 اسفند 1395 16:17
تمدنها ارگانیزم زنده و پویا هستند نه یک سیستم مکانیکی که توان تغییر در جهت و محور نداشته باشند و به جبر سیستمی دچار شوند. به گزارش خبرگزاری مهر، مقاله حجت الاسلام محمدرضا خاکی قراملکی، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در دومین همایش ملی تمدن نوین اسلامی جزء پنج مقاله برتر قرار گرفت. به...
تمدنها ارگانیزم زنده و پویا هستند نه یک سیستم مکانیکی که توان تغییر در جهت و محور نداشته باشند و به جبر سیستمی دچار شوند.
به گزارش خبرگزاری مهر، مقاله حجت الاسلام محمدرضا خاکی قراملکی، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در دومین همایش ملی تمدن نوین اسلامی جزء پنج مقاله برتر قرار گرفت. به همین مناسبت چکیده ای از مقاله وی که در دومین روز همایش(پنج شنبه ۵ اسفند ماه) در دانشگاه شاهد ارائه شد، منتشر می شود. لازم به ذکر است که همایش ملی تمدن نوین اسلامی، ۴ و ۵ اسفند ماه در دانشگاه شاهد برگزار شد.
آنچه در این تحقیق به دنبال می کنیم، تبیین فلسفه تاریخی از ابعاد و روابط پیچیده میان اراده های سازمان یافته که تبدیل به قدرت تاریخی و اجتماعی شده اند و ظهور تمدن ها است. ظرفیت تمدنها از یک سو تابع ظرفیت قدرت کنشگری ارادههای قاهر و غالب و از سوی دیگر به نوع ابزارها و نیز به مکانیزم گردش قدرت و تکامل آن برمیگردد. اما چه طیفی از ارادهها و با چه ضریب نفوذی میتواند مبدأ ظهور تمدنها شوند؟ اساساً حرکت تمدنی حاصل انضمام ارادههای انفرادی و مستقل نیست، بلکه حاصل درهم تنیده شدن و هماهنگ شدن شبکهای از ارادههای جهت یافته است که به هویت ترکیبی جدیدی منجر میشود.
در هویت ترکیبی نیز کنشگری ارادهها ضریب نفوذشان ندارند. بلکه برخی از ارادههای قاهر و کاریزما به دلیل قدرت روحی و عقلی، توانائی سلطه و هژمونی دارند و گسترهای از ارادهها نیز در سطح وسیع به دلیل اقناع و پذیرش، با ارادههای برتر همراهی میکنند. از این رو شکلگیری اجتماع و جامعه برآیند ترکیبی نفوذ قدرت برتر و پذیرش آن است؛ به عبارت دیگر نتیجه میل و تعلق اراده مافوق به نفوذ قدرت خود از یک سو و تعلق و میل به این قدرت حاکم از سوی دیگر است.
نظام ارادهها در سه مقیاس نقشآفرینی میکنند؛ سطحی از ارادهها محور تحولات تاریخی هستند که نقطه عطفی برای ظهور تمدن هستند و سطحی دیگر از ارادهها محور تغییرات اجتماعی هستند و مبدأ تأسیس نظام و نهادهای اجتماعی میگردند. در نهایت برخی از ارادهها نیز قدرت نفوذ در مقیاس جامعه را ندارند، بلکه در مقیاس فردی نفوذ دارند.
این سه لایه قدرت ارادهها در صورتی که بر محور و جهت واحدی هماهنگ شوند و به تبعیت و عهدهسپاری همدلانه به روابط و قوانین سازمان تمدنی خویش تن دهند، جامعه تاریخی در وضعیت تکاملی قرار می گیرد و تمدن شکوفا میشود. روابط قدرت و پذیرش قدرت در مقیاس بالاتر با توسعه روابط اجتماعی و ابزارها و روشهای علمی و فنی و سازکارهای دیگر به ظهور و تکون تمدن میانجامد.
فرایند ظهور و بروز تمدن در روند خطی یک سویه صورت نمیگیرد، بلکه با نگاه عمیق فلسفه تاریخی، تمدنهای تاریخی از بستر جدال و درگیری میان قدرت ارادههای درونی با قدرت ارادهای بیرونی مخالف با جهت حاکم ظهور می کنند. تفوق و پیروزی تمدنها بر دیگر حوزههای تمدنی پیش و بیش از هر امری به تفوق و هیمنه ارادههای حاکم و برتر برمیگردد.
دیگر قدرت ارادهها درون و بیرون تمدنی مخالف نیز در نهایت یا خود را در وضعیت انطباق با قدرت برتر قرار میدهند. یعنی ضمن حفظ هویت مستقل خود از سطوح و لایههای اجتماعی و تمدنی که منشأ اصطکاک و درگیری میشود، دست میکشند یا در وضعیت انفعالی در تمدن جدید منحل میشوند و قدرت خود را در این قدرت اراده جدید و غالب ادغام میکنند. در صورت مقاومت و درگیری شدید قدرت ارادههای مخالف با ارادههای حاکم، به وضعیت انهدام و حذف ارادههای مخالف منجر میشود.
تفوق و هماهنگی ارادهها که منشأ ظهور تمدن میشود، باید بتواند جامعه تاریخی را در سه بعد اخلاق، عقلانیت، و کنش و رفتار هماهنگ کند. اما امکان و وقوع هماهنگی خود به خود و به صورت دفعی انجام نمیپذیرد، بلکه شبکه هماهنگ ارادهها متناسب با منزلت و جایگاه ارادههایشان از ابزارها و سازکارهای خاص در تحقق قدرت خود بهره میگیرند.
برخی از ارادهها در زیرساخت تمدن حضور دارند و در نظریهپردازی در الگوی توسعه آن حضور دارند. در این صورت، تئوریها تجسد و تجسم اراده برتری است که در جایگاه اقامه تمدن و جامعه تاریخی نقش دارند. برخی دیگر از ارادهها در سطح پایینتر با تبعیت از تئوری مافوق در پی ساختارسازی و نهادسازی برای جریان دادن و نفوذ تئوریها در حوزه عینی و میدانی زیست عمومی جامعه هستند که در حقیقت در نقش توزیع و اشاعه الزامات قدرت اراده محوری ظاهر میشوند.
در نهایت ارادههای آحاد جامعه در ذیل ساختار و نظامهای اجتماعی با تبعیت و پذیرش از الزامات الگوهای زیست تمدنی حاکم کنش فردی و اجتماعی خواهند داشت.
حاصل اینکه تأسیس و نهادینه شدن و توسعه و تکامل هرتمدن تابع شدت روحی و روانی و کثرت و هماهنگی اراده در یک جهت واحد است.نکته پایانی اینکه انسانها در محیط و عالم زیست تمدنی خویش که میتوان از آن به چارچوب و پارادایم یاد کرد، همه در یک جهت و محور واحد حرکت نمیکنند، بلکه تابع جهتگیری حاکم هستند.
به بیان دیگر تمدنها ارگانیزم زنده و پویا هستند نه یک سیستم مکانیکی که توان تغییر در جهت و محور نداشته باشند و به جبر سیستمی دچار شوند. تبعا ارگانیزم جامعه تاریخی زنده در هر تمدنی در بستر نظام ارادهها و شبکه ارادهها عمل میکند. ارادهها نیز قدرت انتخاب و اختیار جهتهای متفاوت را دارند. تفاوت و تمایز جهتگیری ارادهها را نیز در دو نظام ارزشی متقابل، میتوان به دو جهت حق و باطل یا کفر و ایمان یا با ادبیات امروزیتر به تمدن مدرن و تمدن دینی تقسیم کرد.
بر این اساس تمدن مدرن که برآمده از نظام ارادههای معطوف به جهت مادی و دنیوی است، تمدن سکولار محسوب میشود و در حقیقت تجدد بر اساس این نوع تحلیل عین قدرت است یا بروز اراده معطوف به ماده است که مادی گری را در عالم اقامه میکند. اینک این قدرت ارادههای مادی است که به مصاف و درگیری با ارادههای حق برمیآید و با ماشین و مکانیزم چرخه قدرت و دانش، جدال تاریخی را با جبهه ارادههای حق آغاز کرده است که در صورت غفلت ولی اجتماعی حق، در پیچ تاریخی، ارادههای حق به استضعاف کشیده و مقهور خواهند شد.
حال این تمدن استمرار خود را با ایجاد شبکه نفوذ در گستره ای از ارادههای حق به دنبال انحلال، انطباق و انهدام است. چنین رویهای عملاً به اختلاط و التقاط تمدنی منجر شده است و قدرت اراده ولی اجتماعی و قدرت تفکر و پیشگامان فکری را در مقیاس تمدن، در اقدام و عمل دچار اضطراب و تشتت و تلون میکند.
بر این اساس پویایی و پایایی جامعه تاریخی به خلوص و تهذیب عناصر و متغیرهای تمدنی وابسته است. این خلوص و تهذیب در بستر توسعه و تکامل درگیری و جدال تاریخی جریان حق و باطل ممکن میگردد. یعنی تهذیب در مقیاس آن تمدن در جهت خاص، با تهذیب و پالایش سطوح ارادهها از ناخالصیها و التقاطها و سازههای اخلاقی، عقلانی و رفتاری صورت میگیرد.
تمدن زنده باید بتواند با ایجاد مرزها و حدود تمدنی خود هر گونه نظریه و الگو و برنامه توسعه و ساختارهای و نهادهای باطل را تهذیب کند و در قدم بعد بتواند الگوی توسعه مطلوب را برای تمدن مطلوب خود تولید کند. تحقق چنین امری کند مستلزم درگیری و مواجهه سنگین با شبکه ارادههای نفوذ یافته در تمدن حق و جامعه تاریخی موجود، در قالب مجاهدی فکری فرهنگی متفکران روشنفکران و نخبگان است.
بدون پالایش و تهذیب ارادههای التقاطی در سطح عناصر و مؤلفههای تمدنی، در عمل این اراده ها مانع تحرک و هماهنگی در موضعگیری جبهه حق میگردد. در جدال و جنگ ارادهها یک سر صف بندی ارادههای سکولار و روشنفکر ناسازگار با اهداف و آرمانهای مطلوب است و در جناح دیگر صف ارادههای مدرن غربی است که در قالب نظریهپردازان توسعه و اقتصاددان و فیلسوف شناخته می شوند.
نوشتن دیدگاه