کد خبر: 7647
منتشر شده در یکشنبه, 03 ارديبهشت 1396 14:49
مفهوم «سبک زندگي» از جمله مفاهيم علوم اجتماعي و علم جامعه شناسي و مردم شناسي است که اخيراً و در دهه اخير بسيار مورد توجه عالمان علوم اجتماعي و مديران فرهنگي قرار گرفته است؛ سبک زندگي معنايي است که از به هم تنيدگي و پيوند و نظام وارگي و شبکه اي بودن عوامل متعددي که در شيوه هاي زندگي يا اقليم هاي...
مفهوم «سبک زندگي» از جمله مفاهيم علوم اجتماعي و علم جامعه شناسي و مردم شناسي است که اخيراً و در دهه اخير بسيار مورد توجه عالمان علوم اجتماعي و مديران فرهنگي قرار گرفته است؛ سبک زندگي معنايي است که از به هم تنيدگي و پيوند و نظام وارگي و شبکه اي بودن عوامل متعددي که در شيوه هاي زندگي يا اقليم هاي زيستن انسان تأثير مي گذارند، به وجود آمده است
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی:تقريباً در اکثر تعريفهاي سبک زندگي مي توان دو مفهوم را يافت که در تعريف سبک زندگي در نظر گرفته شده است؛ و در واقع هر دو مفهوم هم، به واژه «سبک» باز مي گردد: اول، مفهوم وحدت وجامعيت و دوم، مفهوم تمايز و تفارق. به اين معني که سبک زندگي حاکي از مجموعه عوامل و عناصري است که کم و بيش به طور نظام مند با هم ارتباط داشته و يک شاکله کلي فرهنگي و اجتماعي را پديد مي آورند. همين پيوستگي، اتحاد و نظام مندي اين کُل را ازکُل هاي ديگر متمايز مي کند. وجود کلماتي همچون الگو، نظام مندي، کليت، هويت وتمايز در بيانات اخير رهبر فرزانه انقلاب نيز حاکي از همين مطلب است و به همين دليل است که امروز از دو مدل و الگوي متمايز و متفاوت سبک زندگي اسلامي و غربي سخن ميگوييم. واژگان مترادف سبک زندگي اسلامي: سبک زندگي شيعي، ارزشي، ايدئولوژيک، جهادي،انقلابي، ديني و تعابير معادل سبک زندگي غربي: سبک زندگي اروپايي، مسيحي، آمريکايي و وسترنيزه مي باشد اما آن چه در تعريف هاي سبک زندگي، جلوه گر مي شود آن است که اين تعريف قرابت بسياري با مفهوم هويت پيدا مي کند اما با اين تفاوت که علاوه برهويت، مناسبات و رفتارهاي عيني و واقعي زندگي را نيز شامل مي شود و مي توان مثالهاو مصداق هايي از زندگي واقعي را شاهد آورد که رهبر انقلاب نيز به بيش از بيست مورداز آنها اشاره کردند.
مفهوم شناسي سبک زندگي
مفهوم سبک زندگي(life style) از زمره مفاهيمي است که پژوهشگران حوزه جامعه شناسي و مطالعات فرهنگي براي بيان پاره اي از واقعيت هاي فرهنگي جامعه آن را مطرح و به کار مي برند و دامنه به کارگيري آن در ادبيات علوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي رواج زيادي يافته است تا حدي که بعضي معتقدند که اين مفهوم قابليت جانشيني بسياري از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و مي تواند به نحو دقيق تري، گوياي واقعيت پيچيده رفتارها و حتي نگرش هاي فرهنگي و اجتماعي در جامعه امروز ما باشد و حتي برخي انديشمندان به کارگيري آن به جاي مفاهيم فراگيري چون قوميت و مليت را مطرح کرده اند. سبک زندگي دررشته مطالعات فرهنگي به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهاي کنش هاي هر فرد اطلاق مي شود که معطوف به ابعاد هنجاري، رفتاري و معنايي زندگي اجتماعي او باشد و نشان دهنده کم و کيف نظام باورها و کنش ها و واکنش هاي فرد و جامعه مي باشد. به عبارتي سبک زندگي دلالت بر ماهيت و محتواي روابط، تعاملات و کنش هاي اشخاص و آحاد مردم در هرجامعه دارد.
مسائل خرد مقدمه فهم استراتژيک/ روش رهبر انقلاب: از استقراء به استنتاج
از منظري که سبک زندگي و بررسي ابعاد و وجوه آن، حوزه بسيار تخصصي وحرفه اي در مطالعات فرهنگي به خود اختصاص مي دهد، مقوله بسيار تعيين کننده و محوري در مطالعات و بررسي هاي کلان استراتژيک و طراحي چشم اندازهاي يک فرهنگ نيز مي باشد. اصولاً بايد دانست حوزه مطالعات استراتژيک برخلاف بار لغوي آن که همواره نوعي نگاه کلان را مطرح مي سازد، در حوزه فرهنگ تنها بر پايه مطالعات و بررسي هاي جزئي امکان پذير است. به عبارتي در مطالعات و بررسي هاي راهبردي، از لحاظ متدولوژيک و روششناختي، بايستي بر مبناي مشاهدات و تحليل هاي جزئي، کوچک (و استقرايي) حرکت کرد تابه تحليل و توصيف و تبيين کلان نزديک شد و پس از آن به حوزه پيش بيني، آينده پژوهي و آينده نگري، که اساس مباحث راهبردي بر آن استوار است، نزديک شد. بنابراين مجموعه توصيف هاي ريز و جزئي مبناي تحليل هاي راهبردي محسوب مي شوند و پس از آن متغيرهاي کلان يا ساختاري را بايستي در اين گونه بررسي ها وارد و اعمال نمود. چرا که واقعيتهاي موجود و پراکنده که امکان بررسي و سنجش تجربي و ملاحظه عيني داشته باشند ميتوانند پايه نتيجه گيري هاي کلان و راهبردهاي آينده نگرانه باشد. در واقع با به کارگيري مفهوم سبک زندگي و ژرف انديشي و تعميق درباره مفهوم آن مي توان از هنجارهاي پنهان که در اذهان، باورها و رفتارهاي مردم يک جامعه قابل مشاهده است، سردر آورد واز جهت گيري ها و الگوهاي موجود يا در حال شکل گيري آتي جامعه، به نحو واقع بينانه اي تفسير به دست داد.
از اين روست که رهبر انقلاب اسلامي در بحث سبک زندگيبه مصاديق و سؤالات دقيق و جزئي و عيني و ريز شده روي آوردند و خرده گيري برخي افراد که به ورود به مصاديق جزئي توسط رهبر عالي رتبه نظام اشکال مي کنند نشان مي دهد که اين افراد با روشهاي مديريت استراتژيک نظام و نيز با متدهاي اصلاح سبک زندگي آشنا نيستند. رهبر انقلاب با درک دقيق و درست انديشي که از واقعيات جامعه ايران دارند مسير استقراء جهت استنتاجات خود انتخاب نموده اند و اين مسيري است که غرب رامنفعل خواهد کرد. در ادامه خواهيم گفت که چرا.فضاي مفهوم (( سبک زندگي ))
هر اصطلاح از اصطلاحات علوم اجتماعي مانند ساير علوم در فضاي مفهومي (context) آن قابل درک است. «سبک زندگي» نيز به عنوان يکي از اصطلاحات علوم اجتماعي، پيوند مستقيم و وثيقي با مجموعه اي از مفاهيم دارد؛ مفاهيمي مانند: عينيت و ذهنيت، فرهنگ و جامعه، فرهنگ عيني و ذهني، صورت (شکل، فرمت، قالب و ظرف) و مظروف و محتوا، رفتار و معنا(نگرش، ارزش و هنجار)، اخلاق و ايدئولوژي، سنت ونوگرايي(تجدد)، شخصيت و هويت(فردي و جمعي)، وراثت و محيط، فرديت و عموميت (تفرّد وتعميم)، خلاقيت و بازتوليد، توليد و مصرف، طبقه و قشر(بندي) اجتماعي، زيبايي شناسي(سليقه) و نياز، مقبوليت و مشروعيت و قس علي هذا.
بدون شناخت اين روابط متکثر و متنوع، درک درستي از «سبک زندگي» و نظريه هاي مربوط به آن به دست نخواهدآمد. بدين لحاظ، هر محققي که مي خواهد در اين حوزه به مطالعه بپردازد، موظف به روشن کردن معناي «سبک زندگي» است که آن را در نظر دارد؛ معنايي که حداقل رابطه «سبک زندگي» را با ساير پديده ها و مفاهيم همجوار نشان مي دهد. در بيانات رهبر انقلاب نشانه هاي زيادي از اين رمزگشايي و روشن کردن معنايي مي يابيم. براي رهايي از تعقيدو گره گشايي از مفهوم چند وجهي سبک زندگي مثال هاي ايشان رهنمود خوبي است.
آيا واژه و مفهوم «سبک زندگي» اصطلاح دقيقي در علوم اجتماعي است يااصطلاحي خاص و ترکيبي از معناي دو واژه «زندگي» و «سبک»است؟ آيا اين واژه دو کلمه اي، موصوف و صفت است يا مضاف و مضاف اليه؟ آيا يک ترکيب وصفي است يا يک ترکيب اضافي؟ آيا کساني که از اين ترکيب بهره برده اند، همگي معناي واحدي را از آن ارائه کرده اند؟
لازمه پاسخ به اين سؤال، بحث واژه شناسي و ترمينولوژي سبک زندگي است که هفته آينده به آن خواهيم پرداخت اما اجمالاً و فعلاً بر سر اين مفهوم توافق مي کنيم که شيوه زندگي يا سبک زيستن منعکس کننده گرايش ها، تمايلات، رفتارها، عقايدو ارزش هاي يک فرد يا جامعه است و مجموعه اي از طرز تلقي ها، عادت ها، نگرش ها،سليقه ها، معيارهاي اخلاقي و سطح اقتصادي، در کنار يکديگر طرز زندگي کردن فرد ياگروهي را مي سازند. با عنايت به تعريف دقيق چند سال گذشته رهبر حکيم انقلاب از واژه «فرهنگ» که آن را «باورها» و «رفتارهاي برخاسته از باورها» تعريف نمودند مشخص ميشود که چرا ايشان دو واژه فرهنگ و سبک زندگي را در کنار هم اصطياد و استفاده مي نمايند.ضرورت عبرت پژوهي تاريخي و بررسي تاريخي مقوله سبک زندگي
در هم تنيدگي فلسفه علم و تاريخ علم ايجاب مي کند در تحليل دقيق يک مقوله، تاريخ آن را بکاويم. بي شک مواجهه فرهنگ و جامعه ايراني با فرهنگ و نگرش غربي و مدرن، سبب تحول در سبک زندگي ايراني شده است و يک زندگي شبه مدرن را که بارقه هايي از سنت نيز در آن وجود دارد، براي جامعه ايراني رقم زده است. با چنددقيقه نظاره و قدم زدن در محيط هاي اجتماعي و شهري اين هويت مونتاژي و ميکسي و هلوانجيري را مشاهده مي نمائيد.از پايان دوره صفويه و مخصوصاً از دوران قاجاريه تابه امروز، مسأله مواجهه با عالمي جديد و ساحتي نوين به نام غرب و مدرنيته، کم کم درايران رخ نموده است. غالباً اين مواجهه چند جانبه بوده است اما در هر دوره وجهي ازآن بر وجوه ديگر غلبه داشته است: اين مواجهه ابتدا به صورت سلطه جغرافيايي محدودبود. مانند حضور پرتغالي ها در جنوب ايران. پس از قوت صفويه، اين مواجهه، به عرصه کلام قدم مي گذارد و اين مسيونرهاي مسيحي هستند که حامل پيام غرب نوين و اروپاي متجدد در ايران هستند. اولين مدارس جديد را همين مسيونرها بنا مي کنند.(به ويژه دردوره قاجار) پس از اين، از دوران پس از صفويه تا استقرار قاجار و حتي تا زمانه تحريم تنباکو، مواجهه ما بيشتر شکل اقتصادي استعماري دارد.
جنگ هاي ايران وروس و حضور استعماري انگليس در ايران و منطقه، سخن از مواجهه نظامي را مطرح ساخت. از اواسط دوره قاجار غرب و غرب زدگي و مواجهه ما با اين پديده، شکلي جديد به خودگرفت. اين نحوه مواجهه جديد، در حوزه انديشه و تفکر و علم و فرهنگ بوده و غرب زدگي گسترده فرهنگي و علمي را پديدار کرد. بدين سبب طبقه روشنفکران غير ديني وفراماسونرها در اين دوره آن هم تحت نظارت و حمايت و هدايت انگليس و روسيه و بعدهاآمريکا شکل گرفت و براساس اين شيوه مواجهه است که کم کم سبک زندگي ايراني دستخوش تغييرات مي شود؛ تغييراتي که هرچه زمان برايش جلوتر مي رفت، سرعت اين تغييرات نيزسريع تر مي شد و واکنش آگاهان، روشنفکران ديني، خواص سياسي و علما را باعث ميگشت.
اين در حالي بود که سبک زندگي سنتي –ديني با مايه ها وجوهره شيعي وگرايشات اهل بيتي مردم ايران از استحکام ديرينه و با پشتوانه اي برخوردار بود وجامعه ايراني را به چاره واداشت که چگونه نه اين را وانهد و نه آن را رد نمايد. پرسشي که هنوز در دوران گذار براي پاسخ به آن هستيم و به سؤال «چه بايد کرد» دربرابر هجوم انديشه غربي صدها پاسخ داده شده است. هر چند همگان متفقند جوهره شيعي واسلامي مردم و جوانان ايران اسلامي ليبراليزه نمي شود اما سبک زندگي در صد سال اخيردچار تحولات عميق و ريشه داري شده است و همواره مسأله تماس، برخورد، پذيرش، طرد،مقابله و يا همزيستي ميان فرهنگ سنتي–اسلامي ايراني وورود فرهنگ غربي واروپايي که حامل تجدد و مدرنيته به معناي دقيق کلمه است، مطرح بوده و هنوز هم اين موضوع درقلب تحولات فکري فرهنگي جامعه قرار دارد. اين مسأله براي آگاهان و خواص، آشکار، وبراي عموم مردم، مسأله رايج و مبتلابهي است که عامه مردم نسبت به آن تا کنون غفلت معرفتي را ترجيح داده اند و رهبر انقلاب اخيراً اهتمام ويژه اي به غفلت زدائي دراين ساحت نموده اند.سبک زندگي کنوني ما در مواجهه با غرب مدرن
غرب فرهنگي و فلسفي با تفکري که در آن انسان مي خواهد جاي خدا را بگيرد و به صورت موجودي صاحب علم و اراده و قدرت و در جايگاه تشريع ظاهر شود و مي بايست همه چيز رادر تصرف و تملک خود درآورد، پديد آمد. غرب آن چنان که بسياري از متفکران غربي نيزبه آن اذعان کرده اند، کوشيده است تاريخي جديد با نگرش و هويتي جديد را براي انسان رقم بزند. امثال نيچه، هايدگر، هانري کربن، رنه گنون، شوان و فوکو هرکدام به نحوي به اين تعارض اشاره داشته اند.
از آن جا که جامعه ايران يک جامعه دين دار،دين محور و خدامحور است و در آن پايبندي به دين و سنت تا حدود زيادي يافت مي شود باورود نگرش ها و انديشه هاي غربي و جلوه هاي مدرنيته توسط افرادي چون ميرزا ملکم خان، ميرزا آقاخان کرماني و آخوندزاده که از پيشروان آشنايي با تجدد بودند، اين تضاد و چالش بين اين دو فرهنگ کاملاً متفاوت، بروز پيدا کرد و هنوز اين چالش ادامه يافته است.
عده اي که به جريان روشنفکري غير ديني شهرت يافته اند با نام پيشرفت و توسعه و نفي عقب ماندگي تاريخي سعي در القاي انديشه هاي غربي و تجدد حاصل از رشد و گسترش بينش غربي بودند. عده اي ديگر کوشيدند راه هاي ميانه را مطرح کنند وعده اي ديگر به نفي مدرنيته و نقد آن روي آوردند. البته هيچ کدام از ايشان به راهکار و راهبردي در خور براي اين دوران گذار، دست نيافتند و به مقام پرسش و انتقاداکتفا کردند.
تاريخ و سنت اسلامي ايراني ماسودايي ديگر و نگاهي متفاوت و معترض نسبت به غرب دارد. مشکل اين است که در عصرحاضر، تاريخ غربي تمام تاريخ بشر را پوشانده و در همه جا درباره گذشته بشر به طورکلي با موازين غربي حکم مي شود. اکنون در نگاه غربزدگان عالم دو بخش دارد: يک بخش متجدد و يک بخش درگير شده با سوداي تجدد.
متأسفانه جامعه ايراني علي رغم مقاومتهاي آگاهانه روحانيت اصيل و مردم دين مدار با بسياري از سنن خويش و امورهويتي و اشکال و قالبهاي سبک زندگي ديني اش وداع کرد و عرصه را براي غرب زدگي فراهم نمود که منجر به تعريف جديدي از هويت، زندگي، عالم، علم و دين و دينداري گشت.
بايد اين نظريه انتقادي رهبر شجاع انقلاب را درک کنيم که مواجهه تمدن ايراني اسلامي با فرهنگ و تمدن غرب که امروزه بر تمام جهان سيطره يافته است، سبب تحولات بسياري در تمام شئونات جامعه ايراني شد و «چرا»هايي که ايشان مطرح مي کنندنياز به ريشه يابي معرفتي دارد.
ايرانيان همان طور که در برخي هويت و ارزشها، دچار بحران شده اند، در سبک زندگي نيز در 100 ساله اخير به ويژه از دوران روي کار آمدن رضاخان و تجدد آمرانه اش، دچار تشتت و تذبذب بسيار در نگرش ها و گرايش ها،آداب و رسوم، نظامات و سنن اجتماعي، باورها و حتي باورهاي ديني خود گشته و سبک زندگي اسلامي ايراني دچار تضادها و تناقض هاي بسيار شده است، به نحوي که از جامعه ما يک جامعه شبه مدرن ساخته است که نه مي توان آن را سنتي و اسلامي ناميد و نه ميتوان بر آن نام مدرن نهاد. بايد از اين تذبذب هويتي نگران بود. نگراني در کلام انتقادي ولي امر مسلمين کاملاً قابل درک است.
رهبر انقلاب اسلامي مي کوشندتا اين فرضيه کلان را اثبات نمايند که زيستن ايراني در زمانه کنوني، برآمده ازمواجهه و نزاع دو سبک زندگي غربي و اسلامي است.زمينه هاي فلسفي و فکري سبک زندگي غربي کدام است؟
تجدد و مدرنيسم يک گفتمان فلسفي و تاريخي است که آغازآن را بايد در عصر رنسانس يعني قرن هاي 15و 16 سراغ گرفت. اين گفتمان تاريخي سبب تحول درتمام ساحت هاي تفکر و زيستن بشر غربي گرديد و تاکنون نيز اين تحول هم درجغرافياي کشورهاي غربي و هم در عالم شرق، ادامه دارد. هسته و دال مرکزي اين مفهوم را مي توان مفاهيم در هم تنيده خودبنيادي تفکر بشر، انسان گرائي (اومانيسم وهيومنيسم)، قدسيت زدايي و تقدس زدائي ماده گرا (ماترياليسم)، تکنيک زدگي افراطي،غيب ستيزي و شريعت ستيزي و وحي ستيزي و متن گريزي دانست.
اين تفکر مرکزي سبب پديدار شدنِ هنر و ادبيات مدرن (رمانتيسم، کلاسيسيزم، رئاليسم، ناتوراليسم،اکسپرسيونيزم، کوبيزم و دادائيسم)، علم مدرن (آمپريسم، ساينتيسم، نگرش تکنيکي و...)، دين مدرن (پوزيتيويسم و دين پراگمات و...)، نظام سياسي و شهروندي مدرن (ماکياوليسم و سکولاريسم و شهروندي به جاي مفهوم اخوت و برادري)، نظام اقتصادي مدرن (بورژوازي و سوسياليسم و...)، تفکر مدرن (سوبژکتيويسم، پوزيتيويسم منطقي و...)،نظام اجتماعي مدرن (طبقات اجتماعي مدرن همچون طبقه متوسط و بورژوا، بسط فرديت اجتماعي و...) گرديد
تمامي اين ها سبب شدند که سبک زندگيِ بشر زيست کننده دربستر مدرنيسم دگرگون شود و با سبک زندگي پيشين خود و همچنين با سبک زندگي سنتي وديني فاصله بگيرد. همين جا خوب است منظورمان از واژه سنت را بيان کنيم؛
سنت در ساده ترين تعريفش به امور متعلق به گذشته تعبير شده است. آن گاه که يک فرهنگ تاريخي مي شود و درون مايه ها و بن مايه هاي يک تمدن مي گردد، تاريخي شدن آن فرهنگ و آن تمدن، سبب پديداري سنت به شمار مي آيند. سنت را بايد يک کلان فرهنگ تاريخي دانست که به انسان و زمانه اش هويت مي بخشد. سنت اسلامي از منظر ما از آبشخور وحي وقرآن و نهج البلاغه و روايات سيراب مي شود و امريست قدسي و آسماني و ملکوتي که مرزهاي شفاف و روشني با خرافه گرائي و تحجر دارد.
به لطف حاکميت فرهنگ ائمه معصومين بخش عظيمي از تاريخ ما و همچنين فرهنگ جاري ما، متأثر از دين و برآمده ازدين است و دين شکل دهنده و پديدار کننده سنت خاص در جامعه ايران بوده است. ضعف آشکار بسياري از پژوهش ها و تحليل ها پيرامون سبک زندگي، غفلت از جايگاه دين اسلام و مکتب شيعه در سنت و تاريخ و هويت جامعه ايراني است، به نظر مي رسد به اين دليل درمانيفست و منشور ارائه شده از سوي مقام معظم رهبري تمامي مؤلفه هاي سبک زندگي اعماز: هويت (فهم از خود، فهم از جامعه، فهم از تاريخ و...)، ارزش ها (هم صفات آرماني و هم انسان هاي آرماني)، معماري شهري و خانگي، نظام آموزش، زبان و ادبيات، هنر،خانواده (نظام و نقش)، روابط اجتماعي، ساختار اجتماعي، دين داري فردي و اجتماعي،نظام اقتصادي فردي و خانواده، نظام تغذيه و طب فردي وخانواده، رسانه، تکنولوژي،نحوه نگرش به عالم، نگرش به نظام سياسي اجتماعي با مباحث ديني و اسلامي پيوند خورده است.عالم ديگر، آدمي ديگر
همانطور که اشاره شد از يک جهت سبک و شيوه زندگي در دوران جهاني شدن مصرف! که من از آن به گلوباليزيشن مصرف گرائي ياد مي کنماز جمله مهمترين مسايل درعلوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي است اما غلبه و شيوه و سبک
زندگي مصرفي کنوني صرفاً يک مسئله قابل بحث و تحقيق در مراکز علمي –فرهنگي نيست؛بلکه خطر بزرگي براي آينده فرهنگ ها و سست شدن بنياد انسانيت و سرايت آشوب در همه چيز و همه جا و حتي در شيوه زندگي گسترش يافته کنوني است. يعني وقتي شيوه زندگي رابدون باطن و هسته آن در نظر آوريم در حقيقت يک مسئله خطير انقلاب اسلامي سهلانگاشته مي شود که با بعضي دستورالعمل هاي ساده مي توان از گسترش سبک زندگي غربي وجهاني جلوگيري کرد. اين سبک و شيوه مصرف جهاني و اين شبه مدرنيته تهوّع آور و لذت گرايي علم زده و يأس زدگي مفرط و ذهن زدگي پست مدرن و پوچ گرايي جنگ زده با هيچ ملاک اخلاقي و ديني و عقلي نمي سازد اما اگر بگوييم بسيار خوب آن را هم مي پذيريم ودر کنار آن سبک و شيوه ديگري وضع مي کنيم دچار پندار اشتباه شده ايم.
اين پندار کمتر از شيوه ي مصرفي خطرناک کنوني نيست و شايد خطرناک تر باشد. زيرا ممکن است گمان کنيم که مشکل با بعضي تغييرات جزئي در شيوه زندگي شخص حل شده و خطراستيلاي حرص مصرفي، ديگر وجود ندارد. مشکل اينست که قائلان به جمع سبک زندگي غربي واسلامي نمي دانند مرادشان از سبک زندگي چيست؛ و اين سبک زندگي از لوازم تجدد و جلوه ي جهان جديد، بلکه عين آن است.
سبک زندگي غربي، ظاهر و پوسته جهان متجدد ومدرن و اروپايي است. آيا مي خواهيم ظاهر و پوسته را بي توجه به باطن و هسته آن تغيير دهيم؟ يا آن را به جاي باطن بگذاريم؟ و مي پنداريم که با تغيير ظاهر، آن هم سطحي ترين تغييرها، مي توان به جنگ باطن رفت و بر آن غلبه پيدا کرد؟ رفتارهاي فرهنگي، برخاسته از باورها و عقايد و ذهنيت هائي است که منشأ و مصدر آن رفتارها ونمادها هستند.
تجمل ستيزي و ساده زيستي که در عالم ديني و در اخلاق اسلامي ودر فرهنگ نهج البلاغه جايگاه رفيع و ممتاز دارد، در شهري که قوانين مکانيک و تکنيک و الکترونيک بر تمام شئون آن حاکم است عملي نمي شود. در اين وضع مي توان گفت که چه فايده دارد که آدم لباس ساده بپوشد و غذاي ساده بخورد اما ناگزير و به ضرورت، آخرين دستاوردهاي تکنولوژي را مصرف کند؟! وقتي از ساده زيستي مي گوييم بايد بينديشيم که چرا ساده زيستي از ياد رفته است و موانع آن چيست و چگونه مي توانيم به آن بازگرديم بدون اين تذکر ضروري اگر در مورد هر رفتار ممدوح و پسنديده اي غلو شود چه بسا که کار به اشتباه هاي بزرگ بيانجامد. همانطور که توسعه و سازندگي بعد از جنگ با شعاررفاه براي همه به نفي ارزشهاي جهادي و انقلابي و ساده زيستي انجاميد.
عادات و سبک زندگي مردم امر مهمي است و امروز انديشمندان غربي هم از شيوه زندگي غربي دفاع نمي کنند و آراستگي به فضائل انساني و زندگي پرهيزکارانه نيز در نظر همه کس شرط کمال و صورتي از آن است. پس يکي از مشکلات ما مقايسه و انتخاب ميان دو صورت و شيوه زندگي نيست، بلکه در شرايط امکان تحقق آن هاست. براي پاسخ به سؤالات رهبر انقلاب بايد به اين فرضيه نيز توجه جدي کرد که شيوه زندگي غربي در پناه قدرت تکنيک پديدآمده و در سراسر روي زمين بسط يافته است. حکمراني اين قدرت ها اقتضاي شيوه زندگي خاص دارد و بسيار بعيد به نظرمي آيد که معناي اخلاقي و ديني فضيلت و پارسايي بتوانددر پناه آن دوام بياورد. اينجا قصد تکنيک ستيزي نداريم بلکه بحث ما توجه به تأثيرات ملزومات قطعي زندگي تکنولوژي زده بر سبک زندگي است. همين جا خوب است به فطانت وزيرکي رهبر عزيزمان براي هزارمين بار تبريک بگوييم که بحث «توليد علم و جنبش نرمافزاري» را در لايني موازي مقوله «سبک زندگي» پيش مي برند. حکمت کلمات اين حکيم وارسته همين جا آشکار مي شود که ايشان لوازم تحقق سبک زندگي اسلامي را نيز پيش بيني نموده اند.
پارسايي به عالمي تعلق دارد و در عالمي مي شکفد که اسماء حق درحجاب هاي غليظ و ضخيم پوشيده نشده باشد. پس بايد به فکر آن حجاب ها بود. شيوه زندگي کنوني وقتي از هم مي پاشد و راهش بسته مي شود که سرچشمه پديد آمدنش پيدا آيد. پس به فکر باطن اين شيوه زندگي باشيم و اصل و فرع و ظاهر و باطن را با هم درنياميزيم.
اگر شيوه زندگي ظاهر است و هر باطني ظاهري دارد پس قدر مسلم اين است که شيوه پارسايي و پرهيزکاري و اخلاق مداري شيوه غالب و ظاهر عالم متجدد و مدرن خداستيز نمي تواند باشد. البته بايد دانست که اولاً آداب و عادات ديگران همواره وضرورتاً از سنخ رذايل نيست و برخي صفات اجتماعي غربيان همچون ريسک پذيري و خطرکردن، کار جمعي در فعاليتهاي تحقيقاتي و علمي، رعايت برخي قوانين اجتماعي قابل احترام است؛ ثانياً جهان را با تغيير ظواهر آداب و عادات دگرگون نمي توان کرد. پيامبران هم قبل از تعليم شريعت، جان مردمان را مهذّب و آماده قبول دستور کردند وبسياري از مخالفت ها نه منشأ عقلي بلکه منشأ نفساني دارد
براي اينکه جهان کنوني و شيوه زندگيش دگرگون شود، بايدبه فکر عالمي ديگر و آدمي ديگر و جهان بيني متفاوت بود؛ يعني بايد جهاني ديگر باانساني ديگر در افق درک اهل نظر ظاهر شود. با توجه به آن افق و چشم انداز است که شايد شيوه زندگي مردمان به تدريج، بي تکلف و بدون زحمت تغيير کند. در جهاني که اکنون داير است، شرايط پارسايي فراهم نيست و کساني که همه آن شرايط در وجودشان جمع باشد، اگر باشند، تعدادشان بسيار اندک است. پس در کنار اينکه نگران طرز خور و خواب مردمان باشيم، بايد نگران فکر و فرهنگ در اين جهان باشيم؛ در اين صورت مي توان شيوه اي از زندگي تازه اي در پيش گرفت که در آن صفا بر کدورت، و راستي بر دروغ، و اعتمادبر سوء ظن، و مهر و معرفت بر کينه توزي، و رعايت انصاف بر تعدّي و اجحاف، و همدلي وهم زباني بر تحکّم، و اداي وظيفه بر رفع تکليف، مقدم باشد.
سرّ وصيت همزمان اميرالمومنين(ع) به تقوا و نظم
همين جا خوب است از يکي از فرمايشات کليدي اميرالمومنين(ع) رمزگشايي نمائيم.
با توضيحات مبسوط قبل مشخص شد تغيير درسبک زندگي، اگر تغيير در ظاهر حيات مردمان است صد البته تغيير در ظواهر حيات بدون تغيير بواطن آن، راه به مقصود نخواهد برد. بنابراين در کنار پرداختن به ظاهر سبک زندگي بايد به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آن جا را آباد کرد که اگر چنين شد، سبک زندگي نيز آباد خواهد شد.
درست است که حيات، ظاهري دارد و باطني،اما هيچ گاه ظاهر حيات جدا و منفک از باطن آن نبوده است، و مگر اين همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهري حيات مؤمن است) به مثابه اولين قدم طهارت باطن و نفس، چيزي جز معناي يگانگي اين دو را مي رساند؟
اين تفکيک اگر هم در مأثورات ديني ماوجود دارد، جز براي نشان دادن هدف غايي حيات دنيوي که قرب الي الله است، نمي باشد،پس کوشش در فربه نمودن حيات دنيوي با گرايشات ماترياليستي نتيجه اي جز خسران نخواهدداشت! در اين ميان، برقرار کردن تناظر ديالکتيک ميان باطن و ظاهر که در آن واحد هم بر يکديگر تأثير گذارند و هم از يکديگر تأثير پذيرند؛ راهگشاست. به بيان ديگر، ظاهرو باطن دو حيثيت از يک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغيير يکي، تحول آن ديگري وتحول آن، تغيير اين است. مثال بارز اين ارتباط دو سويه، تأکيد بر رعايت احکام شرعي و تأثير طهارت جسم بر نحوه و نتيجه تعقل است. اساساً شريعت ما، کجا با طريقت جدايي داشته و کي اين دو از حقيقت مجزا بوده اند؟ معنويت، عرفان و طريقت جز در اتحاد باشريعت حتي مشروع نيست!
تقوي که اولين و آخرين توصيه تمام انبياء و ائمه (عليهم السلام) و اولياء الهي بوده است، در مراتب عاليه که سرشار از وجوه معنوي وباطني است، باز هم با عمل و زندگي تنيده است و پر واضح است که حتي همان وجوه باطني نيز، پايي در فکر ما و پايي در ذکر ما دارند. اين جاست که يکي از کليدي ترين درسهاي سبک زندگي از نهج البلاغه اميرالمومنين استنباط مي شود؛ توصيه همزمان و هم رديف به تقوا و نظم، تجلي اين معناست که نظم در زندگي و رعايت نظامات اسلامي از تقوا وپرهيزگاري منشأ مي يابد؛ آيا حرفي در تحليل سبک زندگي شيعي و اسلامي بهتر از فرمايش مولا علي سراغ داريد؟ توقع تحول رحماني در نفسانيت نفس اماره که حيات روزمره اش درگرو تعلقات شيطاني است توقعي بيجاست! انبياء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احديت نموده اند، اما اين تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ ظاهر و باطن با هم تحول مي پذيرند و بر هم اثر مي گذارند؛ بنابراين سوداي تحول سبک زندگي انسان نتيجه اي جزتغيير نسبت هاي نفساني او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امري گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد. نظم ظاهري از تقواي باطني مي آيد و اين کليدواژه کليدي و هديه نهج البلاغه به جامعه تشنه نظم و اخلاق و ارامش و آسايش است.
و اما نقشه راه...
در تکمله سؤالاتي که رهبر انقلاب طرح فرمودند سؤالات زير نيز قابل بحث است:
1- چرا رويکرد کارکردگرايانه سبک زندگي مسيحي و غربي در برابرالقاي نگاه انتزاعي و غيرکاربردي از سبک زندگي اسلامي در برخي بخشها موفق جلوه کرده است؟
2- تغيير در جامعه از کجا شروع مي شود؟ لايه عيني و سطحي؟ سبک زندگي،نگرش، انديشه، اخلاق، يا اعتقادات، کدام يک؟
3-سبک زندگي در تحول سايرابعاد حيات اجتماعي هم چون انديشه، اعتقاد و دانش چه نقشي دارد؟
4-آيا سبک زندگي مستقلاً قابل تغيير است؟ مقصود استقلال در مقابل اخلاق، اعتقاد، انديشه ونظريات علوم اجتماعي و نظام هاي اجتماعي است.
5-مفروض بر آن که پاسخ سوال قبل مثبت باشد، آيا در راستاي ديني کردن جامعه بر اين تغيير فايده اي مترتب است؟مقصود آن است که آيا آغاز کردن از سبک زندگي براي تغيير ماهيت جامعه با مقصد ديني،آغاز درستي است؟
6-عوامل اصلي تعيين کننده سبک زندگي کدامند؟
7-آياانديشيدن به راهي براي تغيير سبک زندگي که بتواند بر عوامل اصلي کنوني غلبه کند ويا آن را دور بزند عقلاني است؟
8-از منظر دين، محور و عامل اصل تغيير درسبک زندگي چيست؟
9-آيا مي توان مدلهاي مختلف سبک زندگي را با هم جمع نمود؟
براي طرح صحيح پرسش هاي ديگر بايد فهم دقيق و کلاني از آن چه هستيم داشته باشيم. گاه در خيابان هاي شهري بزرگ مي چرخيم و گاه بر نقشه شهر اشراف مييابيم. در موضوعي نظير سبک زندگي نيز کثرت عوامل مؤثر و دخيل آن قدر زياد است که اگر عمري را هم در بررسي آن صرف کنيم باز عواملي از قلم خواهد افتاد. براي آشنايي با شهر، چرخيدن در خيابان ها تا حدي لازم و مفيد است اما کسي که سوداي تغيير درنقشه شهر در سر مي پروراند، نمي تواند عمر خود را صرف خيابان گردي کند. او به فهم وطرحي کلان از شهر محتاج است.
در بين کوچه و پس کوچه هاي بي شمار سبک زندگي،بايد بتوانيم گذرگاه هاي اصلي و گلوگاه هاي شهر را تشخيص دهيم. اين ها را گفتيم تاوقتي مي پرسيم سبک زندگي را کدام عوامل تعيين مي کنند از فهرست کردن هزاران عامل خودداري کنيم. در ميان هزاران نيرويي که در جهت هاي مختلف بر يک نقطه وارد مي شود،چند نيروي محوري وجود دارد که برآيندشان جهت اصلي را تعيين مي کند و رفته رفته ريزنيروها را با خود هم جهت مي سازد. اين از نظر فيزيکي درست نيست اما نيروهاي جوامع انساني را حکمي ديگر است. اين نيروها کدامند؟ نقشه راه ترسيمي از سوي رهبرحکيم انقلاب مبناي کار ما خواهد بود.
تهيه و تنظيم : سيد محمد بابايي
ف
نوشتن دیدگاه