روزنامه رسالت در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«جامعه‌اي تشنه ابرسياستمدار»نوشت: قضيه دولتي که «اعتدال» را به «متوسط الحالي» و «بي حالي» تأويل برده است، آشکارا به نقطه "نمي‌شود" و "نداريم" و "نمي‌توانيم" رسيده است، و حتي آن چنان سر در گم و سرسام زده مي‌نمايد که اين سه شعار ضد انتخاباتي را با شعارهاي انتخاباتي اشتباه گرفته است، و آن‌ها را مدام و به صد زبان تکرار مي‌کند: "نمي‌شود" و "نداريم" و "نمي‌توانيم". حال،پرسش اصلي انتخابات در ذهن رأي دهندگان آن است که اگر آنها آشکارا تکرار مي‌کنند که "نمي‌شود" و "نداريم" و "نمي‌توانيم"، پس، چرا اساساً نامزد انتخابات شده‌اند؟ آن هم نه يک قبضه، دو قبضه آمده‌اند؛ و ما دو نامزد انتخابات داريم که تمام وجهه همت‌شان اين است که به همه نشان دهند "نمي‌شود" و "نداريم" و "نمي‌توانيم". مردم راه‌حل‌هاي تازه براي حل مسائلي مي‌خواهند که «ديگر» الزاماً بايد حل شوند و «ديگر» نمي‌توان حل آنها را به آينده محول کرد. با اين سياستمداران «متوسط الحال»، راه‌حل تازه‌اي به دست نخواهد آمد. کهولت مفرط، موجب شده است که آن‌ها در جابه جايي يک ميز در اتاق کار خود دچار بحران شوند، و با اين احوال، معلوم است که تحرک کافي براي طراحي راه‌حل‌هاي تازه ندارند. تأمل درقضيه وضع وحال امروزدولت راکه ملاحظه مي‌کنيم، صحنه‌اي مرکب از چند سرتيپ کهنسال مي‌بينيم که در ميان آنان سرلشکري جوان و چابک نيست. آن‌ها «اعتدال» را به «ميان حالي» و «متوسط الحالي» تأويل برده‌اند و مردم در افسوس حضور يک «ابرسياستمدار» مستغرق شده‌اند. ابرسياستمداران تاريخ، دارايي همواره تاريخ نيستند. هر چند دهه، يک بار ظهور مي‌کنند، و ملت‌هايي با فرهنگ‌هاي بزرگ را که چنين فرزنداني مي‌پرورند،يک گام تاريخي به پيش مي‌رانند. براي چند دهه، مردم در حال و هوا و اتمسفر تاريخي آن‌ها زندگي مي‌کنند تا يکي ديگر سر بر آورد. ابرسياستمداران، علاوه بر آن که «فضايي براي فوران طرح‌هاي نو» براي اداره کشور مي‌گشايند، خودشان نيز در آتيه تاريخ با راه‌يابي‌هاي سترگ تاريخ‌ساز شناخته مي‌شوند. بله؛ اغلب، سياستمداران معمول، خودشان طراح ايده‌هاي جديد براي اداره کشور نيستند، بلکه معمولاً، مسئوليت ايجاد فضايي مناسب براي نوآوري در کشور را روي شانه‌هايشان احساس مي‌کنند. در مقابل، «ابرسياستمداران»، در مرکز يک دوران تاريخي از حيات کشور، خلاقيت را يکسره بر عهده ديگران نمي‌گذارند؛ خودشان پيشتاز نوآوري‌هاي تاريخ‌ساز هستند. ولي ابرسياستمداران تاريخ چگونه اين نوآوري‌هاي تاريخ‌ساز را انجام مي‌دهند؟ وقتي مهارت‌هاي پنج گانه در يک سياستمدار جمع شود، اين امکان پديد مي‌آيد که او به يک ابرسياستمدار در سپهر سياست يک ملت بدل شود. مهارتاول: برقراري ارتباط بين رويدادهاي دور دست ارتباط دادن موضوعات،مسائل،سؤالات يا ايده‌هاي در ظاهر بي‌ربط به يکديگر،يکي از مهارت‌هاي بنيادي ابرسياستمداران است. اين کار، تنها از ابرسياستمداران برمي‌آيد. اطلاعات در فضاي فرهنگي يک جامعه مانند يک دائره‌المعارف ذخيره نمي‌شوند. مفاهيم به هر تجربه‌اي که از اين موضوع در زندگي روزمره وجود دارد، ربط پيدا مي‌کند. برخي از اين ربط يافتن‌هاي روزمره ممکن است کاملاً منطقي باشند، و، منطق برخي ديگر ممکن است در ظاهر مشخص نباشند. رويدادهاي جديد، ارتباطات جديدي را به وجود مي‌آورند که در برخي موارد مي‌توانند به راه‌حل‌هاي تازه براي کشور منجر شوند.براي برقراري ارتباط، بايديک ديد انتزاعي و يک پلان افقي هوشمندانه، عناصر فرهنگ را در يک مرور کلي انتظام ببخشد و ربط مفاهيم ميراث فرهنگي ملت را به مسائل و راه‌حل‌هاي جديد آشکار کند. اين، کاري است که از ابرسياستمدارن بر مي‌آيد؛ از اين قرار، مهم‌ترين مهارت ابرسياستمداران، مهارت فرهنگي است. در واقع، ابرسياستمداران، بيش از هر چيز بايد فرهنگ شناسان قابلي باشند. مهارت دوم: طرح پرسش اصولي سياستمداران الهام‌بخش، که نقشي تاريخي در پيشراني ملت خود بازي مي‌کنند، اغلب، پاسخ‌هاي پيچيده‌اي نمي‌دهند، طوري که بيشتر راه‌حل‌هاي آن‌ها نزد عرف عام، در عين مؤثر بودن، ساده و همه فهم به نظر مي‌رسند، و حکم «معما چو حل گشت، آسان شود» را پيدا مي‌کنند. نکته اينجاست که ابرسياستمداران، بيش از پاسخ‌هاي پيچيده، سؤالات دقيق و استخوان‌داري مي‌پرسند. قديم‌تر از پنجاه سال پيش، پيتر دراکر، همان دانشمند بزرگ، گفته بود که: «کار دشوار و مهم، پيدا کردن جواب‌هاي درست نيست، پيدا کردن سؤال درست است». اهميت سؤالات ابرسياستمداران آن است که آن‌ها اغلب، چيزهايي را به پرسش مي‌گيرند که کار را از زيربنا خراب کرده‌اند؛ آن‌ها امور بديهي انگاشته شده را زير سؤال مي‌برند. اين هم بر مي‌گردد به اين که سياستمداران الهام‌بخش، از موقعيت فعلي کشور راضي نيستند و به همين دليل هم مرتب با خودشان فکر مي‌کنند که چگونه مي‌تواننددر مباني‌اي جابه جايي صورت دهند که همه به آن‌ها خو کرده‌اند. مهارت سوم: مشاهده کردن متفاوت سياستمداران نوآور معمولاً، ايده‌هاي غير معمول اما صحيح را از طريق موشکافي در رفتار مردم خود به دست مي‌آورند. زماني که آن‌ها ديگران را از نزديک و نه از خلال گزارش‌ها و بولتن‌ها نگاه مي‌کنند، سعي دارند تا درست همانند يک جامعه‌شناس يايک تاريخ‌شناس عمل کنند. آن‌ها سعي مي‌کنند رفتار افراد را زماني که زندگي روزمره‌شان را مي‌کنند، ببينند و فکر کنند که آن‌ها چرا برخي کارها را به يک شيوه خاص انجام مي‌دهند و نه به صورت‌هاي ديگر. نوآوران همواره در رفتار مردم، رقبا و همکاران به دنبال جزئيات رفتاري کوچک هستند تا به اين ترتيب، بتوانند راه‌هاي جديدي براي انجام کارها بيابند. مهارت چهارم: آزمودن سماجت بار هماننددانشمندان،سياستمداران خلاق هم همواره به دنبال آزمودن سماجت بار ايده‌هاي جديد هستند. ولي بر خلاف دانشمندان، ابرسياستمداران بيشتر به راه‌حل‌هاي بالقوه توجه دارند، تا مسائل بالفعل. آن‌ها سعي مي‌کنند تا قالب کلي هر ايده‌اي را بسازند تا جنبه‌هاي راه‌حل‌هاي خود را نشان دهند. يکي از نيرومندترين آزمودن‌هاي سماجت بار اين است که سياستمداران خود را درگير مقوله ادبيات مي‌کنند. ادبيات، اين خصلت را دارد که شيوه‌هاي مختلف زندگي را نشان مي‌دهد و وقتي کسي با ادبيات محشور است، عادت مي‌کند تا موضوعات را از جنبه‌هاي مختلف ببيند و مدام بيازمايد. در واقع، مشغوليت سياستمداران به ادبيات، احتمال تبديل آن‌ها به سياستمداران الهام‌بخش ملي را چند برابر مي‌کند. مهارت پنجم: قرارگرفتن درشبکه‌هاي انساني متنوع برخلاف اکثرمردم که تنهازماني به دنبال افراد ديگر مي‌روند که به آن‌ها نياز داشته باشند، سياستمداران خلاق، مدام از راه و مسير خود خارج مي‌شوند و سعي مي‌کنند با افرادي بهره‌مند از ايده‌هاي جديد ملاقات کنند تا به اين ترتيب، بتوانند دامنه روابط خود را گسترش دهند. قرار گرفتن در مسيرهاي ارتباطي مختلف، نه فقط مي‌تواند ايده‌هاي مختلف را خلق کند، بلکه اين امکان را نيز پديد مي‌آورد که ايده‌ها به سرعت در مسير اجرا سنجيده شوند و به اقدام نزديک شوند(توأم با اقتباس‌هاي آزاد از پايگاه تحليلي (اچ بي آر). کدام نامزد شایسته‌تر است؟ روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت: انتخابات ریاست جمهوری 18 روز دیگر به ایستگاه پایانی می‌رسد و مدیر امور اجرایی کشور در 4 سال آینده، با رأی مردم انتخاب می‌شود. کدام یک از 6 نامزد، اداره دولت دوازدهم را برعهده می‌گیرد؟ اولویت‌های دولت جدید کدام است؟ آیا این دولت قادر خواهد بود برای مشکلات مهم اقتصادی و اجتماعی نظیر اشتغال و ازدواج و قدرت خرید مردم و مسکن و ارتقای فرهنگ و اخلاق عمومی چاره‌اندیشی کند؟ این تدبیرها از کجا پدید می‌آید؟ در یک کلام، آیا رفع چالش‌های مهم پیش روی کشور نظیر بیکاری ممکن است یا خیر و انتخاب هر یک از نامزدها چه تأثیری در این روند می‌تواند داشته باشد؟ 1- هر نامزدی را باید با دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌هایی که فارغ از لفظ در عمل از خود نشان می‌دهد، سنجید. اینکه نسبت او با عامه مردم و «خاصّان» و «حلقه اطرافیان و نزدیکان ومؤتلفان» کدام است و هر جا سر دو راهی میان این دو رسیده، کدام یک را انتخاب کرده است؟ دلواپسی‌ها و دل‌مشغولی‌های او از کدام جنس است؟ اهتمام به تکاثر قدرت و ثروت دارد یا در تراز خدمتگزاری زیسته است؟ نسبت او با صالحان و فاجران کدام است؟ امیر مؤمنان(ع) هنگام سپردن مأموریت امارت مصر به جناب مالک اشتر، دو نامه نوشت. حضرت می‌دانست که مالک هیچ گاه به مصر نمی‌رسد و احتمالاً این دو نامه (نامه‌های 53 و 62 نهج‌البلاغه) را برای آیندگان از جمله ما نوشت. در نامه 62 نسبت خود را با سیاست و قدرت معلوم کرد که از کدام منظر می‌نگرد. فرمود «همانا من مشتاق ملاقات پروردگارم و پاداش نیکوی او را انتظار می‌کشم و امیدوارم؛ اما مرا نگران می‌کند اینکه امر سرپرستی امت‌ را سفیهان و فاجران به دست بگیرند؛ بیت‌المال را (به بازیچه) دست به دست کنند، بندگان خدا را به بردگی بگیرند و برای خود بشمارند، با صالحان ستیزه‌جویی کنند و با فاسقان حزب تشکیل دهند». 2- انسان معمولی برای خرید یک جفت کفش یا لباس، حتماً چند ساعت وقت می‌گذارد؛ چه رسد به اینکه بخواهد برای فرزند خود همسر اختیار کند. با این وصف اگر شنیدیم نایب رئیس مجلس در جواب اعتراض‌ها می‌گوید «20 دقیقه هم برای بررسی و تصویب برجام زیاد بود»- حال آن که حاوی تعهدات 15 ساله بود- آیا نباید در عقل چنین صاحب منصبی شک کنیم؟ یا اگر شنیدیم فلان و بهمان می‌گویند روزگار، دوره مذاکره و گفتمان است نه موشک، و موشک‌پرانی کم عقلی است(!) آیا نباید درباره نفوذ بی‌خردی به میان برخی متولیان امور نگران شویم؟ اگر دیدیم اجازه دست‌درازی به بیت‌المال را داده‌اند و پس از چند مدت نمایش برخورد با متخلفان، همان‌ها  را «ذخیره کشور و سرمایه ملی و مدیران نابغه» معرفی می‌کنند، آیا نباید حساس شویم؟ اگر دیدیم فلان مدیر روزنامه مدعی اصلاح‌طلبی و نماینده مجلس، 170 میلیون تومان از مفسد اقتصادی مشهور هدیه می‌گیرد و سال‌ها بعد با همان آدم بد نام کله پاچه میل می‌کند، و با همه اینها آروغ مبارزه با فساد اقتصادی در تیترهای اول روزنامه می‌زند، آیا نباید نگران شد؟ اگر سراغ وزیران چند هزار میلیاردی را گرفتیم که فهرست اموال خود را به قوه قضائیه نداده‌اند و دیدیم یکی از همان‌ها در فضای عمومی، فرماندار فلان شهر حاشیه‌ای را -به صرف اینکه گوشه‌ای از رنج‌های مردم را منتقل کرده- مورد اهانت قرار می‌دهد و می‌گوید «بی‌شعور! تو نماینده مردمی یا دولت؟ اگر گذاشتم یک روز دیگر اینجا بمانی»، نباید از وقوع برخی انحراف‌ها نگران شویم و برای قبیل این روندها اقدام کنیم؟ اگر دیدیم مدیرانی به سادگی آب خوردن وعده‌ می‌دهند و از آن ساده‌تر- با توهین به شعور مردم- انکار می‌کنند، سراب به مردم نشان می‌دهند و علیه پوپولیسم بد می‌گویند، آیا نباید برانگیختگی اجتماعی ایجاد شود؟ 3- امیر مؤمنان(ع) نامه 53 نهج‌البلاغه را برای ما و صاحب منصبان ما نوشت و گرنه می‌دانست که پای مالک به مصر نمی‌رسد. برای همین هم در پایان نامه 23 صفحه‌ای به دعا نوشت «از خداوند به وسعت نعمت او و عظیم قدرتش می‌خواهم که... زندگی من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرماید». ملاکی را برای مدیریت در این نامه قرار داد که حتی اگر جامعه و حکومتی مسلمان نبودند، اصالت و اعتبار و اهمیت داشت. یک راهی را ترسیم کرد که مسئولان و مدیران نمی‌توانند سر آن دو راهی، هر دو راه را با هم طی کنند و ناچار باید یکی را فرو بگذارند و در دیگری ادامه مسیر بدهند. امیر مؤمنان از یک تضاد و تناقض مهم که افراد را مجبور به انتخاب می‌کند، رازگشایی کرد و امر فرمود «باید که دوست داشتنی‌ترین کارها نزد تو، میانه‌ترین آنها در نسبت با حق باشد، و فراگیرترین آنها نسبت به عدالت، و جامع‌ترین آنها برای رضایت توده مردم؛ که همانا نارضایتی عموم مردم، رضایت خاصّان و خواص را از بین می‌برد و همانا نارضایتی خواص با وجود رضایت عمومی، بخشوده (و پذیرفتنی) است». 4- حضرت در ادامه یک حقیقت مهم و تجربه شده را مورد تأکید قرار داد؛ فرمود از میان مردم، طبقه‌ای هستند که زحمت و دردسر آنها برای حاکم زیاد است و آن، طبقه خواص است. «از میان مردم، هیچ کس نیست به اندازه خاصان (خواص) که برای والی هزینه سنگین داشته باشد (پر خرج باشد) آنها به هنگام بلا، کمتر از همه یاری می‌رسانند و بیش از دیگران، از انصاف اکراه دارند و ناگوار می‌شمارند. و هنگام خواستن، بیشتر از بقیه مردم اصرار می‌ورزند؛ اگر به آنها ببخشی، کمتر شکرگزاری می‌کنند و اگر منع کنی و به تأخیر بیاندازی، از همه عذرناپذیرتر هستند. و در تلخی‌ها و ناگواری‌های روزگار از همه کم‌طاقت‌تر هستند. و همانا منحصراً، این توده مردمند که ستون دین، و جمعیت مسلمین، و وسیله دفع دشمنند؛ بنابراین باید گوش تو به جانب آنها و تمایل و گرایش تو همراه آنان باشد». در ادامه همین نامه، حضرت تصریح کرد «بر تو باد مراعات طبقه پایین از اهل حاجت و فقر، که رسیدگی و کمک به آنها سزاوار است و هر کدام آنها حقی بر عهده والی دارند و زمامدار نمی‌تواند از عهده این مسئولیت و حق برآید مگر با اهتمام و یاری جستن از خداوند و پروراندن نقس خود برای همراهی با حق و شکیبایی بر آن، چه سبک باشد و چه سنگین». 5- منطق راهبردی امیر عدالت (ع) یک کلمه بیشتر نیست. نمی‌توان هم جانب حق مردم را گرفت و هم صاحبان نفوذ و ارتباط و گردن‌کلفت‌ها و اطرافیان و هم باندی‌ها و قوم و خویش‌ها را راضی کرد. در هر جامعه‌ای میزان مشخصی از ثروت و سرمایه عمومی وجود دارد که یا باید به عدالت توزیع شود و مانند جاری آب، تا پای آخرین درخت برسد، و یا اینکه به اجحاف و حیف و میل تقسیم شود و به موازات کوخ‌نشینی مردم، کاخ‌نشین‌ها سر برآورند و از مردم مالیات دست درازی به بیت‌المال را هم بخواهند!  اگر قرارشد مثلا با سفارش فلان عنصر متنفّذ در دولت، مدیران ویژه‌خوار در بانک ملت و تجارت و رفاه کارگران و... منصوب شوند - و حقوق و پاداش‌های 30 تا 734 میلیون تومانی بگیرند- معلوم است که این قبیل افراد جگونه مدیریت می‌کنند و یک قلم خروجی آنها می‌شود بالغ بر 5 هزار میلیارد تومان زیان سهامداران دو بانک در بورس طی سال گذشته؛ یا 11 هزار میلیارد تومان غارت امانت معلمان در صندوق ذخیره فرهنگیان! این خیانت‌ها را نمی‌شود با افزایش حقوق ناگهانی و شب انتخاباتی مستمری‌بگیران و کارگران و فرهنگیان جبران کرد. 6- نمی‌شود دروازه واردات را چنان تبدیل به اتوبان کرد که کشور با رشد 22 درصدی در یک سال، تبدیل به چهارمین رکوددار دنیا شود و آن وقت برای کارگر و کارخانه و تولیدکننده و فعال اقتصادی هم سوگواری‌های شب انتخاباتی ترتیب داد. نمی‌شود یک پای برخی مدیران ارشد در ده‌ها شرکت خصوصی و یک پای دیگرشان در سیاستگذاری‌های دولتی باشد و آنگاه توقع داشته باشیم همین «هوو»‌های بخش خصوصی، تولیدکنندگان رقیب را به خاک سیاه نشانند؛ یارانه و اعانه پیشکش! نمی‌توان چند محله این طرف‌تر یا آن طرف‌تر از کاخ‌ شاه در سعدآباد، در ولنجک و فرمانیه و زعفرانیه و لواسان، کاخ‌نشینی و ویلانشینی اختیار کرد و از آن ارتفاع‌پست(!) رنج مسکن مردم جنوب شهر تهران را فهمید؛ شهروند آذربایجانی و کردستانی و ایلامی و خوزستانی و هرمزگانی و سیستان و بلوچستانی و خراسان‌جنوبی و گلستانی که بماند! نمی‌شود انبوه‌ساز مسکن بود و از پیشرفت پروژه مسکن مهر که موجب کاهش قیمت انحصارات شما شده، ناراحت نشد یا سرپناه 10 میلیون شهروند ناامید اما صاحب خانه شده را «مزخرف» نخواند! چنین فحش‌هایی خوردن و شنیدن داشت اگر در حد ناسزا می‌ماند و تبدیل به «تصمیم» برای زمین زدن یک پروژه ملی به هر قیمت نمی‌شد. اجرای مسکن مهر به جای بهتر شدن و رفع ضعف‌ها، باید زمین می‌خورد تا سیاه‌نمایی مطلق علیه دولتمردان قبلی‌ مخدوش نشود؛ حتی اگر موجب تعطیلی و رکود 300 شاخه شغلی و صنعتی دیگر در کشور، و رشد منفی 14/9 درصدی بخش مسکن و تزریق این رکود به کل اقتصاد شود. می‌شد در همین روزگار تحریم، صدها هزار شغل در همین بخش مسکن - بدون یک دلار سرمایه‌گذاری خارجی- ایجاد کرد. مرحوم هاشمی بود که گفت با 20 درصد نقدینگی موجود (1200 هزار میلیارد تومان) به اقتصاد کشور رونق داد. این‌گونه، نگرانی تورم ناشی از نقدینگی هم برطرف می‌شد. اما در این صورت منافع خاصان چه می‌شد اولا؛ و دیو نشان دادن دولت سابق برعکس درمی‌آمد ثانیا! اکنون با صدها هزار فرصت شغلی در حال از دست رفتن روبرو هستیم که نیاز به بودجه‌های انبوه‌ ندارد و فقط نیازمند رسیدگی و هووزدایی! است. 7- وعده بلامحل پشت بند وعده‌های قبلی و سپس انکار آن، خلاف چهارچوب‌های حکومت دینی و حتی‌خلاف مروت و عقلانیت است. امیر مومنان (ع) به حارث همدانی فرمود «بپرهیز از هر عملی که در پنهان انجام شود و در علن موجب شرمندگی گردد؛ و بپرهیز از هر عملی که هرگاه از صاحبش درباره آن بپرسند، انکار کند یا مجبور به عذرخواهی شود» (نامه 69 نهج‌البلاغه). اینکه بگویید اگر 10 میلیون گردشگر بیایند، می‌توان 4 میلیون شغل درست کرد و اعلام کنید که 19 میلیون گردشگر در همین چند سال به کشور آمدند، اما به هنگام مطالبه عمومی، انکار کنید و بگویید «من چنین وعده‌ای نکرده‌ام و هر کس هم امروز می‌گوید 5 میلیون شغل درست می‌کنم، دروغگو و پوپولیست است»، مردم را منزجر می‌کند. حالا با فهرست انبوه وعده‌های پشت هم‌اندازی شده برخی مدیران اجرایی می‌توان چند جلد کتاب «وعده‌های سرخرمن»! منتشر کرد. به راستی چگونه می‌شود به مردم گفت‌ تورم را 8 درصد کرده‌ایم و کارگر و کارمند انتظار افزایش حقوق بیش از این نداشته باشند، اما هزینه جاری دستگاه‌های تحت نظر شما در این چند سال، با 3 برابر افزایش (300 درصد) روبرو شده باشد. بالاخره نرخ تورم 8 درصد بوده یا 100 درصد؟! 8- هجده روز باقی مانده، به اندازه همه زمانی است که تغییر در افکارعمومی رخ داد و منجر به اتفاقات شگفت‌ در 3 انتخابات 76، 84 و 92 شد. در سال 76 تا هفته آخر طبق نظرسنجی‌ها، آقای ناطق رئیس‌جمهور بود اما در چند روز شرایط فرق کرد. آقای احمدی‌نژاد در مرحله اول انتخابات سال 84 (27 خرداد) پنج میلیون و هفتصد هزار رأی داشت و در 3 تیر، همین اقبال عمومی به 18 میلیون رسید. و در سال 92 طبق نظرسنجی مدعیان اصلاح‌طلبی که بعدها از سوی امثال محمدعلی نجفی اعلام شد، آقای روحانی 3 روز مانده به انتخابات 11 درصد و عارف فقط 8 درصد رأی داشت. 18 روز باقی مانده تا انتخابات، فرصت تکرار ناشدنی برای همه نخبگان و دلسوزانی است که دغدغه‌ها و نگرانی‌های انقلابی-ملی دارند. این فرصت روشنگری و بسیج ملی برای انتخاب مردمی‌ترین، امانتدار‌ترین، پایبند‌ترین و باندگُریزترین فرد از میان نامزدها را باید قدر شمرد. نامزدها باید در گفتار و رفتار و سوابق همین ویژگی‌ها را به مردم نشان دهند. نتايج كلي از نظرسنجي‌ها عباس عبدي روزنامه‌نگار و تحليلگر در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت: متاسفانه فقدان نهادهاي نظرسنجي كه مستقل از قدرت باشند و نيز عدم انتشار جزييات نظرسنجي‌ها موجب مي‌شود كه اعتماد كافي به نتايج بسياري از اين نظرسنجي‌ها يا بخشي از آنها كه منتشر مي‌شوند به وجود نيايد، اخيرا و پيش از مناظره‌ها نيز نتايج يك نظرسنجي را منتشر كردند كه برمبناي آن آقاي روحاني نفر اول و رييسي دوم و قاليباف با فاصله قابل توجهي سوم بود. اين نظرسنجي منتسب به يك نهاد رسانه‌اي بود. ولي هر كس كه اندكي با فضاي عمومي و حتي نظرسنجي‌هاي معمول آشنا باشد مي‌داند كه اين آمار و ارقام ساختگي بود. به عبارت ديگر جاي آقاي رييسي و قاليباف را عوض كرده بودند، بدون اينكه به رتبه آقاي روحاني دست بزنند. از اين طريق مي‌خواستند سرانجام مثلا رقابت داخلي جمنا را به نفع خود خاتمه دهند. پيش از اين نيز اطلاع پيدا شده بود كه در مواردي نظرسنجي‌هاي اصلي را پيش خود نگه مي‌دارند و آنچه را كه منتشر مي‌كنند با دستكاري در اعداد و ارقام انجام مي‌دهند. اين كار آنها مثل دستكاري در دماسنج است كه مثلا هواي اتاق را به جاي ٣٥ درجه ١٥ درجه نشان دهد، ولي واقعيت دما كه سر جاي خود است و با دستكاري دماسنج نمي‌توان هواي اتاق را ٢٠ درجه گرم يا خنك كرد! در هر حال چنين رفتاري در ايران مرسوم است. با وجود اين و براساس مجموعه داده‌هايي كه از نظرسنجي‌ها دريافت شده است، برخي نكات را به عنوان گزاره‌هاي كلي درباره اين انتخابات تا زمان ٥/٢/١٣٩٦ به اين شرح مي‌توان ارايه كرد. ١- فضاي انتخاباتي هنوز شكل نگرفته است. در حقيقت مردم و جامعه درك روشني از ايده‌هاي انتخاباتي نامزدها ندارند. دولت و نامزدهاي آن وضع روشن‌تري دارند، چرا كه كارنامه و برنامه و سياست آن چه خوب يا بد باشد در هر حال به نسبت روشن است. ولي ساير نامزدها چنين نيستند. بدون آنكه هيچ ايده روشن و قابل دفاعي داشته باشند وارد ميدان شده‌اند به اين اميد كه مردم از وضع موجود ناراضي هستند، پس به آنان راي خواهند داد. وعده‌هاي سرخرمن آنان نتوانسته شوقي يا اعتمادي را برانگيزد. يك علت اين است كه اين وعده تا حدي سوخته است. علت ديگر اين عدم شكل‌گيري فضاي انتخاباتي به ساختار انتخابات مربوط مي‌شود. براي نمونه موضوع رد و تاييد صلاحيت نامزدها هميشه به عنوان يك مساله در ذهن‌ها است و تا هنگامي كه نتايج اين موضوع روشن نشود، انتخابات وارد شور و هيجان نمي‌شود، در حالي كه انتخابات رياست‌جمهوري بايد چند ماه موضوع بحث عمومي باشد. تا اگر نامزدها طرح و برنامه‌اي دارند آن را به جامعه عرضه كنند و پيرامون آن ديدگاه‌ها فضاي گفت‌وگو شكل بگيرد. ٢- ويژگي ديگري كه درباره اين انتخابات و تا اين مرحله مي‌توان ذكر كرد، فقدان هسته مركزي يا موتورهاي انتخاباتي است. به اين معنا كه داده‌هاي نظرسنجي‌ها نشان نمي‌دهد كه هركدام از نامزدها توانسته باشند يك هسته مركزي طرفدار خود را شكل داده و حمايت از آن نامزد را در اطراف خود تكثير كنند. به طور مشخص در سال ١٣٧٦ اين هسته در فروردين ماه شكل گرفته بود، نسبت مردان جوان تحصيل‌كرده شهري در ميان نامزد اول و دوم، حدود ٨ برابر تفاوت داشتند. اين هسته توانست تا پايان انتخابات مثل آهن‌ربا مردم زيادي را به خود جذب كند چنانچه بر اثر اين جذب در روز دوم خرداد تفاوت مذكور به ٥/١ برابر كاهش يافت. در انتخابات پيش رو هنوز هسته مركزي شكل نگرفته است، يك علت آن فقدان پيام مركزي است پيامي كه در شعارها تجلي پيدا مي‌كند. تاكنون هيچ‌كدام از شعارهاي داده شده، نتوانسته چنين حركتي را ايجاد كند. شعارهاي موجود فاقد مضمون بيروني است. هركدام را مي‌توان تعريف و تحليل كرد ولي مردم و جامعه تعريف سياسي روشني از آن نكرده است. ٣- ويژگي ديگري كه از نظرسنجي‌ها مي‌توان يافت، وجود راي منفي به نسبت بالا ميان نامزدها است. اين مساله اهميت فراواني دارد. به عبارت ديگر نامزدها براي كسب راي نمي‌توانند به ويژگي‌هاي فردي خود چندان اتكا كنند. آنان بايد برنامه‌محور باشند. اغلب مردم از روي عشق و علاقه فردي راي به كسي نخواهند داد. حتي ممكن است از يك نامزد به صفت فردي هم خوش‌شان نيايد ولي به دليل برنامه‌هاي او يا ترس از برنامه‌هاي بدتر، به او راي دهند. اين مساله مي‌تواند تا حدي مثبت تلقي شود، زيرا راي دادن مستقل از ويژگي‌هاي فردي تلقي مي‌شود. براي نمونه وقتي بيمار مي‌شويم سعي مي‌كنيم نزد پزشكي برويم كه حاذق‌تر و باتجربه‌تر است هرچند به صفت فردي انساني جذاب يا خوش‌اخلاق نباشد. از اين رو انتخابات ايران وارد اين مرحله شده است. البته اين نگراني وجود دارد كه خالي شدن سياست از اين وجه اخلاقي و انساني؛ به مرور باعث شود كه سياست بيش از اينكه هست، غيرجذاب شود و شور و شوق كافي را در افراد برانگيخته نكند و اين براي جامعه ايران يك خطر محسوب مي‌شود كه باندهاي خطرناك عهده‌دار سياست آن شوند. ٤- چهارمين ويژگي كه از نظرسنجي‌ها قابل استنتاج است، گرايش مردم به مشاركت و راي دادن است. به يك معنا جامعه متوجه شده است كه انتخابات ايران فارغ از هر ضعف و قوت آن، موضوعي جدي است و بر زندگي آنان اثرگذار است و انتخابات به عنوان يك نهاد جا افتاده است و ضعف‌هاي آن را هم در مسير حضور و مشاركت مي‌توان حل كرد و نه قهر و بي‌تفاوتي و اين نكته مهمي است كه همه را نسبت به آينده اميدوار مي‌كند.