سرویس سیاسی فردا؛ روزنامه صبح نو نوشت: در کمتر از سه ماه، رهبر انقلاب، بار دیگر به موضوع گزینه جنگ نظامی علیه ایران پرداخته و ادعای برخی سیاستمداران، در رفع سایه جنگِ ناشی از عملکرد خود را زیر سؤال بردند. بهمن‌ماه امسال، رهبر انقلاب در دیدار مردم تبریز، با اشاره به این موضوع چنین فرموده بودند: «چه در دوره دولت قبلی آمریکا، چه در دولت فعلی آمریکا، یکی از ترفندهای دشمن این بوده است که مرتّب تهدید کنند به جنگ؛ و [اینکه] گزینه نظامی روی میز است. آن مسوول اروپایی هم، می‌گوید که جنگ در ایران حتمی بود؛ اگر برجام نبود، حتماً جنگ بود؛ دروغ محض! چرا می‌گویند جنگ؟ برای اینکه ذهن ما برود به جنگ [امّا] جنگ واقعی چیز دیگر است؛ جنگ واقعی جنگ اقتصادی است.» (27/11/95) حضور مردم، رافع گزینه‌ جنگ علیه کشور حالا مجدداً رهبر انقلاب، دیروز در دیدار کارگران، از زاویه‌ای دیگر به این موضوع پرداخته و فرمودند: «گاهی می‌شنویم بعضی می‌گویند یا در گذشته گفته‌اند که وقتی ما آمدیم مسوولیت پیدا کردیم، توانستیم سایه جنگ را از سر کشور رفع کنیم، اما این حرف‌ها درست نیست و واقعیت آن است که در تمامی سال‌های متمادی، حضور ملت در صحنه، باعث رفع سایه‌ جنگ و تعرض از سر ایران شده است.» واضح است که از نظر رهبر انقلاب، آنچه موجب جلوگیری از گزینه جنگ شده، «حضور مردم» در صحنه‌های مختلف و مخصوصاً مسأله انتخابات است و بالعکس، در کشورهایی که مردم حضور نداشته و بین مردم و حاکمیت، شکاف وجود داشته، زمینه برای دخالت نظامی یا سیاسی بیگانگان فراهم شده است. شاید به همین علت است که شکاف میان مردم و حاکمیت، اساساً یکی از راهبردهای دائمی سیاستمداران آمریکایی و غربی علیه ایران بوده است. جیمز مورگنتا، از نظریه‌پردازان مطرح روابط بین‌الملل معتقد است از جمله اقدامات قدرت «موازنه‌گر» برای کاهش توان قدرت کشورِ مدعی هژمون‌شدن در منطقه، ایجاد شکاف و اختلاف میان بدنه حاکمیت و مردم است. او می‌گوید: «با ایجاد اختلاف یا شکاف، جامعه‌ مزبور از لحاظ بنیه‌ نظامی ضعیف خواهد شد. در نتیجه کشور تهدیدکننده، نیروی خود را اجباراً به جای ایجاد خطر کردن برای دیگر کشورها، برای تثبیت اوضاع داخلی خود صرف می‌کند.»   گزینه رفع جنگ نظامی البته موضوع جدیدی نیست و از زمان دولت مرحوم آیت الله هاشمی، تا دولت اصلاحات و دولت فعلی، همواره ادعای برطرف کردن آن را داشته‌اند. در عمل اما اتفاقی که افتاد آن بود که دست برقضا، بیشترین تهدیدهای نظامی در زمان همین دولت‌های مدعی «تنش‌زدایی» انجام گرفت. دلیل آن هم واضح است، نسبتی است مستقیم بین اظهار ضعف کردن از جانب خود و جلو آمدن و پیشروی رقیب. به هراندازه که دشمن تصور عقب‌نشینی در جبهه مقابل را بکند، به همان اندازه پیشروی خواهد کرد. به همین علت هم در زمان دولت اصلاحات، که رئیس آن مدعی «گفتگوی تمدن‌ها» بود، ایران ملقب به «محور شرارت» شد. اتفاقاً سی‌ام فروردین امسال، رهبر انقلاب به همین موضوع نیز اشاره کرده و فرمودند: «برای یک کشور بدترین موقعیّت این است که مسوولین کشور از اخم و تهدید و تشر دشمن بترسند؛ اگر ترسیدند، در واقع در را برای ورود او و دخول او و تجاوز و تعرّض او باز کرده‌اند. کار را با عقل و با منطق و با حکمت باید انجام داد، در این تردیدی نیست، امّا با شجاعت باید انجام داد؛ با ترسیدن، با دلهره، با تحت‌تأثیر تشر و بداخلاقی و اخم و گرهِ ابروان قدرتمندان صاحب قدرت در دنیا قرارگرفتن، تحت تأثیر اینها واقع شدن، اوّل بدبختی است.» (30/1/96) چه جریان‌ها و با چه هدفی بر این طبل می‌کوبند؟ اما این موضوع، از سوی چه کسانی بیان می‌شود؟ هدف از بیان و تأکید روی موضوع جنگ نظامی چیست و چه کسانی بر طبل آن می‌کوبند؟ به نظر می‌رسد این موضوع، یک منشأ داخلی دارد و یک منشأ بیرونی. منشأ داخلی این موضوع «دولت» و «شبکه غربگرایان داخلی» است، آن هم صرفاً برای اغراض و اهداف سیاسی و به‌طور خاص تأثیرگذاری بر انتخابات پیش‌رو. در حقیقت، این جریان، در طول چهارسال گذشته، همه‌ کارها را بر زمین نهاد و از اولویت‌های اصلی کشور چشم‌پوشی کرد، تنها برای آنکه به زعم خود، با توافق هسته‌ای بتواند، مقاصد خود را به پیش برد. توافق انجام شد اما گشایش خاصی اتفاق نیفتاد و حالا که موسم انتخابات دوازدهم ریاست‌جمهوری رسیده، این جریان چاره‌ای ندارد جز القای آنکه اگر برجام، هیچ گونه دستاوردی نداشت، حداقلش این بود که سایه‌ جنگ را از این کشور به دور کرد. به دیگر سخن، برجام موجب تغییر وضعیت قرمز به وضعیت سفید شد؛ اما برجام حتی چنین کارکردی هم نداشت و شاهد مدعا، تکرار چندباره این ادعا که همه گزینه‌ها روی میز است از سوی مقامات قبلی و فعلی آمریکاست. منشأ بیرونی این موضوع نیز مربوط به مقامات آمریکایی است. در امتداد همان سیاست قدیمی هویج و چماق و برای باورپذیری آنچه موضوع برجام را ترامپ تحت عنوان لطف اوباما به ایران، مطرح کرده است. درحالی‌که اساساً آمریکایی‌ها به دلایل متعدد، امکان گزینه‌ نظامی علیه ایران را نداشته و بعید هم هست که داشته باشند. یک دلیل مهم آن، افزایش قدرت سخت و نرم جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر است. چندی پیش، اندیشکده‌ آمریکایی اوراسیا ریویو، در گزارشی با عنوان «ایران و کنفدراسیون در حال ظهور حکومت‌های شیعی» نوشت: «تفکر و برنامه‌ریزی استراتژیک می‌تواند تهدیدات را به فرصت تبدیل کند؛ درسی که به نظر می‌رسد مقامات ایران آن را از اتفاقات روی‌داده در مرزهای خود در منطقه غرب‌ آسیا به خوبی آموخته باشند... در حالی که آمریکا و کشورهای حامی آن از ایجاد هیچ مانعی بر سر راه ایران (جهت تغییر رفتار این کشور) خودداری نکرده‌اند، مقامات تهران از انقلاب سال 1979 توانسته‌اند تمامی این تهدیدات و دشمنی‌ها را زیرکانه مدیریت کنند. شاهد این موضوع، نفوذ و قدرت فزاینده تهران در منطقه غرب‌ آسیاست.» از سویی دیگر، اندیشکده پروژه امنیت آمریکا نیز چندی پیش در یادداشت کوتاهی به قلم سرتیپ بازنشسته «استفن چنی» مدیر اجرایی این اندیشکده و یکی از فرماندهان سابق نیروی تفنگداران دریایی آمریکا، به واقعیات پشت‌پرده‌ گزینه نظامی آمریکا علیه ایران پرداخت و نوشت: «هیچ‌کس خواهان جنگ با ایران نیست. حتی تصور چنین جنگ خانمان‌سوزی هم لرزه به اندام همه ما می‌اندازد. اگر از زمان واقعه یازده سپتامبر تاکنون تنها یک درس گرفته باشیم، آن این است که آغاز خصومت و دشمنی امری بسیار پرهزینه و زمانبر است. اگر آمریکا تصمیم بگیرد به دلیل اینکه قرار گرفتن ایران در مسیر دستیابی به تسلیحات هسته‌ای به این کشور حمله کند، بدون شک این جنگ خسارات و تلفات بسیار عظیمی در پی خواهد داشت. توسل به گزینه نظامی در قبال ایران یعنی پذیرش تهاجم و جنگی که به مراتب سهمگین‌تر و پرچالش‌تر از هر دو جنگِ آمریکا علیه عراق خواهدبود.»