به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، ابراهیم زمانی از شاعران ساکن قم شعری را تقدیم به باب الحوائج حضرتِ موسی بنِ جعفر علیه السلام کرده است. واژه در واژه همه عمر غزل خوان بودیســندِ مــــحکمِ زیبایــــی قرآن بودیچارده سال غریبانه به زنــــــدان بودیهمه ی عمر سرِ ســفره ی باران بودی حضرتِ گل چه قدَر خار که بر تَن داریدوسـتی با همه و این همه دشمن داری " کاظِم الغَیظ " شکوفا شدنِ لبخندیالگویِ مهر و محبَّت به زن و فرزندیشال و عمّامه شبیهِ پدرت می بندیهمه بیگانه ولی با همه خویشاوندی هیچ مسـکین و اســیری نرود از یادت«بِشرِ حافی» شود آنکس که شود آزادت خانه ات نورِ علی نور ... فقط زیبایی استشعر در شعر بهشت است غزل آرایی استپسـرِ خانه عجب حیدرِ خوش سیمایی استدخترِ حضرتِ موســی چه قدَر بابایی است بنویســــید ســرِ خُم به سلامت باشدحضرتِ فاطمــــه ی قم به سلامت باشد مردمِ شهر به این واقعه اذعان دارندهمه از رایحه ی چشمِ تو باران دارندسرِ این سفره نشستند اگر نان دارندو مسلمانِ تو هستند که ایمان دارند گوش کن گوش صدایِ جرسی می آیددارد انگار از آن دور کســی می آید ... کیست این مثلِ علی در دلِ شب آهستهکیسه بر دوشِ شکسته دلِ قامت خستهخانه خانه همه ی شــــهر به او وابستهاو که حتی دلِ دشمن هم از او نشکسته شهر خاموش شد و نقشِ تو بر ماه افتادمـــاه هم کوچه به کوچه پیِ تو راه افتاد کفر افتاد به پایِ تو مســلمان برگشتمور آمد در این خانه ســلیمان برگشتزنِ بدکاره تو را دید و پشیمان برگشتآه... وقتی که نگهبانِ تو گریان برگشت دسـتِ یک شـــهر به دامانِ عبایت افتاداشــــک زد حلقه و زنجیر به پایت افتاد مثلِ یک معجزه ای خوب که معلوم شدیسوره شمسی و از نور که محروم شدیروز ، زندانی شب بود که محکوم شدیسوختن ارثیه ات بود که مسموم شدی جگرت سوخت غمِ کرب و بلایی ها رادشتِ لب های تو خشکاند لبِ دریا را تو کریم بن کریمــی پُرِ احســان هستیپسـرِ خاکی و از مــــــادرِ باران هستیجانِ عالم به فدایت که خودت جان هستیپدرِ واقعــیِ کشــــورِ ایـــــران هستی گندمی گونه ای و خوشه ی گندم دارییک رضا مشهد و یک فاطمه در قم داری انتهای پیام/