حسینیه «فردا»: ماه صفر به پایان می رسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم، تا عاشورا، اربعین، بیست وهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا علیه السلام . اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والا مردی که در راه آرمان، و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصاره ایمان و هدف، آمیزه ای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود. آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ می طلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد. وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت معصومه علیهاالسلام را درحسرت دیدار پدر، گریان نهاد. در آخرین شب ماه صفر، حزن خویش را در شهادت هشتمین نور الهی جاری می‌سازیم و از وجود علی بن موسی الرضا طلب برکت می کنیم.  گوشه هايى از صفات و ويژگى هاى على بن موسى(ع)  از امام موسى بن جعفر(ع) روايت شده كه به فرزندانش مى فرمود: اين برادر شما، على، دانشمند آل محمد(ص) است. از او درباره دين خود بپرسيد و آنچه را به شما مى گويد حفظ كنيد، كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد(عليه السلام) شنيدم كه به من مى فرمود: «داشمند آل محمد از تو زاده مى شود و نامش هم نام على بن ابى طالب(ع) است و اى كاش من او را درك مى كردم.» ابراهيم بن عباس صولى گويد: هرگز نديدم چيزى از امام رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخش را نداند و در زمان و عصر او كسى را داناتر و آگاه تر از او نيافتم. همو مى گويد: هرگز نديدم ابوالحسن (ع) كسى را با سخن خود ناراحت كند و هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد. هيچ گاه - در صورت قدرت و توانايى - حاجت كسى را رد نمى كرد. هرگز پاى خود را در برابر همنشينش نمى گشود و در نزد او بر جايى تكيه نمى داد. هرگز صداى آن حضرت به قهقه بلند نمى شد، بلكه خنده آن حضرت فقط تبسم بود. حضرت(ع) همواره همراه غلامان بر سر يك سفره مى نشست و مى فرمود: هيچ كس را بر ديگرى برترى نيست مگر به تقوا و اطاعت از خداوند. يكى از همراهان حضرت در سفر امام(ع) از مدينه به خراسان چنين مى گويد: با حضرت رضا(عليه السلام) در سفر خراسان همراه بودم. حضرت با تمام خدمتكاران و غلامان بر سفره واحدى مى نشست. روزى به حضرت عرض كردم: فدايت شوم بهتر است سفره بندگان و خدمتكاران را جد فرمائيد. امام فرمود: ان الله تبارك و تعالى واحد و الام واحد و الاب واحد و الجزاء بالاعمال; خداى تبارك و تعالى- كه خداوند همه ما است- يكى است و همه از يك پدر و مادر هستيم و كيفر و پاداش همه بواسطه اعمال است، پس جدايى در طعام چرا؟ حضرت(ع) در پاسخ مردى كه به وى گفت بود «به خدا سوگند، تو بهترين مردمانى» فرمود: قسم نخور! هر كس از من متقى تر باشد و خداوند را از من بهتر بندگى نمايد از من بهتر است.  سخنانى از امام رضا(عليه السلام) قال الرضا(عليه السلام) لا يكون المؤمن مؤمناً حتى يكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبية و سنة من وليه ; فاما السنة من ربه فكتمان السر، و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليه فالصبر فى البأساء و الضراء: تا كسى سه خصلت در او نباشد مؤمن نيست; سنتى از پروردگارش و سنتى از پيغمبرش و سنتى از ولى و امامش; پس سنتى كه از پروردگارش بايد داشته باشد راز پوشى است و سنتى كه از پيغمبرش بايد داشته باشد مدارا كردن با مردم است و سنتى كه از امامش بايد بياموزد شكيبايى كردن در شدت و سختى است. ليست العبادة كثرة الصوم و الصلاة و انما العبادة فى التفكر فى الله عبادت به زيادى نماز و روز نيست، همانا به زيادى تفكر در آثار خداوند است. دوست هر انسانى عقل اوست، و دشمن هر انسانى، نادانى اوست فضيل بن يسار از امام(ع) روايت كرده كه گفت: ايمان برتر است از اسلام، و تقوا برتر است از ايمان، و يقين برتر است از تقوا و به بنى آدم چيزى بهتر و برتر  از يقين عطا نشده است. حديث سلسلة الذهب امام در حركتش از مدينه به خراسان به شهر نيشابور رسيد مردم زيادى به استقبال امام(ع) شتافتند و از امام درخواست كردند تا آنه را با حديثى از پدران خود خشنود سازد. امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نيز از پدرش...تا على(عليه السلام) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نيز از خداوند متعال نقل فرمود كه: لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابي; لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هركس در اين حصار وارد شود از عذابم محفوظ است. امام چند قدمى حركت كردند و سپس برگشت و فرمود: بشرطها و انا من شروطها، به شرطهاى آن و من از جمله شرطهاى آن هستم. مقصود امام(عليه السلام) از شرطها، اعتراف به اين واقعيت است كه حضرت رضا(ع) مانند پدرانشان از سوى خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است. امام و امامت از ديدگاه امام رضا(عليه السلام) عبدالعزيز بن مسلم گويد: موقعى كه حضرت رضا(ع) تازه به مرو آمده بود من خدمت آن حضرت رسيدم و موضوع امامت را كه مورد اختلاف بسيارى از مردم بوده و در پيرامون آن گفتگو مى كردند به خدمتش عرض كردم. حضرت تبسم كرد و سپس فرمود: اى عبدالعزيز، مردم نفهميده اند و فريب خورده اند ; زيرا خداوند عزوجل پيغمبرش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را ـ كه بيان هر چيزى را از حلال و حرام و حدود و احكام و كليه نيازمندى هاى بشر در آن است ـ نازل فرمود و امامت را اكمال دين قرار داد و پيغمبر(ص) رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دينشان را بيان فرمود و راهشان را، كه راه حق است، روشن گردانيد و على(عليه السلام) را به پيشوايى منصوب فرمود و چيزى از احتياجات امت را فرو گذار نكرد. در اين صورت كسى كه معتقد باشد خداوند عزوجل دينش را كامل نكرده است كتاب خدا را رد كرده است و آنكه كتاب خدا را رد كند بدان كافر گشته است. آيا مردم قدر و منزلت امام را در ميان امت مى شناسند تا تعيين و انتخاب امام به اختيار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسى بزرگتر و شأنش عظيم تر و مكانش عالى تر و عمقش ژرف تر از آن است كه مردم با عقول خود بدان رسند، يا با آراى خود آن را درك كنند و يا به ميل و اختيار خود امامى را انتخاب كنند; زيرا منصب امامت مقام شامخى است كه خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهيم(ع) اختصاص داد و فضيلتى است كه او را بدان مشرف نمود و نامش را بلند گردانيد، آنجا كه مى فرمايد: انى جاعلك للناس اماما و قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين; من ترا براى مردم امام و پيشوا قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من هم امام مى شوند خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد (از فرزندان تو آنهايى كه ستمكار باشند لايق امامت نيستند). پس اين آيه تصدى مقام امامت را براى ستمكاران و ظالمان تا روز قيامت باطل نمود و آن را در ميان برگزيدگان و پاكان نهاد. سپس خداوند ابراهيم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاك و برگيزده او قرار داد و فرمود: ووهبنا له اسحق و يعقوب نافلة كلاً جعلنا صالحين و جلعنا هم ائمة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلواة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين; و اسحاق و سپس يعقوب را به او بخشيديم و همه را صالح و شايسته نموديم و آنها را امامانى قرار داديم كه به امر ما رهبرى كنند و انجام كارهاى نيك و همچنين خواندن نماز و دادن زكات را بدان ها وحى كرديم و آنان را از پرستش كنندگان ما بودند. بنابر اين امامت هميشه در فرزندان (پاك و برگزيده) او بود تا اين كه خداى تعالى آن را به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ارث داد و فرمود: ان اولى الناس بابراهيم اتبعوا و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المؤمنين همانا سزاوارترين و نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كرده و به اين پيامبر ايمان آورده و از او پيروى كنند و خدا ولى مؤمنان است. پس امامت مخصوص آن حضرت بود و او به دستور خداى تعالى آن را به عهده على(عليه السلام) گذاشت و سپس در ميان فرزندان برگزيده او كه خداوند به آنان علم و ايمان داده است جارى گشت.... سپس امام رضا فرمود: امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و موجب صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت ريشه نمو كننده اسلام و شاخه بلند آن است. امام حلال و حرام خدا را مى داند و در اجراى حدود اهلى قيام مى كند و از حريم دين دفاع مى كند و مردم را با حكمت و پند و موعظه نيكو و برهان قاطع به راه پروردگار دعوت مى نمايد. امام مانند خورشيد طالع و درخشانى است كه نورش گيتى را فرا گيرد و افقى است كه دستها و ديدگان بدان نرسد. امام امين خدا در ميان خلقش و حجت  او است بر بندگانش و جانشين او است و مردم را به سوى خدا دعوت مى كند. امام يگانه روزگار خويش است. كسى با او همطراز نباشد و هيچ دانشمندى با او برابرى نكنند.... پس كيست كه بتواند به مقام معرفت امام برسد و يا امكان اختيار و انتخاب امام را داشته باشد؟ آيا گمان مى كنند كه امام را در غير خاندان رسالت مى توان پيدا كرد؟ به خدا كه خودشان را گول زده اند و بيهوده اى را آرزو كرده اند و از نردبان لغزنده اى بالا رفته اند. سپس امام(ع) به استناد به آيات قرآن كريم به اين مطلب اشاره مى كند كه بعد از آنكه پيامبر كسى را به عنوان امام معرفى كرد، طبق نص صريح قرآن، كسى را نرسد كه با آن به مخالفت برخيزد. و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم. على بن موسى الرضا فرمود: ايمان بر چهار ركن استوار است: توكل بر خدا، رضا به قضاء الله، تسليم امر و فرمان خدا و واگذارى كارها به خدا. سپس فرمود بنده صالح گفت: افوض امر الى الله. وامى گذارم كارم را به خدا، پس خداى تعالى او را از مكر مكاران حفظ كرد.  انگیزه‏ های مامون از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) چشمداشت مامون از گرفتن بیعت ‏برای ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) تامین هدفهایی بود که به اجمال ذیلا بیان می‌‏گردد:  نخستین هدف:  احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا (علیه السلام) تهدید می‌‏کرد. شخصیتی نادر که نوشته‏های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوب‌تر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی‌‏توانست مردم را به شورش یا هر گونه حرکت دیگری بر ضد حکومت، دعوت کند.  هدف دوم:  شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آنکه کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه‏های مخصوصی هموار شود. مثلا همانگونه که گفتیم یکی از انگیزه‏های مامون در تزویج دخترش این بود که در زندگی داخلی امام مراقبی را بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید.  افزون بر این، چشمهای دیگری نیز از سوی مامون برای مراقبت امام رضا گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وی را گزارش می‌‏کردند. یکی از آن‌ها «هشام بن ابراهیم راشدی‏» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته، کار‌هایش همه به دست وی انجام می‌‏گرفت. ولی هنگامی که امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستین و مامون تماس گرفت و موقعیت ویژه خود را به آنان عرضه کرد. مامون نیز او را بعنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها کسی می‌‏توانست امام را ملاقات کند که هشام می‌‏خواست. در نتیجه، دوستان امام کمتر به او دسترسی پیدا می‌‏کردند...» (۱)  هدف سوم:  مامون می‌‏خواست امام چنان به او نزدیکی پیدا کند که براحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروی شخصیت امام، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند.  از این مهم‌تر آنکه مامون می‌‏خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه‏شان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت نمایند.  هدف چهارم:  همزمان با آنکه مامون می‌‏خواست‏ خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم علیه بنی‏عباس مصون بدارد، همچنین می‌‏خواست از احساسات مردم نسبت‏به اهلبیت - که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود - نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسی، بهره‏برداری کند.  به دیگر سخن، مامون از این بازی می‌‏خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند. او چنین می‌‏پنداشت که به‌‌ همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز می‌‏توانست ‏با اتصال به او در میان مردم جا باز کند.  دکتر شیبی می‌‏نویسد: «امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشوای شیعیان نبود، بلکه اهل سنت، زیدیه و دیگر فرقه‏های متخاصم شیعه، همه بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند» (۲).  هدف پنجم:  نظام حکومتی در آن ایام نیاز به شخصیتی داشت که عموم مردم را با خشنودی به سوی خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عباسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتی عظیم یک نیاز مبرم بود. بویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علمای سایر ادیان با شکست مواجه می‌‏شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگی در دستگاه دولتی، متفکران سایر ادیان بر فعالیت‏خود بسی افزوده بودند.  بنابراین، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوسی و خشک و تهی مغز. لذا می‌‏بینیم که اصحاب حدیث متحجر را از خود می‌‏راند، و بر عکس، معتزلیانی چون «بشر مریسی‏» و «ابوالهذیل علاف‏» را به خویشتن جذب می‌‏کرد. با اینهمه، تنها شخصیت علمی که درباره برتری علمیش توام با تقوا و فضیلت، کسی تردید نداشت امام رضا (علیه السلام) بود. این را خود مامون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین، حکومت‏به وی بیش از هر شخصیت دیگری احساس نیاز می‌‏کرد.  هدف ششم:  اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورش‌ها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب می‌‏کرد که ذهن آنان را به طرقی از حقیقت آنچه که در متن جامعه می‌‏گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهای مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود.  هدف هفتم:  بنابر آنچه که گفته شد دیگر برای مامون طبیعی بود که مدعی شود - چنانکه در سند ولایتعهدی مدعی شده - که هدف از تمام کار‌ها و اقداماتش چیزی غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده. حتی در کشتن برادرش نمی‌‏خواسته فقط به ریاست و حکومت دست‏یابد، بلکه بیشتر هدفش تامین مصالح عمومی مسلمانان بوده است. دلیل بر این ادعا آن است که چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگ‌ترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله، مامون کفاره گناه زشت‏خود را که قتل برادر بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام می‌‏شد، پرداخت.  با این عمل رابطه امت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه‏ای که دل و دیده مردم متوجه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود.  در نتیجه، مامون با این شگرد توانسته بود برای هر اقدامی که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هر چند که آن اقدام نامانوس و یا نا‌معقول جلوه نماید.  بهر حال، از آنچه که گفتیم دو نتیجه به بار می‌‏آید:  نخست: پس از این اقدامات از سوی مامون، دیگر منطقی نمی‌‏نمود که اعراب به دلیل رفتار پدر یا برادر و یا سایر پیشینیانش باز هم از دست او عصبانی باشند. چه هر کس در گرو عملی است که خود انجام می‌‏دهد نه دیگری. چگونه بر اعراب روا بود که مامون را مورد خشم خود قرار دهند و حال آنکه خلافت را به آنان یعنی به ریشه‏دار‌ترین خانواده در می‌انشان برگرداند، و عملا نشان داد که جز صلاح و نیکی برای عرب و غیر عرب نمی‌‏خواهد.  از این رو، دیگر جای شگفتی نبود اگر اعراب بیعت‏با امام رضا را با روحی سرشار از خشنودی پذیرفتند.  دوم: اما ایرانیان، بویژه اهالی خراسان و کسانی که شیعه علویان بودند، برای مامون ادامه یاریش را تضمین کردند چه او برایشان بزرگ‌ترین آرزو‌ها را عملی ساخته و ثابت کرده بود نسبت‏به شخصی که محبوب‌ترین انسان‌ها نزد ایشان است، مهر می‌‏ورزد و اینکه در نظر او فرقی میان عرب و عجم یا عباسی و غیر عباسی وجود ندارد. او فقط به مصالح امت می‌‏اندیشد و بس.  هدف هشتم:  مامون می‌‏خواست با انتخاب امام رضا به ولیعهدی خویش، شعله شورشهای پی در پی علویان را که تمام ایالات و شهر‌ها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستی همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریبا دیگر هیچ قیامی صورت نگرفت، مگر قیام عبدالرحمن ابن احمد در یمن، و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگی به خواست‌هایش، او نیز بر سرجای خود نشست.  در اینجا چند نکته را هم باید افزود:  الف: موفقیت مامون تنها در فرو نشاندن این شورش‌ها نبود، بلکه اعتماد بسیاری از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوی خود جلب کرد.  ب: به علاوه، بسیاری از این رهبران و پیروانشان با مامون بیعت هم کردند. اساسا بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای مامون بود.  ج: بیشتر قیامهایی که بر ضد مامون صورت می‌‏گرفت، از سوی اولاد حسن بود، بویژه آنانی که آیین زیدیه را پذیرفته بودند. لذا او می‌‏خواست که در برابر ایشان ایستادگی کرده، برای همیشه خود و آیینشان را به نابودی کشاند.  در آن زمان، مذهب زیدیه بسیار رواج پیدا کرده بود و هر روز نیز دامنه‏اش گسترده‏‌تر می‌‏شد. شورشگران زیدی نفوذ فراوانی در میان مردم داشتند، بطوریکه حتی مهدی یک نفر زیدی را به نام یعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وی داده بود. (۳).  مورخان این مطلب را به صراحت نوشته‏اند که اصحاب حدیث همگی همراه با ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کرده و یا فتوا به همیاریش در این قیام داده بودند. (۴).  به هر حال، چیزی که برای مامون مهم بود تار و مار کردن زیدیه و درهم شکستن شوکت و ارجشان، از طریق اخذ بیعت‏با امام رضا (علیه السلام) بود. او حتی با دادن لقب «رضا» به امام قصد خلع شعار از آنان را کرده بود که پیوسته از آغاز دعوت و قیام خویش فریاد بر آورده، می‌‏گفتند: «رضا و خشنودی خاندان محمد» (۵). در برابر این شعار، مامون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند که اکنون رضای خاندان محمد به دست وی تحقق یافته و ازین پس دیگر هر گونه دعوتی در این زمینه خالی از محتواست. بدینوسیله بود که مامون ضربه بزرگی به زیدیه فرود آورد.  هدف نهم:  پذیرفتن ولیعهدی از سوی امام رضا (علیه السلام) پیروزی دیگری هم برای مامون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت‏برخوردار است. این موضوع را مامون نیز خود به صراحت گفته بود: «ما او را ولیعهد خود قرار دادیم تا... ملک و خلافت را برای ما اعتراف کند...».  جنبه منفی این اعتراف از نظر مامون آن بود که امام رضا (علیه السلام) با پذیرفتن این مقام اقرار می‌‏کرد که خلافت هرگز به تنهایی برای او نیست و نه برای علویان بدون مشارکت دیگران. بنابراین، مامون دیگر خوب می‌‏توانست ‏با‌‌ همان سلاحی که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند. از آن پس دیگر دشوار بود که کسی دعوت به یک شورش را علیه حکومتی که اینگونه به مشروعیتش اعتراف شده بود، اجابت کنند.  تازه مامون به نحوی برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت ‏برای عباسیان را نتیجه بگیرد و برای علویان هرگز بهره‏ای نبود. ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) فقط جنبه لطف و گشاده‏دستی داشت و به انگیزه ایجاد پیوند میان خاندان عباسی و علوی صورت می‌‏گرفت. هدف آن بود که زنگار کدورت‌ها از دل مردم بخاطر آنچه که از سوی رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود.  لازم به تذکر است که گرفتن اینگونه اعتراف از امام رضا (علیه السلام) بمراتب زیانبار‌تر و خطرناک‌تر بود بر جان علویان تا شیوه‏های کشتار و غارت و تبعیدی که امویان علیه این خاندان در پیش گرفته بودند.  هدف دهم:  مامون، به گمان خود، از امام رضا قانونی بودن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدی، بطور ضمنی تایید گرفت، و‌‌ همان تصویری را که خود می‌‏خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وی در تمام محافل تاکید می‌‏کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است. دیگر کسی حق نداشت آرزوی حکمران دیگری بکند حتی اگر به خاندان پیغمبر تعلق می‌‏داشت.  بنابراین، سکوت امام در برابر اعمال هیات حاکمه در ایام ولایتعهدی، بعنوان رضایت و تایید وی تلقی می‌‏شد. در آن صورت، مردم براحتی می‌‏توانستند هیت‏حکومت‏خود امام یا هر علوی دیگری که ممکن بود روزی بر سر کار آید، پیش خود مجسم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکی باشد و فقط در نام و عنوان اختلافی رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزی که وجود خارجی ندارد، یعنی حکومتی بر‌تر و حکمرانانی دادگستر‌تر، بگردند.  هدف یازدهم:  پس از دستیابی به تمام هدفهایی که مامون از ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) منظور کرده بود، نوبت‏به اجرای بخش دوم برنامه جهنمیش فرا می‌‏رسید. آن اینکه آرام آرام و بی‌آنکه شبهه‏ای برانگیزد به نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگ‌ترین شخصیت ایشان، اقدام کند. او باید این کار را بکند تا برای همیشه از منشا خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایی یابد.  مامون تصمیم گرفت که نظر مردم را از علویان برگرداند و حس اعتماد و مهرشان را از آنان بزداید، ولی البته به گونه‏ای که احساساتشان را هم جریحه‏دار نکرده باشد.  اجرای این هدف از آنجا شروع شد که مامون کوشید تا امام رضا (علیه السلام) را از موقعیت اجتماعی که داشت، ساقط گرداند. کم کم کاری کند که به مردم بفهماند او شایستگی برای جانشینی وی را ندارد. این موضوع را مامون نزد حمید بن مهران و گروهی از عباسیان به صراحت‏بازگو کرد.  مامون گمان می‌‏کرد که اگر امام رضا را ولیعهد خویش گرداند، همین رویداد به تنهایی کافی خواهد بود تا موقعیت اجتماعی امام در هم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند، ولی عملا این بینش را پیدا می‌‏کنند که امام با پذیرفتن مقام ولیعهدی ثابت کرده که اهل دنیاست. مامون می‌‏پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمینان مردم را نسبت‏به وی جریحه‏دار ساخته است، چه تفاوت سنی میان آن دو نیز بسیار بود، یعنی امام بیست و دو سال از مامون بزرگ‌تر بود و چون قبول ولایتعهدی را چنان سنی غیر طبیعی می‌‏نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنیا پرستی امام رضا (علیه السلام) می‌‏کردند.  امام رضا (علیه السلام) نیز خود این نقشه مامون را دریافته بود که در جایی می‌‏گفت: «... می‌‏خواهد مردم بگویند: علی بن موسی از دنیا رو برگردان نیست... مگر نمی‌‏بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است؟!...». نویسنده: سید جعفر شهیدی پی نوشت:   (۱) بحار / ۴۹ / ص ۱۳۹ - مستند الامام الرضا / ۱ / ص ۷۷ و ۷۸ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۵۳.   (۲) الصلة بین التصوف و التشیع / ص ۲۵۶.   (۳) البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۱۴۷ و سایر کتابهای تاریخی. به فصل «منبع خطر برای عباسیان‏» همین کتاب نیز مراجعه کنید.   (۴) مقاتل الطالبین / ص ۳۷۷ و صفحات دیگر آن و نیز سایر کتاب‌ها. برخی از محققان، بر آنند که فقط اهل حدیث کوفه در این قیام شرکت کردند، ولی ظاهر آنست که مراد همه اهل حدیث‏بطور اطلاق باشد. این را مقاتل الطالبین هم تایید می‌‏کند.  نکته شایان تذکر آنکه گروهی از اهل حدیث و گروهی از زیدیه امامت را بدانگونه که شیعه امامیه باور دارند، هنگام ولیعهدی امام رضا پذیرفته بودند، ولی سپس از این عقیده برگشتند.  نوبختی در فرق الشیعة ص ۸۶ می‌‏نویسد:   «... گروهی از آنان به نام «محدثه‏» به فرقه مرجئه و اصحاب حدیث پیوند داشتند و قایل به امامت‏حضرت موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی شده بدینگونه شیعه گردیدند. ولی این نوعی تظاهر و به انگیزه رسیدن به هدفهای دنیوی بود. چه آنان پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام) از عقیده خود برگشتند. گروهی از زیدیان نیز به امامت‏حضرت علی بن موسی (علیه السلام) قایل گشتند و این پس از اخذ بیعت ولیعهدی از سوی مامون به نفع او بود. اینان نیز تظاهر می‌‏کردند و برای دنیایشان به چنین عقیده‏ای گرویده بودند. لذا چون امام رضا (علیه السلام) در گذشت آنان نیز دست از اعتقاد خود شستند...» به قول شیبی، گروهی از زیدیان، مرجئه و اهل حدیث گرداگرد امام رضا (علیه السلام) را گرفتند. آنگاه پس از درگذشت امام دوباره به مذاهب خویش بازگشتند.   (۵) الآداب السلطانیة، فخری / ص ۲۱۷ - ضحی الاسلام / ۳ / ص ۲۹۴ - البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۲۴۷ - طبری، ابن اثیر، قلقشندی، ابوالفرج، مفید و هر مورخی که ماجرای ولیعهدی را در کتاب خود آورده. البته در این باره متون دیگری هم یافت می‌‏شود که علت تسمیه رضا را به این دلیل دانسته است که دوست و دشمن به شخصیت وی احترام می‌‏گذاشتند.   منبع: زندگی سیاسی هشتمین امام مشهد الرضا در كلام اهل سنت برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت‌انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضااز سوي ابن حبان بستي (354ق) و ابو علي ثقفي (328ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه (311ق) كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود.1. ابوبكر بن خزيمه (311ق) و ابو علي ثقفي (328ق): حاكم نيشابوري مي‌گويد:«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسين بن عيسي يقول خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمه و عديله ابو علي الثقفي مع جماعة من مشيخنا و هم اذ ذلك متوافرون الي زيارة قبر علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فريت من تعظيمه (ابن خُزَيمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحيرنا؛ [3] حاكم مي‌گويد: از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشوي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشيخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر يشان مي‌رفتند. محمد بن مومل مي‌گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت‌زده كرده بود.ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌ي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي‌نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده‌اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [4]در مورد ابو علي ثقفي نيز ـ كه از نوادگان حجاج بن يوسف است ـ تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[5] به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است.2. ابن حبّان بُستي (354ق): «علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود..... من به دفعات قبر يشان را زيارت كرده‌ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي‌داد، قبر علي بن موسي الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زيارت مي‌كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي‌كردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي‌شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش ـ كه درود خدا بر او اهل بيتش باد ـ بميراند». [6]ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه‌هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده‌اند. [7]اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل مي‌شدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي‌بردند. پی نوشت:[1]. تاريخ الاسلام، حوادث، 201 تا210، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، چاپ اول 1420ق، ص272.[2]. شذارت الذهب، دار بن كثير، دمشق، بيروت، چاپ اول 1406ق، ج3، ص14.[3]. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1404ق، ج7، 339.[4]. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج14، ص365و377.[5]. سير اعلام النبلاء، ج15، ص280ـ282.[6]. كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص475.[7]. سير اعلام النبلاء، ج16، ص92؛ النجوم الزاهره، ابن تغري، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1413ق، ج3، ص342؛ الوافي بالوفيات، صفدي، جمعي از مستشرقين، بي‌تا، 1411ق، ج2، ص317؛ الطبقات الشافعيه، سبكي، دار احياء الكتب العربية، بيروت، لبنان، بي‌تا، ج3، ص131؛ الانساب، سمعاني، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص209.[8]. العبر، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج1، ص266. ده توصیه آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام)  ۱- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:   «أ أدخل یا حجة الله:‌ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»  زیارت امام رضا علیه‌السلام از زیارت امام حسین علیه‌السلام بالا‌تر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند.  ۲- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید.  ۳- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.  ۴- بسیاری از حضرت رضا علیه‌السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، - هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید.  ۵- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا (ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.  ۶- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه‌السلام بشمرید. حضرت علیه‌السلام می‌دانند! مبالغه در دعا‌ها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!»  ۷- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام.  حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رحمة‌الله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیه‌السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!»  پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.   «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.»  این جمله دو معنی دارد:  معنی اول اینکه حضرت رضا علیه‌السلام آن روز به کربلا رفته بودند.  معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه‌السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند!  ۸- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه‌السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است.  ۹- در همین حرم حضرت رضا علیه‌السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند.  روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت‌نامه می‌خواندند. همین زیارت‌نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارت‌نامه از‌‌ همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیه‌السلام وفات کرده است؟  ۱۰- حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم. حاج محمود کریمی: پشت در حرم که میام خجالتیم اما... حاج محمود کریمی: الا که اسم تو منم خودت اینو خوب می دونی روضه خوانی حاج محمد طاهری در سوگ شهادت امام رضا علیه السلامدانلودسعید حدادیان: دلم می خواد هرچی دارم ، نذر امام رضا کنمدانلود حسینیه «فردا»: ماه صفر به پایان می رسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم، تا عاشورا، اربعین، بیست وهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا علیه السلام . اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والا مردی که در راه آرمان، و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصاره ایمان و هدف، آمیزه ای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود. آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ می طلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد. وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت معصومه علیهاالسلام را درحسرت دیدار پدر، گریان نهاد. در آخرین شب ماه صفر، حزن خویش را در شهادت هشتمین نور الهی جاری می‌سازیم و از وجود علی بن موسی الرضا طلب برکت می کنیم. گوشه هايى از صفات و ويژگى هاى على بن موسى(ع)  از امام موسى بن جعفر(ع) روايت شده كه به فرزندانش مى فرمود: اين برادر شما، على، دانشمند آل محمد(ص) است. از او درباره دين خود بپرسيد و آنچه را به شما مى گويد حفظ كنيد، كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد(عليه السلام) شنيدم كه به من مى فرمود: «داشمند آل محمد از تو زاده مى شود و نامش هم نام على بن ابى طالب(ع) است و اى كاش من او را درك مى كردم.»ابراهيم بن عباس صولى گويد: هرگز نديدم چيزى از امام رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخش را نداند و در زمان و عصر او كسى را داناتر و آگاه تر از او نيافتم.همو مى گويد: هرگز نديدم ابوالحسن (ع) كسى را با سخن خود ناراحت كند و هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد. هيچ گاه - در صورت قدرت و توانايى - حاجت كسى را رد نمى كرد. هرگز پاى خود را در برابر همنشينش نمى گشود و در نزد او بر جايى تكيه نمى داد. هرگز صداى آن حضرت به قهقه بلند نمى شد، بلكه خنده آن حضرت فقط تبسم بود.حضرت(ع) همواره همراه غلامان بر سر يك سفره مى نشست و مى فرمود: هيچ كس را بر ديگرى برترى نيست مگر به تقوا و اطاعت از خداوند. يكى از همراهان حضرت در سفر امام(ع) از مدينه به خراسان چنين مى گويد:با حضرت رضا(عليه السلام) در سفر خراسان همراه بودم. حضرت با تمام خدمتكاران و غلامان بر سفره واحدى مى نشست. روزى به حضرت عرض كردم: فدايت شوم بهتر است سفره بندگان و خدمتكاران را جد فرمائيد. امام فرمود: ان الله تبارك و تعالى واحد و الام واحد و الاب واحد و الجزاء بالاعمال;خداى تبارك و تعالى- كه خداوند همه ما است- يكى است و همه از يك پدر و مادر هستيم و كيفر و پاداش همه بواسطه اعمال است، پس جدايى در طعام چرا؟حضرت(ع) در پاسخ مردى كه به وى گفت بود «به خدا سوگند، تو بهترين مردمانى» فرمود: قسم نخور! هر كس از من متقى تر باشد و خداوند را از من بهتر بندگى نمايد از من بهتر است. سخنانى از امام رضا(عليه السلام)قال الرضا(عليه السلام) لا يكون المؤمن مؤمناً حتى يكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبية و سنة من وليه ; فاما السنة من ربه فكتمان السر، و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليه فالصبر فى البأساء و الضراء:تا كسى سه خصلت در او نباشد مؤمن نيست; سنتى از پروردگارش و سنتى از پيغمبرش و سنتى از ولى و امامش; پس سنتى كه از پروردگارش بايد داشته باشد راز پوشى است و سنتى كه از پيغمبرش بايد داشته باشد مدارا كردن با مردم است و سنتى كه از امامش بايد بياموزد شكيبايى كردن در شدت و سختى است.([1])ليست العبادة كثرة الصوم و الصلاة و انما العبادة فى التفكر فى اللهعبادت به زيادى نماز و روز نيست، همانا به زيادى تفكر در آثار خداوند است.([2])دوست هر انسانى عقل اوست، و دشمن هر انسانى، نادانى اوستفضيل بن يسار از امام(ع) روايت كرده كه گفت: ايمان برتر است از اسلام، و تقوا برتر است از ايمان، و يقين برتر است از تقوا و به بنى آدم چيزى بهتر و برتر  از يقين عطا نشده است.حديث سلسلة الذهبامام در حركتش از مدينه به خراسان به شهر نيشابور رسيد مردم زيادى به استقبال امام(ع) شتافتند و از امام درخواست كردند تا آنه را با حديثى از پدران خود خشنود سازد. امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نيز از پدرش...تا على(عليه السلام) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نيز از خداوند متعال نقل فرمود كه:لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابي;لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هركس در اين حصار وارد شود از عذابم محفوظ است.امام چند قدمى حركت كردند و سپس برگشت و فرمود:بشرطها و انا من شروطها، به شرطهاى آن و من از جمله شرطهاى آن هستم([3]).مقصود امام(عليه السلام) از شرطها، اعتراف به اين واقعيت است كه حضرت رضا(ع) مانند پدرانشان از سوى خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.امام و امامت از ديدگاه امام رضا(عليه السلام)عبدالعزيز بن مسلم گويد: موقعى كه حضرت رضا(ع) تازه به مرو آمده بود من خدمت آن حضرت رسيدم و موضوع امامت را كه مورد اختلاف بسيارى از مردم بوده و در پيرامون آن گفتگو مى كردند به خدمتش عرض كردم. حضرت تبسم كرد و سپس فرمود: اى عبدالعزيز، مردم نفهميده اند و فريب خورده اند ; زيرا خداوند عزوجل پيغمبرش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را ـ كه بيان هر چيزى را از حلال و حرام و حدود و احكام و كليه نيازمندى هاى بشر در آن است ـ نازل فرمود و امامت را اكمال دين قرار داد و پيغمبر(ص) رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دينشان را بيان فرمود و راهشان را، كه راه حق است، روشن گردانيد و على(عليه السلام) را به پيشوايى منصوب فرمود و چيزى از احتياجات امت را فرو گذار نكرد. در اين صورت كسى كه معتقد باشد خداوند عزوجل دينش را كامل نكرده است كتاب خدا را رد كرده است و آنكه كتاب خدا را رد كند بدان كافر گشته است. آيا مردم قدر و منزلت امام را در ميان امت مى شناسند تا تعيين و انتخاب امام به اختيار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسى بزرگتر و شأنش عظيم تر و مكانش عالى تر و عمقش ژرف تر از آن است كه مردم با عقول خود بدان رسند، يا با آراى خود آن را درك كنند و يا به ميل و اختيار خود امامى را انتخاب كنند; زيرا منصب امامت مقام شامخى است كه خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهيم(ع) اختصاص داد و فضيلتى است كه او را بدان مشرف نمود و نامش را بلند گردانيد، آنجا كه مى فرمايد:انى جاعلك للناس اماما و قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين([4]); من ترا براى مردم امام و پيشوا قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من هم امام مى شوند خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد (از فرزندان تو آنهايى كه ستمكار باشند لايق امامت نيستند).پس اين آيه تصدى مقام امامت را براى ستمكاران و ظالمان تا روز قيامت باطل نمود و آن را در ميان برگزيدگان و پاكان نهاد. سپس خداوند ابراهيم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاك و برگيزده او قرار داد و فرمود:ووهبنا له اسحق و يعقوب نافلة كلاً جعلنا صالحين و جلعنا هم ائمة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلواة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين;([5]) و اسحاق و سپس يعقوب را به او بخشيديم و همه را صالح و شايسته نموديم و آنها را امامانى قرار داديم كه به امر ما رهبرى كنند و انجام كارهاى نيك و همچنين خواندن نماز و دادن زكات را بدان ها وحى كرديم و آنان را از پرستش كنندگان ما بودند.بنابر اين امامت هميشه در فرزندان (پاك و برگزيده) او بود تا اين كه خداى تعالى آن را به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ارث داد و فرمود:ان اولى الناس بابراهيم اتبعوا و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المؤمنين ([6])همانا سزاوارترين و نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كرده و به اين پيامبر ايمان آورده و از او پيروى كنند و خدا ولى مؤمنان است.پس امامت مخصوص آن حضرت بود و او به دستور خداى تعالى آن را به عهده على(عليه السلام) گذاشت و سپس در ميان فرزندان برگزيده او كه خداوند به آنان علم و ايمان داده است جارى گشت....سپس امام رضا فرمود: امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و موجب صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت ريشه نمو كننده اسلام و شاخه بلند آن است. امام حلال و حرام خدا را مى داند و در اجراى حدود اهلى قيام مى كند و از حريم دين دفاع مى كند و مردم را با حكمت و پند و موعظه نيكو و برهان قاطع به راه پروردگار دعوت مى نمايد.امام مانند خورشيد طالع و درخشانى است كه نورش گيتى را فرا گيرد و افقى است كه دستها و ديدگان بدان نرسد. امام امين خدا در ميان خلقش و حجت  او است بر بندگانش و جانشين او است و مردم را به سوى خدا دعوت مى كند. امام يگانه روزگار خويش است.كسى با او همطراز نباشد و هيچ دانشمندى با او برابرى نكنند....پس كيست كه بتواند به مقام معرفت امام برسد و يا امكان اختيار و انتخاب امام را داشته باشد؟ آيا گمان مى كنند كه امام را در غير خاندان رسالت مى توان پيدا كرد؟ به خدا كه خودشان را گول زده اند و بيهوده اى را آرزو كرده اند و از نردبان لغزنده اى بالا رفته اند.سپس امام(ع) به استناد به آيات قرآن كريم به اين مطلب اشاره مى كند كه بعد از آنكه پيامبر كسى را به عنوان امام معرفى كرد، طبق نص صريح قرآن، كسى را نرسد كه با آن به مخالفت برخيزد.([7])و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم.على بن موسى الرضا فرمود: ايمان بر چهار ركن استوار است: توكل بر خدا، رضا به قضاء الله، تسليم امر و فرمان خدا و واگذارى كارها به خدا.سپس فرمود بنده صالح گفت: افوض امر الى الله. وامى گذارم كارم را به خدا، پس خداى تعالى او را از مكر مكاران حفظ كرد.  انگیزه‏ های مامون از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)چشمداشت مامون از گرفتن بیعت ‏برای ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) تامین هدفهایی بود که به اجمال ذیلا بیان می‌‏گردد: نخستین هدف: احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا (علیه السلام) تهدید می‌‏کرد. شخصیتی نادر که نوشته‏های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوب‌تر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی‌‏توانست مردم را به شورش یا هر گونه حرکت دیگری بر ضد حکومت، دعوت کند. هدف دوم: شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آنکه کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه‏های مخصوصی هموار شود. مثلا همانگونه که گفتیم یکی از انگیزه‏های مامون در تزویج دخترش این بود که در زندگی داخلی امام مراقبی را بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید. افزون بر این، چشمهای دیگری نیز از سوی مامون برای مراقبت امام رضا گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وی را گزارش می‌‏کردند. یکی از آن‌ها «هشام بن ابراهیم راشدی‏» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته، کار‌هایش همه به دست وی انجام می‌‏گرفت. ولی هنگامی که امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستین و مامون تماس گرفت و موقعیت ویژه خود را به آنان عرضه کرد. مامون نیز او را بعنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها کسی می‌‏توانست امام را ملاقات کند که هشام می‌‏خواست. در نتیجه، دوستان امام کمتر به او دسترسی پیدا می‌‏کردند...» (۱) هدف سوم: مامون می‌‏خواست امام چنان به او نزدیکی پیدا کند که براحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروی شخصیت امام، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند. از این مهم‌تر آنکه مامون می‌‏خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه‏شان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت نمایند. هدف چهارم: همزمان با آنکه مامون می‌‏خواست‏ خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم علیه بنی‏عباس مصون بدارد، همچنین می‌‏خواست از احساسات مردم نسبت‏به اهلبیت - که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود - نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسی، بهره‏برداری کند. به دیگر سخن، مامون از این بازی می‌‏خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند. او چنین می‌‏پنداشت که به‌‌ همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز می‌‏توانست ‏با اتصال به او در میان مردم جا باز کند. دکتر شیبی می‌‏نویسد: «امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشوای شیعیان نبود، بلکه اهل سنت، زیدیه و دیگر فرقه‏های متخاصم شیعه، همه بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند» (۲). هدف پنجم: نظام حکومتی در آن ایام نیاز به شخصیتی داشت که عموم مردم را با خشنودی به سوی خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عباسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتی عظیم یک نیاز مبرم بود. بویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علمای سایر ادیان با شکست مواجه می‌‏شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگی در دستگاه دولتی، متفکران سایر ادیان بر فعالیت‏خود بسی افزوده بودند. بنابراین، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوسی و خشک و تهی مغز. لذا می‌‏بینیم که اصحاب حدیث متحجر را از خود می‌‏راند، و بر عکس، معتزلیانی چون «بشر مریسی‏» و «ابوالهذیل علاف‏» را به خویشتن جذب می‌‏کرد. با اینهمه، تنها شخصیت علمی که درباره برتری علمیش توام با تقوا و فضیلت، کسی تردید نداشت امام رضا (علیه السلام) بود. این را خود مامون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین، حکومت‏به وی بیش از هر شخصیت دیگری احساس نیاز می‌‏کرد. هدف ششم: اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورش‌ها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب می‌‏کرد که ذهن آنان را به طرقی از حقیقت آنچه که در متن جامعه می‌‏گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهای مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود. هدف هفتم: بنابر آنچه که گفته شد دیگر برای مامون طبیعی بود که مدعی شود - چنانکه در سند ولایتعهدی مدعی شده - که هدف از تمام کار‌ها و اقداماتش چیزی غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده. حتی در کشتن برادرش نمی‌‏خواسته فقط به ریاست و حکومت دست‏یابد، بلکه بیشتر هدفش تامین مصالح عمومی مسلمانان بوده است. دلیل بر این ادعا آن است که چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگ‌ترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله، مامون کفاره گناه زشت‏خود را که قتل برادر بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام می‌‏شد، پرداخت. با این عمل رابطه امت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه‏ای که دل و دیده مردم متوجه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود. در نتیجه، مامون با این شگرد توانسته بود برای هر اقدامی که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هر چند که آن اقدام نامانوس و یا نا‌معقول جلوه نماید. بهر حال، از آنچه که گفتیم دو نتیجه به بار می‌‏آید: نخست: پس از این اقدامات از سوی مامون، دیگر منطقی نمی‌‏نمود که اعراب به دلیل رفتار پدر یا برادر و یا سایر پیشینیانش باز هم از دست او عصبانی باشند. چه هر کس در گرو عملی است که خود انجام می‌‏دهد نه دیگری. چگونه بر اعراب روا بود که مامون را مورد خشم خود قرار دهند و حال آنکه خلافت را به آنان یعنی به ریشه‏دار‌ترین خانواده در می‌انشان برگرداند، و عملا نشان داد که جز صلاح و نیکی برای عرب و غیر عرب نمی‌‏خواهد.  از این رو، دیگر جای شگفتی نبود اگر اعراب بیعت‏با امام رضا را با روحی سرشار از خشنودی پذیرفتند. دوم: اما ایرانیان، بویژه اهالی خراسان و کسانی که شیعه علویان بودند، برای مامون ادامه یاریش را تضمین کردند چه او برایشان بزرگ‌ترین آرزو‌ها را عملی ساخته و ثابت کرده بود نسبت‏به شخصی که محبوب‌ترین انسان‌ها نزد ایشان است، مهر می‌‏ورزد و اینکه در نظر او فرقی میان عرب و عجم یا عباسی و غیر عباسی وجود ندارد. او فقط به مصالح امت می‌‏اندیشد و بس. هدف هشتم: مامون می‌‏خواست با انتخاب امام رضا به ولیعهدی خویش، شعله شورشهای پی در پی علویان را که تمام ایالات و شهر‌ها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستی همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریبا دیگر هیچ قیامی صورت نگرفت، مگر قیام عبدالرحمن ابن احمد در یمن، و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگی به خواست‌هایش، او نیز بر سرجای خود نشست. در اینجا چند نکته را هم باید افزود: الف: موفقیت مامون تنها در فرو نشاندن این شورش‌ها نبود، بلکه اعتماد بسیاری از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوی خود جلب کرد. ب: به علاوه، بسیاری از این رهبران و پیروانشان با مامون بیعت هم کردند. اساسا بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای مامون بود. ج: بیشتر قیامهایی که بر ضد مامون صورت می‌‏گرفت، از سوی اولاد حسن بود، بویژه آنانی که آیین زیدیه را پذیرفته بودند. لذا او می‌‏خواست که در برابر ایشان ایستادگی کرده، برای همیشه خود و آیینشان را به نابودی کشاند. در آن زمان، مذهب زیدیه بسیار رواج پیدا کرده بود و هر روز نیز دامنه‏اش گسترده‏‌تر می‌‏شد. شورشگران زیدی نفوذ فراوانی در میان مردم داشتند، بطوریکه حتی مهدی یک نفر زیدی را به نام یعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وی داده بود. (۳). مورخان این مطلب را به صراحت نوشته‏اند که اصحاب حدیث همگی همراه با ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کرده و یا فتوا به همیاریش در این قیام داده بودند. (۴). به هر حال، چیزی که برای مامون مهم بود تار و مار کردن زیدیه و درهم شکستن شوکت و ارجشان، از طریق اخذ بیعت‏با امام رضا (علیه السلام) بود. او حتی با دادن لقب «رضا» به امام قصد خلع شعار از آنان را کرده بود که پیوسته از آغاز دعوت و قیام خویش فریاد بر آورده، می‌‏گفتند: «رضا و خشنودی خاندان محمد» (۵). در برابر این شعار، مامون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند که اکنون رضای خاندان محمد به دست وی تحقق یافته و ازین پس دیگر هر گونه دعوتی در این زمینه خالی از محتواست. بدینوسیله بود که مامون ضربه بزرگی به زیدیه فرود آورد. هدف نهم: پذیرفتن ولیعهدی از سوی امام رضا (علیه السلام) پیروزی دیگری هم برای مامون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت‏برخوردار است. این موضوع را مامون نیز خود به صراحت گفته بود: «ما او را ولیعهد خود قرار دادیم تا... ملک و خلافت را برای ما اعتراف کند...». جنبه منفی این اعتراف از نظر مامون آن بود که امام رضا (علیه السلام) با پذیرفتن این مقام اقرار می‌‏کرد که خلافت هرگز به تنهایی برای او نیست و نه برای علویان بدون مشارکت دیگران. بنابراین، مامون دیگر خوب می‌‏توانست ‏با‌‌ همان سلاحی که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند. از آن پس دیگر دشوار بود که کسی دعوت به یک شورش را علیه حکومتی که اینگونه به مشروعیتش اعتراف شده بود، اجابت کنند. تازه مامون به نحوی برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت ‏برای عباسیان را نتیجه بگیرد و برای علویان هرگز بهره‏ای نبود. ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) فقط جنبه لطف و گشاده‏دستی داشت و به انگیزه ایجاد پیوند میان خاندان عباسی و علوی صورت می‌‏گرفت. هدف آن بود که زنگار کدورت‌ها از دل مردم بخاطر آنچه که از سوی رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود. لازم به تذکر است که گرفتن اینگونه اعتراف از امام رضا (علیه السلام) بمراتب زیانبار‌تر و خطرناک‌تر بود بر جان علویان تا شیوه‏های کشتار و غارت و تبعیدی که امویان علیه این خاندان در پیش گرفته بودند. هدف دهم: مامون، به گمان خود، از امام رضا قانونی بودن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدی، بطور ضمنی تایید گرفت، و‌‌ همان تصویری را که خود می‌‏خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وی در تمام محافل تاکید می‌‏کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است. دیگر کسی حق نداشت آرزوی حکمران دیگری بکند حتی اگر به خاندان پیغمبر تعلق می‌‏داشت. بنابراین، سکوت امام در برابر اعمال هیات حاکمه در ایام ولایتعهدی، بعنوان رضایت و تایید وی تلقی می‌‏شد. در آن صورت، مردم براحتی می‌‏توانستند هیت‏حکومت‏خود امام یا هر علوی دیگری که ممکن بود روزی بر سر کار آید، پیش خود مجسم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکی باشد و فقط در نام و عنوان اختلافی رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزی که وجود خارجی ندارد، یعنی حکومتی بر‌تر و حکمرانانی دادگستر‌تر، بگردند. هدف یازدهم: پس از دستیابی به تمام هدفهایی که مامون از ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) منظور کرده بود، نوبت‏به اجرای بخش دوم برنامه جهنمیش فرا می‌‏رسید. آن اینکه آرام آرام و بی‌آنکه شبهه‏ای برانگیزد به نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگ‌ترین شخصیت ایشان، اقدام کند. او باید این کار را بکند تا برای همیشه از منشا خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایی یابد. مامون تصمیم گرفت که نظر مردم را از علویان برگرداند و حس اعتماد و مهرشان را از آنان بزداید، ولی البته به گونه‏ای که احساساتشان را هم جریحه‏دار نکرده باشد. اجرای این هدف از آنجا شروع شد که مامون کوشید تا امام رضا (علیه السلام) را از موقعیت اجتماعی که داشت، ساقط گرداند. کم کم کاری کند که به مردم بفهماند او شایستگی برای جانشینی وی را ندارد. این موضوع را مامون نزد حمید بن مهران و گروهی از عباسیان به صراحت‏بازگو کرد. مامون گمان می‌‏کرد که اگر امام رضا را ولیعهد خویش گرداند، همین رویداد به تنهایی کافی خواهد بود تا موقعیت اجتماعی امام در هم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند، ولی عملا این بینش را پیدا می‌‏کنند که امام با پذیرفتن مقام ولیعهدی ثابت کرده که اهل دنیاست. مامون می‌‏پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمینان مردم را نسبت‏به وی جریحه‏دار ساخته است، چه تفاوت سنی میان آن دو نیز بسیار بود، یعنی امام بیست و دو سال از مامون بزرگ‌تر بود و چون قبول ولایتعهدی را چنان سنی غیر طبیعی می‌‏نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنیا پرستی امام رضا (علیه السلام) می‌‏کردند. امام رضا (علیه السلام) نیز خود این نقشه مامون را دریافته بود که در جایی می‌‏گفت: «... می‌‏خواهد مردم بگویند: علی بن موسی از دنیا رو برگردان نیست... مگر نمی‌‏بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است؟!...». نویسنده: سید جعفر شهیدیپی نوشت:   (۱) بحار / ۴۹ / ص ۱۳۹ - مستند الامام الرضا / ۱ / ص ۷۷ و ۷۸ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۵۳.   (۲) الصلة بین التصوف و التشیع / ص ۲۵۶.   (۳) البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۱۴۷ و سایر کتابهای تاریخی. به فصل «منبع خطر برای عباسیان‏» همین کتاب نیز مراجعه کنید.   (۴) مقاتل الطالبین / ص ۳۷۷ و صفحات دیگر آن و نیز سایر کتاب‌ها. برخی از محققان، بر آنند که فقط اهل حدیث کوفه در این قیام شرکت کردند، ولی ظاهر آنست که مراد همه اهل حدیث‏بطور اطلاق باشد. این را مقاتل الطالبین هم تایید می‌‏کند.  نکته شایان تذکر آنکه گروهی از اهل حدیث و گروهی از زیدیه امامت را بدانگونه که شیعه امامیه باور دارند، هنگام ولیعهدی امام رضا پذیرفته بودند، ولی سپس از این عقیده برگشتند.  نوبختی در فرق الشیعة ص ۸۶ می‌‏نویسد:   «... گروهی از آنان به نام «محدثه‏» به فرقه مرجئه و اصحاب حدیث پیوند داشتند و قایل به امامت‏حضرت موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی شده بدینگونه شیعه گردیدند. ولی این نوعی تظاهر و به انگیزه رسیدن به هدفهای دنیوی بود. چه آنان پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام) از عقیده خود برگشتند. گروهی از زیدیان نیز به امامت‏حضرت علی بن موسی (علیه السلام) قایل گشتند و این پس از اخذ بیعت ولیعهدی از سوی مامون به نفع او بود. اینان نیز تظاهر می‌‏کردند و برای دنیایشان به چنین عقیده‏ای گرویده بودند. لذا چون امام رضا (علیه السلام) در گذشت آنان نیز دست از اعتقاد خود شستند...» به قول شیبی، گروهی از زیدیان، مرجئه و اهل حدیث گرداگرد امام رضا (علیه السلام) را گرفتند. آنگاه پس از درگذشت امام دوباره به مذاهب خویش بازگشتند.   (۵) الآداب السلطانیة، فخری / ص ۲۱۷ - ضحی الاسلام / ۳ / ص ۲۹۴ - البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۲۴۷ - طبری، ابن اثیر، قلقشندی، ابوالفرج، مفید و هر مورخی که ماجرای ولیعهدی را در کتاب خود آورده. البته در این باره متون دیگری هم یافت می‌‏شود که علت تسمیه رضا را به این دلیل دانسته است که دوست و دشمن به شخصیت وی احترام می‌‏گذاشتند.   منبع: زندگی سیاسی هشتمین اماممشهد الرضا در كلام اهل سنتبرخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت‌انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضااز سوي ابن حبان بستي (354ق) و ابو علي ثقفي (328ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه (311ق) كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود.1. ابوبكر بن خزيمه (311ق) و ابو علي ثقفي (328ق): حاكم نيشابوري مي‌گويد:«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسين بن عيسي يقول خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمه و عديله ابو علي الثقفي مع جماعة من مشيخنا و هم اذ ذلك متوافرون الي زيارة قبر علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فريت من تعظيمه (ابن خُزَيمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحيرنا؛ [3] حاكم مي‌گويد: از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشوي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشيخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر يشان مي‌رفتند. محمد بن مومل مي‌گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت‌زده كرده بود.ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌ي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي‌نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده‌اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [4]در مورد ابو علي ثقفي نيز ـ كه از نوادگان حجاج بن يوسف است ـ تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[5] به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است.2. ابن حبّان بُستي (354ق): «علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود..... من به دفعات قبر يشان را زيارت كرده‌ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي‌داد، قبر علي بن موسي الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زيارت مي‌كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي‌كردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي‌شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش ـ كه درود خدا بر او اهل بيتش باد ـ بميراند». [6]ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه‌هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده‌اند. [7]اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل مي‌شدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي‌بردند.پی نوشت:[1]. تاريخ الاسلام، حوادث، 201 تا210، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، چاپ اول 1420ق، ص272.[2]. شذارت الذهب، دار بن كثير، دمشق، بيروت، چاپ اول 1406ق، ج3، ص14.[3]. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1404ق، ج7، 339.[4]. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج14، ص365و377.[5]. سير اعلام النبلاء، ج15، ص280ـ282.[6]. كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص475.[7]. سير اعلام النبلاء، ج16، ص92؛ النجوم الزاهره، ابن تغري، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1413ق، ج3، ص342؛ الوافي بالوفيات، صفدي، جمعي از مستشرقين، بي‌تا، 1411ق، ج2، ص317؛ الطبقات الشافعيه، سبكي، دار احياء الكتب العربية، بيروت، لبنان، بي‌تا، ج3، ص131؛ الانساب، سمعاني، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص209.[8]. العبر، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج1، ص266. ده توصیه آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام) ۱- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:  «أ أدخل یا حجة الله:‌ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟» زیارت امام رضا علیه‌السلام از زیارت امام حسین علیه‌السلام بالا‌تر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند. ۲- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید. ۳- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید. ۴- بسیاری از حضرت رضا علیه‌السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، - هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید. ۵- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا (ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است. ۶- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه‌السلام بشمرید. حضرت علیه‌السلام می‌دانند! مبالغه در دعا‌ها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!» ۷- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام. حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رحمة‌الله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیه‌السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!» پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.  «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.» این جمله دو معنی دارد: معنی اول اینکه حضرت رضا علیه‌السلام آن روز به کربلا رفته بودند. معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه‌السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند! ۸- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه‌السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است. ۹- در همین حرم حضرت رضا علیه‌السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت‌نامه می‌خواندند. همین زیارت‌نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارت‌نامه از‌‌ همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیه‌السلام وفات کرده است؟ ۱۰- حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.حاج محمود کریمی: پشت در حرم که میام خجالتیم اما...حسینیه «فردا»: ماه صفر به پایان می رسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم، تا عاشورا، اربعین، بیست وهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا علیه السلام . اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والا مردی که در راه آرمان، و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصاره ایمان و هدف، آمیزه ای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود. آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ می طلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد. وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت معصومه علیهاالسلام را درحسرت دیدار پدر، گریان نهاد. در آخرین شب ماه صفر، حزن خویش را در شهادت هشتمین نور الهی جاری می‌سازیم و از وجود علی بن موسی الرضا طلب برکت می کنیم. گوشه هايى از صفات و ويژگى هاى على بن موسى(ع)  از امام موسى بن جعفر(ع) روايت شده كه به فرزندانش مى فرمود: اين برادر شما، على، دانشمند آل محمد(ص) است. از او درباره دين خود بپرسيد و آنچه را به شما مى گويد حفظ كنيد، كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد(عليه السلام) شنيدم كه به من مى فرمود: «داشمند آل محمد از تو زاده مى شود و نامش هم نام على بن ابى طالب(ع) است و اى كاش من او را درك مى كردم.»ابراهيم بن عباس صولى گويد: هرگز نديدم چيزى از امام رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخش را نداند و در زمان و عصر او كسى را داناتر و آگاه تر از او نيافتم.همو مى گويد: هرگز نديدم ابوالحسن (ع) كسى را با سخن خود ناراحت كند و هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد. هيچ گاه - در صورت قدرت و توانايى - حاجت كسى را رد نمى كرد. هرگز پاى خود را در برابر همنشينش نمى گشود و در نزد او بر جايى تكيه نمى داد. هرگز صداى آن حضرت به قهقه بلند نمى شد، بلكه خنده آن حضرت فقط تبسم بود.حضرت(ع) همواره همراه غلامان بر سر يك سفره مى نشست و مى فرمود: هيچ كس را بر ديگرى برترى نيست مگر به تقوا و اطاعت از خداوند. يكى از همراهان حضرت در سفر امام(ع) از مدينه به خراسان چنين مى گويد:با حضرت رضا(عليه السلام) در سفر خراسان همراه بودم. حضرت با تمام خدمتكاران و غلامان بر سفره واحدى مى نشست. روزى به حضرت عرض كردم: فدايت شوم بهتر است سفره بندگان و خدمتكاران را جد فرمائيد. امام فرمود: ان الله تبارك و تعالى واحد و الام واحد و الاب واحد و الجزاء بالاعمال;خداى تبارك و تعالى- كه خداوند همه ما است- يكى است و همه از يك پدر و مادر هستيم و كيفر و پاداش همه بواسطه اعمال است، پس جدايى در طعام چرا؟حضرت(ع) در پاسخ مردى كه به وى گفت بود «به خدا سوگند، تو بهترين مردمانى» فرمود: قسم نخور! هر كس از من متقى تر باشد و خداوند را از من بهتر بندگى نمايد از من بهتر است. سخنانى از امام رضا(عليه السلام)قال الرضا(عليه السلام) لا يكون المؤمن مؤمناً حتى يكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبية و سنة من وليه ; فاما السنة من ربه فكتمان السر، و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليه فالصبر فى البأساء و الضراء:تا كسى سه خصلت در او نباشد مؤمن نيست; سنتى از پروردگارش و سنتى از پيغمبرش و سنتى از ولى و امامش; پس سنتى كه از پروردگارش بايد داشته باشد راز پوشى است و سنتى كه از پيغمبرش بايد داشته باشد مدارا كردن با مردم است و سنتى كه از امامش بايد بياموزد شكيبايى كردن در شدت و سختى است.([1])ليست العبادة كثرة الصوم و الصلاة و انما العبادة فى التفكر فى اللهعبادت به زيادى نماز و روز نيست، همانا به زيادى تفكر در آثار خداوند است.([2])دوست هر انسانى عقل اوست، و دشمن هر انسانى، نادانى اوستفضيل بن يسار از امام(ع) روايت كرده كه گفت: ايمان برتر است از اسلام، و تقوا برتر است از ايمان، و يقين برتر است از تقوا و به بنى آدم چيزى بهتر و برتر  از يقين عطا نشده است.حديث سلسلة الذهبامام در حركتش از مدينه به خراسان به شهر نيشابور رسيد مردم زيادى به استقبال امام(ع) شتافتند و از امام درخواست كردند تا آنه را با حديثى از پدران خود خشنود سازد. امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نيز از پدرش...تا على(عليه السلام) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نيز از خداوند متعال نقل فرمود كه:لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابي;لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هركس در اين حصار وارد شود از عذابم محفوظ است.امام چند قدمى حركت كردند و سپس برگشت و فرمود:بشرطها و انا من شروطها، به شرطهاى آن و من از جمله شرطهاى آن هستم([3]).مقصود امام(عليه السلام) از شرطها، اعتراف به اين واقعيت است كه حضرت رضا(ع) مانند پدرانشان از سوى خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.امام و امامت از ديدگاه امام رضا(عليه السلام)عبدالعزيز بن مسلم گويد: موقعى كه حضرت رضا(ع) تازه به مرو آمده بود من خدمت آن حضرت رسيدم و موضوع امامت را كه مورد اختلاف بسيارى از مردم بوده و در پيرامون آن گفتگو مى كردند به خدمتش عرض كردم. حضرت تبسم كرد و سپس فرمود: اى عبدالعزيز، مردم نفهميده اند و فريب خورده اند ; زيرا خداوند عزوجل پيغمبرش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را ـ كه بيان هر چيزى را از حلال و حرام و حدود و احكام و كليه نيازمندى هاى بشر در آن است ـ نازل فرمود و امامت را اكمال دين قرار داد و پيغمبر(ص) رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دينشان را بيان فرمود و راهشان را، كه راه حق است، روشن گردانيد و على(عليه السلام) را به پيشوايى منصوب فرمود و چيزى از احتياجات امت را فرو گذار نكرد. در اين صورت كسى كه معتقد باشد خداوند عزوجل دينش را كامل نكرده است كتاب خدا را رد كرده است و آنكه كتاب خدا را رد كند بدان كافر گشته است. آيا مردم قدر و منزلت امام را در ميان امت مى شناسند تا تعيين و انتخاب امام به اختيار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسى بزرگتر و شأنش عظيم تر و مكانش عالى تر و عمقش ژرف تر از آن است كه مردم با عقول خود بدان رسند، يا با آراى خود آن را درك كنند و يا به ميل و اختيار خود امامى را انتخاب كنند; زيرا منصب امامت مقام شامخى است كه خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهيم(ع) اختصاص داد و فضيلتى است كه او را بدان مشرف نمود و نامش را بلند گردانيد، آنجا كه مى فرمايد:انى جاعلك للناس اماما و قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين([4]); من ترا براى مردم امام و پيشوا قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من هم امام مى شوند خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد (از فرزندان تو آنهايى كه ستمكار باشند لايق امامت نيستند).پس اين آيه تصدى مقام امامت را براى ستمكاران و ظالمان تا روز قيامت باطل نمود و آن را در ميان برگزيدگان و پاكان نهاد. سپس خداوند ابراهيم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاك و برگيزده او قرار داد و فرمود:ووهبنا له اسحق و يعقوب نافلة كلاً جعلنا صالحين و جلعنا هم ائمة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلواة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين;([5]) و اسحاق و سپس يعقوب را به او بخشيديم و همه را صالح و شايسته نموديم و آنها را امامانى قرار داديم كه به امر ما رهبرى كنند و انجام كارهاى نيك و همچنين خواندن نماز و دادن زكات را بدان ها وحى كرديم و آنان را از پرستش كنندگان ما بودند.بنابر اين امامت هميشه در فرزندان (پاك و برگزيده) او بود تا اين كه خداى تعالى آن را به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ارث داد و فرمود:ان اولى الناس بابراهيم اتبعوا و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المؤمنين ([6])همانا سزاوارترين و نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كرده و به اين پيامبر ايمان آورده و از او پيروى كنند و خدا ولى مؤمنان است.پس امامت مخصوص آن حضرت بود و او به دستور خداى تعالى آن را به عهده على(عليه السلام) گذاشت و سپس در ميان فرزندان برگزيده او كه خداوند به آنان علم و ايمان داده است جارى گشت....سپس امام رضا فرمود: امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و موجب صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت ريشه نمو كننده اسلام و شاخه بلند آن است. امام حلال و حرام خدا را مى داند و در اجراى حدود اهلى قيام مى كند و از حريم دين دفاع مى كند و مردم را با حكمت و پند و موعظه نيكو و برهان قاطع به راه پروردگار دعوت مى نمايد.امام مانند خورشيد طالع و درخشانى است كه نورش گيتى را فرا گيرد و افقى است كه دستها و ديدگان بدان نرسد. امام امين خدا در ميان خلقش و حجت  او است بر بندگانش و جانشين او است و مردم را به سوى خدا دعوت مى كند. امام يگانه روزگار خويش است.كسى با او همطراز نباشد و هيچ دانشمندى با او برابرى نكنند....پس كيست كه بتواند به مقام معرفت امام برسد و يا امكان اختيار و انتخاب امام را داشته باشد؟ آيا گمان مى كنند كه امام را در غير خاندان رسالت مى توان پيدا كرد؟ به خدا كه خودشان را گول زده اند و بيهوده اى را آرزو كرده اند و از نردبان لغزنده اى بالا رفته اند.سپس امام(ع) به استناد به آيات قرآن كريم به اين مطلب اشاره مى كند كه بعد از آنكه پيامبر كسى را به عنوان امام معرفى كرد، طبق نص صريح قرآن، كسى را نرسد كه با آن به مخالفت برخيزد.([7])و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم.على بن موسى الرضا فرمود: ايمان بر چهار ركن استوار است: توكل بر خدا، رضا به قضاء الله، تسليم امر و فرمان خدا و واگذارى كارها به خدا.سپس فرمود بنده صالح گفت: افوض امر الى الله. وامى گذارم كارم را به خدا، پس خداى تعالى او را از مكر مكاران حفظ كرد.  انگیزه‏ های مامون از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)چشمداشت مامون از گرفتن بیعت ‏برای ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) تامین هدفهایی بود که به اجمال ذیلا بیان می‌‏گردد: نخستین هدف: احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا (علیه السلام) تهدید می‌‏کرد. شخصیتی نادر که نوشته‏های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوب‌تر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی‌‏توانست مردم را به شورش یا هر گونه حرکت دیگری بر ضد حکومت، دعوت کند. هدف دوم: شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آنکه کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه‏های مخصوصی هموار شود. مثلا همانگونه که گفتیم یکی از انگیزه‏های مامون در تزویج دخترش این بود که در زندگی داخلی امام مراقبی را بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید. افزون بر این، چشمهای دیگری نیز از سوی مامون برای مراقبت امام رضا گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وی را گزارش می‌‏کردند. یکی از آن‌ها «هشام بن ابراهیم راشدی‏» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته، کار‌هایش همه به دست وی انجام می‌‏گرفت. ولی هنگامی که امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستین و مامون تماس گرفت و موقعیت ویژه خود را به آنان عرضه کرد. مامون نیز او را بعنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها کسی می‌‏توانست امام را ملاقات کند که هشام می‌‏خواست. در نتیجه، دوستان امام کمتر به او دسترسی پیدا می‌‏کردند...» (۱) هدف سوم: مامون می‌‏خواست امام چنان به او نزدیکی پیدا کند که براحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروی شخصیت امام، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند. از این مهم‌تر آنکه مامون می‌‏خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه‏شان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت نمایند. هدف چهارم: همزمان با آنکه مامون می‌‏خواست‏ خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم علیه بنی‏عباس مصون بدارد، همچنین می‌‏خواست از احساسات مردم نسبت‏به اهلبیت - که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود - نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسی، بهره‏برداری کند. به دیگر سخن، مامون از این بازی می‌‏خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند. او چنین می‌‏پنداشت که به‌‌ همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز می‌‏توانست ‏با اتصال به او در میان مردم جا باز کند. دکتر شیبی می‌‏نویسد: «امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشوای شیعیان نبود، بلکه اهل سنت، زیدیه و دیگر فرقه‏های متخاصم شیعه، همه بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند» (۲). هدف پنجم: نظام حکومتی در آن ایام نیاز به شخصیتی داشت که عموم مردم را با خشنودی به سوی خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عباسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتی عظیم یک نیاز مبرم بود. بویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علمای سایر ادیان با شکست مواجه می‌‏شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگی در دستگاه دولتی، متفکران سایر ادیان بر فعالیت‏خود بسی افزوده بودند. بنابراین، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوسی و خشک و تهی مغز. لذا می‌‏بینیم که اصحاب حدیث متحجر را از خود می‌‏راند، و بر عکس، معتزلیانی چون «بشر مریسی‏» و «ابوالهذیل علاف‏» را به خویشتن جذب می‌‏کرد. با اینهمه، تنها شخصیت علمی که درباره برتری علمیش توام با تقوا و فضیلت، کسی تردید نداشت امام رضا (علیه السلام) بود. این را خود مامون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین، حکومت‏به وی بیش از هر شخصیت دیگری احساس نیاز می‌‏کرد. هدف ششم: اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورش‌ها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب می‌‏کرد که ذهن آنان را به طرقی از حقیقت آنچه که در متن جامعه می‌‏گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهای مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود. هدف هفتم: بنابر آنچه که گفته شد دیگر برای مامون طبیعی بود که مدعی شود - چنانکه در سند ولایتعهدی مدعی شده - که هدف از تمام کار‌ها و اقداماتش چیزی غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده. حتی در کشتن برادرش نمی‌‏خواسته فقط به ریاست و حکومت دست‏یابد، بلکه بیشتر هدفش تامین مصالح عمومی مسلمانان بوده است. دلیل بر این ادعا آن است که چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگ‌ترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله، مامون کفاره گناه زشت‏خود را که قتل برادر بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام می‌‏شد، پرداخت. با این عمل رابطه امت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه‏ای که دل و دیده مردم متوجه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود. در نتیجه، مامون با این شگرد توانسته بود برای هر اقدامی که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هر چند که آن اقدام نامانوس و یا نا‌معقول جلوه نماید. بهر حال، از آنچه که گفتیم دو نتیجه به بار می‌‏آید: نخست: پس از این اقدامات از سوی مامون، دیگر منطقی نمی‌‏نمود که اعراب به دلیل رفتار پدر یا برادر و یا سایر پیشینیانش باز هم از دست او عصبانی باشند. چه هر کس در گرو عملی است که خود انجام می‌‏دهد نه دیگری. چگونه بر اعراب روا بود که مامون را مورد خشم خود قرار دهند و حال آنکه خلافت را به آنان یعنی به ریشه‏دار‌ترین خانواده در می‌انشان برگرداند، و عملا نشان داد که جز صلاح و نیکی برای عرب و غیر عرب نمی‌‏خواهد.  از این رو، دیگر جای شگفتی نبود اگر اعراب بیعت‏با امام رضا را با روحی سرشار از خشنودی پذیرفتند. دوم: اما ایرانیان، بویژه اهالی خراسان و کسانی که شیعه علویان بودند، برای مامون ادامه یاریش را تضمین کردند چه او برایشان بزرگ‌ترین آرزو‌ها را عملی ساخته و ثابت کرده بود نسبت‏به شخصی که محبوب‌ترین انسان‌ها نزد ایشان است، مهر می‌‏ورزد و اینکه در نظر او فرقی میان عرب و عجم یا عباسی و غیر عباسی وجود ندارد. او فقط به مصالح امت می‌‏اندیشد و بس. هدف هشتم: مامون می‌‏خواست با انتخاب امام رضا به ولیعهدی خویش، شعله شورشهای پی در پی علویان را که تمام ایالات و شهر‌ها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستی همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریبا دیگر هیچ قیامی صورت نگرفت، مگر قیام عبدالرحمن ابن احمد در یمن، و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگی به خواست‌هایش، او نیز بر سرجای خود نشست. در اینجا چند نکته را هم باید افزود: الف: موفقیت مامون تنها در فرو نشاندن این شورش‌ها نبود، بلکه اعتماد بسیاری از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوی خود جلب کرد. ب: به علاوه، بسیاری از این رهبران و پیروانشان با مامون بیعت هم کردند. اساسا بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای مامون بود. ج: بیشتر قیامهایی که بر ضد مامون صورت می‌‏گرفت، از سوی اولاد حسن بود، بویژه آنانی که آیین زیدیه را پذیرفته بودند. لذا او می‌‏خواست که در برابر ایشان ایستادگی کرده، برای همیشه خود و آیینشان را به نابودی کشاند. در آن زمان، مذهب زیدیه بسیار رواج پیدا کرده بود و هر روز نیز دامنه‏اش گسترده‏‌تر می‌‏شد. شورشگران زیدی نفوذ فراوانی در میان مردم داشتند، بطوریکه حتی مهدی یک نفر زیدی را به نام یعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وی داده بود. (۳). مورخان این مطلب را به صراحت نوشته‏اند که اصحاب حدیث همگی همراه با ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کرده و یا فتوا به همیاریش در این قیام داده بودند. (۴). به هر حال، چیزی که برای مامون مهم بود تار و مار کردن زیدیه و درهم شکستن شوکت و ارجشان، از طریق اخذ بیعت‏با امام رضا (علیه السلام) بود. او حتی با دادن لقب «رضا» به امام قصد خلع شعار از آنان را کرده بود که پیوسته از آغاز دعوت و قیام خویش فریاد بر آورده، می‌‏گفتند: «رضا و خشنودی خاندان محمد» (۵). در برابر این شعار، مامون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند که اکنون رضای خاندان محمد به دست وی تحقق یافته و ازین پس دیگر هر گونه دعوتی در این زمینه خالی از محتواست. بدینوسیله بود که مامون ضربه بزرگی به زیدیه فرود آورد. هدف نهم: پذیرفتن ولیعهدی از سوی امام رضا (علیه السلام) پیروزی دیگری هم برای مامون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت‏برخوردار است. این موضوع را مامون نیز خود به صراحت گفته بود: «ما او را ولیعهد خود قرار دادیم تا... ملک و خلافت را برای ما اعتراف کند...». جنبه منفی این اعتراف از نظر مامون آن بود که امام رضا (علیه السلام) با پذیرفتن این مقام اقرار می‌‏کرد که خلافت هرگز به تنهایی برای او نیست و نه برای علویان بدون مشارکت دیگران. بنابراین، مامون دیگر خوب می‌‏توانست ‏با‌‌ همان سلاحی که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند. از آن پس دیگر دشوار بود که کسی دعوت به یک شورش را علیه حکومتی که اینگونه به مشروعیتش اعتراف شده بود، اجابت کنند. تازه مامون به نحوی برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت ‏برای عباسیان را نتیجه بگیرد و برای علویان هرگز بهره‏ای نبود. ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) فقط جنبه لطف و گشاده‏دستی داشت و به انگیزه ایجاد پیوند میان خاندان عباسی و علوی صورت می‌‏گرفت. هدف آن بود که زنگار کدورت‌ها از دل مردم بخاطر آنچه که از سوی رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود. لازم به تذکر است که گرفتن اینگونه اعتراف از امام رضا (علیه السلام) بمراتب زیانبار‌تر و خطرناک‌تر بود بر جان علویان تا شیوه‏های کشتار و غارت و تبعیدی که امویان علیه این خاندان در پیش گرفته بودند. هدف دهم: مامون، به گمان خود، از امام رضا قانونی بودن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدی، بطور ضمنی تایید گرفت، و‌‌ همان تصویری را که خود می‌‏خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وی در تمام محافل تاکید می‌‏کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است. دیگر کسی حق نداشت آرزوی حکمران دیگری بکند حتی اگر به خاندان پیغمبر تعلق می‌‏داشت. بنابراین، سکوت امام در برابر اعمال هیات حاکمه در ایام ولایتعهدی، بعنوان رضایت و تایید وی تلقی می‌‏شد. در آن صورت، مردم براحتی می‌‏توانستند هیت‏حکومت‏خود امام یا هر علوی دیگری که ممکن بود روزی بر سر کار آید، پیش خود مجسم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکی باشد و فقط در نام و عنوان اختلافی رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزی که وجود خارجی ندارد، یعنی حکومتی بر‌تر و حکمرانانی دادگستر‌تر، بگردند. هدف یازدهم: پس از دستیابی به تمام هدفهایی که مامون از ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) منظور کرده بود، نوبت‏به اجرای بخش دوم برنامه جهنمیش فرا می‌‏رسید. آن اینکه آرام آرام و بی‌آنکه شبهه‏ای برانگیزد به نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگ‌ترین شخصیت ایشان، اقدام کند. او باید این کار را بکند تا برای همیشه از منشا خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایی یابد. مامون تصمیم گرفت که نظر مردم را از علویان برگرداند و حس اعتماد و مهرشان را از آنان بزداید، ولی البته به گونه‏ای که احساساتشان را هم جریحه‏دار نکرده باشد. اجرای این هدف از آنجا شروع شد که مامون کوشید تا امام رضا (علیه السلام) را از موقعیت اجتماعی که داشت، ساقط گرداند. کم کم کاری کند که به مردم بفهماند او شایستگی برای جانشینی وی را ندارد. این موضوع را مامون نزد حمید بن مهران و گروهی از عباسیان به صراحت‏بازگو کرد. مامون گمان می‌‏کرد که اگر امام رضا را ولیعهد خویش گرداند، همین رویداد به تنهایی کافی خواهد بود تا موقعیت اجتماعی امام در هم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند، ولی عملا این بینش را پیدا می‌‏کنند که امام با پذیرفتن مقام ولیعهدی ثابت کرده که اهل دنیاست. مامون می‌‏پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمینان مردم را نسبت‏به وی جریحه‏دار ساخته است، چه تفاوت سنی میان آن دو نیز بسیار بود، یعنی امام بیست و دو سال از مامون بزرگ‌تر بود و چون قبول ولایتعهدی را چنان سنی غیر طبیعی می‌‏نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنیا پرستی امام رضا (علیه السلام) می‌‏کردند. امام رضا (علیه السلام) نیز خود این نقشه مامون را دریافته بود که در جایی می‌‏گفت: «... می‌‏خواهد مردم بگویند: علی بن موسی از دنیا رو برگردان نیست... مگر نمی‌‏بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است؟!...». نویسنده: سید جعفر شهیدیپی نوشت:   (۱) بحار / ۴۹ / ص ۱۳۹ - مستند الامام الرضا / ۱ / ص ۷۷ و ۷۸ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۵۳.   (۲) الصلة بین التصوف و التشیع / ص ۲۵۶.   (۳) البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۱۴۷ و سایر کتابهای تاریخی. به فصل «منبع خطر برای عباسیان‏» همین کتاب نیز مراجعه کنید.   (۴) مقاتل الطالبین / ص ۳۷۷ و صفحات دیگر آن و نیز سایر کتاب‌ها. برخی از محققان، بر آنند که فقط اهل حدیث کوفه در این قیام شرکت کردند، ولی ظاهر آنست که مراد همه اهل حدیث‏بطور اطلاق باشد. این را مقاتل الطالبین هم تایید می‌‏کند.  نکته شایان تذکر آنکه گروهی از اهل حدیث و گروهی از زیدیه امامت را بدانگونه که شیعه امامیه باور دارند، هنگام ولیعهدی امام رضا پذیرفته بودند، ولی سپس از این عقیده برگشتند.  نوبختی در فرق الشیعة ص ۸۶ می‌‏نویسد:   «... گروهی از آنان به نام «محدثه‏» به فرقه مرجئه و اصحاب حدیث پیوند داشتند و قایل به امامت‏حضرت موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی شده بدینگونه شیعه گردیدند. ولی این نوعی تظاهر و به انگیزه رسیدن به هدفهای دنیوی بود. چه آنان پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام) از عقیده خود برگشتند. گروهی از زیدیان نیز به امامت‏حضرت علی بن موسی (علیه السلام) قایل گشتند و این پس از اخذ بیعت ولیعهدی از سوی مامون به نفع او بود. اینان نیز تظاهر می‌‏کردند و برای دنیایشان به چنین عقیده‏ای گرویده بودند. لذا چون امام رضا (علیه السلام) در گذشت آنان نیز دست از اعتقاد خود شستند...» به قول شیبی، گروهی از زیدیان، مرجئه و اهل حدیث گرداگرد امام رضا (علیه السلام) را گرفتند. آنگاه پس از درگذشت امام دوباره به مذاهب خویش بازگشتند.   (۵) الآداب السلطانیة، فخری / ص ۲۱۷ - ضحی الاسلام / ۳ / ص ۲۹۴ - البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۲۴۷ - طبری، ابن اثیر، قلقشندی، ابوالفرج، مفید و هر مورخی که ماجرای ولیعهدی را در کتاب خود آورده. البته در این باره متون دیگری هم یافت می‌‏شود که علت تسمیه رضا را به این دلیل دانسته است که دوست و دشمن به شخصیت وی احترام می‌‏گذاشتند.   منبع: زندگی سیاسی هشتمین اماممشهد الرضا در كلام اهل سنتبرخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت‌انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضااز سوي ابن حبان بستي (354ق) و ابو علي ثقفي (328ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه (311ق) كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود.1. ابوبكر بن خزيمه (311ق) و ابو علي ثقفي (328ق): حاكم نيشابوري مي‌گويد:«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسين بن عيسي يقول خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمه و عديله ابو علي الثقفي مع جماعة من مشيخنا و هم اذ ذلك متوافرون الي زيارة قبر علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فريت من تعظيمه (ابن خُزَيمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحيرنا؛ [3] حاكم مي‌گويد: از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشوي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشيخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر يشان مي‌رفتند. محمد بن مومل مي‌گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت‌زده كرده بود.ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌ي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي‌نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده‌اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [4]در مورد ابو علي ثقفي نيز ـ كه از نوادگان حجاج بن يوسف است ـ تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[5] به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است.2. ابن حبّان بُستي (354ق): «علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود..... من به دفعات قبر يشان را زيارت كرده‌ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي‌داد، قبر علي بن موسي الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زيارت مي‌كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي‌كردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي‌شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش ـ كه درود خدا بر او اهل بيتش باد ـ بميراند». [6]ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه‌هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده‌اند. [7]اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل مي‌شدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي‌بردند.پی نوشت:[1]. تاريخ الاسلام، حوادث، 201 تا210، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، چاپ اول 1420ق، ص272.[2]. شذارت الذهب، دار بن كثير، دمشق، بيروت، چاپ اول 1406ق، ج3، ص14.[3]. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1404ق، ج7، 339.[4]. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج14، ص365و377.[5]. سير اعلام النبلاء، ج15، ص280ـ282.[6]. كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص475.[7]. سير اعلام النبلاء، ج16، ص92؛ النجوم الزاهره، ابن تغري، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1413ق، ج3، ص342؛ الوافي بالوفيات، صفدي، جمعي از مستشرقين، بي‌تا، 1411ق، ج2، ص317؛ الطبقات الشافعيه، سبكي، دار احياء الكتب العربية، بيروت، لبنان، بي‌تا، ج3، ص131؛ الانساب، سمعاني، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص209.[8]. العبر، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج1، ص266. ده توصیه آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام) ۱- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:  «أ أدخل یا حجة الله:‌ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟» زیارت امام رضا علیه‌السلام از زیارت امام حسین علیه‌السلام بالا‌تر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند. ۲- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید. ۳- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید. ۴- بسیاری از حضرت رضا علیه‌السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، - هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید. ۵- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا (ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است. ۶- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه‌السلام بشمرید. حضرت علیه‌السلام می‌دانند! مبالغه در دعا‌ها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!» ۷- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام. حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رحمة‌الله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیه‌السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!» پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.  «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.» این جمله دو معنی دارد: معنی اول اینکه حضرت رضا علیه‌السلام آن روز به کربلا رفته بودند. معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه‌السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند! ۸- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه‌السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است. ۹- در همین حرم حضرت رضا علیه‌السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت‌نامه می‌خواندند. همین زیارت‌نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارت‌نامه از‌‌ همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیه‌السلام وفات کرده است؟ ۱۰- حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.حاج محمود کریمی: پشت در حرم که میام خجالتیم اما...حسینیه «فردا»: ماه صفر به پایان می رسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم، تا عاشورا، اربعین، بیست وهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا علیه السلام . اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والا مردی که در راه آرمان، و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصاره ایمان و هدف، آمیزه ای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود. آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ می طلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد. وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت معصومه علیهاالسلام را درحسرت دیدار پدر، گریان نهاد. در آخرین شب ماه صفر، حزن خویش را در شهادت هشتمین نور الهی جاری می‌سازیم و از وجود علی بن موسی الرضا طلب برکت می کنیم. گوشه هايى از صفات و ويژگى هاى على بن موسى(ع)  از امام موسى بن جعفر(ع) روايت شده كه به فرزندانش مى فرمود: اين برادر شما، على، دانشمند آل محمد(ص) است. از او درباره دين خود بپرسيد و آنچه را به شما مى گويد حفظ كنيد، كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد(عليه السلام) شنيدم كه به من مى فرمود: «داشمند آل محمد از تو زاده مى شود و نامش هم نام على بن ابى طالب(ع) است و اى كاش من او را درك مى كردم.»ابراهيم بن عباس صولى گويد: هرگز نديدم چيزى از امام رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخش را نداند و در زمان و عصر او كسى را داناتر و آگاه تر از او نيافتم.همو مى گويد: هرگز نديدم ابوالحسن (ع) كسى را با سخن خود ناراحت كند و هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد. هيچ گاه - در صورت قدرت و توانايى - حاجت كسى را رد نمى كرد. هرگز پاى خود را در برابر همنشينش نمى گشود و در نزد او بر جايى تكيه نمى داد. هرگز صداى آن حضرت به قهقه بلند نمى شد، بلكه خنده آن حضرت فقط تبسم بود.حضرت(ع) همواره همراه غلامان بر سر يك سفره مى نشست و مى فرمود: هيچ كس را بر ديگرى برترى نيست مگر به تقوا و اطاعت از خداوند. يكى از همراهان حضرت در سفر امام(ع) از مدينه به خراسان چنين مى گويد:با حضرت رضا(عليه السلام) در سفر خراسان همراه بودم. حضرت با تمام خدمتكاران و غلامان بر سفره واحدى مى نشست. روزى به حضرت عرض كردم: فدايت شوم بهتر است سفره بندگان و خدمتكاران را جد فرمائيد. امام فرمود: ان الله تبارك و تعالى واحد و الام واحد و الاب واحد و الجزاء بالاعمال;خداى تبارك و تعالى- كه خداوند همه ما است- يكى است و همه از يك پدر و مادر هستيم و كيفر و پاداش همه بواسطه اعمال است، پس جدايى در طعام چرا؟حضرت(ع) در پاسخ مردى كه به وى گفت بود «به خدا سوگند، تو بهترين مردمانى» فرمود: قسم نخور! هر كس از من متقى تر باشد و خداوند را از من بهتر بندگى نمايد از من بهتر است. سخنانى از امام رضا(عليه السلام)قال الرضا(عليه السلام) لا يكون المؤمن مؤمناً حتى يكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبية و سنة من وليه ; فاما السنة من ربه فكتمان السر، و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليه فالصبر فى البأساء و الضراء:تا كسى سه خصلت در او نباشد مؤمن نيست; سنتى از پروردگارش و سنتى از پيغمبرش و سنتى از ولى و امامش; پس سنتى كه از پروردگارش بايد داشته باشد راز پوشى است و سنتى كه از پيغمبرش بايد داشته باشد مدارا كردن با مردم است و سنتى كه از امامش بايد بياموزد شكيبايى كردن در شدت و سختى است.([1])ليست العبادة كثرة الصوم و الصلاة و انما العبادة فى التفكر فى اللهعبادت به زيادى نماز و روز نيست، همانا به زيادى تفكر در آثار خداوند است.([2])دوست هر انسانى عقل اوست، و دشمن هر انسانى، نادانى اوستفضيل بن يسار از امام(ع) روايت كرده كه گفت: ايمان برتر است از اسلام، و تقوا برتر است از ايمان، و يقين برتر است از تقوا و به بنى آدم چيزى بهتر و برتر  از يقين عطا نشده است.حديث سلسلة الذهبامام در حركتش از مدينه به خراسان به شهر نيشابور رسيد مردم زيادى به استقبال امام(ع) شتافتند و از امام درخواست كردند تا آنه را با حديثى از پدران خود خشنود سازد. امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نيز از پدرش...تا على(عليه السلام) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نيز از خداوند متعال نقل فرمود كه:لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابي;لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هركس در اين حصار وارد شود از عذابم محفوظ است.امام چند قدمى حركت كردند و سپس برگشت و فرمود:بشرطها و انا من شروطها، به شرطهاى آن و من از جمله شرطهاى آن هستم([3]).مقصود امام(عليه السلام) از شرطها، اعتراف به اين واقعيت است كه حضرت رضا(ع) مانند پدرانشان از سوى خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.امام و امامت از ديدگاه امام رضا(عليه السلام)عبدالعزيز بن مسلم گويد: موقعى كه حضرت رضا(ع) تازه به مرو آمده بود من خدمت آن حضرت رسيدم و موضوع امامت را كه مورد اختلاف بسيارى از مردم بوده و در پيرامون آن گفتگو مى كردند به خدمتش عرض كردم. حضرت تبسم كرد و سپس فرمود: اى عبدالعزيز، مردم نفهميده اند و فريب خورده اند ; زيرا خداوند عزوجل پيغمبرش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را ـ كه بيان هر چيزى را از حلال و حرام و حدود و احكام و كليه نيازمندى هاى بشر در آن است ـ نازل فرمود و امامت را اكمال دين قرار داد و پيغمبر(ص) رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دينشان را بيان فرمود و راهشان را، كه راه حق است، روشن گردانيد و على(عليه السلام) را به پيشوايى منصوب فرمود و چيزى از احتياجات امت را فرو گذار نكرد. در اين صورت كسى كه معتقد باشد خداوند عزوجل دينش را كامل نكرده است كتاب خدا را رد كرده است و آنكه كتاب خدا را رد كند بدان كافر گشته است. آيا مردم قدر و منزلت امام را در ميان امت مى شناسند تا تعيين و انتخاب امام به اختيار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسى بزرگتر و شأنش عظيم تر و مكانش عالى تر و عمقش ژرف تر از آن است كه مردم با عقول خود بدان رسند، يا با آراى خود آن را درك كنند و يا به ميل و اختيار خود امامى را انتخاب كنند; زيرا منصب امامت مقام شامخى است كه خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهيم(ع) اختصاص داد و فضيلتى است كه او را بدان مشرف نمود و نامش را بلند گردانيد، آنجا كه مى فرمايد:انى جاعلك للناس اماما و قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين([4]); من ترا براى مردم امام و پيشوا قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من هم امام مى شوند خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد (از فرزندان تو آنهايى كه ستمكار باشند لايق امامت نيستند).پس اين آيه تصدى مقام امامت را براى ستمكاران و ظالمان تا روز قيامت باطل نمود و آن را در ميان برگزيدگان و پاكان نهاد. سپس خداوند ابراهيم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاك و برگيزده او قرار داد و فرمود:ووهبنا له اسحق و يعقوب نافلة كلاً جعلنا صالحين و جلعنا هم ائمة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلواة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين;([5]) و اسحاق و سپس يعقوب را به او بخشيديم و همه را صالح و شايسته نموديم و آنها را امامانى قرار داديم كه به امر ما رهبرى كنند و انجام كارهاى نيك و همچنين خواندن نماز و دادن زكات را بدان ها وحى كرديم و آنان را از پرستش كنندگان ما بودند.بنابر اين امامت هميشه در فرزندان (پاك و برگزيده) او بود تا اين كه خداى تعالى آن را به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ارث داد و فرمود:ان اولى الناس بابراهيم اتبعوا و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المؤمنين ([6])همانا سزاوارترين و نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كرده و به اين پيامبر ايمان آورده و از او پيروى كنند و خدا ولى مؤمنان است.پس امامت مخصوص آن حضرت بود و او به دستور خداى تعالى آن را به عهده على(عليه السلام) گذاشت و سپس در ميان فرزندان برگزيده او كه خداوند به آنان علم و ايمان داده است جارى گشت....سپس امام رضا فرمود: امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و موجب صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت ريشه نمو كننده اسلام و شاخه بلند آن است. امام حلال و حرام خدا را مى داند و در اجراى حدود اهلى قيام مى كند و از حريم دين دفاع مى كند و مردم را با حكمت و پند و موعظه نيكو و برهان قاطع به راه پروردگار دعوت مى نمايد.امام مانند خورشيد طالع و درخشانى است كه نورش گيتى را فرا گيرد و افقى است كه دستها و ديدگان بدان نرسد. امام امين خدا در ميان خلقش و حجت  او است بر بندگانش و جانشين او است و مردم را به سوى خدا دعوت مى كند. امام يگانه روزگار خويش است.كسى با او همطراز نباشد و هيچ دانشمندى با او برابرى نكنند....پس كيست كه بتواند به مقام معرفت امام برسد و يا امكان اختيار و انتخاب امام را داشته باشد؟ آيا گمان مى كنند كه امام را در غير خاندان رسالت مى توان پيدا كرد؟ به خدا كه خودشان را گول زده اند و بيهوده اى را آرزو كرده اند و از نردبان لغزنده اى بالا رفته اند.سپس امام(ع) به استناد به آيات قرآن كريم به اين مطلب اشاره مى كند كه بعد از آنكه پيامبر كسى را به عنوان امام معرفى كرد، طبق نص صريح قرآن، كسى را نرسد كه با آن به مخالفت برخيزد.([7])و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم.على بن موسى الرضا فرمود: ايمان بر چهار ركن استوار است: توكل بر خدا، رضا به قضاء الله، تسليم امر و فرمان خدا و واگذارى كارها به خدا.سپس فرمود بنده صالح گفت: افوض امر الى الله. وامى گذارم كارم را به خدا، پس خداى تعالى او را از مكر مكاران حفظ كرد.  انگیزه‏ های مامون از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)چشمداشت مامون از گرفتن بیعت ‏برای ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) تامین هدفهایی بود که به اجمال ذیلا بیان می‌‏گردد: نخستین هدف: احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا (علیه السلام) تهدید می‌‏کرد. شخصیتی نادر که نوشته‏های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام - به اعتراف مامون - از همه محبوب‌تر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی‌‏توانست مردم را به شورش یا هر گونه حرکت دیگری بر ضد حکومت، دعوت کند. هدف دوم: شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آنکه کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه‏های مخصوصی هموار شود. مثلا همانگونه که گفتیم یکی از انگیزه‏های مامون در تزویج دخترش این بود که در زندگی داخلی امام مراقبی را بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید. افزون بر این، چشمهای دیگری نیز از سوی مامون برای مراقبت امام رضا گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وی را گزارش می‌‏کردند. یکی از آن‌ها «هشام بن ابراهیم راشدی‏» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته، کار‌هایش همه به دست وی انجام می‌‏گرفت. ولی هنگامی که امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستین و مامون تماس گرفت و موقعیت ویژه خود را به آنان عرضه کرد. مامون نیز او را بعنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها کسی می‌‏توانست امام را ملاقات کند که هشام می‌‏خواست. در نتیجه، دوستان امام کمتر به او دسترسی پیدا می‌‏کردند...» (۱) هدف سوم: مامون می‌‏خواست امام چنان به او نزدیکی پیدا کند که براحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروی شخصیت امام، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند. از این مهم‌تر آنکه مامون می‌‏خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه‏شان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت نمایند. هدف چهارم: همزمان با آنکه مامون می‌‏خواست‏ خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم علیه بنی‏عباس مصون بدارد، همچنین می‌‏خواست از احساسات مردم نسبت‏به اهلبیت - که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود - نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسی، بهره‏برداری کند. به دیگر سخن، مامون از این بازی می‌‏خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند. او چنین می‌‏پنداشت که به‌‌ همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز می‌‏توانست ‏با اتصال به او در میان مردم جا باز کند. دکتر شیبی می‌‏نویسد: «امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشوای شیعیان نبود، بلکه اهل سنت، زیدیه و دیگر فرقه‏های متخاصم شیعه، همه بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند» (۲). هدف پنجم: نظام حکومتی در آن ایام نیاز به شخصیتی داشت که عموم مردم را با خشنودی به سوی خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عباسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتی عظیم یک نیاز مبرم بود. بویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علمای سایر ادیان با شکست مواجه می‌‏شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگی در دستگاه دولتی، متفکران سایر ادیان بر فعالیت‏خود بسی افزوده بودند. بنابراین، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوسی و خشک و تهی مغز. لذا می‌‏بینیم که اصحاب حدیث متحجر را از خود می‌‏راند، و بر عکس، معتزلیانی چون «بشر مریسی‏» و «ابوالهذیل علاف‏» را به خویشتن جذب می‌‏کرد. با اینهمه، تنها شخصیت علمی که درباره برتری علمیش توام با تقوا و فضیلت، کسی تردید نداشت امام رضا (علیه السلام) بود. این را خود مامون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین، حکومت‏به وی بیش از هر شخصیت دیگری احساس نیاز می‌‏کرد. هدف ششم: اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورش‌ها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب می‌‏کرد که ذهن آنان را به طرقی از حقیقت آنچه که در متن جامعه می‌‏گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهای مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود. هدف هفتم: بنابر آنچه که گفته شد دیگر برای مامون طبیعی بود که مدعی شود - چنانکه در سند ولایتعهدی مدعی شده - که هدف از تمام کار‌ها و اقداماتش چیزی غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده. حتی در کشتن برادرش نمی‌‏خواسته فقط به ریاست و حکومت دست‏یابد، بلکه بیشتر هدفش تامین مصالح عمومی مسلمانان بوده است. دلیل بر این ادعا آن است که چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگ‌ترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله، مامون کفاره گناه زشت‏خود را که قتل برادر بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام می‌‏شد، پرداخت. با این عمل رابطه امت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه‏ای که دل و دیده مردم متوجه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود. در نتیجه، مامون با این شگرد توانسته بود برای هر اقدامی که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هر چند که آن اقدام نامانوس و یا نا‌معقول جلوه نماید. بهر حال، از آنچه که گفتیم دو نتیجه به بار می‌‏آید: نخست: پس از این اقدامات از سوی مامون، دیگر منطقی نمی‌‏نمود که اعراب به دلیل رفتار پدر یا برادر و یا سایر پیشینیانش باز هم از دست او عصبانی باشند. چه هر کس در گرو عملی است که خود انجام می‌‏دهد نه دیگری. چگونه بر اعراب روا بود که مامون را مورد خشم خود قرار دهند و حال آنکه خلافت را به آنان یعنی به ریشه‏دار‌ترین خانواده در می‌انشان برگرداند، و عملا نشان داد که جز صلاح و نیکی برای عرب و غیر عرب نمی‌‏خواهد.  از این رو، دیگر جای شگفتی نبود اگر اعراب بیعت‏با امام رضا را با روحی سرشار از خشنودی پذیرفتند. دوم: اما ایرانیان، بویژه اهالی خراسان و کسانی که شیعه علویان بودند، برای مامون ادامه یاریش را تضمین کردند چه او برایشان بزرگ‌ترین آرزو‌ها را عملی ساخته و ثابت کرده بود نسبت‏به شخصی که محبوب‌ترین انسان‌ها نزد ایشان است، مهر می‌‏ورزد و اینکه در نظر او فرقی میان عرب و عجم یا عباسی و غیر عباسی وجود ندارد. او فقط به مصالح امت می‌‏اندیشد و بس. هدف هشتم: مامون می‌‏خواست با انتخاب امام رضا به ولیعهدی خویش، شعله شورشهای پی در پی علویان را که تمام ایالات و شهر‌ها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستی همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریبا دیگر هیچ قیامی صورت نگرفت، مگر قیام عبدالرحمن ابن احمد در یمن، و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگی به خواست‌هایش، او نیز بر سرجای خود نشست. در اینجا چند نکته را هم باید افزود: الف: موفقیت مامون تنها در فرو نشاندن این شورش‌ها نبود، بلکه اعتماد بسیاری از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوی خود جلب کرد. ب: به علاوه، بسیاری از این رهبران و پیروانشان با مامون بیعت هم کردند. اساسا بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای مامون بود. ج: بیشتر قیامهایی که بر ضد مامون صورت می‌‏گرفت، از سوی اولاد حسن بود، بویژه آنانی که آیین زیدیه را پذیرفته بودند. لذا او می‌‏خواست که در برابر ایشان ایستادگی کرده، برای همیشه خود و آیینشان را به نابودی کشاند. در آن زمان، مذهب زیدیه بسیار رواج پیدا کرده بود و هر روز نیز دامنه‏اش گسترده‏‌تر می‌‏شد. شورشگران زیدی نفوذ فراوانی در میان مردم داشتند، بطوریکه حتی مهدی یک نفر زیدی را به نام یعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وی داده بود. (۳). مورخان این مطلب را به صراحت نوشته‏اند که اصحاب حدیث همگی همراه با ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کرده و یا فتوا به همیاریش در این قیام داده بودند. (۴). به هر حال، چیزی که برای مامون مهم بود تار و مار کردن زیدیه و درهم شکستن شوکت و ارجشان، از طریق اخذ بیعت‏با امام رضا (علیه السلام) بود. او حتی با دادن لقب «رضا» به امام قصد خلع شعار از آنان را کرده بود که پیوسته از آغاز دعوت و قیام خویش فریاد بر آورده، می‌‏گفتند: «رضا و خشنودی خاندان محمد» (۵). در برابر این شعار، مامون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند که اکنون رضای خاندان محمد به دست وی تحقق یافته و ازین پس دیگر هر گونه دعوتی در این زمینه خالی از محتواست. بدینوسیله بود که مامون ضربه بزرگی به زیدیه فرود آورد. هدف نهم: پذیرفتن ولیعهدی از سوی امام رضا (علیه السلام) پیروزی دیگری هم برای مامون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عباسیان از مشروعیت‏برخوردار است. این موضوع را مامون نیز خود به صراحت گفته بود: «ما او را ولیعهد خود قرار دادیم تا... ملک و خلافت را برای ما اعتراف کند...». جنبه منفی این اعتراف از نظر مامون آن بود که امام رضا (علیه السلام) با پذیرفتن این مقام اقرار می‌‏کرد که خلافت هرگز به تنهایی برای او نیست و نه برای علویان بدون مشارکت دیگران. بنابراین، مامون دیگر خوب می‌‏توانست ‏با‌‌ همان سلاحی که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند. از آن پس دیگر دشوار بود که کسی دعوت به یک شورش را علیه حکومتی که اینگونه به مشروعیتش اعتراف شده بود، اجابت کنند. تازه مامون به نحوی برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت ‏برای عباسیان را نتیجه بگیرد و برای علویان هرگز بهره‏ای نبود. ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) فقط جنبه لطف و گشاده‏دستی داشت و به انگیزه ایجاد پیوند میان خاندان عباسی و علوی صورت می‌‏گرفت. هدف آن بود که زنگار کدورت‌ها از دل مردم بخاطر آنچه که از سوی رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود. لازم به تذکر است که گرفتن اینگونه اعتراف از امام رضا (علیه السلام) بمراتب زیانبار‌تر و خطرناک‌تر بود بر جان علویان تا شیوه‏های کشتار و غارت و تبعیدی که امویان علیه این خاندان در پیش گرفته بودند. هدف دهم: مامون، به گمان خود، از امام رضا قانونی بودن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدی، بطور ضمنی تایید گرفت، و‌‌ همان تصویری را که خود می‌‏خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وی در تمام محافل تاکید می‌‏کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است. دیگر کسی حق نداشت آرزوی حکمران دیگری بکند حتی اگر به خاندان پیغمبر تعلق می‌‏داشت. بنابراین، سکوت امام در برابر اعمال هیات حاکمه در ایام ولایتعهدی، بعنوان رضایت و تایید وی تلقی می‌‏شد. در آن صورت، مردم براحتی می‌‏توانستند هیت‏حکومت‏خود امام یا هر علوی دیگری که ممکن بود روزی بر سر کار آید، پیش خود مجسم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکی باشد و فقط در نام و عنوان اختلافی رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزی که وجود خارجی ندارد، یعنی حکومتی بر‌تر و حکمرانانی دادگستر‌تر، بگردند. هدف یازدهم: پس از دستیابی به تمام هدفهایی که مامون از ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) منظور کرده بود، نوبت‏به اجرای بخش دوم برنامه جهنمیش فرا می‌‏رسید. آن اینکه آرام آرام و بی‌آنکه شبهه‏ای برانگیزد به نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگ‌ترین شخصیت ایشان، اقدام کند. او باید این کار را بکند تا برای همیشه از منشا خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایی یابد. مامون تصمیم گرفت که نظر مردم را از علویان برگرداند و حس اعتماد و مهرشان را از آنان بزداید، ولی البته به گونه‏ای که احساساتشان را هم جریحه‏دار نکرده باشد. اجرای این هدف از آنجا شروع شد که مامون کوشید تا امام رضا (علیه السلام) را از موقعیت اجتماعی که داشت، ساقط گرداند. کم کم کاری کند که به مردم بفهماند او شایستگی برای جانشینی وی را ندارد. این موضوع را مامون نزد حمید بن مهران و گروهی از عباسیان به صراحت‏بازگو کرد. مامون گمان می‌‏کرد که اگر امام رضا را ولیعهد خویش گرداند، همین رویداد به تنهایی کافی خواهد بود تا موقعیت اجتماعی امام در هم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند، ولی عملا این بینش را پیدا می‌‏کنند که امام با پذیرفتن مقام ولیعهدی ثابت کرده که اهل دنیاست. مامون می‌‏پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمینان مردم را نسبت‏به وی جریحه‏دار ساخته است، چه تفاوت سنی میان آن دو نیز بسیار بود، یعنی امام بیست و دو سال از مامون بزرگ‌تر بود و چون قبول ولایتعهدی را چنان سنی غیر طبیعی می‌‏نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنیا پرستی امام رضا (علیه السلام) می‌‏کردند. امام رضا (علیه السلام) نیز خود این نقشه مامون را دریافته بود که در جایی می‌‏گفت: «... می‌‏خواهد مردم بگویند: علی بن موسی از دنیا رو برگردان نیست... مگر نمی‌‏بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است؟!...». نویسنده: سید جعفر شهیدیپی نوشت:   (۱) بحار / ۴۹ / ص ۱۳۹ - مستند الامام الرضا / ۱ / ص ۷۷ و ۷۸ - عیون اخبار الرضا / ۲ / ص ۱۵۳.   (۲) الصلة بین التصوف و التشیع / ص ۲۵۶.   (۳) البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۱۴۷ و سایر کتابهای تاریخی. به فصل «منبع خطر برای عباسیان‏» همین کتاب نیز مراجعه کنید.   (۴) مقاتل الطالبین / ص ۳۷۷ و صفحات دیگر آن و نیز سایر کتاب‌ها. برخی از محققان، بر آنند که فقط اهل حدیث کوفه در این قیام شرکت کردند، ولی ظاهر آنست که مراد همه اهل حدیث‏بطور اطلاق باشد. این را مقاتل الطالبین هم تایید می‌‏کند.  نکته شایان تذکر آنکه گروهی از اهل حدیث و گروهی از زیدیه امامت را بدانگونه که شیعه امامیه باور دارند، هنگام ولیعهدی امام رضا پذیرفته بودند، ولی سپس از این عقیده برگشتند.  نوبختی در فرق الشیعة ص ۸۶ می‌‏نویسد:   «... گروهی از آنان به نام «محدثه‏» به فرقه مرجئه و اصحاب حدیث پیوند داشتند و قایل به امامت‏حضرت موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی شده بدینگونه شیعه گردیدند. ولی این نوعی تظاهر و به انگیزه رسیدن به هدفهای دنیوی بود. چه آنان پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام) از عقیده خود برگشتند. گروهی از زیدیان نیز به امامت‏حضرت علی بن موسی (علیه السلام) قایل گشتند و این پس از اخذ بیعت ولیعهدی از سوی مامون به نفع او بود. اینان نیز تظاهر می‌‏کردند و برای دنیایشان به چنین عقیده‏ای گرویده بودند. لذا چون امام رضا (علیه السلام) در گذشت آنان نیز دست از اعتقاد خود شستند...» به قول شیبی، گروهی از زیدیان، مرجئه و اهل حدیث گرداگرد امام رضا (علیه السلام) را گرفتند. آنگاه پس از درگذشت امام دوباره به مذاهب خویش بازگشتند.   (۵) الآداب السلطانیة، فخری / ص ۲۱۷ - ضحی الاسلام / ۳ / ص ۲۹۴ - البدایة و النهایة / ۱۰ / ص ۲۴۷ - طبری، ابن اثیر، قلقشندی، ابوالفرج، مفید و هر مورخی که ماجرای ولیعهدی را در کتاب خود آورده. البته در این باره متون دیگری هم یافت می‌‏شود که علت تسمیه رضا را به این دلیل دانسته است که دوست و دشمن به شخصیت وی احترام می‌‏گذاشتند.   منبع: زندگی سیاسی هشتمین اماممشهد الرضا در كلام اهل سنتبرخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت‌انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضااز سوي ابن حبان بستي (354ق) و ابو علي ثقفي (328ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه (311ق) كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود.1. ابوبكر بن خزيمه (311ق) و ابو علي ثقفي (328ق): حاكم نيشابوري مي‌گويد:«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسين بن عيسي يقول خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمه و عديله ابو علي الثقفي مع جماعة من مشيخنا و هم اذ ذلك متوافرون الي زيارة قبر علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فريت من تعظيمه (ابن خُزَيمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحيرنا؛ [3] حاكم مي‌گويد: از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشوي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشيخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر يشان مي‌رفتند. محمد بن مومل مي‌گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت‌زده كرده بود.ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌ي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي‌نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده‌اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [4]در مورد ابو علي ثقفي نيز ـ كه از نوادگان حجاج بن يوسف است ـ تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[5] به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است.2. ابن حبّان بُستي (354ق): «علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود..... من به دفعات قبر يشان را زيارت كرده‌ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي‌داد، قبر علي بن موسي الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زيارت مي‌كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي‌كردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي‌شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش ـ كه درود خدا بر او اهل بيتش باد ـ بميراند». [6]ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه‌هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده‌اند. [7]اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل مي‌شدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي‌بردند.پی نوشت:[1]. تاريخ الاسلام، حوادث، 201 تا210، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، چاپ اول 1420ق، ص272.[2]. شذارت الذهب، دار بن كثير، دمشق، بيروت، چاپ اول 1406ق، ج3، ص14.[3]. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1404ق، ج7، 339.[4]. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج14، ص365و377.[5]. سير اعلام النبلاء، ج15، ص280ـ282.[6]. كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص475.[7]. سير اعلام النبلاء، ج16، ص92؛ النجوم الزاهره، ابن تغري، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1413ق، ج3، ص342؛ الوافي بالوفيات، صفدي، جمعي از مستشرقين، بي‌تا، 1411ق، ج2، ص317؛ الطبقات الشافعيه، سبكي، دار احياء الكتب العربية، بيروت، لبنان، بي‌تا، ج3، ص131؛ الانساب، سمعاني، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص209.[8]. العبر، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج1، ص266. ده توصیه آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (علیه السلام) ۱- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:  «أ أدخل یا حجة الله:‌ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟» زیارت امام رضا علیه‌السلام از زیارت امام حسین علیه‌السلام بالا‌تر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند. ۲- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید. ۳- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید. ۴- بسیاری از حضرت رضا علیه‌السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، - هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید. ۵- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا (ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است. ۶- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه‌السلام بشمرید. حضرت علیه‌السلام می‌دانند! مبالغه در دعا‌ها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!» ۷- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام. حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رحمة‌الله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیه‌السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!» پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.  «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.» این جمله دو معنی دارد: معنی اول اینکه حضرت رضا علیه‌السلام آن روز به کربلا رفته بودند. معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه‌السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند! ۸- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه‌السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است. ۹- در همین حرم حضرت رضا علیه‌السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت‌نامه می‌خواندند. همین زیارت‌نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارت‌نامه از‌‌ همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیه‌السلام وفات کرده است؟ ۱۰- حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.حاج محمود کریمی: پشت در حرم که میام خجالتیم اما...