برای روز طبیعت وبلاگ > فدایی، غلامرضا - بیاییم قدر طبیت را بدانسم و بیش از ای آ ن را نابود نکنیم. این شعر در تاریخ 9/1/1396 سروده شده است. بیا به دشت و دَمَن روز شد سیزدة ســــال جهان جوان شده، نزهت نموده است اقبــــالبیا عزیز غنیمت شمار فصل بهــــــــــار به دشت و سبزه نما رو و رو به سوی جبــالز کوه و دشت، صفــــــا و سرور می بارد ببین نغمه سرا بلبــــــــــلان خوش احوالنگر قمری و سنجــاب، بین طوطی و کبک نگر ترنّم بـاران و عشوه های غــــــــــزالببین صفحه منقوش دشت و بین نقّــــاش چگونه نقش نموده است خاک چون صلصـال1جمال بین به عـــالَم به هر طرف که روی جمیل باشد هر آنکس که آفریده است جمال2چه کس گفته که نحس است سیزدة نوروز ببین تولد مولا به سیـــــــــــزده، بهر مثالبرو به دامن صحرا و از نهــــال و درخت مباد برکنی، یا بشکنی به قدر خــــــــلالطبیعت است چو مادر برای هر جنبــــنده مبـــــاد خاطر وی گیـرد از تو رنگ ملالدرخت و سبزه بود شُش برای کل حیــاتاگر که شُش نباشد مکن ز زندگی تو سوالاگر نکاشته ای بهر حفظ نسل آینـــــــده همین زمان تو بکار یک دو اصله ای ز نهالتو زی همچو طبیعت، طَهـــور و پاکـــیزه مـباش عامل تخریب، تو مریز آشغــــــال«رضا» به جشن طبیعت تو هم میهــــمانی امید سال تو خوشتر بگردد از هر ســـــال