چرا رای دادن بخشی از تکامل اجتماعی ماست؟ امید به امیدوار بودن دیشب برگشتم آتلانتا. برای انتخابات رفته بودم واشنگتن دی سی. جاده آتلانتا به واشنگتن از کارولینای جنوبی، کارولینای شمالی و ویرجینیا می گذرد: ایالات جنوبی که برای تعریف خود از حقوق ایالات و خودمختاری در سال ۱۸۶۱ شورش کردند و از ایالات متحده جدا شدند.  جالب است که نماد این حقوق حق داشتن برده بود و امروز ما جنگ داخلی آمریکا را جنگ شمال صنعتی شده و طرفدار آزادی و جنوب کشاورز مانده اشرافی و طرفدار زندگی طبقاتی می دانیم. جاده از کنار میدانهای نبردهای این جنگ می گذرد. پیترسبورگ جایی که برای اولین در تاریخ جنگهای مدرن دو ارتش خاکریزهای ممتدی به طول چندین ده مایل کندند و درگیر جنگ فرسایشی شدند. امروز هزاران نفر در این خاکریزها مدفونند. ریچموند پایتخت ویرجینیا و ایالات کنفدراسیون که سقوطش پایان دولت کنفدراسیون را رقم زد و لینکلن تنها چند روز قبل از مرگش از آن بازدید کرد و از او بعنوان ناجی سیاهان استقبال شد. فردریکسبورگ جایی که ژنرال لی و ارتش ویرجینیای شمالیش ارتش فدرال را شکست داد تا جنوب امیدوار باشد که امکان پیروزی را دارد. روز جمعه رای دادم. بچه ها از همه جا آمده بودند، از کارولینای شمالی و جنوبی، از ویرجینیا و از مریلند. آشناهای قدیمی را دیدم و با چند نفر از دوستان فیس بوکی از نزدیک آشنا شدم. روز خوبی بود، روزی که همه با امید آمده بودند. جمعه شب به بیخوابی و دنبال کردن نتایج گذشت و روز شنبه روز شادی بود. چقدر نبودن در تهران سخت بود روز شنبه. روز  یکشنبه برگشتم. در راه برگشت اسمها را با دقت بیشتری می خواندم. بزرگراهی که از آرلینگتون در ویرجینیا وارد واشنگتن پایتخت دولت فدرال می شود، بنام جفرسون دیویس است، رییس جمهور ایالات شورشی که قبل از جنگ داخلی بعنوان عضو مجلس سنا به ساختن و تعمیرات ساختمان کنگره نظارت می کرد. در کنار جاده نام شهرها، پادگانهای قدیمی و بناهای تاریخی فرهنگنامه جنگ داخلیست. در جنوب احتمال اینکه یک قرارگاه نظامی بنام یکی از ژنرالهای شورشی  باشد بیشتر است تا بنام یکی از ژنرالهای فدرال. در نزدیکی ریچموند علامت بزرگی جهت مقبره استونوال جکسون را نشان می دهد که از ماهرترین سرداران جنوب بود و در جنگ کشته شد. پایان جنگ داخلی آمریکا از ذهنم می گذرد، زمانیکه لینکلن به گرانت دستور داد تا به محض تسلیم شورشیان آنها را مورد عفو مشروط قرار بدهد تا به خانه ها و مزارعشان بازگردند. به ژنرال لی فرمانده ارتش جنوب فکر می کنم که بعد از تسلیم به ژنرال گرانت به سربازانش گفت «به خانه هایتان بروید و به همان اندازه که سربازان خوبی بودید، شهروندان خوبی باشید». پیروزی شمال و لینکلن در جنگ داخلی در شکست نظامی جنوب نبود، بلکه در حفظ همزیستی مسالمت آمیز و وحدت ملی ایالات متحده بود. رهبران شکست خورده جنوب به تحقق این هدف کمک کردند. بعد از جنگ داخلی آمریکا سیاهان گرچه آزاد شدند، ولی یکصد سال برای رسیدن به حقوق برابر تلاش کردند و تنها نبودند. زنان آمریکا پنجاه سال بعد از جنگ داخلی آمریکا توانستند حق رای داشته باشند. تحول دمکراتیک ایالات متحده آمریکا بعد از جنگ داخلی وارد دوره جدیدی شد و شامل گروههای بیشتری گردید، ولی همه نابرابریها یک شبه حل نشد. همه یک شبه حق مشارکت سیاسی و حضور در فرآیند تصمیم گیری سیاسی را پیدا نکردند. هنوز در آتلانتا  مکانهایی هستند که برای استفاده مجزای سیاهان و سفیدپوستان طراحی شده بودند. هنوز رییس سفیدپوست من نمی تواند به مادر زن 105 ساله اش بگوید که در فامیلشان هستند زوجهایی که از دو نژاد مختلف شکل گرفته اند. رسیدن به یک جامعه مدنی فراگیر، مردم سالار و با حق همزیستی مسالمت آمیز یک شبه میسر نشده است. در تاریخ رویدادهایی که ادامه فرآیند تحول را تضمین می کنند بسیارند. در اولین پیمان بریتانیا و ایرلند دولت انگلستان تنها با دولت آزاد ایرلند و نه جمهوری ایرلند موافقت کرد و تعهد گرفت که دولت جدید ایرلند سوگند وفاداری به شاه انگلستان بخورد. گرچه دولت جدید ایرلند اینکار را نکرد. وقتی مایکل کالینز رهبر نظامی جمهوریخواهان با این پیمان موافقت کرد آنرا » آزادی برای بدست آوردن آزادی» دانست. کمتر از یک دهه بعد جمهوری ایرلند متولد شد.  انتخابات اخیر ما هم یکی از این رویدادهاست. رویدادی که ادامه تحول اجتماعی را میسر می کند و به ما این اجازه را می دهد که به امیدوار بودن امیدوار بمانیم. در ایران فردا همه طیفها و همه گروهها در کنار هم زندگی خواهند کرد و فرآیند تحول در صورت فراگیر بودن موفق است و نه در صورت آنکه در اختیار یا انحصار یک گروه اجتماعی قرار بگیرد. این به معنای صرفنظر کردن از خواسته هایمان نیست بلکه به این معناست که تنها با پیوستگی در آنها موفق می شویم. اینجاست که با  این حرف موافقم: «مردم ما همیشه از ما یکی دو قدم جلوتر بوده اند». این جامعه بود که تصمیم گرفت در این انتخابات شرکت کند، گرچه بسیاری از ما مشوق شرکت در انتخابات بودیم ولی تصمیم نهایی با رای دهندگان بود. این جامعه است که هر روز در حال ابداع راهکارهای جدید است. درست است که دولتمردان و فرهیختگان بر انگیزه و شکل این نوآوریها موثرند ولی جامعه جان و اندیشه خودش را دارد. مردمی که روز شنبه در خیابانهای تهران، مشهد، رشت، اهواز و سایر شهرهای ایران جشن گرفتند، خود حرف دلی را زدند که حرف دل خیلیها بود. تقاضاهای آنها بر اساس واقعیات روزمره و آرمانهایی که دارند شکل می گیرد، نه بر اساس آرمانهایی که فکر می کنیم باید داشته باشند. این تفاوت نه از نجابت آنها کم می کند و نه از بزرگواریشان. روزهایی که ما صرف بحثهای نظری می کنیم روزهایی هستند که زندگی مردم ایران ادامه پیدا می کنند. آنها راههای جدیدی را پیدا می کنند و سازوکارهای جدیدی را می پذیرند. شاید در آینده زمانیکه تاریخ این روزها را می نویسند و به برکت گذشت زمان حقایق بسیاری را خواهند دید و الگوی رویدادهای امروز را ترسیم و بررسی می کنند، مورخان بگویند انتخابات ۱۳۹۲ گام بزرگی در نهادینه شدن فرآیند تغییر مسالمت آمیز جامعه ایران بود و بعد از آن همه گروههای سیاسی، محافظه کار و اصلاح طلب در کنار هم با حفظ هویت سیاسی خودشان در این مسیر گام برداشتند. مورخان همچنین خواهند گفت مردم ایران با همه تفاوتها، تضادها و تناقضها نیروی اصلی پیش برنده این تغییر بودند و نه کس دیگر. امروز می توان به این پایان امیدوار بود.