کد خبر: 53396
منتشر شده در چهارشنبه, 10 مرداد 1397 00:58
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، زن جوان برای شکایت از فرد ناشناسی که با هک کردن تلفن همراهش زندگی مشترک وی را تا یک قدمی طلاق پیش برده بود به اداره پلیس رفت اما وقتی فرد مزاحم را دید از تعجب شوکه شد. مونا که چند هفته پراضطراب و سراسر تلخ را پشت سر گذاشته بود داستان زندگیاش را اینگونه تعریف کرد:...
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، زن جوان برای شکایت از فرد ناشناسی که با هک کردن تلفن همراهش زندگی مشترک وی را تا یک قدمی طلاق پیش برده بود به اداره پلیس رفت اما وقتی فرد مزاحم را دید از تعجب شوکه شد.
مونا که چند هفته پراضطراب و سراسر تلخ را پشت سر گذاشته بود داستان زندگیاش را اینگونه تعریف کرد:
بعد از پایان دوران مدرسه، خواستگارهای زیادی از بین فامیل و غریبه داشتم اما هیچ کدامشان را نمیپسندیدم. همه میگفتند من بهانههای الکی میگیرم و سخت گیر هستم. اما واقعیت این بود که هیچ کدامشان به دلم نمینشست. این شرایط ادامه داشت تا اینکه در 26 سالگی، «حسام» به خواستگاریام آمد. او مکانیک بود و درآمد چندانی نداشت. اما احساس میکردم کنار او خوشبخت میشوم و با همین حس به درخواست ازدواجش پاسخ مثبت دادم.
مراسم عقد و عروسی بدون هیچ مشکلی و به بهترین شکل برگزار شد و ما به خانه خودمان رفتیم. هر دویمان از شرایط راضی بودیم و با همه کمبودها حس خوشبختی داشتیم... هر چند نیش و کنایه فامیل تمامی نداشت اما طوری با آنها برخورد کردم که دیگر به خودشان اجازه ندهند راجع به همسر و زندگیام اظهارنظری کنند... حتی برای اینکه اعصابم آرام باشد سعی کردم در گروه تلگرامی فامیلیمان هم حضور نداشته باشم.
اوضاعمان خوب بود تا اینکه متوجه رفتارهای عجیب همسرم شدم. اغلب دیروقت به خانه میآمد و کمتر با من همکلام میشد. گاهی بارها دستهایش را میشست و در خانه مدام به خودش عطر و ادکلن میزد. حتی نمیگذاشت لباسهایش را بشورم. کارهای شخصیاش را خودش انجام میداد. سکوتش از همه آزار دهندهتر بود. رفتارش عجیب شده بود هر چه بیشتر پیگیر علل این رفتارش میشدم کمتر جواب میگرفتم و او از من دورتر میشد.
دیگر طاقتم طاق شده بود. بعد از مدتی از سر بیحوصلگی سراغ گوشیام رفتم و همه گروههای تلگرامی را نگاه کردم. اما آنچه میدیدم قابل باور نبود. در گروه فامیلیمان که «حسام» هم عضو آن بود پیامهای بد و توهین آمیزی از حساب کاربری من درباره شوهرم و شغلش نوشته شده بود. شوک زده بودم. چطور ممکن بود من از بوی بد لباس کار شوهرم برای فامیل بنویسم یا از زندگی با او ابراز تنفر کنم. در این پیامها از تصمیمام برای جدایی نوشته بود. باورم نمیشد آخر چطور امکان داشت؟ چه کسی با گوشی من پیام فرستاده بود؟ آن هم برای فامیلی که خودم جلویشان ایستاده بودم. دیگر شک نداشتم که علت تغییر رفتار «حسام» هم خواندن همان پیامهای مشکوک است.
همان لحظه گوشی تلفن را برداشتم و شماره «حسام» را گرفتم. اما او رد تماس داد. دو، سه، چهار، ...، 10 بار تماس گرفتم تا دست آخر گوشی را برداشت و خیلی سرد جوابم را داد. سعی کردم توضیح بدهم که من آن پیامها را ننوشتم اما او فقط گفت: «زودتر باید به عواقب کارت فکر میکردی» و تلفن را قطع کرد و دیگر جواب نداد. از آن روز «حسام» به خانه نیامد و چند روز بعد هم احضاریه طلاق را برایم فرستاد. مستأصل و پریشان شده بودم.
هر روز آلبوم هایمان را نگاه میکردم و بهخاطر خوشبختی از دست رفتهام اشک میریختم. دو هفتهای گذشت و «حسام» به خانه نیامد. من هم که از همه چیز ناامید شده بودم به خانه پدرم رفتم. برادرم وقتی موضوع را فهمید پیشنهاد کرد تا دیر نشده به پلیس فتا شکایت کنیم. آنجا به ما گفتند باید به دادسرای ویژه جرایم سایبری برویم و بلافاصله تشکیل پرونده داده و شکایت کنیم. ما هم همین کار را کردیم و پرونده به تیم کارآگاهان پلیس فتا سپرده شد.
کارشناسان پلیس پس از بررسیهای مقدماتی اعلام کردند حساب تلگرامیام هک شده است. بنابراین تحقیقات برای شناسایی هکر در دستور کار قرار گرفت. دل تو دلم نبود که بدانم چه کسی از نابودی زندگی من لذت میبرد. سرانجام بعد از چند روز آن آدم مزاحم دستگیر شد و از من خواستند که برای شناساییاش بروم.
وقتی آنجا رسیدم از دیدن پسرخالهام شوکه شدم. نگاهم به نگاهش قفل شده بود و در این فکر بودم او برای چه آنجا آمده که با دیدن دستبند پلیس در دستش جا خوردم. چطور ممکن بود.... در آن لحظه دوست داشتم تمام عذابی که در این روزها کشیدم را در سیلی محکمی جمع کنم و به صورتش بزنم اما خودم را کنترل کردم. افسر پرونده که متوجه عصبانیتم شد از من خواست آرام باشم و بعد گفت: «پسر خالهتان به هک کردن گوشی شما اعتراف کرده است. براساس اظهارات او، یک بار گوشیتان را برای نصب نرم افزاری در اختیار گرفته و بدون اینکه شما بدانید به تلگرامتان دسترسی پیدا کرده است.»
بعدها فهمیدم او از ازدواج من و همسرم ناراحت بوده و از سر حسادت به رابطه ما و برای نابودی زندگیمان این کار را کرده است. وقتی همه چیز مشخص شد برادرم با همسرم تماس گرفت. او پس از حضور در دفتر پلیس متوجه موضوع شد و در حالی که به خاطر رفتارهای عجولانهاش پشیمان بود با عذرخواهی از من خواست به خانه برگردم.»
ایران
نوشتن دیدگاه