کد خبر: 45837
منتشر شده در دوشنبه, 07 خرداد 1397 13:58
۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۸ وضعیت عقلانیت انتقادی در میان مردم، در کنار افول بسیاری از مولفههای فرهنگی در بدنهی فرهنگساز یا عاملان «صنعت-تجارتِ فرهنگ»، سیری رو به رشد را نشان میدهد. خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ- علیرضا جباری دارستانی وضعیت فرهنگ عمومی در جوامع مختلف را میتوان در هنگامههای بروز...
۷ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۸
وضعیت عقلانیت انتقادی در میان مردم، در کنار افول بسیاری از مولفههای فرهنگی در بدنهی فرهنگساز یا عاملان «صنعت-تجارتِ فرهنگ»، سیری رو به رشد را نشان میدهد.
خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ- علیرضا جباری دارستانی
وضعیت فرهنگ عمومی در جوامع مختلف را میتوان در هنگامههای بروز بحرانها، رویدادهای غیرمترقبه، وضعیتهای خاص، چالشها و به طور کلی گسست از وضعیت معمول و روزمره به خوبی تشخیص داد. طبیعی است؛ در شرایط معمول روزمره، عادتوارههای فرهنگی و اجتماعی پذیرفتهشده راه خود را طی میکنند و طبیعتاً گسستی در وضعیت موجود ایجاد نمیشود تا بتوان بر اساسا آن به سنجش انتخابهای غیرمعمول در یک وضعیت اجتماعی پی برد و میزان عقلانیت فرهنگی و اتماعی اعضای جامعه را تشخیص داد. تنها در مواقع بروز گسستها از روال معمول است که تشخیص عکسالعملهای غیرعادتی و از این نظر عقلانی و غیرعقلانی بروز و ظهور پیدا میکند و درکی نسبی را از وضعیت فرهنگیای که جامعه دچارش شده، حاصل میکند.
درگذشت مرحوم ناصر ملکمطیعی و مراسم خاکسپاری پیکر او - چه با نقشها و فیلمهایی که او در آنها فعال بوده، موافق باشیم چه نباشیم – تقریبا آخرین و البته جدیترین شکل آن گسستهای اجتماعی جامعه ایرانی بود که روند معمول حیات فرهنگی را تا حدی به چالش کشید و بروز وقایع حاشیهای آن بر حجم این چالش افزود.
موضعگیریهای مختلف و در عین حال عجیبی شکل گرفت؛ بخش زیادی از این موضعگیریهای عجیب ناشی از فضای سیاستزده حاکم بر جریانات فرهنگی است که البته چیز تازهای نبود. اما آنچه در این بین، این گسست و نامعمولی را که به خودی خود میتوانست به واقعهای برای عبرتها و اندرزها برای شرایط مطلوب آینده بدل کند، تبدیل به آینهای برای رویت سطحینگری و ابتذال عمومی ما کرد، موضعگیریها و عکسالعملهایی سهمخواهانه و منفعتطلبانهی ژورنالیستی بود که از سوی بسیاری از چهرههای فرهنگی و هنری رخ داد؛ در کمال ناباوری بسیاری از سلبریتیها و چهرههای شناخته شده در عرصه فیلم و سریال و تلویزیون و سینما و شبکه خانگی و غیره در این یکی دو روز در عین اینکه تلاش میکردند خود را به عنوان مدافعان «حقی از دسترفته» بازنمایی کنند، نه تنها به این هدف موهوم نرسیدند، بلکه بازخوردهای مردمی در فضای مجازی نسبت به این موضعگیریهای منفعتطلبانه نشان میدهد که سطح عقلانیت انتقادی مردم به مراتب بیشتر از عقلانیت نداشتهی بسیاری از چهرههای بهاصطلاح فرهنگی و هنری جامعه ما است. اگر چه عکسالعملهای مردمی در برابر این موضعگیریها و اظهارفضلهای طلبکارانه، روشنفکرنمایانه و در عین حال پوچ و تناقضبار که با هدف تحقق همان «حق از دسترفته» از مرحوم ناصر ملکمطیعی صورت میگیرفت، در موارد بسیاری با عصبیت و هیجان همراه بود، ولی اصل موضوع توسط مردم قابل درک بود؛ آنان اینگونه موضعگیریهای تناقضبار و سطحی برای «توجیه خویش» توسط اهال هنر و فرهنگ و سینما و... را با عناوینی چون «ریاکاری»، «طلبکاریِ بدهکاران!»، «توجیه کودکانه امر غیرقابل توجیه»، «فریب»، «انداختن توپ در زمین دیگران» و حتی «دروغگویی» خواندند و به طرز افراطیای از این عکسالعملها برائت جستند. علاوه بر آن که خیلی زود، اسنادی فاش گشت که نشان میداد لیدرهای سیاسی این جمعیت، اتفاقا اصلیترین موانع حضور این بازیگر در سنیما بودند و این اسناد به طزر قابلتوجهی بازتاب رسانهای یافت.
همه این عملها و عکسالعملهای متقابل نشان داد کم کم شاهد بروز فاصلهی معناداری میان مردم و سلبریتیها هستیم و جالب این است که در این فاصلهجویی تقدم و اراده با مردم است. همچنین به نظر میرسد وضعیت عقلانیت انتقادی در میان مردم، در کنار افول بسیاری از مولفههای فرهنگی در بدنه فرهنگساز یا عاملان «صنعت-تجارت فرهنگ» سیری رو به رشد را نشان میدهد. از این نظر کاملا قابل تشخیص است که «واقعبینی» مردمی در خصوص اتفاقات پنهانی که در عرصه فرهنگ و هنر میافتد به نسبت خود اهالی فرهنگ – که طبیعتا آنها باید به شکل واقعیتری این اتفاقات پنهان از مردم را رصد کرده باشند – به مراتب بیشتر است. بدینترتیب میتوان تا حدود زیادی به این نتیجه هم رسید که گویا مردم در سالها و حتی ماههای اخیر توانستهاند در سطح قابل قبولی بسیاری از بتهای ذهنیشان را فروریخته و دیگر به صرف سلبریتیبودن یک شخص، مرجعیتی برای آن شخص قائل نباشند و به راحتی ریاکاری و منفعتطلبی ژورنالیستی را از حقگرایی و آزادگی تشخیص دهند.
در کنار این عکسالعملهای مردمی، بازخوردی وجود داشت به احساس تاسف یک سلبریتی سینما نسبت به بیتوجهی برای بازگرداندن ناصر ملک مطیعی به عرصه سینما که در خلال آن پای یک سریال پرطرفدار و به دلیل منابع مالیاش، حاشیهساز در شبکه خانگی به میان کشیده شد. گویا قرار بوده است که ناصر ملکمطیعی در آن سریال بازی کند و در این صورت این سلبریتی معترض، از نزدیکترین همکاران او در این پروژه میشد. این سلبریتی با ایفای نقش در این سریال، صدها میلیون تومان از پولی که منابع مالیاش مشکوک بود دریافت کرد و با خوشحالی زائد الوصفی – این خوشحالی عجیب را میشد از پستهایی که در صفحه اینستاگرامش منتشر میکرد، تشخیص داد - از حضورش در این سریال دفاع میکرد و در عین حال نه اعتراض و تهدید به انصراف از پروژهای کرد که در آن از بازی مرحوم ملکمطیعی ممانعت به عمل آمده بود، و نه حتی از پروژهای که سرمایهگذار آن یکی از متهمان اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان بود انصراف داد و بدین ترتیب به درخواست مردمی که از این سلبریتی خواسته بودند تا برای احقاق حقوق مالباختگان این صندوق، موقتا از بازی در این پروژه انصراف دهد، کمترین وقعی نگذاشت.
آری، حالا وقتی این سلبریتی در توئیتی نوشته است «زمان امان نداد» برای بازگشت مرحوم ملکمطیعی به سینما کاری کنیم و اضافه کرده بود «هر چند که نمیدانم دیگر میشد چه کرد» برخی از مردم با هوشیاری در برابر او موضع گرفته و یادآور شده بودند که مسئله اصلا به «زمان» و «چیستی راه حل» بر نمیگردد، مسئله به منفعت طلبی برمیگردد؛ و اتفاقا اقبال یا ادبار به همین ویژگی است که تفاوت اصلی میان هنرمندان مردمی و اصیل با دیگر سلبریتیها روشن میکند که صرفا برای کسب منفعت و سود شخصی یا دیدهشدن به هر قیمتی به بازی در هر اثری تن میدهند!
این عکسالعملهای یکی دو تا نبود؛ دی عین حال نمیتوان آن را یک موج فراگیر هم قلمداد کرد، هنوز تعداد طرفداران محافظهکار و تا حدی ایدئولوژیک سلبریتیها بسیار بیشتر از این عاصیان به وضعیت فرهنگی و تا حد زیادی هم بساط اقتصادی و سیاسی برساخته شده توسط سلبریتیها است. ما اینها را میتوان به عنوان بارقههایی آرمانخواهانه برای تغییر وضعیت نظاممند موجود قلمداد کرد. یکی از کاربران با دست گذاشتن روی تناقضی که همین سلبریتیها در کاربرد دوگانه از چهرههای مانند مرحوم ملکمطیعی دارند، به چالش فضای بادکردهی سلبریتیمحور پرداخته بود. او نوشته بود تا دیروز همین مرحوم مک مطیعی و بازیگران و فیلمسازان همنسلشان نماد «فیلمفارسی» و از این رو واجد معانی نمادین «غیر هنری»، «دم دستی»، «هنر مصرفی و محافظهکار» «چیپ»، «دم دستی» و در یک کلام واجد معنای مصطلح «هنر غیرروشنفکرانه» بود؛ اما حالا که او از دنیا رفت، با یک راهکار کاملا هوشمندانه و سیاستزده؛ با فرهیخته و روشنفکر جلوه دادن آن مرحوم، منافع و اهداف سلیقهای-جناحی خودتان را دنبال میکنید؟!
در همین فضا، همچنین اعتراضات بیشماری هم نسبت به سخنان انتقادی فلان آقای بازیگر به بهمان آقای مجری شده بود و بسیاری از کاربران فضای مجازی ضمن زرگری خواندن این دعوا میان آنها، اظهار کرده بودند که اگر بهمان مجری میتوانست کاری برای دیده شدن آن مرحوم کند، حتما شما هم در مقام فلان بازیگر میتوانستید با تن ندادن به بسیاری از پروژهها و از دست دادن بخشی از منافع مالی خودتان به این هدف نزدیک شوید. دیگرانی هم نوشته بودند چطور برای نجات «یوز آسیایی» و «فلان نژاد گربه» و... کمپینهای متعددی با حضور همین سلبریتیهای حالا غصهدار و دلنگران آقای بازیگر به راه افتاد، ولی حتی یک کمپین در بین خودشان ایجاد نشد تا از طریق آن او بتواند به بازی در عرصههای سینما و تلویزیون باز گردد و اکنون اینگونه جنازه او را سر دست گرفتند و هلهله میکشند.
این عکسالعملها که فضای مجازی، امکان حصول آن را ایجاد کرده و هر چه بیشتر مردم آرمانخواه و متعهد به حقیقت را به کنشگرانی تبدیل میکند که مانع نهادینه شدن «سیاستزدایی» و منفعتطلبی موجود در عرصه فرهنگ و هنر میشوند و از مرگ زودرس یک جامعه فرهنگی جلوگیری میکنند را باید به فال نیک گرفت و با حفظ آن، مقدمات ظهور یک بیداری فرهنگی مردممدار و دموکرات را در عرصه فرهنگ و هنر مهیا کرد.
کد خبر 4308211
برچسبها
مطالب بیشتر
از سراسر وب
'); })(document);
نوشتن دیدگاه