«فیلم راه رفتن» تازه‌ترین فیلم احمدرضا معتمدی مثل سایر آثار او در سینماهای کشور اکران شد تا همان مثل ایرانی دوباره تکرار شود که «نه خانی آمده و نه خانی رفته». به گزارش ندای انقلاب، مهمترین تولیدات سینمای ایران از انگشتان دست تجاوز نمی‌کند که با مشکلات فراوانی می‌توان ۱۰ فیلم را به عنوان بهترین تولید، بدون هیچ غرض ورزی سیاسی و اجتماعی از آثار مطرح سینمای ایران جدا کرد. دسته دوم آثار سینمایی که در طول سال اکران می‌شود کمدی‌های «بساز بفروشی» هستند که در شرایط کنونی نخبه‌گان سابق سینما هم به تب آن دچار شده‌اند و مسیر فیلمفارسی‌وار «پویافیلم» و حسین فرحبخش را دنبال می‌کنند. دسته سوم تولیدات سینمایی شامل آثاری هستند که هیاهوی فراوانی دارند؛ حداقل سازندگانش هیاهو می‌کنند که فیلم‌های بزرگی ساخته‌اند، درد جامعه را بازتاب داده‌اند و چنین ادعاهایی به واسطه ارتباطات سازمانی و دولتی فیلم‌هایی می‌سازنند که با رفتارهای فرامتنی بیشتر دیده می‌شود تا متن و محتوای خود فیلم. «احمدرضا معتمدی» از آن دسته فیلمسازان باسواد سینمای ایران است که میزان آگاهی و دانش او را از فن فیلمسازی‌اش باید تمیز داد. او بیش از چندین دهه تلاش می‌کند اندوخته‌ها و دانش خود را در بسته‌های نمایشی عرضه کند و سال‌ها تلاش کرده در سینما چنین کاری را انجام دهد و همچنان موفق به این کار نشده است. در واقع اگر جناب آقای معتمدی صدها فیلم دیگر هم در سینمای ایران بسازنند، نمی‌توانند در رده فیلمسازان مهم سینمای ایران قرار بگیرند و این اصرار بر بنای تالیف فردی توسط فیلمسازان، به بلای بزرگی در سینمای ایران تبدیل شده است. «فیلم راه رفتن» تازه‌ترین فیلم احمدرضا معتمدی مثل سایر آثار او در سینماهای کشور اکران شد تا همان مثل ایرانی دوباره تکرار شود که «نه خانی آمده و نه خانی رفته». در واقع سیستم فیلمسازی آنقدر شرایط نامطلوبی را پشت سر می‌گذارد که اگر فیلمسازی اندکی هیاهوی سیاسی داشته باشد و یکی به نعل یکی به میخ زدن را بلد باشد می‌تواند روی سیستم نامدیریت نهادها و ارگان‌های ناآگاه و مدیریت‌های خودباخته آنان سوار شود و جریان فیلمسازی‌اش را ادامه دهد. با اینکه احمدرضا معتمدی را معلم باسوادی و با دانشی می‌دانیم اما ایشان از اساس فیلمساز بشدت ضعیفی هستند که نمی‌توانند فیلم‌هایی را بسازنند که میان منتقدان یا مردم مورد اقبال قرار گیرد. طبیعی است برخی فیلم‌ها ساخته می‌شوند که از سوی یکی از دو طیف مردم یا منتقدان مورد اقبال قرار گیرند و یک تبادل در فضای نخبه‌گانی یا توده‌های شکل می‌گیرد که فیلم را مهم جلوه می‌دهد. اما مشی و روش جناب معتمدی نظیر سینماگرانی مثل مازیار میری و همایون اسعدیان است. این طیف بیشتر سیاست‌پیشگانی در فضای فیلمسازی هستند تا فیلمسازانی سیاست‌پیشه. با فیلمنامه‌های غیر استاندارد، در جستجوی یک حمایت ارگانی بزرگ هستند و از سوی دیگر مدیران ارگانی که بواسطه پر کردن رزومه بودجه‌ای چنین آثاری را تامین می‌کنند تا فیلمی بسازنند که مورد توجه جامعه نخبه‌گان و اصحاب رسانه قرار گیرد و یا مورد اقبال مردم واقع شود. ایشان هبوط، زشت و زیبا، دیوانه‌ای قفس پرید، آلزایمر، قاعده بازی، راه رفتن روی و اخیرا سوء تفاهم را ساخته‌اند. مهمترین منتقدان سینمایی کشور و حتی مردم حاضر نیستند که حتی این فیلم‌ها را از تلویزیون تماشا کنند. ایشان مدرک دکترا در رشته فلسفه دارند و بسیار تحلیل‌گر خوبی در سینما هستند اما فیلمساز بشدت زیر متوسطی هستند و با وجود اینکه در عرصه فیلمسازی توفیقی کسب نکرده‌اند اما همواره ارگانی پیدا می‌شود که به فیلمنامه‌های غیراستاندارد ایشان بودجه‌ای تخصص دهد. اخیرا فیلم «راه رفتن روی سیم» از سینماها اکران شده که بر نمایش ندادن فیلم سینماگران جدل دارند نه بر نمایش دادنش. همین مسئله گواهی بر ضعف‌های عجیب این فیلم است که نطقه داستانی شکل نمی‌گیرد. با هر تلقی کارشناسی نمی‌توان به «راه رفتن روی سیم» عنوان فیلم سینمایی را نسبت داد. بخش اعظمی از تولیدات سینمای ایران براستی زباله‌های دراماتیک هستند و از قضا راه رفتن روی سیم بازیافت «زباله‌های دراماتیک» کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد (بهمن قبادی) در اندازه و قواره‌ای نازلتر است. چرا مسئولان سیاسی، از بنیادهای صاحب قدرت و پول، یکبار سئوال نمی‌کنند که چرا نمونه مبتذل و بازسازی شده فیلم «دشمن زن» با صدای جواد یساری در سینما مخاطب دارد؟ چرا از خود سئوال نمی‌کنند که چرا فیلم‌هایی مثل نهنگ عنبر پر مخاطب می‌شود؟ و سینمای ایران را آثاری به سبک فیلمفارسی اشغال کرده است. دلیلش روشن است چون فیلمسازان ارگانی پارامترهای مردمی و عامه‌پسندانه حتی نخبه‌گرایانه برایشان کوچکترین اهمیتی ندارد. در این شرایط اقتصادی واقعا انتظار نمی‌رود که این روند بیمار سینمای نفتی که بوی تعفن گرفته ادامه پیدا کند. هیچ کدام از رسانه‌ها در هفته دفاع مقدس جرات نمی‌کنند سئوال کنند، چرا پولی که باید خرج ساختن فیلمی درباره ارزش‌های جنگ می‌شد ارگان محترم بودجه‌اش را خرج سرگشتگی یک گروه موسیقی زیر زمینی کرده که درباره استیصال و مهاجرت آنان فیلم بسازنند. بهمن قبادی که قبلا نمونه‌اش را ساخته بود و چه ضرورتی داشت که مدیران بشدت ناآگاه و کارنابلد، پول یک ارگان استراتژیک در حوزه فیلمسازی را صرف چنین فیلمی کنند؟ آیا رواست ارگانی که باید بودجه‌اش را خرج ارزش‌های جنگ و دفاع مقدس در سینما کند، فیلم درباره موسیقی زیرزمینی بسازد؟ کشور ما که ۲۴ ساعت هر شبانه روز به صورت مکرر در معرض ترور فرهنگی توسط رسانه‌های دشمن قرار داد و مدیران در حوزه فرهنگ چنان کرده‌اند که از ترس سایه‌ خودمان شمشیر به خلوت ببریم. فیلم یک خط داستان ندارد، کارگردانی فیلم بشدت تصنعی است. فیلمنامه دچار گاف‌های اساسی است، ساختار فیلم بشدت ضد سینماست با شخصیت‌هایی که هویت و شناسنامه دراماتیک ندارند. مقدمه و موخره روایت در سرنوشت کاراکترها بشدت به فیلم مالاریا شباهت دارد و فیلم از زباله‌های دراماتیک سینمای ایران، تغذیه می‌کند که در نهایت به نمونه همان گربه‌های ایرانی منجر می‌شود با این تفاوت که گربه‌های «راه رفتن روی سیم» بیشتر موش هستند. منبع : مشرق انتهای پیام/