به گزارش جام نیوز، پیامبر اکرم صلی الله علیه آنچنان اخلاق نیکو و والایی داشت که خداوند متعال در قرآن کریم، خطاب به ایشان می‌فرماید « وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ (نور/4)» «و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى هستی» و همچنین به مسلمانان دستور می‌دهد که پیامبر عظیم الشأن خود را الگوی رفتاری خود قرار دهند و می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...» (احزاب/۲۱)  «همانا براى شما در (سيره‌ى) رسول خدا الگو و سرمشقى نيكوست...». وقتی خداوند متعال امر به الگوبرداری از اخلاق و رفتار رسول گرامی به مسلمانان می‌کند، این بدان معناست که مسلمانان در قدم اول اخلاق نبی گرامی اسلام را بشناسند و در مرحله بعد از آن تبعیت کنند. این شبهه نیز که ما نمی‌توانیم مانند رسول خدا شویم نادرست است، چرا که ما نمی توانیم اخلاص پیامبر (ص) را در اعمال داشته باشیم ولی می‌توانیم اعمال و رفتار خود را منطبق با ایشان کنیم اگر چه به درجه اخلاص ایشان نرسد. چنانچه سلمان و ابوذر و برخی دیگر از صحابه چنین کردند.   در ادامه گوشه‌ای از سیره و اخلاق پیامبر اکرم صلوات الله علیه را به نقل از آثار شهید مطهری می‌آوریم تا انشاء الله الگوی رفتاری ما مسلمانان قرار گیرد. این مطالب برگرفته از آثار شهید مطهری جلد 2، ص 254 تا 264 است.   تنفر از بيكارى و بطالت‏ پیامبر اکرم (ص) از بيكارى و بطالت متنفر بود؛ می‌‏گفت: خدايا! از كسالت و بی‌‏نشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه می‌برم.‏ « الجامع الصغير، ج 1/ ص 58»  مسلمانان را به كار كردن تشويق می‌‏كرد و می‌‏گفت:  عبادت هفتاد جزء دارد و بهترين جزء آن كسب حلال است‏ «كافى، ج 5/ ص 78»   پيش از بعثت براى خديجه- كه بعد به همسری‌‏اش درآمد- يك سفر تجارتى به شام انجام داد. در آن سفر بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت و درستكاری‌‏اش روشن شد. او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود كه لقب «محمّد امين» يافته بود. امانتها را به او می‌‏سپردند. پس از بعثت نيز قريش با همه دشمنی‌‏اى كه با او پيدا كردند، باز هم امانتهاى خود را به او می‌‏سپردند؛ از همين رو پس از هجرت به مدينه، على عليه السلام را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند.   مبارزه با ظلم‏ در دوران جاهليت با گروهى كه آنها نيز از ظلم و ستم رنج می‌‏بردند براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران همپيمان شد. اين پيمان در خانه عبداللَّه بن جَدعان از شخصيتهاى مهم مكه بسته شد و به نام «حلْف‏الفضول» ناميده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پيمان ياد می‌‏كرد و م‌‏گفت حاضر نيستم آن پيمان بشكند و اكنون نيز حاضرم در چنين پيمانى شركت كنم.   اخلاق خانوادگى‏ در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هيچ‏گونه خشونتى نمی‌‏كرد و اين برخلاف خلق و خوى مكّيان بود. بد زبانى برخى از همسران خويش را تحمل می‌‏كرد تا آنجا كه ديگران از اين همه تحمل رنج می‌‏بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد می‌‏كرد و می‌گفت: همه مردم داراى خصلتهاى نيك و بد هستند؛ مرد نبايد تنها جنبه‌‏هاى ناپسند همسر خويش را در نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند؛ چه، هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش مايه خشنودى اوست و ايندو را بايد باهم به حساب آورد.   او با فرزندان و با فرزند زادگان خود فوق ‏العاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت می‌‏كرد، آنها را روى دامن خويش می‌‏نشاند، بر دوش خويش سوار می‌‏كرد، آنها را می‌‏بوسيد و اينها همه برخلاف خلق و خوى رايج آن زمان بود. روزى در حضور يكى از اشراف، يكى از فرزندزادگان خويش (حضرت مجتبى عليه السلام) را می‌‏بوسيد، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى يك بار هيچ كدام از آنها را نبوسيده‌‏ام. فرمود: مَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ‏ «الفقيه، ج 4/ ص 272». كسى كه مهربانى نكند رحمت خدا شامل حالش نمی‌‏شود.   نسبت به فرزندان مسلمين نيز مهربانى می‌كرد. آنها را روى زانوى خويش نشانده، دست محبت بر سر آنها می‌‏كشيد. گاه مادران، كودكان خردسال خويش را به او می‌دادند كه براى آنها دعا كند. اتفاق می‌‏افتاد كه احياناً آن كودكان روى جامه‌‏اش ادرار می‌‏كردند. مادران ناراحت شده و شرمنده می‌‏شدند و می‌‏خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند. او آنها را از اين كار به شدت منع می‌‏كرد و می‌‏گفت: مانع ادامه ادرار كودك نشويد؛ اين كه جامه من نجس بشود اهميت ندارد، تطهير می‌‏كنم.   با بردگان‏ نسبت به بردگان فوق‏‌العاده مهربان بود. به مردم می‌‏گفت: اينها برادران شمايند، از هر غذا كه می‌‏خوريد به آنها بخورانيد و از هر نوع جامه كه می‌‏پوشيد آنها را بپوشانيد، كار طاقت‏ فرسا به آنها تحميل مكنيد، خودتان در كارها به آنها كمك كنيد. می‌‏گفت: آنها را به عنوان «بنده» و يا كنيز (كه مملوكيت را می‌‏رساند) خطاب نكنيد، زيرا همه مملوك خداييم و مالك حقيقى خداست، بلكه آنها را به عنوان «فتى‏» (جوانمرد) يا «فتاة» (جوانزن) خطاب كنيد.   در شريعت اسلام تمام تسهيلات ممكن براى آزادى بردگان كه منتهى به آزادى كلى آنها می‌شد فراهم شد. او شغل «نخّاسى» يعنى برده‏ فروشى را بدترين شغلها می‌‏دانست و می‌‏گفت: بدترين مردم نزد خدا آدم‌‏فروشان‏اند «وسائل، ج 12/ ص 97».   نظافت و بوى خوش‏ به نظافت و بوى خوش علاقه شديد داشت؛ هم خودش رعايت می‌‏كرد و هم به ديگران دستور می‌‏داد. به ياران و پيروان خود تأكيد می‌‏نمود كه تن و خانه خويش را پاكيزه و خوشبو نگه دارند. بخصوص روزهاى جمعه وادارشان می‌‏كرد غسل كنند و خود را معطر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور يابند.   برخورد و معاشرت‏ در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده ‏رو بود. در سلام به همه حتى كودكان و بردگان پيشى می‌‏گرفت. پاى خود را جلو هيچ‏كس دراز نمی‌‏كرد و در حضور كسى تكيه نمی‌‏نمود. غالباً دو زانو می‌‏نشست. در مجالس، دايره وار می‌‏نشست تا مجلس، بالا و پايينى نداشته باشد و همه جايگاه مساوى داشته باشند.   از اصحابش تفقّد می‌‏كرد؛ اگر سه روز يكى از اصحاب را نمی‌‏ديد سراغش را می‌‏گرفت، اگر مريض بود عيادت‏ می‌‏كرد و اگر گرفتارى داشت كمكش می‌‏نمود. در مجالس، تنها به يك فرد نگاه نمی‌‏كرد و يك فرد را طرف خطاب قرار نمی‌‏داد، بلكه نگاههاى خود را در ميان جمع تقسيم می‌‏كرد. از اين كه بنشيند و ديگران خدمت كنند تنفر داشت؛ از جا برمی‌‏خاست و در كارها شركت می‌‏كرد. می‌‏گفت: خداوند كراهت دارد كه بنده را ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قائل شده است‏ «كحل البصر، ص 68».   نرمى در عين صلابت‏ در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملايم و باگذشت بود؛ گذشتهاى بزرگ و تاريخی‌اش يكى از علل پيشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولى و عمومى، آنجا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان می‌داد و ديگر جاى گذشت نمی‌‏دانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش، تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بود ناديده گرفت و همه را يكجا بخشيد؛ توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذيرف.   اما در همان فتح مكه، زنى از بنی‌‏مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد؛ خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراى حد سرقت را توهينى به خود تلقى می‌‏كردند سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجراى حد صرف‏نظر كند؛ بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت برانگيختند؛ ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جاى شفاعت است؟! مگر قانون خدا را می‌‏توان به خاطر افراد تعطيل كرد؟ هنگام عصر آن روز در ميان جمع سخنرانى كرد و گفت: اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون خدا تبعيض می‌‏كردند؛ هرگاه يكى از اقويا و زبردستان مرتكب جرم می‌‏شد معاف می‌‏شد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب می‌‏شد مجازات می‌‏گشت. سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجراى «عدل» درباره هيچ كس سستى نمی‌‏كنم هرچند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد. «صحيح مسلم، ج 5/ ص 114».   عبادت‏ پاره‌اى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت می‌پرداخت. با اينكه تمام روزش- خصوصاً در اوقات توقف در مدينه- در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی‌‏كاست. او آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق می‌‏يافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود؛ عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى يكى از همسرانش گفت: تو ديگر چرا آن همه عبادت می‌كنى؟ تو كه آمرزيده‌‏اى! جواب داد: آيا يك بنده سپاسگزار نباشم؟   بسيار روزه می‌‏گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يك روز در ميان روزه می‌‏گرفت. دهه آخر ماه رمضان بسترش بكلى جمع می‌‏شد و در مسجد معتكف می‌‏گشت و يكسره به عبادت می‌‏پرداخت، ولى به ديگران می‌‏گفت: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. می‌‏گفت: به اندازه طاقت عبادت كنيد؛ بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشه‌‏گيرى و ترك اهل و عيال مخالف بود. بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند مورد انكار و ملامت قرار گرفتند. می‌‏فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و ياران شما همه حقوقى بر شما دارند و می‌‏بايد آنها را رعايت كنيد.   در حال انفراد عبادت را طول می‌‏داد؛ گاهى در حال تهجّد ساعتها سرگرم بود؛ اما در جماعت به اختصار می‌‏كوشيد، رعايت حال اضعف مأمومين را لازم می‌‏شمرد و به آن توصيه می‌كرد.   زهد و ساده‏ زيستى‏ زهد و ساده ‏زيستى از اصول زندگى او بود. ساده غذا می‌‏خورد، ساده لباس می‌پوشيد و ساده حركت می‌‏كرد. زيراندازش غالباً حصير بود. بر روى زمين می‌‏نشست. با دست خود از بز شير می‌‏دوشيد و بر مركب بی‌زين و پالان سوار می‌‏شد.   و از اين كه كسى در ركابش حركت كند به شدت جلوگيرى می‌‏كرد. قوت غالبش نان جوين و خرما بود. كفش و جامه‌‏اش را با دست خويش وصله می‌‏كرد. در عين سادگى طرفدار فلسفه فقر نبود؛ مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راههاى مشروع لازم مى‏شمرد؛ می‌‏گفت: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ‏ «محجة البيضاء، ج 6/ ص 44».  چه نيكوست ثروتى كه از راه مشروع به دست آيد براى آدمى كه شايسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف كند. و هم می‌‏فرمود:  نِعْمَ الْعَوْنُ عَلى‏ تَقْوَى اللَّهِ الْغِنى‏ «وسائل، ج 12/ ص 16». مال و ثروت، كمك خوبى است براى تقوا.   اراده و استقامت‏ اراده و استقامتش بی‌‏نظير بود؛ از او به يارانش سرايت كرده بود. دوره بيست و سه ساله بعثتش يكسره درس اراده و استقامت است. او در تاريخ زندگی‌‏اش مكرر در شرايطى قرار گرفت كه اميدها از همه جا قطع می‌‏شد ولى او يك لحظه تصور شكست را در مخيّله‏‌اش راه نداد، ايمان نيرومندش به موفقيت يك لحظه متزلزل نشد.   رهبرى و مديريت و مشورت‏ با اينكه فرمانش ميان اصحاب بی‌درنگ اجرا می‌‏شد و آنها مكرر می‌‏گفتند چون به تو ايمان قاطع داريم اگر فرمان دهى كه خود را در دريا غرق كنيم و يا در آتش بيفكنيم می‌كنيم، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمی‌‏كرد؛ در كارهايى كه از طرف‏ خدا دستور نرسيده بود، با اصحاب مشورت می‌‏كرد و نظر آنها را محترم می‌‏شمرد و از اين راه به آنها شخصيت می‌‏داد. در «بدر» مسئله اقدام به جنگ، همچنين تعيين محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسراى جنگى را به شور گذاشت. در «احد» نيز راجع به اين كه شهر مدينه را اردوگاه قرار دهند و يا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در «احزاب» و در «تبوك» نيز با اصحاب به شور پرداخت.   نرمى و مهربانى پيغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهايش براى اصحاب و بيتابی‌‏اش براى بخشش گناه امت، همچنين به حساب آوردنش اصحاب و ياران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصيت دادن به آنها، از علل عمده نفوذ عظيم و بی‌‏نظير او در جمع اصحابش بود. قرآن كريم به اين مطلب اشاره می‌‏كند آنجا كه می‌‏فرمايد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ. (آل‏عمران/ 159). به موجب مهربانی‌‏اى كه خدا در دل تو قرار داده تو با ياران خويش نرمش نشان می‌‏دهى. اگر تو درشتخو و سخت‏دل می‌‏بودى از دورت پراكنده می‌‏شدند. پس عفو و بخشايش داشته باش و براى آنها نزد خداوند استغفار كن و با آنها در كارها مشورت كن؛ هرگاه عزمت جزم شد ديگر بر خدا توكل كن و ترديد به خود راه مده‏.   نظم و انضباط نظم و انضباط بر كارهايش حكمفرما بود. اوقات خويش را تقسيم می‌كرد و به اين عمل توصيه می‌نمود. اصحابش تحت تأثير نفوذ او دقيقاً انضباط را رعايت می‌‏كردند. برخى تصميمات را لازم می‌‏شمرد آشكار نكند و نمی‌كرد مبادا كه دشمن از آن آگاه گردد. يارانش تصميماتش را بدون چون و چرا به كار می‌‏بستند. مثلًا فرمان می‌‏داد كه آماده باشيد فردا حركت كنيم؛ همه به طرفى كه او فرمان می‌‏داد همراهش روانه می‌‏شدند بدون آنكه از مقصد نهايى آگاه باشند؛ در لحظات آخر آگاه می‌‏شدند.   گاه به عده‌‏اى دستور می‌‏داد كه به طرفى حركت كنند و نامه‏‌اى به فرمانده آنها می‌‏داد و می‌‏گفت: بعد از چند روز كه به فلان نقطه رسيدى نامه را بازكن و دستور را اجرا كن. آنها چنين می‌‏كردند و پيش از رسيدن به آن نقطه نمی‌‏دانستند مقصد نهايى كجاست و براى چه مأموريتى می‌‏روند، و بدين ترتيب دشمن و جاسوسهاى دشمن را بی‌‏خبر می‌‏گذاشت و احياناً آنها را غافلگير می‌‏كرد.   ظرفيت شنيدن انتقاد و تنفر از مداحى و چاپلوسى‏ او گاهى با اعتراضات برخى ياران مواجه می‌‏شد اما بدون آنكه درشتى كند نظرشان را به آنچه خود تصميم گرفته بود جلب و موافق می‌كرد. از شنيدن مداحى و چاپلوسى بيزار بود، می‌گفت: به چهره مداحان و چاپلوسان خاك بپاشيد «بحارالانوار، ج 73/ ص 294».   محكم‏ كارى را دوست داشت؛ مايل بود كارى كه انجام می‌‏دهد متقن و محكم باشد، تا آنجا كه وقتى يار مخلصش سعد بن معاذ از دنيا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خويش سنگها و خشتهاى او را جابجا و محكم كرد و آنگاه گفت: من می‌‏دانم كه طولى نمی‌‏كشد همه اينها خراب می‌‏شود، اما خداوند دوست می‌‏دارد كه هرگاه بنده‏‌اى كارى انجام می‌‏دهد آن را محكم و متقن انجام دهد «بحارالانوار، ج 22/ ص 107».   مبارزه با نقاط ضعف‏ او از نقاط ضعف مردم و جهالت‌هاى آنان استفاده نمی‌‏كرد؛ برعكس، با آن نقاط ضعف مبارزه می‌‏كرد و مردم را به جهالتشان واقف می‌‏ساخت. روزى كه ابراهيم پسر هجده ماهه‌‏اش از دنيا رفت از قضا آن روز خورشيد گرفت. مردم گفتند: علت اينكه كسوف شد مصيبتى است كه بر پيغمبر خدا وارد شد. او در مقابل اين خيال جاهلانه مردم سكوت نكرد و از اين نقطه ضعف استفاده نكرد، بلكه به منبر رفت و گفت: ايّها النّاس! ماه و خورشيد دو آيت از آيات خدا هستند و براى مردن كسى نمی‌‏گيرند.   واجد بودن شرايط رهبرى‏ شرايط رهبرى از حس تشخيص، قاطعيت، عدم ترديد و دودلى، شهامت، اقدام و بيم نداشتن از عواقب احتمالى، پيش‏بينى و دورانديشى، ظرفيت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناييهاى آنان و تفويض اختيارات در خور تواناييها، نرمى در مسائل فردى و صلابت در مسائل اصولى، شخصيت دادن به پيروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاى عقلى و عاطفى و عملى آنها، پرهيز از استبداد و از ميل به اطاعت كوركورانه، تواضع و فروتنى، سادگى و درويشى، وقار و متانت، علاقه شديد به سازمان و تشكيلات براى شكل دادن و انتظام دادن به نيروهاى انسانى، همه را در حد كمال داشت؛ می‌‏گفت:  اگر سه نفر باهم مسافرت می‌‏كنيد، يك نفرتان را به عنوان رئيس و فرمانده انتخاب كنيد.   در دستگاه خود در مدينه تشكيلات خاص ترتيب داد، از آن جمله جمعى دبير به وجودآورد و هر دسته‌‏اى كار مخصوصى داشتند: برخى كُتّاب وحى بودند و قرآن را می‌‏نوشتند، برخى متصدى نامه‌‏هاى خصوصى بودند، برخى عقود و معاملات مردم را ثبت می‌‏كردند، برخى دفاتر صدقات و ماليات را می‌‏نوشتند، برخى مسئول عهدنامه‌‏ها و پيمان‏نامه‏‌ها بودند. در كتب تواريخ از قبيل‏ تاريخ يعقوبى‏ و التنبيه و الاشراف‏ مسعودى و معجم البلدان‏ بلاذرى و طبقات‏ ابن سعد، همه اينها ضبط شده است.   روش تبليغ‏ در تبليغ اسلام سهلگير بود نه سختگير؛ بيشتر بر بشارت و اميد تكيه می‌كرد تا بر ترس و تهديد. به يكى از اصحابش كه براى تبليغ اسلام به يمن فرستاد دستور داد كه: يَسِّرْ وَ لاتُعَسِّرْ، وَ بَشِّرْ وَ لاتُنَفِّر . آسان بگير و سخت‏‌نگير، نويد بده (ميلها را تحريك كن) و مردم را متنفر نساز!   در كار تبليغ اسلام تحرك داشت. به طائف سفر كرد. در ايام حج در ميان قبايل می‌‏گشت و تبليغ می‌‏كرد. يك بار على عليه السلام و بار ديگر معاذ بن جبل را به يمن براى تبليغ فرستاد. مصعب بن عمير را پيش از آمدن خودش براى تبليغ مردم مدينه به مدينه فرستاد. گروه فراوانى از يارانش را به حبشه فرستاد. آنها ضمن نجات از آزار مكّيان، اسلام را تبليغ كردند و زمينه اسلام نجاشى پادشاه حبشه و نيمى از مردم حبشه را فراهم كردند. در سال ششم هجرى به سران كشورهاى جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خويش را به آنها اعلام كرد. در حدود صد نامه از او باقى است كه به شخصيتهاى مختلف نوشته است.   تشويق به علم‏ به علم و سواد تشويق می‌‏كرد. كودكان اصحابش را وادار كرد كه سواد بياموزند. برخى از يارانش را فرمان داد زبان سريانى بياموزند. می‌ ‏گفت: دانشجويى بر هر مسلمان فرض و واجب است. و هم فرمود: حكمت را در هركجا و در نزد هركس ولو مشرك يا منافق يافتيد، از او اقتباس كنيد. « بحارالانوار، ج 2/ ص 97 و 99 (با اندكى اختلاف)».   و هم فرمود: علم را جستجو كنيد ولو مستلزم آن باشد كه تا چين سفر كنيد «بحارالانوار، ج 1/ ص 177.». اين تأكيد و تشويق‏ها درباره علم سبب شد كه مسلمين، با همت و سرعت بی‌‏نظيرى به جستجوى علم در همه جهان پرداختند، آثار علمى را هركجا يافتند به دست آوردند و ترجمه كردند و خود به تحقيق پرداخته و از اين راه علاوه بر اينكه حلقه ارتباطى شدند ميان تمدنهاى قديم يونانى و رومى و ايرانى و مصرى و هندى و غيره و تمدن جديد اروپايى، خود يكى از شكوهمندترين تمدنها و فرهنگهاى تاريخ بشريت را آفريدند كه به نام «تمدن و فرهنگ اسلامى» شناخته شده و می‌‏شود. خُلق و خويَش مانند سخنش و مانند دينش جامع و همه‌‏جانبه بود. تاريخ هرگز شخصيتى مانند او را ياد ندارد كه در همه ابعاد انسانى در حد كمال و تمام بوده باشد. او به راستى انسان كامل بود.   در پایان باید گفت آنچه ذکر شد تنها گوشه‌ای از فضائل و رفتارهای بی‌نظیر پیامبر بزرگ اسلام بود و بیان فضائل و خصائص بیشماری که ایشان داشت کتابی بیش از آن است که در این نوشتار کوتاه بگنجد. اگر چه امید است با پیروی و عمل به همین مقداری که ذکر شد تا حدودی به این دستور قرآن کریم «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» عمل کرده باشیم.