کد خبر: 54048
منتشر شده در سه شنبه, 06 شهریور 1397 18:47
به گزارش جام نیوز، پیامبر اکرم صلی الله علیه آنچنان اخلاق نیکو و والایی داشت که خداوند متعال در قرآن کریم، خطاب به ایشان میفرماید « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (نور/4)» «و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى هستی» و همچنین به مسلمانان دستور میدهد که پیامبر عظیم الشأن خود را الگوی رفتاری خود قرار...
به گزارش جام نیوز، پیامبر اکرم صلی الله علیه آنچنان اخلاق نیکو و والایی داشت که خداوند متعال در قرآن کریم، خطاب به ایشان میفرماید « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (نور/4)» «و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى هستی» و همچنین به مسلمانان دستور میدهد که پیامبر عظیم الشأن خود را الگوی رفتاری خود قرار دهند و میفرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...» (احزاب/۲۱) «همانا براى شما در (سيرهى) رسول خدا الگو و سرمشقى نيكوست...».
وقتی خداوند متعال امر به الگوبرداری از اخلاق و رفتار رسول گرامی به مسلمانان میکند، این بدان معناست که مسلمانان در قدم اول اخلاق نبی گرامی اسلام را بشناسند و در مرحله بعد از آن تبعیت کنند. این شبهه نیز که ما نمیتوانیم مانند رسول خدا شویم نادرست است، چرا که ما نمی توانیم اخلاص پیامبر (ص) را در اعمال داشته باشیم ولی میتوانیم اعمال و رفتار خود را منطبق با ایشان کنیم اگر چه به درجه اخلاص ایشان نرسد. چنانچه سلمان و ابوذر و برخی دیگر از صحابه چنین کردند.
در ادامه گوشهای از سیره و اخلاق پیامبر اکرم صلوات الله علیه را به نقل از آثار شهید مطهری میآوریم تا انشاء الله الگوی رفتاری ما مسلمانان قرار گیرد. این مطالب برگرفته از آثار شهید مطهری جلد 2، ص 254 تا 264 است.
تنفر از بيكارى و بطالت
پیامبر اکرم (ص) از بيكارى و بطالت متنفر بود؛ میگفت: خدايا! از كسالت و بینشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه میبرم. « الجامع الصغير، ج 1/ ص 58» مسلمانان را به كار كردن تشويق میكرد و میگفت: عبادت هفتاد جزء دارد و بهترين جزء آن كسب حلال است «كافى، ج 5/ ص 78»
پيش از بعثت براى خديجه- كه بعد به همسریاش درآمد- يك سفر تجارتى به شام انجام داد. در آن سفر بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت و درستكاریاش روشن شد. او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود كه لقب «محمّد امين» يافته بود. امانتها را به او میسپردند. پس از بعثت نيز قريش با همه دشمنیاى كه با او پيدا كردند، باز هم امانتهاى خود را به او میسپردند؛ از همين رو پس از هجرت به مدينه، على عليه السلام را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند.
مبارزه با ظلم
در دوران جاهليت با گروهى كه آنها نيز از ظلم و ستم رنج میبردند براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران همپيمان شد. اين پيمان در خانه عبداللَّه بن جَدعان از شخصيتهاى مهم مكه بسته شد و به نام «حلْفالفضول» ناميده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پيمان ياد میكرد و مگفت حاضر نيستم آن پيمان بشكند و اكنون نيز حاضرم در چنين پيمانى شركت كنم.
اخلاق خانوادگى
در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هيچگونه خشونتى نمیكرد و اين برخلاف خلق و خوى مكّيان بود. بد زبانى برخى از همسران خويش را تحمل میكرد تا آنجا كه ديگران از اين همه تحمل رنج میبردند. او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد میكرد و میگفت: همه مردم داراى خصلتهاى نيك و بد هستند؛ مرد نبايد تنها جنبههاى ناپسند همسر خويش را در نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند؛ چه، هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش مايه خشنودى اوست و ايندو را بايد باهم به حساب آورد.
او با فرزندان و با فرزند زادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت میكرد، آنها را روى دامن خويش مینشاند، بر دوش خويش سوار میكرد، آنها را میبوسيد و اينها همه برخلاف خلق و خوى رايج آن زمان بود. روزى در حضور يكى از اشراف، يكى از فرزندزادگان خويش (حضرت مجتبى عليه السلام) را میبوسيد، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى يك بار هيچ كدام از آنها را نبوسيدهام. فرمود: مَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ «الفقيه، ج 4/ ص 272». كسى كه مهربانى نكند رحمت خدا شامل حالش نمیشود.
نسبت به فرزندان مسلمين نيز مهربانى میكرد. آنها را روى زانوى خويش نشانده، دست محبت بر سر آنها میكشيد. گاه مادران، كودكان خردسال خويش را به او میدادند كه براى آنها دعا كند. اتفاق میافتاد كه احياناً آن كودكان روى جامهاش ادرار میكردند. مادران ناراحت شده و شرمنده میشدند و میخواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند. او آنها را از اين كار به شدت منع میكرد و میگفت: مانع ادامه ادرار كودك نشويد؛ اين كه جامه من نجس بشود اهميت ندارد، تطهير میكنم.
با بردگان
نسبت به بردگان فوقالعاده مهربان بود. به مردم میگفت: اينها برادران شمايند، از هر غذا كه میخوريد به آنها بخورانيد و از هر نوع جامه كه میپوشيد آنها را بپوشانيد، كار طاقت فرسا به آنها تحميل مكنيد، خودتان در كارها به آنها كمك كنيد. میگفت: آنها را به عنوان «بنده» و يا كنيز (كه مملوكيت را میرساند) خطاب نكنيد، زيرا همه مملوك خداييم و مالك حقيقى خداست، بلكه آنها را به عنوان «فتى» (جوانمرد) يا «فتاة» (جوانزن) خطاب كنيد.
در شريعت اسلام تمام تسهيلات ممكن براى آزادى بردگان كه منتهى به آزادى كلى آنها میشد فراهم شد. او شغل «نخّاسى» يعنى برده فروشى را بدترين شغلها میدانست و میگفت: بدترين مردم نزد خدا آدمفروشاناند «وسائل، ج 12/ ص 97».
نظافت و بوى خوش
به نظافت و بوى خوش علاقه شديد داشت؛ هم خودش رعايت میكرد و هم به ديگران دستور میداد. به ياران و پيروان خود تأكيد مینمود كه تن و خانه خويش را پاكيزه و خوشبو نگه دارند. بخصوص روزهاى جمعه وادارشان میكرد غسل كنند و خود را معطر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور يابند.
برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه حتى كودكان و بردگان پيشى میگرفت. پاى خود را جلو هيچكس دراز نمیكرد و در حضور كسى تكيه نمینمود. غالباً دو زانو مینشست. در مجالس، دايره وار مینشست تا مجلس، بالا و پايينى نداشته باشد و همه جايگاه مساوى داشته باشند.
از اصحابش تفقّد میكرد؛ اگر سه روز يكى از اصحاب را نمیديد سراغش را میگرفت، اگر مريض بود عيادت میكرد و اگر گرفتارى داشت كمكش مینمود. در مجالس، تنها به يك فرد نگاه نمیكرد و يك فرد را طرف خطاب قرار نمیداد، بلكه نگاههاى خود را در ميان جمع تقسيم میكرد. از اين كه بنشيند و ديگران خدمت كنند تنفر داشت؛ از جا برمیخاست و در كارها شركت میكرد. میگفت: خداوند كراهت دارد كه بنده را ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قائل شده است «كحل البصر، ص 68».
نرمى در عين صلابت
در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملايم و باگذشت بود؛ گذشتهاى بزرگ و تاريخیاش يكى از علل پيشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولى و عمومى، آنجا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان میداد و ديگر جاى گذشت نمیدانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش، تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بود ناديده گرفت و همه را يكجا بخشيد؛ توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذيرف.
اما در همان فتح مكه، زنى از بنیمخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد؛ خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراى حد سرقت را توهينى به خود تلقى میكردند سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجراى حد صرفنظر كند؛ بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت برانگيختند؛ ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جاى شفاعت است؟! مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطيل كرد؟ هنگام عصر آن روز در ميان جمع سخنرانى كرد و گفت: اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون خدا تبعيض میكردند؛ هرگاه يكى از اقويا و زبردستان مرتكب جرم میشد معاف میشد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب میشد مجازات میگشت. سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجراى «عدل» درباره هيچ كس سستى نمیكنم هرچند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد. «صحيح مسلم، ج 5/ ص 114».
عبادت
پارهاى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت میپرداخت. با اينكه تمام روزش- خصوصاً در اوقات توقف در مدينه- در تلاش بود، از وقت عبادتش نمیكاست. او آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق میيافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود؛ عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى يكى از همسرانش گفت: تو ديگر چرا آن همه عبادت میكنى؟ تو كه آمرزيدهاى! جواب داد: آيا يك بنده سپاسگزار نباشم؟
بسيار روزه میگرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يك روز در ميان روزه میگرفت. دهه آخر ماه رمضان بسترش بكلى جمع میشد و در مسجد معتكف میگشت و يكسره به عبادت میپرداخت، ولى به ديگران میگفت: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. میگفت: به اندازه طاقت عبادت كنيد؛ بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشهگيرى و ترك اهل و عيال مخالف بود. بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند مورد انكار و ملامت قرار گرفتند. میفرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و ياران شما همه حقوقى بر شما دارند و میبايد آنها را رعايت كنيد.
در حال انفراد عبادت را طول میداد؛ گاهى در حال تهجّد ساعتها سرگرم بود؛ اما در جماعت به اختصار میكوشيد، رعايت حال اضعف مأمومين را لازم میشمرد و به آن توصيه میكرد.
زهد و ساده زيستى
زهد و ساده زيستى از اصول زندگى او بود. ساده غذا میخورد، ساده لباس میپوشيد و ساده حركت میكرد. زيراندازش غالباً حصير بود. بر روى زمين مینشست. با دست خود از بز شير میدوشيد و بر مركب بیزين و پالان سوار میشد.
و از اين كه كسى در ركابش حركت كند به شدت جلوگيرى میكرد. قوت غالبش نان جوين و خرما بود. كفش و جامهاش را با دست خويش وصله میكرد. در عين سادگى طرفدار فلسفه فقر نبود؛ مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راههاى مشروع لازم مىشمرد؛ میگفت: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ «محجة البيضاء، ج 6/ ص 44». چه نيكوست ثروتى كه از راه مشروع به دست آيد براى آدمى كه شايسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف كند. و هم میفرمود: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلى تَقْوَى اللَّهِ الْغِنى «وسائل، ج 12/ ص 16». مال و ثروت، كمك خوبى است براى تقوا.
اراده و استقامت
اراده و استقامتش بینظير بود؛ از او به يارانش سرايت كرده بود. دوره بيست و سه ساله بعثتش يكسره درس اراده و استقامت است. او در تاريخ زندگیاش مكرر در شرايطى قرار گرفت كه اميدها از همه جا قطع میشد ولى او يك لحظه تصور شكست را در مخيّلهاش راه نداد، ايمان نيرومندش به موفقيت يك لحظه متزلزل نشد.
رهبرى و مديريت و مشورت
با اينكه فرمانش ميان اصحاب بیدرنگ اجرا میشد و آنها مكرر میگفتند چون به تو ايمان قاطع داريم اگر فرمان دهى كه خود را در دريا غرق كنيم و يا در آتش بيفكنيم میكنيم، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمیكرد؛ در كارهايى كه از طرف خدا دستور نرسيده بود، با اصحاب مشورت میكرد و نظر آنها را محترم میشمرد و از اين راه به آنها شخصيت میداد. در «بدر» مسئله اقدام به جنگ، همچنين تعيين محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسراى جنگى را به شور گذاشت. در «احد» نيز راجع به اين كه شهر مدينه را اردوگاه قرار دهند و يا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در «احزاب» و در «تبوك» نيز با اصحاب به شور پرداخت.
نرمى و مهربانى پيغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهايش براى اصحاب و بيتابیاش براى بخشش گناه امت، همچنين به حساب آوردنش اصحاب و ياران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصيت دادن به آنها، از علل عمده نفوذ عظيم و بینظير او در جمع اصحابش بود. قرآن كريم به اين مطلب اشاره میكند آنجا كه میفرمايد: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ. (آلعمران/ 159). به موجب مهربانیاى كه خدا در دل تو قرار داده تو با ياران خويش نرمش نشان میدهى. اگر تو درشتخو و سختدل میبودى از دورت پراكنده میشدند. پس عفو و بخشايش داشته باش و براى آنها نزد خداوند استغفار كن و با آنها در كارها مشورت كن؛ هرگاه عزمت جزم شد ديگر بر خدا توكل كن و ترديد به خود راه مده.
نظم و انضباط
نظم و انضباط بر كارهايش حكمفرما بود. اوقات خويش را تقسيم میكرد و به اين عمل توصيه مینمود. اصحابش تحت تأثير نفوذ او دقيقاً انضباط را رعايت میكردند. برخى تصميمات را لازم میشمرد آشكار نكند و نمیكرد مبادا كه دشمن از آن آگاه گردد. يارانش تصميماتش را بدون چون و چرا به كار میبستند. مثلًا فرمان میداد كه آماده باشيد فردا حركت كنيم؛ همه به طرفى كه او فرمان میداد همراهش روانه میشدند بدون آنكه از مقصد نهايى آگاه باشند؛ در لحظات آخر آگاه میشدند.
گاه به عدهاى دستور میداد كه به طرفى حركت كنند و نامهاى به فرمانده آنها میداد و میگفت: بعد از چند روز كه به فلان نقطه رسيدى نامه را بازكن و دستور را اجرا كن. آنها چنين میكردند و پيش از رسيدن به آن نقطه نمیدانستند مقصد نهايى كجاست و براى چه مأموريتى میروند، و بدين ترتيب دشمن و جاسوسهاى دشمن را بیخبر میگذاشت و احياناً آنها را غافلگير میكرد.
ظرفيت شنيدن انتقاد و تنفر از مداحى و چاپلوسى
او گاهى با اعتراضات برخى ياران مواجه میشد اما بدون آنكه درشتى كند نظرشان را به آنچه خود تصميم گرفته بود جلب و موافق میكرد. از شنيدن مداحى و چاپلوسى بيزار بود، میگفت: به چهره مداحان و چاپلوسان خاك بپاشيد «بحارالانوار، ج 73/ ص 294».
محكم كارى را دوست داشت؛ مايل بود كارى كه انجام میدهد متقن و محكم باشد، تا آنجا كه وقتى يار مخلصش سعد بن معاذ از دنيا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خويش سنگها و خشتهاى او را جابجا و محكم كرد و آنگاه گفت: من میدانم كه طولى نمیكشد همه اينها خراب میشود، اما خداوند دوست میدارد كه هرگاه بندهاى كارى انجام میدهد آن را محكم و متقن انجام دهد «بحارالانوار، ج 22/ ص 107».
مبارزه با نقاط ضعف
او از نقاط ضعف مردم و جهالتهاى آنان استفاده نمیكرد؛ برعكس، با آن نقاط ضعف مبارزه میكرد و مردم را به جهالتشان واقف میساخت. روزى كه ابراهيم پسر هجده ماههاش از دنيا رفت از قضا آن روز خورشيد گرفت. مردم گفتند: علت اينكه كسوف شد مصيبتى است كه بر پيغمبر خدا وارد شد. او در مقابل اين خيال جاهلانه مردم سكوت نكرد و از اين نقطه ضعف استفاده نكرد، بلكه به منبر رفت و گفت: ايّها النّاس! ماه و خورشيد دو آيت از آيات خدا هستند و براى مردن كسى نمیگيرند.
واجد بودن شرايط رهبرى
شرايط رهبرى از حس تشخيص، قاطعيت، عدم ترديد و دودلى، شهامت، اقدام و بيم نداشتن از عواقب احتمالى، پيشبينى و دورانديشى، ظرفيت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناييهاى آنان و تفويض اختيارات در خور تواناييها، نرمى در مسائل فردى و صلابت در مسائل اصولى، شخصيت دادن به پيروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاى عقلى و عاطفى و عملى آنها، پرهيز از استبداد و از ميل به اطاعت كوركورانه، تواضع و فروتنى، سادگى و درويشى، وقار و متانت، علاقه شديد به سازمان و تشكيلات براى شكل دادن و انتظام دادن به نيروهاى انسانى، همه را در حد كمال داشت؛ میگفت: اگر سه نفر باهم مسافرت میكنيد، يك نفرتان را به عنوان رئيس و فرمانده انتخاب كنيد.
در دستگاه خود در مدينه تشكيلات خاص ترتيب داد، از آن جمله جمعى دبير به وجودآورد و هر دستهاى كار مخصوصى داشتند: برخى كُتّاب وحى بودند و قرآن را مینوشتند، برخى متصدى نامههاى خصوصى بودند، برخى عقود و معاملات مردم را ثبت میكردند، برخى دفاتر صدقات و ماليات را مینوشتند، برخى مسئول عهدنامهها و پيماننامهها بودند. در كتب تواريخ از قبيل تاريخ يعقوبى و التنبيه و الاشراف مسعودى و معجم البلدان بلاذرى و طبقات ابن سعد، همه اينها ضبط شده است.
روش تبليغ
در تبليغ اسلام سهلگير بود نه سختگير؛ بيشتر بر بشارت و اميد تكيه میكرد تا بر ترس و تهديد. به يكى از اصحابش كه براى تبليغ اسلام به يمن فرستاد دستور داد كه: يَسِّرْ وَ لاتُعَسِّرْ، وَ بَشِّرْ وَ لاتُنَفِّر . آسان بگير و سختنگير، نويد بده (ميلها را تحريك كن) و مردم را متنفر نساز!
در كار تبليغ اسلام تحرك داشت. به طائف سفر كرد. در ايام حج در ميان قبايل میگشت و تبليغ میكرد. يك بار على عليه السلام و بار ديگر معاذ بن جبل را به يمن براى تبليغ فرستاد. مصعب بن عمير را پيش از آمدن خودش براى تبليغ مردم مدينه به مدينه فرستاد. گروه فراوانى از يارانش را به حبشه فرستاد. آنها ضمن نجات از آزار مكّيان، اسلام را تبليغ كردند و زمينه اسلام نجاشى پادشاه حبشه و نيمى از مردم حبشه را فراهم كردند. در سال ششم هجرى به سران كشورهاى جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خويش را به آنها اعلام كرد. در حدود صد نامه از او باقى است كه به شخصيتهاى مختلف نوشته است.
تشويق به علم
به علم و سواد تشويق میكرد. كودكان اصحابش را وادار كرد كه سواد بياموزند. برخى از يارانش را فرمان داد زبان سريانى بياموزند. می گفت: دانشجويى بر هر مسلمان فرض و واجب است. و هم فرمود: حكمت را در هركجا و در نزد هركس ولو مشرك يا منافق يافتيد، از او اقتباس كنيد. « بحارالانوار، ج 2/ ص 97 و 99 (با اندكى اختلاف)».
و هم فرمود: علم را جستجو كنيد ولو مستلزم آن باشد كه تا چين سفر كنيد «بحارالانوار، ج 1/ ص 177.». اين تأكيد و تشويقها درباره علم سبب شد كه مسلمين، با همت و سرعت بینظيرى به جستجوى علم در همه جهان پرداختند، آثار علمى را هركجا يافتند به دست آوردند و ترجمه كردند و خود به تحقيق پرداخته و از اين راه علاوه بر اينكه حلقه ارتباطى شدند ميان تمدنهاى قديم يونانى و رومى و ايرانى و مصرى و هندى و غيره و تمدن جديد اروپايى، خود يكى از شكوهمندترين تمدنها و فرهنگهاى تاريخ بشريت را آفريدند كه به نام «تمدن و فرهنگ اسلامى» شناخته شده و میشود. خُلق و خويَش مانند سخنش و مانند دينش جامع و همهجانبه بود. تاريخ هرگز شخصيتى مانند او را ياد ندارد كه در همه ابعاد انسانى در حد كمال و تمام بوده باشد. او به راستى انسان كامل بود.
در پایان باید گفت آنچه ذکر شد تنها گوشهای از فضائل و رفتارهای بینظیر پیامبر بزرگ اسلام بود و بیان فضائل و خصائص بیشماری که ایشان داشت کتابی بیش از آن است که در این نوشتار کوتاه بگنجد. اگر چه امید است با پیروی و عمل به همین مقداری که ذکر شد تا حدودی به این دستور قرآن کریم «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» عمل کرده باشیم.
نوشتن دیدگاه