کد خبر: 41570
منتشر شده در سه شنبه, 24 بهمن 1396 10:03
روزنامه اعتماد نوشت: دكتر عباس محمدياصل، جامعهشناس در رفتارشناسي دلارخريدن مردم و حرارتي كه براي به جان خريدن ريسك اين بازار به خرج ميدهند، ميگويد: عقلانيت و برنامهريزي اقتصادي در جهان امروز نداريم. عقلانيت استفاده از مواهب برنامهريزي را هم نميشناسيم. رفتارها كاملا دلبخواهي و تابع محاسبات...
روزنامه اعتماد نوشت: دكتر عباس محمدياصل، جامعهشناس در رفتارشناسي دلارخريدن مردم و حرارتي كه براي به جان خريدن ريسك اين بازار به خرج ميدهند، ميگويد: عقلانيت و برنامهريزي اقتصادي در جهان امروز نداريم. عقلانيت استفاده از مواهب برنامهريزي را هم نميشناسيم. رفتارها كاملا دلبخواهي و تابع محاسبات فردي، به صورت روزمره انجام ميشود. بحث سوداگري مردم در بازار ارز به امروز و ديروز برنميگردد.
اقتصاد نفتي و رانتي ما سالهاست اين بستر را تقويت كرده است. روزگاري به تاثير از جنگ تحميلي گرفتار عدم ثبات در بازار ارز بوديم و تجربه سال ۱۳۶۷ و شوك بزرگش به بازار را در خاطرههايمان ثبتكرديم. چه كساني كه سكته نكردند و جانشان را بر سر اين سوداگري نگذاشتند. سال ۹۰ و ۹۱ هم در پي تحريمهاي گسترده بازار دلار سوداگري پررونقي رقم زد. حالا اما هرچه دولت از مردم ميخواهد وارد اين بازار پرريسك نشوند، گوش شنوايي نيست.
برخي از مردم كه چندي قبل در موسسههاي مالي و اعتباري سپردهگذاري كرده بودند و متضرر شده بودند ادعا كردند كه اين موسسهها از بانك مركزي مجوز داشته و به همين دليل به كار آنها اعتماد كردهاند. الان و در پي متلاطم شدن بازار ارز و بالارفتن قيمت دلار هرچه دولت و شخص رييسجمهور از مردم خواسته كه درگير خريد و فروش دلار نشوند، اعتماد نكردهاند و همچنان تقاضا در بازار دلار بالاست. بازار دلار ريسك بالايي دارد. سوابقي مانند اتفاقات سال ۱۳۶۷ بعد از پذيرش قطعنامه۵۹۸ از اين جمله است. چرا مردم بايد چنين ريسكي را به جان بخرند؟
اين مساله در كانسپت اقتصاد رانتي معني پيدا ميكند. ما از عقلانيت و برنامهريزي اقتصادي بيبهرهايم. عقلانيت استفاده از مواهب برنامهريزي را هم نميشناسيم. رفتارها كاملا دلبخواهي و تابع محاسبات فردي، به صورت روزمره انجام ميشود. از سويي به واسطه نفت، بازار ايران به بازار جهاني متصل شده است و از سوي ديگر به واسطه بازار ارز و طلا و گردش نقدينگي بينالمللي حاصل از آن به بازار ايران پمپاژ ميشود. در وضعيتي كه دولت نميتواند در فراز و نشيب اقتصادي درآمدزايي كند با جابهجاكردن منابع مالي در داخل تحركاتي ميكند و در اين اوضاع ملت هستند كه ميماند به اين شرايط متكي باشند و ارزش پسانداز و پولهايشان با تحركاتي حفظ كنند. مردم در اين بين تلاشهايشان را به عنوان ارزش كار ملي يا مايملك ملي تلقي كنند و در قالب پساندازها به تحرك بيندازند. اما هيچكس نميتواند اهداف بلندمدت را دنبال كند. اينجاست كه با معضلي چندجانبه مواجه ميشويم. مردم از يك سو براي حفظ ارزش پول شان در قالب حسابهاي سپرده بلندمدت سرمايهگذاري ميكنند يا وارد بازار ارز و طلا ميشوند.
در همين شرايط چشماندازهايي كه مسوولان ميدهند چندان دلگرمكننده نيست بنابراين مردم با عدم عقلانيت سيستم اقتصاد سياسي مواجهند كه نگاه كوتاهمدت دارد. ما نميتوانيم مطابق قواعد اقتصادي در جهان پيش عمل نكنيم اما در مقابل انتظار داشته باشيم از مواهب اقتصاد جهاني بهره ببريم. در اين شرايط معضلات و پارادوكسهايي پديد ميآيد و همين معضلات ميتواند در مجموع به كل جريان سرمايهگذاري آسيب بزند و مهمتر از همه سرمايههاي اجتماعي مانند «اعتماد» را تخريب كند. همين وضعيت ميتواند به آنجا منجر شود كه مردم دچار توهم، خودكمبيني، سياهبيني نسبت به آينده شوند و عملا برنامهريزي، پس انداز بلندمدت و هر تلاش معناداري را تعطيل ميكنند.
گفته ميشود پررونق شدن بازار دلالي در خريد و فروش ارز نتيجه اين است كه مردم هيچ برنامه و چشماندازي براي سرمايههاي خرد در اختيار ندارند. كساني كه پول اندكي پسانداز كردهاند نميدانند با آن، چه كار كنند و بهترين راه را سوداگري در عرصه بازار دلار ميبينند.
كاملا درست است؛ سرمايه خرد با بازار توليد ارتباط ندارد. زيرا مجاري ارتباطي آدمها با مراجع كلاننگر و چشماندازي كه از آينده ترسيم ميكنند؛ تنگ يا مفقود شده است. سرمايه و پولهاي خرد صرف خريد اتومبيل ميشود. خودم شاهد بودهام در چندماه اخير افرادي بدون آنكه خودرويي را ببينند و تجربهاش كرده باشند براي خريد آن ثبتنام كردهاند و از اين محل سود بردهاند. در چنين شرايطي اقشار پاييندست جامعه كه دسترسي كمتري به اطلاعات توليد دارند و در بازي توليد، توزيع و مصرف فقط نقش فردي مصرفكننده دارند، متحمل بيشترين فشار ميشوند. مشكل وقتي بيشتر نمود پيدا ميكند كه دولت نقش كارگزاري خود را براي اقشار پايين هرم جامعه انجام نميدهد. در نتيجه شاهد هجوم بردن آنان به نقاط دم دست نظير طلا، ارز و مسكن هستيم. سودي هم كه ميبرند براي خود آنها اثري ندارد. ارزش اين فعاليت اقتصادي هم بسته به اينكه چه تحولي در كشور حادث شود دستخوش تغيير است و همين افراد اگر در زندگيشان قدمي به سوي جلو برندارند بايد مراقب باشند كه در چرخه بازارها له نشوند.
از منظر منطق جامعه شناختي چرا با وجود سوابقي كه از افت و خيز قيمت دلار در مقاطع مختلف داشتهايم باز هم شاهديم كه مردم همين مسير را مطمئن ميدانند؟
اين وضعيت به سطح آموزشهاي فرهنگي به ويژه در عصر جهاني شدن مربوط است. ما چقدر به جامعه آموزشهاي مرتبط به بازي در جهانيسازي را دادهايم؟ در جهانيشدن با يك عدم قطعيت مواجهيم كه بايد از آن به عنوان انعطاف در خطوط توليد، جابهجايي سرمايه و مهاجرت سرمايه انساني تعبير كنيم. در جامعه ما براي آدمهاي خلاق اين تربيت مفقود است. شيوههاي مشاركت مالي و اقتصادي مفقود است. همين حلقههاي مفقوده منجر به رفتارهاي كوركورانه و بروز آسيب اجتماعي ميشود. مشخصترين دليل اين است كه حسابمان را با فرآيند جهاني شدن روشن نكردهايم. البته فرآيند جهانيشدن آن را به ما تحميل ميكند ولي ما به كنشگرانمان آموزش نداديم و به همين دليل نگراني از عدم ارايه اين آموزشها باقي است. ما ميخواهيم مستقل از فرآيند جهاني شدن عمل كنيم ولي نسبت به آمادهسازي مردم و متغيرهايي كه در اين فرآيند موثر هستند، چيزي نميگوييم. بايد براي آمادهسازي مردم براي مواجهه با متغيرهاي فرآيند جهاني شدن و اقدامات مرتبط با آن اقدام كنيم. اگر چنين نكنيم حركت كورمال كورمال ما ادامه مييابد.
از طرف ديگر به نظر ميرسد خردهفرهنگي در جامعه رايج شده كه همه ميخواهند خيلي زود و بدون كار كردن صاحب مال و جايگاه شوند. به اصطلاح خودمان يك شبه پولدار شوند.
بله؛ كاملا درست است. ما دچار اقتصاد رانتي هستيم و نفت قسمت اعظم درآمدهاي جامعه ما را تامين ميكند. بنابراين دلالي حاكم شده است. اصلا كسي به كار به معناي توليد نميپردازد. كار كردن به برنامهريزي بلندمدت نياز دارد و اين در سيستم دلالي جواب نميدهد. ميتوانم به شما به صراحت بگويم الان دو نسل از جامعه ما كار را فراموش كردهاند. آنها عملا از مواهب فضاي رانتي استفاده كرده و با خريد و فروش زمين و ميراث گذشتگان و آيندگان كسب درآمد ميكنند. آنچه باقي ميماند بيكاري پنهاني است كه كل جامعه را فرا گرفته است. در كشاورزي و زراعتي هم كه كمي به كار ميپردازد منطق كلي را نميپذيريم آنجا نيز رانت زمين و آب هست. صنايع مونتاژ هم كه تعريفي ندارد. در اين شرايط «كار» از ارزش ميافتد چونان كه جوانان ميگويند كار مال تراكتور است و چشماندازي كه از اين ديدگاه براي خود ترسيم ميكند اين است كه فردا طوري درو كنيم كه سود ببريم.
همانطور كه گفتم عقلانيت حاكم نيست. ارتباط بين زندگي و توليد از بين رفته است. مواهب طبيعي به دست دولتها بوده و از اين دولت به دست دولت ديگر افتاده است و براي ارزش دادن به كار تلاشي رخ نداده است. جامعه ما به عبارتي اصلا با مفهوم كار و الزامات و شيوههاي آن آشنايي ندارد. در نتيجه فعاليت ما تجارت پول است و مردم نيز عادت ميكنند و اصلا فكر ميكنيم راه ديگري وجود ندارد. نتيجه هم استمرار تورم، ركود و آثار منفي اقتصادي رانتي است. وقتي كار به محاق ميرود آنچه ميماند تجارت پول است. اين وضعيت نيز برخي را به اوج و برخي ديگر را به سرنگوني ميكشاند .
آيا با تقسيم كار ميتوان وظايفي براي مردم و دولت در نظرگرفت تا حرمت كار دوباره احيا شود و براي كار ارزشگذاري شود؟
اگر كسي فرمول اين كار را ميدانست كه بايد جوايز جهاني را به او ميداديم. از هر طرف كه ميرويم با كلاف سردرگمي را مواجه هستيم. سيستمي لازم داريم كه همزمان به محدود كردن ورود منابع نفتي به جريان توليد، فرهنگسازي كار توليدي نزد مردم، برنامهريزيهاي بلندمدت براي اثربخشي اين موارد بپردازد. شايد جالب باشد بدانيد از منظر مقايسه تاريخي ما تجربه «لوتر» و «كالوين» را داريم كه با دينپيرايي به اعتلاي قلمرو كار پرداختند و از دل آن سرمايهرا قوت بخشيدند. به نظرم اگر ما نيز بخواهيم موفق شويم بايد اين كار و شيوه «لوتر» و «كالوين» را به عنوان موتور محرك به تحريك جامعه مشغول كنيم. نقش دين ياران و روحانيان در اين كار بسيار اهميت دارد زيرا آنها ميتوانند ارزشهاي الهي را به كار معطوف كنند. كار كردن بسيار مغفول مانده است بايد كار را شاخص تقوا معرفي كنيم. از آنجا كه جامعه علايق مذهبي دارد اين كار ميتواند موثر واقع شود.
به هر حال بدون مشاركت مردم نميتوانيم موفق شويم. به خود مردم چه راهكاري ميتوانيم ارايه كنيم؟
مردم تكتك نميتوانند، زيرا نه چشماندازي از جهان دارند و نه اشرافي به اقتصاد جهاني و در چنين شرايطي به نظر ميرسد بيشتر سردرگم ميمانند. بهترين كار به نظرم اين است كه بايد نهادهاي مدني را به عنوان واسط بين دولت و مردم فعال كنيم و آنها چشماندازهاي كلان را به زبان منافع مردم ترجمه كنند و مشاركت داوطلبانه را تحقق ببخشند.
نوشتن دیدگاه