سال 95 هم مانند سال های قبل مراکز پلیس و دادسراها و محاکم با پرونده های کودک آزاری خردسالان بی پناهی رو به رو بودند که دل هر انسانی را به درد می آورد. پرونده های تلخ و دلخراشی که قربانیان شان دختران و پسرهای کوچک و بی دفاعی بودند که آماج نامهربانی پدر و مادر، یا مادر و پدرخوانده شان قرار گرفتند. آنها که به جای دستان مهربان نوازشگر روی سرهایشان، سیخ داغ، آتش سیگار و مشت و لگدهای هولناک را حس کردند.  رهایی دخترک از شکنجه گاه خانوادگی  پرونده ستایش کوچولو یکی از تلخ ترین حوادثی بود که سال گذشته مطرح شد و تحت رسیدگی قرار گرفت. دخترک چشم هایش را بسته بود. گویی نمی خواست چیزی جز سیاهی بببند. حق هم داشت چرا که دنیایش حسابی تیره و تار بود. قلب کوچکش مثل گنجشک می تپید. در جست و جوی پناهگاهی امن بود. اما...    می ترسید و اشک می ریخت. پدر و مادر همیشه اصلی ترین تکیه گاه های هر فرزندی به شمار می روند. اما افسوس که برای ستایش کوچولو این دو واژه کابوس روزها و شب هایش شده بودند. دست های کوچک و بدن نحیفش پر از زخم هایی بود که با سیخ داغ و سیگار سوزانده شده بودند. نامهربانی ها قلب کوچکش را به درد آورده بود. تنها اشک می ریخت و ضجه می زد. دست و پای کوچکش با ضربه های مادر نامهربان و مشت و لگدهای ناپدری معتادش شکسته بود او تنها سه سال دارد اما به اندازه یک عمر طولانی عذاب کشیده بود.  عصر شنبه اول آبان بود که فردی ناشناس به داد دردهای پنهان این کودک رسید و طی تماس با اورژانس اجتماعی رفسنجان پرده از شکنجه های ستایش برداشت؛ بلافاصله هم ماموران به محل اعزام شدند و با کنار زدن پتویی که ستایش بی پناه لرزان و هراسناک زیر آن قرار داشت آثار زخم بر سر و صورت و بدنش را دیده و او را به بیمارستان علی ابن ابیطالب (ع) انتقال دادند.  در بررسی ها مشخص شد ساق پای چپ دخترک نگون بخت شکسته بود. آثار شکستگی قدیمی هم روی ساعد دست راستش به چشم می خورد. علاوه بر کبودی چشم چپ، آثار سوختی روی پشت، سینه و شکم وی دیده می شد به همین خاطر وی تحت مراقبت های ویژه پزشکان قرارگرفت.  بررسی ها نشان داد این فرشته معصوم هر روز از سوی مادر و ناپدری معتادش شکنجه می شد.  سرانجام نیز آنها شناسایی و دستگیر شدند و در انتظار زمان محاکمه هستند. اما ستایش نیز به بهزیستی سپرده شد تا شاید بخشی از رنج هایش در آنجا التیام یابد.  شکنجه های وحشیانه «آتوسا»  یکی دیگر از قربانیان کودک آزاری های فجیع، دخترک یکساله ای به نام آتوسا بود که به جای دست های نوازشگر مادرش، با ته مانده آتش سیگار او بارها سوخته بود.  «آتوسا» حاصل ازدواج پدر و مادری معتاد بود. پدری 40 ساله و مادری 38 ساله که ساکن شهرستان نیشابور بودند و تجربه مصرف انواع مواد مخدر را داشتند.    هر بار که مواد مخدر به دست والدین کودک بینوا نمی رسید و پولی در بساط شان نداشتند تا مواد بخرند، این دخترک یکساله باید تاوان عصبانیت های والدینش را پس می داد. زن و شوهر برای ساکت کردن کودک، بدنش را با سیم کبود می کردند و دست آخر نیز با ته سیگارهایشان بدن نحیف او را می سوزاندند. دخترک پس از رهایی از اسارتگاه خانوادگی، تحت مراقبت بهزیستی قرار گرفت و والدینش هم در انتظار محاکمه به سر می برند.  دختر 10 ساله قربانی شکنجه نامادری  اواخر خردادسال گذشته بود زن و مرد پریشان حالی، معصومه 10 ساله را که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد به بیمارستان تهران پارس رساندند. در بررسی های مقدماتی پزشکان مشخص شد دخترک به دلیل مشکلات تغذیه ای به شدت سوءتغذیه دارد و آثار زخم، جراحت و شکستگی های متعدد نیز در بدنش به چشم می خورد. سطح هشیاری اش در وضعیت اضطراری قرار داشت. آثار متعدد سوختگی با سیگار در بدن معصومه کوچولو  دیده می شد. روی قفسه سینه اش هم آثار سوختگی و کبودی های قدیمی وجود داشت.  آثای شکستگی های قدیمی که به مرور زمان و بدون هیچ درمانی جوش خورده بود، همه حکایت از آن داشت که دخترک به شدت تحت شکنجه قرار گرفته است. خونریزی مغزی اش باعث شد که خیلی سریع به بخش مراقبت های ویژه منتقل شود.  همزمان با شروع درمان دخترک، ماجرا به پلیس هم اعلام شد. معصومه چندین روز تحت درمان قرار گرفت تا اینکه بهبودی نسبی به دست آورد و به محض زبان گشودن پرده از شکنجه های نامادری اش برداشت. یکی از نزدیکان دخترنگون بخت نیز به ماموران گفت: پدر و مادر معصومه سال 82 با یکدیگر ازدواج کردند اما تنها 5 سال پس از تولد دخترک، والدینش جدا شدند. در این میان پدر معصومه با زنی مطلقه که داری 2 فرزند بزرگ بود ازدواج کرد. همان موقع هم بدرفتاری های نامادری با معصومه کوچولو آغاز شد. این در حالی بود که مادر معصومه اجازه دیدن او را نداشت و هر چند سال یک بار می توانست مخفیانه او را ببیند. اما هرگز نمی دانست دخترش در چه شرایط سختی نزدگی می کند.  مادر دلشکسته زمانی از اوضاع وخیم دخترش باخبر شد که او در کما بود.  پرونده شکایت از نامادری معصومه در دادسرای ناحیه 4 تهران مطرح شد. از طرفی پدر معصومه نیز از همسر دومش به دلیل آزا و شکنجه دخترش شکایت کرد. اما چند روز بعد همسرش مهریه اش را به اجرا گذاشت و پدر معصومه را به زندان انداخت. هر چند معصومه با تلاش تیم درمانی به هوش آمد اما مادرش همچنان در انتظار محاکمه عاملان شکنجه فرزندش هستند.  مرگ دلخراش محمدامین  «محمدامین» پسرک 9 ساله ای بود که سال گذشته در مشهد مورد کودک آزاری بی رحمانه قرار گرفته بود. او که دچار مرگ مغزی شده بود به بیمارستان انتقال یافت اما متاسفانه به خاطر شدت صدمات وارده جان باخت.    آثار کودک آزاری های بی رحمانه ای که روی بدن «محمدامین» نقش بسته بود همه اعضای تیم درمانی، بازپرس و ماموران را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. در ادامه نیز مشخص شد او نیز قربانی طلاق شده است.  ناپدری 34 ساله  این کودک که وی را به مرکز درمانی رسانده بود در بازجویی ها به قاضی ویژه قتل عمد گفته بود: وقتی از همسرم جدا شدم دختر خردسالی داشتم که با مادرم زندگی می کند. پس از آن با زن دیگری که پسر 9 ساله ای داشت ازدواج کردم. اما از وقتی بیکار شدم همسرم با ماشین مسافرکشی می  کرد تا امور زندگی را بگذرانیم. در این میان «محمدامین» پسر 9 ساله همسرم که به بیماری آسم مبتلا بود دچار سرماخوردگی شد که او را نزد پزشک بریدم و طی چند روز آمپول هایش را تزریق کردیم اما وقتی آخرین آمپول را به او تزریق کردیم و به منزل بازگشتیم در حال تعویض لباس، ناگهان صدای افتادن چیزی توجهم را جلب کرد.  وقتی به عقب برگشتم دیدم که «محمدامین» بیهوش روی زمین افتاده است. در این هنگام با اورژانس تماس گرفتیم و او را که به حالت کما رفته بود به بیمارستان ثامن رساندیم اما پزشکان با مشاهده وضعیت وخیم «محمدامین» او را به بیمارستان اعزام کردند اما او روی تخت بیمارستان جان سپرد.  ناپدری پسر کوچولو در پاسخ به سوال بازپرس درباره آثار سوختگی و کبودی وحشتناک روی بدن پسرک گفت: او بچه بیش فعالی بود که «خودآزاری» می کرد. گاهی با فندک خودش را می سوزاند! چند روز قبل هم زمانی که از مدرسه به منزل باز می گشت داخل جوی آب افتاده بود!  او در پاسخ به این سوال که «چرا آثار کبودی و سوختگی را به پزشک معالج نشان ندادی؟» گفت: «من این آثار را ندیده بودم!!»  مادر پسرک بی گناه نیز گفت: همسر اولم مردی معتاد بود که از او جدا شدم و پس از آن با این مرد (ناپدری) ازدواج کردم. اما تنها از 2 روز قبل متوجه آثار سوختگی و کبودی روی بدن پسرم شدم! با این حال آنها تا زمان رفع ابهام های موجود در پرونده راهی زندان شدند.