کد خبر: 27285
منتشر شده در پنج شنبه, 09 آذر 1396 14:54
سلامت نیوز-*عادله عسکری: به گزارش سلامت نیوز، فرهختگان نوشت: این ابیات را که همه در نکوهش زنان است، برخی از مدعیان دفاع از حقوق زنان به زنستیزی فردوسی نسبت میدهند. حال آنکه طی تحقیقات انجامشده در هیچیک از نسخ قدیمی ابیاتی از این دست را شاهد نیستیم. جامعنگری و رویکرد انسانشناسانه فردوسی چنین...
سلامت نیوز-*عادله عسکری: به گزارش سلامت نیوز، فرهختگان نوشت: این ابیات را که همه در نکوهش زنان است، برخی از مدعیان دفاع از حقوق زنان به زنستیزی فردوسی نسبت میدهند. حال آنکه طی تحقیقات انجامشده در هیچیک از نسخ قدیمی ابیاتی از این دست را شاهد نیستیم. جامعنگری و رویکرد انسانشناسانه فردوسی چنین تحقیری را بر زنان روا نمیدارد. بهعنوان شاهد میتوان از اشعار زیر فرایاد آورد که به زیباترین شکل برابری در عین عدالت را در واژگان خود تصویر میکند:
چو فرزند را باشد آیین و فرگرامی به دل بر چه ماده چه نر
در واقع در گزینش واژگان زن و مرد بهعنوان یک انسان دیده میشوند. یا در بیتی دیگر میگوید:
زپاکی و از پارسایی زنکه هم غمگسار است و هم رای زن
پس پرسشی که مطرح میشود این است که چرا ابیاتی در خشونت علیه زنان تضعیف و تحقیر منزلت زن به بهانه دفاع از مقام شامخ زن به ادبیات ما زنجیر میشود؟ و سپس گریبانها در نکوهش این ابیات دریده میشود. این چه سیاست منحوسی است که حتی در رابطه با مولانا امروزه در بسیاری از محافل فمینیستنما بی هیچ اندیشهای، تکیه بر این عقیده میشود که او مردان را برتر از زنان میدانسته و زن را شایسته عشقورزی و رسیدن به مقام کمال انسانی نمیدانسته است.
در حالی که در اشعار مولانا زن نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است. هرچند در مفاهیم نکوهیده نیز به صفاتی زنانه استناد شده است چراکه زن در نماد جسم و نفس و دنیا و حرص آورده شده اما آنچه غالب است عدم مرزبندی در رسیدن به کمال و یک نوع برابری در زاویه دید است. چنانکه انسان به مفهوم ازلی و ابدی انسان جدا از زنانگی و مردانگی تعریف میشود.
ای تو پناه همه روز محنباز سپردم به تو من خویشتنقلزم مهری که کناریش نیستقطره آن، الفت مرد است و زن
در اینجا مولانا دستیابی به کمال را حق طبیعی زن و مرد میداند و هیچیک را محروم نمیکند و از هیچیک بهعنوان پلهای برای صعود دیگری نام نمیبرد. زن نیز چون مرد همانقدر عاشق است که معشوق و بالقوه توان دستیابی به عشق ازلی را دارد.
ای رهیده جان تو از ما و منای لطیفهی روح اندر مرد و زنمرد و زن چون یک شود آن یک توییچون که یکها محو شد آنک تویی
پس چنانکه پیش از این گمان رفت، میتوان استنباط کرد که در ایدئولوژی مولانا نیز زن و مرد در رسیدن به کمال برابر هستند و در کلام مولوی اشارهای به جنس دوم بودن، از آدم آفریده شدن و منشأ گناه بودن درباره زنان مطرح نشده است. این مدعیان دفاع از حقوق زنان پای را فراتر از اینها برده و بر خواجه شیراز نیز رحم نکردهاند، چنانکه میگویند حافظ از نظر لغوی چنان زن را کمترین انگاشته که یکبار نام زن و هشت بار نام مرد در اشعار او مطرح شده است. حال آنکه حافظ که حافظه مردم ایران است، این نیکنهاد شیرازی، به زیبایی به شوخطبعی درباره مقام زن سروده است، بیآنکه تحقیر یا خشونتی را به زنان روا دارد. درباره نقش زن در آثار حافظ به کرات سخن رفته است بهطوری که به روابطی میان تعداد تکرار واژههای زن و مرد در اشعار خواجه پرداخته شده است اما آنچه در این مجال قصد آن دارم، تاکید بر این نکته است که کمیت در برابر کیفیت نقش چندانی را در برتر دانستن مرد به زن در آثار حافظ ندارد. واژه زن در شعر حافظ یک مرتبه و آن هم بعد از واژه مرد و در قافیه مطرح شده است:
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
اما اهمیت در مضمون بیت است. در اینجا نیز ما، تساوی مرد و زن را در رسیدن به حیرت و کمال لایزال میبینیم و اینکه نام مرد هشتمرتبه در ابیات مختلف مطرح شده بیشتر بیانگر نگاه به واژه مرد به نمایندگی از واژه انسان بود و هیچ کاربرد جنسیتی برای آن قابل تبیین نیست. جالب آنکه واژه حوا نیز یک مرتبه در اشعار مطرح شده و آن هم پس از آدم، حال آنکه از آدم بهعنوان بشر بسیار در ابیات سخن رفته است:
از دل تنگ گنهکار برآرم فریادکاش اندر گنه آدم و حوا فکنم
همانطور که عیان است، حافظ حوا را همردیف آدم در گناهکاری میداند و آدم را فریفته حوا معرفی نمیکند. هرچند در اشعار حافظ از نام زنانی چون زهره، سلمی، شیرین، لیلی، گلچهره و... استفاده شده و اغلب زنان نقش معشوقه را داشتهاند اما در بسیاری از ابیات نیز از کلمات عروس، عجوزه و مخدره به کنایه از جهان، روزگار، بیوفایی، فتنهانگیزی و... استفاده کرده است. البته گفتنی است که در نوع نگاه حافظ حداکثر فاصله، جهت جنسیتزدایی از واژگان، رعایت شده اما آنچه اینک بعد از نگاهی اجمالی به مقام زن در سه اسطوره ادبیات ایرانزمین بر ما آشکار میشود، نگاه مدعیان دفاع از حقوق زنان است.
آنان که با واژگان اغلب سخیف آگاهانه یا ناآگاهانه به بهانه دفاع از حقوق پایمال شده این مظلومه همیشه تاریخ دست به سیاهنمایی و تحقیری ریشخندآمیز از تاریخ ادبیات دارند. آنان که با جهل و سطحینگری در نگاه به هویت انسانی با مرزبندی جنسیتی و تزریق تفکر نرینه و مادینه سعی در فاصلهاندازی میان بعد انسانی این دو جنسیت دارند. تا آنجا که علیرغم رشد فرهنگی، پیشرفت تمدن، افزایش آزادی و آگاهی زنان از حقوق خود طی سالهای اخیر و عزیمت به سمت دهکده جهانی شاهد هستیم که مبارزه برای احقاق حقوق زنان بیشتر شعاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و اقتصادی عدهای سودجو است. بهطوری که حتی در مکالمات روزمره ما اغلب واژههای نماد زنانگی دشنام معنی میشود و آنچه در ادبیات نامکتوب ما بهعنوان زنانگی مطرح است واژهای هممعنای طبلی توخالی است. شاید بتوان اذعان داشت ما مردمی هستیم که طی سالها خشونت جنسیتی را جدای از مفهوم زنانه و مردانه آن از اندرونیهای خود به بهانه دفاع از حقوق زنان به بیرون از پستوهایمان آوردهایم و با انکار خشونتی علیه زنان و مردان و به نام مبارزه با خشونت و به کام افزایش خشونتطلبی فیگور انسان روشنفکر مدافع آزادی بیان را به خود گرفتهایم. حال آنکه نفوذ این خشونت سهمگین آنچنان است که در جهان جنسیتزده کنونی نهتنها زنان، بلکه مردان نیز قربانیان این خشونت خاموش هستند.
*دستیار روانپزشک
نوشتن دیدگاه