کد خبر: 3582
منتشر شده در یکشنبه, 16 آبان 1395 19:50
خود ترسانی و لذت از مواجهه با موقعیت های ایمن اما وحشت آور مخصوص عصر مدرن نیست. جایی از قول «مارگی کر» جامعه شناس و متخصص در حامعه شناسی ترس در دانشگاه رابرت مورس در پیتسبورگ پنسیلوانیا آمده است که تلاش انسان برای ترساندن خودش سال هاست که به بهانه جمع شدن افراد دور هم و تجربه کردن احساس تعلق به...
خود ترسانی و لذت از مواجهه با موقعیت های ایمن اما وحشت آور مخصوص عصر مدرن نیست. جایی از قول «مارگی کر» جامعه شناس و متخصص در حامعه شناسی ترس در دانشگاه رابرت مورس در پیتسبورگ پنسیلوانیا آمده است که تلاش انسان برای ترساندن خودش سال هاست که به بهانه جمع شدن افراد دور هم و تجربه کردن احساس تعلق به یکدیگر تبدیل شده و این امری است که همیشه به آنها احساس قدرت داده است. پر بیراه هم نیست. همان طور که ما ایرانی ها در داستان های هزار و یک شب از عناصر متافیزیکی مثل دیو، جن و ارواح خبیث برای افزودن به جذابیت های داستان استفاده می کردیم، مردم آنسوی آب ها هم داستان های ترسناک خاص خودشان را داشتند و دیر زمانی است در جشن های هالووین که بزرگداشتی برای ارواح است یکدیگر را می ترسانند. هر فرهنگی هیولای قهرمان خودش را دارد. چوپاکابرا در آمریکای شمالی، یوکای در ژاپن، آلپز در آلمان و آل در ایران همه و همه موجوداتی هستند که قوانین طبیعت را به تمسخر می گیرند و دقیقا به همین دلیل ترسناک اند. اما به اعتقاد نظریه پردازان ترس، خود ترسانی در میان انسان ها فقط در قرون اخیر جنبه سرگرمی پیدا کرده و پیش از این کارکردهایی مثل آماده کردن کودکان برای زندگی پر مخاطره و اتحاد میان اعضای جامعه داشته است.
مروری بر تاریخچه «ترن هوایی» شاهدی بر این مدعاست. این وسیله ترسناک که یکی از قدیمی ترین اختراعات بشر در راستای ایجاد لذت از ترس بوده، ایده اصلی خود را از سورتمه سواری در ارتفاعات روسیه در قرن هفدهم گرفته است. اما چه چیزی باعث شده که امروزه میان نوع بشر نوادگانی پیدا شده اند که تماشای بریده شدن اجزای بدن همنوعانشان روی پرده سینما و پریدن از ارتفاع 45 متری را لذت بخش ترین تجربه زندگیشان می دانند؟ در این گزارش قصد داریم این موضوع را بررسی کنیم.
همه ما از مرگ می ترسیم و شاید بتوان گفت بیشترمان از ارتفاع هراس داریم اما اگر بدانیم که می توانیم در امن ترین وضعیت ممکن از طبقه دهم یک ساختمان بپریم و مطمئن باشیم پخش زمین نخواهیم شد، حتما وسوسه می شویم حداقل یک بار آن را تجربه کنیم. اما ترس چیست و چرا از غلبه بر آن تا این حد لذت می بریم؟
هر زمان كه ترس سراغ انسان می آید هسته آمیگدال (Amygdala) یا بادامه مغز، كه عبارت است از مجموعه ای از نورون های بادامی شكل در میانه لوب های گیجگاهی، پاسخ «بجنگ یا فرار كن» را تولید می كند. این واكنش، باعث عرق كردن دست ها و گشاد شدن چشم ها می شود و دستور ترشح دوپامین و آدرنالین را در بدن صادر می كند. «آدرنالین» كه نام آن را در تمام بحث های مربوط به هیجان و وحشت می بینیم، هورمونی است كه علاوه بر اضطراب، ترس و هیجان، رد پایش را می توان در ده ها واكنش مغزی دیگر هم پیدا كرد. اما این هورمون به طور خاص در مورد ترس و هیجان، تپش قلب می آورد، تنفس را تند و رگ ها را گشاد تر می كند تا خون بیشتری بتواند از آن ها عبور كند. این همان واكنش های است كه انسان را برای فرار یا مبارزه آماده می كند. دكتر علیرضا شیری، پزشك و روانشناس در گفت و گو با «دانشمند» درباره نقش آدرنالین در ترس و انواع دیگری از احساسات می گوید: «حتی در افسردگی هم می توان ردپای اپی نفرین یا آدرنالین را دید. به همین دلیل است كه میزان اضطرابی كه فرد از شنیدن یك خبر خوش مثل ارتقای شغلی یا گرفتن پاسخ مثبت از شخصی كه دوستش دارد، در بدنش احساس می كند با زمانی كه خبر بدی می شنود یكسان است و تنها چیزی كه باعث می شود یكی از آن ها خوشایند و دیگری ناراحت كننده باشد، ادراك مغزی است كه در كورتكس رخ می دهد. پس این موضوع كه كورتكس مغز سورتونین و آدرنالین ترشح شده در بدن را با عنوان ترس تفسیر می كند امر پیچیده ای است كه تاكنون چندان شفاف نشده است.»
دكتر شیری در ادامه توضیح می دهد: «ترس، واكنشی مغزی نسبت به احساسی بیرونی است. قبل از هر چیز باید این نكته را بدانیم كه هیچ اتفاقی درون مغز رخ نمی دهد مگر به واسطه انتقال دهنده های عصبی. در واقع هر واكنشی كه انسان به محیط اطراف نشان می دهد و از آن جمله ترس نتیجه ترشح یكی از انتقال دهنده های عصبی در بدن است. ظاهرا اینگونه به نظر می رسد كه مغز با تعداد محدودی از انتقال دهنده های عصبی كلیه كارهای خود را انجام می دهد. آنچه باعث می شود واكنش بدن متفاوت باشد دور هر انتقال دهنده و گیرنده هایی است كه در هر واكنش درگیر می شوند.»
می فهمم پس لذت می برم
آمیگدال پای ثابت دیگر بحث های عصب شناسان درباره ترس و لذت است. دكتر علیرضا شیری در این باره می گوید: «هسته آمیگدال از همه احساساتی كه ممكن است انسان در طول زندگی اش به آن ها نیازمند باشد یك كپی در خود نگهداری می كند. هر زمان كه مغز با تجربه ای مواجه می شود آن را با یكی از این كپی ها تطبیق می دهد و بر این اساس تعیین می كند چه انتقال دهنده عصبی در بدن ترشح شود.»
در برخی موارد این اتفاق ناآگاهانه رخ می دهد و حتی ممكن است بادامه در انتخاب واكنش مناسب اشتباه كند. درست مثل دزدگیر خودرو در همه موارد آژیر می كشد. به همین دلیل آمیگدال در بسیاری موارد آژیر می كشد، اما ما لزوما احساس نمی كنیم ترسیده ایم، بلكه ممكن است بیش از اندازه لذت ببریم.
علاوه بر این نكات باید بدانیم آمیگدال فقط مسئول تعیین واكنش بدن است و این واكنش نسبت به ترس های واقعی و غیر واقعی یكسان است. محققان دانشگاه فردریش شیلر در آلمان، سال 1389/2010 با كمك FMRI (تصویر سازی تشدید مغناطیسی كاركردی) فعالیت مغز 40 نفر را كه در حال تماشای فیلم هایی مثل «درخشش»، «بیگانگان»، «سكوت بره ها» و «دیگران» بودند رصد كردند تا بینند دلیل لذت بردن از فیلم های ژانر وحشت چیست. آن ها به این نتیجه رسیدند كه بادامه بیشتر درگیر ترس های ناگهانی و غیر منتظره است نه ترس هایی كه آگاهانه به سمتشان می رویم.
در مغز افرادی كه با حرص و ولع مشغول تماشای فیلم هایی انتخاب شده بودند، كورتكس بینایی (Visual Cortex) كه مسئول پردازش اطلاعات بصری است، كورتكس جزیره ای (Insular Cortex) مسئول خود آگاهی و تالاموس (Thalamus) مسئول برقراری ارتباط میان نیم كره های مغز و قشر جلو مغزی خلفی میانی (Dorsalmedial Prefrontal Cortex) كه مسئول برنامه ریزی، اخطار و حل مشكلات است فعال تر شد. چرا همه به یك اندازه از ترسیدن لذت نمی برند؟
نكته دیگری كه در پژوهش مربوط به دانشگاه فردریش شیلر كشف شد، رفتار افرادی بود كه از نظر شخصیتی هیجان خواه (Sensation Seekers) هستند. در مغز چنین افرادی خبرهایی است كه شاید در مغز دیگران به ندرت رخ دهد. وقتی مغز هیجان خواهان با فیلم های ترسناك مواجه می شود، كورتكس بینایی را بیش از پیش فعال می كند و از طرفی تالاموس و كورتكس جزیره ای را هم به شور و خروش وا می دارد. این اتفاق در مغز افرادی كه علاقه كمتری به هیجان دارند بر عكس است. پیش از این گروه آلمانی، مارك زاكرمن نیز با پژوهشی كه سال 1365/1986 درباره علایق افراد هیجان خواه به تماشای فیلم های ترسناك انجام داد به این نتیجه رسید كه چنین افرادی به خصوص اگر مرد باشند، به هر محركی كه به تحریك سیستم كاته كولامین مركزی منجر شود علاقه نشان می دهند. كاته كولامین اسم عام تری برای انتقال دهنده های عصبی ای همچون اپی نفرین (آدرنالین)، نور آدرنالین و دوپامین است.
هیچكاك: مردم زمانی كه احساس امنیت می كنند دوست دارند بترسند
علاوه بر بررسی هایی كه سازو كارای مغزی ترس و لذت را بررسی كرده اند، گروهی دیگر از روانشناسان به این مسئله پرداخته اند كه چه دلایل بیرونی ای به لذت بخش بودن ترس منجر می شوند. هیچ یك از ما نمی توانیم منكر شویم كه احساس امنیت را دوست داریم. بر همین اساس، برخی نظریه های هیجان محور معتقدند تماشای فیلم ترسناك مثل سوار شدن ترن هوایی در شهر بازی است؛ هر دوی این ها شما را به سفری می برند كه هم ترسناك است و هم ایمن. این مسئله بیشتر در مورد نوجوانان صدق می كند كه با كمك فیلم های ژانر وحشت می توانند قهرمانانه با ترس های خود رو به رو شوند و حتی گاهی این شجاعت انتزاعی و خیالی را به دیگران گوشزد كنند كه جزو افرادی هستند كه از هیچ چیز نمی ترسند. همه ما آگاهیم از اینكه آنچه روی پرده سینما می بینیم واقعی نیست. یكی از پژوهش های معروفی كه برای درك درستی این نكته در سال 1375/1994 انجام شد، به این صورت بود كه از افراد خواسته شد به تماشای فیلم های مستند از صحنه های وحشت آور مثل بیرون آوردن مغز میمون ها در حالی كه دست و پا می زدند، بنشینند. «هاید»، «مك كالی» و «روزن» در طول آزمایش مشاهده كردند كه هیچكس حاضر به تماشای این فیلم ها تا انتها نیست، در حالی كه هیچ تفاوتی میان این فیلم ها و سایر فیلم هایی كه مردم برای تماشای آن ها سرو دست می شكنند وجود نداشت، و تنها تفاوت در واقعی بودنشان بود.
دست های خونین كارگردانان ژانرهای وحشت
از تجربه هیجان كه بگذریم می توانیم كمی به ترفند هایی كه فیلم های ترسناك برای جذب مخاطب به كار می برد نگاهی بیندازیم. یكی از عوامل دیگری كه باعث می شود ما عشاق فیلم های ترسناك همه صحنه های تكان دهنده و چندش آور را تحمل كنیم و تا انتهای فیلم نتوانیم از سر جایمان بلند شویم، علاقه مندی به دیدن مجازات مجرمان است و در اینجاست كه عنصر تعلیق به كار فیلم سازان بزرگ می آید. بر اساس نظریه «همترازی خلقی» (Dispositional Alignment) ما دلمان می خواهد بدانیم كسی كه مسبب آن همه وحشت و خونریزی بوده است چطور به سزای اعمالش می رسد. همه ما با حرص و ولع به تماشای بلاهایی می نشینیم كه یك جانی سر آدم های اطراف خود می آورد و همه آن ها را تحمل می كنیم فقط برای اینكه در نهایت شاهد مجازاتی باشیم كه در خور آن همه جنایت است.
علاوه بر این ها موسیقی و صداهایی كه در فیلم های ترسناك مورد استفاده قرار می گیرند، نقاطی در مغز را نشانه گرفته اند كه با سازو كاری كه هنوز كاملا شناخته شده نیست، تولید كننده هیجان و البته لذت اند. به عنوان مثال پژوهشی در سال 1389/2010 در دانشگاه كالیفرنیا روی 100 فیلم انجام شد كه در آن مهندسان صدا ساختار موسیقایی فیلم را به شیوه صدا سازی غیر خطی تغییر داده بودند. صداهایی مثل ناله، جیغ و فریاد بلندتر و معمولا دارای بسامد بالاتری نسبت به صداهای عادی هستند و همیشه به طور ناگهانی شروع می شوند. این صداها در طول میلیون ها سال از سوی انسان ها و حتی حیوانات به كار گرفته شده اند تا توجه دیگران را به خود جلب كنند. این دست كاری به منظور تاثیر گذاری بر احساسات ما انجام گرفت و قطعا راه را برای انجام پژوهش های دقیق تر درباره ترس و مكانیزم تاثیرگذاری آن بر بدن انسان باز می كند. نتایج این بررسی ها نشان داد كه در فیلم های ژانر وحشت بیش از اندازه از جیغ های ناموزون استفاده می شود.
خلاصی از شر هیولای درون
فارغ از كاركردهایی مثل آزمون اعتماد به نفس، خلاصی از معمولی بودن زندگی روزمره و سرپیچی از برخی قوانین بی آنكه بلایی سرمان بیاید، یكی از مهم ترین دلایل برتری ژانر وحشت بر سایر ژانرها، ایجاد كردن فرصتی برای رها شدن هیولای درون است. به عنوان مثال، استفان كینگ نویسنده معروف رمان های ترسناك معتقد است تماشای فیلم های ترسناك روشی برای كنترل كردن محرك های بی رحم و خشن ما هستند. او می نویسد همه ما مغز مریضی داریم. بیشتر ما خودهای غیر مدرن مان را اسیر كرده ایم و بنابراین وقتی به آن ها اجازه می دهیم بی محابا برای خودشان بچرخند نوعی تطهیر در ما اتفاق می افتد. واژه ای كه دانشگاهی ها برای چنین كاركردی مورد استفاده قرار می دهند «پالایش نمادین» (Symbolic Catharsis) است؛ یعنی نگاه كردن خشونت از عملی كردن آن جلوگیری می كند. همین نظریه ها علاقه مردم به ورزش را جایگزینی برای عطش آن ها نسبت به جنگ در دوران باستان می دانند. البته پر واضح است كه پالایش در همه موارد صادق نیست، به خصوص كه پژوهش های دیگری هم انجام شده كه با قدرت به اثبات این فرضیه پرداخته اند كه تماشای خشونت احتمال ارتكاب خشونت را بالا می برد. اما به طور كلی می توان گفت هم فیلم های ترسناك، هم بازی های ژانر وحشت و هم شهربازی ها برای ما فرصتی را فراهم می آوردند كه بتوانیم با عواطف و احساسات نابی كه در زندگی عادی امكان تجربه كردنشان را نداریم در واقعی ترین شكل ممكن روبه رو شویم. همه این تجارب شبیه این هستند كه بتوانیم با مهارت روی یك بند راه برویم و توی پرتگاه نیفتیم؛ یعنی بتوانیم بر همه ناتوانی ها و ضعف های انسان غلبه كنیم.
آدرنالین چیست؟
آدرنالین یا اپی نفرین ماده ای استرس زاست كه به طور طبیعی در واكنش به موقعیت های تهدید كننده در بدن انسان ترشح می شود. شیمیدان ژاپنی جوكیچی تاكامینه این ماده را سال 1900 كشف كرد. دلیل نام گذاری آدرنالین منبع ترشح آن بود، از آنجا كه غدد فوق كلیوی یا آدرنال (Adrenal) مسئول ترشح این هورمون هستند نام آدرنالین برای آن انتخاب شد.
دلیل ترشح آدرنالین لزوما یك تهدید واقعی نیست. گاهی بدن در مواجهه با مواردی مثل تصور یك تهدید، انجام ورزشی سنگین، نارسایی قلبی، اضطراب مزمن، نگرانی یا حتی نارسایی غدد كلیوی و مغز هم آدرنالین ترشح می كند.
زمانی كه با موقعیتی مواجه می شوید كه آن را تهدید كننده یا هیجان انگیز می دانید، هیپوتالاموس به آدرنال یا غدد فوق كلیوی دستور می دهد كه آدرنالین و سایر هورمون های مربوط به استرس را تولید كند. غدد فوق كلیوی هم با تبدیل آمینو اسید به دوپامین، آدرنالین می سازد. اكسیژن دار شدن دوپامین به ایجاد نور آدرنالین منجر شده و سپس این ماده به آدرنالین تبدیل می شود.
آدرنالین خود را به گیرنده های قلب، سرخرگ ها، پانكراس، شش ها، ماهیچه ها و بافت های چربی می رساند و همین سبب افزایش ضربان قلب و سرعت تنفس شده و از سوی دیگر با جلوگیری از ترشح انسولین باعث به هم پیوستگی قند و چربی می شود؛ این امر در واكنش هایی مثل مبارزه با تهدید یا فرار، انرژی لازم را برای بدن فراهم می كند. ترشح آدرنالین ممكن است اثرات منفی روی سلامتی بگذارد، به عنوان مثال در مورد افرادی كه بیماری قلبی دارند می تواند به ضعیف شدن ماهیچه های قلب، نارسایی قلبی و حمله قلبی ختم شود. نتیجه پژوهشی كه ژانویه سال 2008 (دی 1386) در آكادمی ملی علوم در ایالات متحده ارائه شد نشان می دهد در صورتی كه فرد میزان قابل توجهی از استرس را در طولانی مدت تجربه كند هیپوكامپ یعنی قسمتی از مغز كه مركز حافظه است، دچار چین خوردگی می شود. هورمون استرس به تولید IL-1 beta منجر می شود. این ماده شیمیایی، نوعی سیتوكین (گروهی از پیغام رسان های سلولی) است كه مسئول برقراری ارتباط میان سلول های گوناگون در بدن است و باعث التهاب هیپوكامپ می شود، امری كه از شكل گیری نورون های جدید جلوگیری خواهد كرد. پریدن از ارتفاعات ترس
بله، درست است كه نوع بشر در گذر زمان آموزش دیده كه از خطر های محیطی اجتناب كند، اما هیچ یك از این آموزش ها نتوانسته اند ساختار مغز انسان را هنگام مواجهه با تجربه های فرا عادی (extreme experience) تغییر دهند. این روزها دیگر برای عصب شناسان مثل روز روشن است كه نظام پاداشی در مغز انسان می كند كه موقع تجربه های غیر عادی مثل ترس با ترشح دوپامین در بدن احساس لذت را در پوست و گوشت انسان گسترش می دهد.
به نظر می رسد پرش از ارتفاع كه معمولا در بیشتر ورزش های غیر عادی و هیجانی وجود دارد شباهت بسیاری با برخی وقایع استثنائی در زندگی مانند تصادف های دلخراش و بیماری های مرگبار دارند. حس خوب غلبه پیدا كردن به شرایطی كه می تواند منجر به مرگ شود، در همه ورزش های پرخطر هم وجود دارد. به همان شكل كه افراد پس از جان سالم به در بردن از یك تصادف احساس قدرت می كنند و بعد از مدتی این احساس به آن ها دست می دهد كه زندگی شان تغییر كرده، پس از به سلامت انجام دادن یك پرش جانانه احساس سرزندگی و قدرت می كنند.
منبع :ماهنامه دانشمند
نوشتن دیدگاه