کد خبر: 432
منتشر شده در سه شنبه, 10 اسفند 1395 16:19
رضا صادقیان حضور بقایی در کارزار انتخابات بیش از آنکه نشانهی سیاستورزی جریانمحور و حزبی باشد، نشانه خودباوری غیرقابل محاسبه نزدیکان محفل رییس دولت نهم و دهم است. دولتی که در زمانه فعلی از سوی یاران دیروز و اصولگرایان منکوب شده است، سالهای قبل آنچنان مهم بود که کمتر شخصیت سیاسی را میتوان سراغ...
رضا صادقیان حضور بقایی در کارزار انتخابات بیش از آنکه نشانهی سیاستورزی جریانمحور و حزبی باشد، نشانه خودباوری غیرقابل محاسبه نزدیکان محفل رییس دولت نهم و دهم است. دولتی که در زمانه فعلی از سوی یاران دیروز و اصولگرایان منکوب شده است، سالهای قبل آنچنان مهم بود که کمتر شخصیت سیاسی را میتوان سراغ گرفت که در مقابل آنان ایستادگی از خود نشان داده باشد. با بروز اختلاف دیدگاهها طی سالهای 90 تا پایان دولت دهم جریان اصولگرا تمام آن حمایتهای بیدریغ از دولت اول و دوم احمدینژاد را فراموش کردند و حال خودشان میگویند مشخص نیست اصلا دولت احمدینژاد در کدام جریان تعریف میشد. دولتی که نه اصولگرا بود و نه اصلاحطلب! میتوان به سادگی چنین ادعایی را طرح کرد، ولی یادمان باشد نفی دولتی که هشت سال سکان هدایت کشور را در دست داشت، معنای جزء نفی خودمان، جریان سیاسی و سیاستهای مورد حمایت در آن دوران معنا نمیدهد. احمدینژاد را نمیتوان فردی خارج از قائدههای اصولگرایی تعریف کرد. اگر میزان حمایتها در سالهای 84 الی روزهای پایانی دولت دهم از سوی اصولگرایان و در راس آنان صدا و سیما را نادیده بگیرم، نقش محوری وی را در راهاندازی آبادگران ایران اسلامی نمیتوان نادیده گرفت. انتهای سال 1381 احمدینژاد با همراهی حسین فدایی موفق شد لیستی از کاندیدای غیر مشهور را به مردم معرفی کند و با همان نیروها صندلی شوراهای شهر را به دست بیاورد. شورای شهر تهران سرانجام او را به ریاست شهرداری پایتخت رساند، جایگاه وتریبونی که با اتکا به آن مخالفخوانی علیه دولت اصلاحطلب را پیگیری کند. تا اینجای کار او اصولگراست. مهمتر اینکه کسب کرسیهای شورای شهر توسط نامی ناشناخته و جدید تصاحب شده بود، اصولگرایان با تابلو جدید وارد انتخابات شدند و موفق شدند. شاید اگر احمدینژاد نبود خبری از نام جدید و کسب رای شهروندان در شورای شهر هم نبود. فردای بعد از کسب رای شهروندان در انتخابات سوم تیر سال 1384 تا شکل گرفتن دولت نهم، اصلاحطلبها به نقد عملکرد دولت جدید همت گماردند. رای دوباره مردم در سال 1388 به همان سیاستهای پرهزینه در عرصه داخلی و خارجی باعث نشد ذرهای از ان انتقادها فرو گذاشته شود، مضاف بر اینکه بعد از انتخابات پرحاشیه سال هشتاد و هشت فضای پرالتهاب سیاست و جامعه به سویی دیگر رفت. آنچه در این میان به عنوان ناظر رویدادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در نشریات کشور به چشم میخورد نگاه انتقادی جریان اصلاحطلب به وقایع بود. احمدینژاد راه خود میرفت و اصولگرایان حامی او بودند، نشانههایی از غیراصولگرا بودن وی و یا وجود شک و شبههای در این زمینه وجود نداشت. مهم نیست اصولگرایان در ابتدای امر از ورود احمدینژاد به کارزار انتخابات حمایت نکردند محاسبات بعدی آنان در میانه تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری نشان داد او گزینه رایآوری است. نمیتوان هشت سال حمایت از دولت اول و دوم او را از سوی کوچکترین تا بزرگترین احزاب نزدیک به جریان اصولگرا نادیده گرفت، آنگونه که راهی برای فراموش کردن هشت سال مدیریت اجرایی و سیاستهای دولت او در تاریخ نیست. گره اصلی به دست این انکارها و فراموشیها باز نخواهد شد. احمدینژادیها خود را احیا کننده زیست سیاسی اصولگرایان میدانند، مثال بارزشان آبادگران ایران اسلامی است. نیرویی کمتر شناخته شده که توانست ازتریبون شهرداری تهران با ادبیاتی رادیکال در مقابل رییس دولت وقت ایستادگی کند و به او بگوید از وضعیت شهر خبر ندارد. بیان چنین حرفهایی علیه رییس دولت اصلاحات با توجه به فراگیر شدن رسانههای غیردولتی در ابتدای دهه هشتاد کار آسانی نبود، ولی او حرفهایش را با نیروهای میانی دولت اصلاحات در میان نمیگذاشت. با مدد گرفتن از صدا و سیما مستقیم رییس جمهور وقت را مخاطب قرار میداد. این حرکتها اصولگرایان را بار دیگر از خواب بیدار کرد. جریانی که با انتخابات ریاست جمهوری در سال 76 به یکباره دچار شوک عجیبی شده بود با کسب کرسیهای شوراهای شهر جانی تازه گرفته بود. شاید بخشی از جریان اصولگرا فراموش کرده باشد، سالهایی که به حاشیه رفته بود و سخنانش در سپهر عموی آنقدر با خواستهها و مطالبات جدید شهروندان فاصله داشت که کمترین گوش شنوایی برای شنیدن آن گفتهها یافت میشد. سخنان احمد توکلی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 80 نشان داد آوردن رای چهارمیلیونی چقدر برای اصولگرایان امیدوار کننده بوده است. در سال 84 احمدینژاد فضایی بوجود آورد که آنان در چند انتخابات قبلی موفق به فراهم آوردن آن نشده بودند، رای او جریان اصولگرا را جانی دوباره بخشید. احتمالا میتوان نداشتن گفتمان در دولت نهم و دهم را اینگونه فهم کرد، دولتی که تصور میکرد جان تازه در کالبد اصولگرایی دمیده است و نیازی به ساخت و پرداخت گفتمانی جدید ندارد، بنابراین خودش را در جریان اصولگرا تعریف کرد ولی تلاش داشت نیروی جدیدتربیت کند. در ایام تبلیغات انتخابات مجلس دهم یکی از مشاوران نزدیک احمدینژاد ادعا کرد در دولتهای نهم و دهم، دولت موفق بهتربیت پنجهزار فرماندار شده است و این نیروها به عنوان سرمایهای جدید در سیاست و انتخابات هستند، نیروهایی که توانایی مقابله با رای اصلاحطلبان را دارند. بدون شک در انتخاب این نیروهای جدید و ناشناخته که از سوابق بسیار متفاوت و گاه ناهمگن برخودارند نمیتوان چشمپوشی کرد، به عبارتی دولت اول و دوم احمدینژاد شرایطی فراهم آورد تا شمار چشمگیر نیروهای جوان و ناشناخته اصولگرا به هرم مدیریتی میانی و کلان کشور ورود پیدا کنند، نیروی که سابقه مبارزات انقلابی ندارد ولی خواهان بدست آوردن آن شرایط است و از ادبیاتی بهره میبرد که برای عموم مردم قابل فهم است. ستیز شمار قابل توجهی از هواداران احمدینژاد در شبکههای اجتماعی با جبهه مردمی نیروهای انقلاب از دل این اعتماد به نفس بیرون میآید. باوری که خواهان حضور در انتخابات است ولی با تابلوی خاص خودش. پلاکادری که نشانههای روشن اصولگرایی را در دل خود دارد، ولی حاضر نیست منتظر بماند تا سهمی از راه رسد و نصیبش شود. آنها مدعیاند اگر سهمی در این میانه رد و بدل شده، نزدیکان رییس دولت نهم و دهم و خاصه خود رییس جمهور به اصولگرایان دادهاند. شاید بقایی در انتخابات سال آینده رد صلاحیت شود. احتمالش هست با بیمهری بیشتری از سوی دوستان سابق اصولگرا روبرو شود ولی نمیتوان چشم بر این مسئله بست، آنان همچنان به حیات سیاسی خود ادامه خواهند داد. تا مادامی که شخصیتی همچون احمدینژاد در سیاست حضور داشته باشد، نزدیکان وی و حامیان وی نیز عرض اندام خواهند کرد و قبل از آنکه چالشی برای نیروهای اصلاحطلب باشند، گرفتاری بزرگی برای اصولگرایان خواهند بود.
نوشتن دیدگاه