به گزارش پایگاه 598، فائزه هاشمی طی گفتگویی درباره فشارگروه های اصلاح طلب برای تصرف مسئولیت ها در شهرداری تهران، عدم مخالفت جدی پدرش با مواضع سیاسی فرزندان، تعداد زمین و آپارتمان های فرزندان هاشمی در خیابان پاسداران و جماران، عدم مشورت پذیری روحانی و حتی موضوع قدیمی دوچرخه سورای زنان سخن گفته است. به گزارش جهان نيوز، گزیده ای از گفتگوی دختر جنجالی آیت الله هاشمی را با روزنامه آرمان می خوانید:*فشاری که اصلاح‌طلبان به شهردار، معاونان شهرداری و غیره برای قرار دادن افراد حزب، گروه، باند و دوستان خودشان وارد می‌کنند که خیلی زیاد است و در نتیجه افرادی که برای آن جایگاه مناسب نیستند معرفی می‌شونداین موضوع در شهرداری بسیار حاد شده است *به شهرداری فشار آوردند که خانمی را مسئول بخشی در شهرداری کنند که این خانم فرد سیاسی است و سابقه ورزشی و مدیریتی ندارد البته مقاومت شده و او را در این جایگاه منصوب نکردند بلکه به ایشان حکم مشاور داده شد. متاسفانه در بسیاری از مناصب این اتفاق رخ می‌دهد. *اگر عملکرد آقای روحانی تفاوت زیادی با سال 84 دارد؟ البته نباید فراموش کنیم آقای روحانی مشکلات بیرونی هم دارد و کسان دیگر هم اجازه نمی‌دهند که او کارهایش را انجام دهد اما خود او هم به‌ویژه در دولت دوم تلاشی نکرد که بتواند موانع را دور بزند یا برای منصوب کردن مدیران موفق و شایسته تلاش نکرد. همچنین در مقابل فشارهایی که به ایشان برای تغییر تیم و افراد وارد شد تلاشی نداشت. من به این نتیجه رسیدم که متاسفانه همان چرخه بسته مدیریت و اداره امور را فشل کرده است که نیاز به دگرگونی عظیم داریم. *شاید گفته شود که مردم به پای صندوق‌های رأی نمی‌آیند که تا حدودی حق دارند. مگر چند دوره به اصلاح‌طلبان رأی دادند، چه اتفاقی رخ داد. البته توجه کنید که برخی نمایندگان خانم و آقا در مجلس عملکرد خوبی دارند اما احساس نمی‌شود در دولت و شورای شهر، مطالبات مردمی که در انتخابات به مرحله تحقق رسیده باشد. *تا جایی که من مطلع هستم آقای روحانی در همه موضوعات از بابا مشورت نمی‌گرفت و در خیلی از مواردی که مشورت می‌کرد و بابا به ایشان نظر می‌داد، آن را انجام نمی‌داد و آنچه را که خودش با آن موافق بود، انجام می‌داد. معتقدم آقای روحانی می‌توانست از تجربیات، سوابق، توانایی‌ها و علم و دانش بابا در اداره دولت استفاده کند اما چنین نکرد و می‌توانست بهتر از این باشد. اینطور نبود آقای روحانی به هر چه بابا می‌گفت عمل کند یا مشورت بگیرد. به عنوان نمونه در موضوع عربستان آقای روحانی مشورتی از بابا نخواست در حالی که بابا تلاش‌ها و گذشته خوبی برای برقراری و احیای روابط با عربستان داشت و موفق بود اما آقای روحانی نیامد که مشورت بگیرد در شرایط ایجاد شده میان ایران و عربستان چه باید کرد. آقای روحانی خیلی اهل مشورت نیست. *محسن و فاطی و من در پاسداران زمین‌هایی داشتیم که من زمینم را فروختم و مامان در زمین خودش یک آپارتمان سه طبقه ساخت که دو واحد برای مامان و یک واحد برای من است. فاطی در سمت چپ و محسن در سمت راست ماست. در آن محوطه ما 4 تا در کنار هم هستیم. همان زمان که آن آپارتمان را می‌ساختیم، یاسر و مهدی در جماران زمین خریدند و ساختند. احتمالا عروس‌ها دوست نداشتند با خواهرشوهر‌ها در یک جا باشند.(خنده) بنابراین خانه‌های خودشان را دارند و بنا نیست همه جابه‌جا شوند تا کنار هم باشند. وقتی قرار شد محل قبلی زندگی مامان و بابا، خانه موزه شود مامان آنجا را آماده کردند که ما کنار هم باشیم و یاسر هم خانه خودش است، البته مهدی که زندان است و خانم او در خانه خودشان است. مهدی در زندان است. همین شنبه برای دیدن مهدی به زندان رفتیم. *همیشه نهار روز جمعه را در خانه بابا بودیم و هنوز هم ادامه دارد. همه ما مشغله زیادی داریم اما در آن روز همدیگر را می‌بینیم و گفت‌وگو می‌کنیم. علت دیگر اینکه با عقاید مختلف در کنار هم متحد و پشت همدیگر هستیم این بود که بابا اصرار نداشت که همه مثل همدیگر حرف بزنیم، فعالیت کنیم، یک خط فکری داشته باشیم و... هر کدام با افکار مختلف خودمان فعالیت می‌کردیم و کسی هم به ما اعتراضی نمی‌کرد البته ممکن بود بابا گاهی تذکری بدهند که «اگر اینطوری می‌گفتی بهتر بود» اما «چرا فلان حرف را زدی» را نداشتیم یا کمتر داشتیم. این باعث شد تا در خانواده یاد بگیریم در حین کنار هم بودن، اندیشه‌های مختلف را تحمل کنیم. به عنوان نمونه محسن بارها اعلام کرده که با حرف‌های من خیلی موافق نباشد و من هم ممکن است با حرف‌های محسن خیلی موافق نباشم یا در سال 76 من در ستاد رئیس دولت اصلاحات فعالیت می‌کردم و فاطی در ستاد آقای ناطق نوری بود اما مشکلی نداریم و در کنار هم هستیم. پس یاد گرفتیم که در حین اینکه ممکن است اندیشه‌های مختلف داشته باشم و متفاوت فکر کنیم ولی کاری به کار هم نداشته باشیم و اجازه بدهیم هر کسی حرف خودش را بزند و از همدیگر هم حمایت کنیم و پشت همدیگر باشیم. این تربیتی بوده که در ما جا افتاده است و ادامه دارد. دلیل این موضوع را تربیت خانوادگی و سیاست‌های بابا می‌دانم.*اصولگرایان در زمانی که روزنامه‌ زن را راه‌اندازی کردم به من اعتراض نمی‌کردند و پیش بابا می‌رفتند و اعتراض می‌کردند «چرا فائزه این را نوشت، چرا فائزه این عکس را گذاشت، چرا فائزه این کار را کرد و چرا فائزه آن کار را کرد. روزنامه زن باید تعطیل شود و...» یعنی فشارها به بابا بیشتر از من بود. برخی عکس‌العمل کارهای من را به بابا منتقل می‌کردند. *آنچنان چیزی به من نمی‌گفت. مثلا تذکراتی که بابا در مورد روزنامه زن به من می‌داد این بود که «چرا فلان مطلب را در صفحه یک منتشر کردی که سبب عکس‌العمل شود. همان مطلب را در صفحات داخلی منتشر می‌کردی» اما یک بار هم نگفت چرا فلان مطلب را منتشر کردی. یکی از نزدیکان مرتب نسبت به تصاویر زنان و موضوعات مربوط به حقوق زنان روزنامه به بابا غر می‌زد اما بابا یکبار به من نمی‌گفت چرا این مطالب را نوشتی. تذکرات بابا به من درباره محل انشار مطالب در روزنامه زن بود. بابا در روزی که تصمیم به انتشار روزنامه زن گرفتم از هدفم سوال کرد و پاسخ دادم هدف من فرهنگ سازی درباره حقوق زنان است چون معتقد بودم «مشکلات فرهنگی ما با مطالعه روزنامه و آگاهی رسانی به مردم کاهش پیدا می‌کند. طبیعتا می‌خواهم به قوانین و نابرابری حقوق زنان و مردان هم توجه کنم. روزنامه نباید مختص یک قشر باشد، چراکه برای همه مردم است. اگر قرار باشد روزنامه زنانه باشد فقط زنان می‌خوانند، پس مردان در کجا باید تحت تاثیر قرار بگیرند بنابراین باید به مسائل کل جامعه بپردازم علاوه بر اینکه اولویت من اختصاص بخش عمده روزنامه به مسائل زنان است» که موافقت کرد. نکته جالب اینکه در ابتدا به روزنامه زن مجوز نمی‌دادند. معتقدم بابا آنچنان با حرف‌های من مخالف نبود و بیشتر در مورد زمان، نوع و سیاست مطرح شدن آن تذکر می‌داد. تذکراتی که از بابا می‌گرفتم خیلی کم بود. *من موضوع دوچرخه سواری زنان را دو سال قبل از آغاز اعتراضات به این موضوع مطرح کرده بودم. اعتراضات و فشارها در حالی بود که دوچرخه سواری خانم‌ها نیاز به قانون ندارد و منعی برای آن نیست. 2 سال پس از طرح دوچرخه سواری زنان وقتی که برای مجلس، کاندیدا شدم مخالفان یادشان افتاد که می‌توانند از این موضوع علیه من استفاده کنند. من هر کجا که می‌رفتم از من سوال می‌شد و پاسخ می‌دادم وگرنه دوچرخه‌سواری بانوان هیچگاه شعار انتخاباتی من نبود ولی تبدیل به شعار تبلیغاتی شد. به نظرم دوچرخه سواری بانوان منعی نداشت و یک جو سیاسی برای آن ایجاد کردند. فتواهایی که گرفتم هم اینگونه بود که گفته نشد دوچرخه سواری حرام است بلکه گفتند مفسده انگیز باشد، حرام است. الان مطالبات جامعه بسیار بالاتر رفته و حساسیت‌ها به دوچرخه سواری بانوان وجود ندارد یا بسیار ناچیز است. دوچرخه سواری بانوان در جامعه به تدریح به اقدام عادی در جامعه تبدیل شد و مطالبات زنان به سمت موضوعات حاد‌تر رفت بنابراین مخالفت‌ها با این موضوع در زمانی که مطالبات دیگری مطرح شد کاهش پیدا کرد و برخلاف آن سال‌ها دیگر ایرادات جدی به این موضوع گرفته نشد. همان ایام هم می‌دیدیم که زنانی در تهران و شهرستان‌ها دوچرخه سواری می‌کنند و بیشتر اعتراضات به دلیل مسائل سیاسی بود. *به‌ویژه پس از سال 84 و 76 که چپی‌ها تخریب کردند و 88 و بعد از آن خیلی افراد برای حلالیت – نزد آیت الله هاشمی- آمدند. بسیاری‌ از افراد از من هم حلالیت می‌طلبند. من معمولا می‌گویم برای من مهم نیست. بالاخره چیزی بوده که گذشته و من کینه به دل نگرفتم. همین که خود شما متوجه اشتباهتان شدید کافی است. آقای هاشمی سریع همه را می‌بخشید. حتی اگر برای حلالیت نمی‌آمدند من فکر نمی‌کنم کینه‌ای نسبت به چنین افرادی در دل داشت.