کد خبر: 711
منتشر شده در چهارشنبه, 11 اسفند 1395 01:02
قرار گرفتن در جایگاه دومین اقتصاد بزرگ دنیا و تبدیل به بازیگر اصلی اقتصاد جهانی در سالهای اخیر، باعث شده تا چین در جنگ تجاری با آمریکا دست بالا را داشته باشد. پرسشی که در این باره پیش میآید این است که چینیها در جنگ تجاری با آمریکا از چه ابزاری بهره میبرند؟ و اینکه آیا تهدید ترامپ ممکن است در...
قرار گرفتن در جایگاه دومین اقتصاد بزرگ دنیا و تبدیل به بازیگر اصلی اقتصاد جهانی در سالهای اخیر، باعث شده تا چین در جنگ تجاری با آمریکا دست بالا را داشته باشد. پرسشی که در این باره پیش میآید این است که چینیها در جنگ تجاری با آمریکا از چه ابزاری بهره میبرند؟ و اینکه آیا تهدید ترامپ ممکن است در نهایت باعث تقویت اقتصاد چین و تبدیل آن به اقتصادی بیرقیب شود؟ «دنیای اقتصاد» با استفاده از گزارشهای سایتهای تحلیلی معتبر به بررسی و شناسایی سلاحهای چین در جنگ تجاری با آمریکا میپردازد.
آمریکای صغیر در مقابل چین کبیر!
به گزارش پایگاه تحلیلی «پروجکت سیندیکیت»، صادرات چین به آمریکا بسیار بیشتر از حجم صادرات آمریکا به چین است، اختلافی که کسری تجاری شدید آمریکا در برابر چین نیز از آن ناشی میشود. وجود چنین شرایطی باعث خشمگین شدن ترامپ شده است، خشمی که اشتیاق آغاز جنگ تجاری با چین را در او شعلهور کرده است. ترامپ در طول رقابتهای انتخاباتی تهدیدهای حمایتگرایانه شدیدی را معطوف چین ساخت. این روزها که او در حال منسجم و محکم کردن ریاستجمهوری خود است، بهنظر نمیرسد که از مواضع حمایتگرانه خود غافل شده باشد.
از طرفی با توجه به قدرت گرفتن حزب کمونیست در کنگره ملی چین، احتمال اینکه رهبران چینی بخواهند در مقابل فشارهای ترامپ تسلیم شوند، بسیار کم است. جنگ تجاری بدون شک به هر دو طرف ضربه وارد خواهد کرد. اما به گفته صاحبنظران، دلایلی وجود دارد که نشان میدهد در جنگ تجاری، آمریکا چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارد. چینیها بهخوبی میدانند که چه سلاحهایی برای مقابله با آمریکا در اختیار دارند. خودداری از خرید هواپیماهای ساخت آمریکا، جلوگیری و ممنوع کردن واردات دانههای سویا از آمریکا و فروش اوراق بهادار خزانهداری و داراییهای مالی این کشور از جمله سلاحهایی است که دولت چین در اختیار دارد. از طرفی بنگاههای اقتصادی چین میتوانند تقاضای خود را برای خدمات تجاری آمریکا کاهش دهند. همچنین دولت چین میتواند شرکتها را متقاعد کند تا اجناس آمریکایی را خریداری نکنند، چرا که حجم بسیار زیادی از فروش شرکتهای «فورچون 500» از کشور چین سرچشمه میگیرد. به غیر از دومین شریک تجاری بزرگ آمریکا، چین بزرگترین عرضهکننده شغل برای آمریکا است و جنگ تجاری میتواند ازبین رفتن میلیونها شغل برای آمریکاییها را به همراه داشته باشد. برای مثال اگر چین بخواهد خرید هواپیمای خود را از بوئینگ به سمت ایرباس تغییر دهد، آمریکاییها حدود 179 هزار شغل خود را از دست میدهند. همچنین اگر شرکتهای چینی بخواهند تقاضای خود را از خدمات تجاری آمریکا کاهش دهند، شاهد از بین رفتن 85هزار شغل دیگر در اقتصاد آمریکا خواهیم بود. از طرفی ممنوع ساختن واردات دانههای سویا باعث تهدید 10 درصد از مشاغل محلی برخی ایالتهای آمریکا که به تولید گسترده این محصول مشغول هستند، میشود. براساس آمارهای تجارت، این کشور چین است که اجزای زنجیره عرضه جهانی و شبکه تولیدات را در کنترل خود دارد. برای مثال محصول «آیفون» را درنظر بگیرید. درحالیکه چین تنها در 4 درصد ارزش افزوده این محصول نقش دارد، اما عرضهکننده اجزای اصلی این محصول در قیمتهای بسیار پایین است. اگر چینیها تصمیم بگیرند تا دیگر قطعات را در اختیار شرکت «اپل» قرار ندهند، این شرکت خود قادر نخواهد بود تا این اجزا را در آمریکا تولید کند، بنابراین مجبور است تا بهدنبال عرضهکنندهای جایگزین بگردد که در نهایت به افزایش هزینههای تولید محصولاتش ختم میشود. همچنین در این شرایط فرصت مناسبی برای صنعت تلفنهای هوشمند چینی فراهم خواهد شد تا سهم بازار را از رقیب اصلی خود بربایند. در حالحاضر 80 درصد حجم تجارت جهانی را زنجیره عرضه بینالمللی تشکیل میدهد. هزینههای کاهشی تجارت، این امکان را برای شرکتها فراهم کرده تا خطوط تولید خود را در کشورهای مختلف مستقر سازند، زنجیرهای که در آن فرآیند تولید کالاها و ارزش افزوده ایجاد شده در چند کشور رخ میدهد. اگر چینیها بخواهند چوب لای چرخدندههای این زنجیره بگذارند، تمام شبکه تولیدات جهانی با مشکل مواجه خواهند شد و کشورهای مشارکتکننده در این شبکه از جمله آمریکا بهشدت ضربه خواهند خورد.
همچنین اثرات جنگ تجاری را میتوان در بخشهای دیگر اقتصاد ارزیابی کرد. شدت یافتن جنگ تجاریای که در آن طرفین موانع وارداتی متقارنی را وضع میکنند، باعث ایجاد فشارهای تورمی در آمریکا خواهد شد. در نتیجه این عامل، فدرالرزرو مجبور خواهد شد تا نرخ بهره را با شدت و سرعت بیشتری افزایش دهد. افزایش نرخ بهره، بازارهای سهام را از ارزش خواهد انداخت و با وجود چشمانداز کاهشی نرخ رشد، شاهد افول اشتغال، درآمد خانوار و تولید ناخالص داخلی خواهیم بود. سناریوی محتمل دیگر این است که جدال دو کشور به حوزههای ویژهای کشیده شود. صنایع تولیدی سنتی همچون تولیدات آهن و آلومینیوم از جمله این بخشها هستند. رویارویی تجاری آمریکا و چین همچنین بر جریان سرمایه دوطرفه این کشورها اثر خواهد گذاشت. این احتمال وجود دارد تا آمریکاییها به بهانه نگرانیهای امنیت ملی از سرمایهگذاری چینیها در کشورشان ممانعت بهعمل آورند. از طرفی دولت آمریکا ممکن است خریدهای خود را از شرکتهای چینی همچون هوآوی متوقف کند و شرکتها و افراد ثروتمند این کشور را مجبور سازد تا سرمایهگذاریهایشان را که تاکنون به تقویت قیمت داراییهای آمریکایی انجامیده، محدود سازند. در نهایت میتوان گفت که ترامپ بدون توجه به این واقعیت که تمام کشورها برای مدیریت نرخ ارز خود اقدام به مداخله در بازارهای ارز میکنند، به متهم ساختن چین در دستکاری نرخ ارز خود، ادامه خواهد داد. در سالهای اخیر کشورهایی همچون ژاپن و سوئیس بهطور آشکار در پول ملی خود مداخله داشتهاند. آمریکا هم با توجه به اینکه در آینده نزدیک تقویت دلار اثرات منفی چشمگیری بر صادرات این کشور خواهد داشت، ممکن است به دستکاری در نرخ ارز خود روی آورد.
فرصت چین برای تبدیل به اقتصادی شکستناپذیر
اگر جنگ تجاری میان آمریکا و چین به وقوع بپیوندد (که به عقیده برخی اقتصاددانان این جنگ تاکنون هم اتفاق افتاده است)، با توجه به آسیبهایی که به درآمد، اشتغال و رشد اقتصادی دو کشور وارد میسازد، برای مدت طولانی ادامه نخواهد یافت. اما در هر صورت رهبران چینی تمایل ندارند تا هیچ نوع علامت ضعفی در مقابل فردی که قصد دارد محدودیتهای رقبای خود را بسنجد از خود نشان دهند. در پنج سال اخیر، چینیها بهدنبال دستیابی به مدلی بودهاند تا وابستگی رشد اقتصادی خود را از صادرات به سمت مصرف داخلی سوق دهند. اما گاهی برای ایجاد اصلاحات اساسی، نیاز به بحران یا شوکهای خارجی است. در این رابطه شاید ترامپ شوک مدنظر اقتصاد چین باشد. درحالی که سیاستهای رئیسجمهوری جدید آمریکا ممکن است در کوتاهمدت به ضرر چینیها تمام شود، در بلندمدت میتواند مشوقی اثرگذار باشد تا چینیها از یارانه دادن به صادرات و تحریف مداوم اقتصاد داخلی خود دست کشند و به اقتصادی کاملا درونزا دست یابند. اگر چنین شود، اقتصاد چین به حدی قدرت خواهد یافت که پیش از این هیچگاه آن را تجربه نکرده است، غول اقتصادی که دیگر کسی توانایی رقابت با آن را نخواهد داشت.
نوشتن دیدگاه