کد خبر: 14221
منتشر شده در شنبه, 03 تیر 1396 10:18
موقعی که در ذهنمان مجسم کنیم که به هدف رسیدهایم و نتیجه را قبل از این که به آن برسیم، ببینیم، این علاقه ایجاد میشود که ما با اشتیاق بیشتر حرکت کنیم. در شماره پیش از این نوشتیم که چگونه عشق و علاقه در مسیر هدفگذاری باعث میشود به شکل تضمینشدهای به اهدافمان برسیم. در این زمینه نمازخواندن توام...
موقعی که در ذهنمان مجسم کنیم که به هدف رسیدهایم و نتیجه را قبل از این که به آن برسیم، ببینیم، این علاقه ایجاد میشود که ما با اشتیاق بیشتر حرکت کنیم.
در شماره پیش از این نوشتیم که چگونه عشق و علاقه در مسیر هدفگذاری باعث میشود به شکل تضمینشدهای به اهدافمان برسیم. در این زمینه نمازخواندن توام با عشق و اشتیاق را مثال زدیم که بسیار برتر و اثرگذارتر است از نمازی که خدای ناکرده از روی رفع تکلیف خوانده میشود. اما چگونه میتوانیم به این شور و عشق و اشتیاق نسبت به اهدافمان در زندگی دست پیدا کنیم. در این مورد باید گفت موقعی که در ذهنمان مجسم کنیم که به هدف رسیدهایم و نتیجه را قبل از این که به آن برسیم، ببینیم، این علاقه ایجاد میشود که ما با اشتیاق بیشتر حرکت کنیم. موقعی که مزایا و منافع اهداف را برای خودمان یادآوری کنیم و مرتب مجسم کنیم، این عشق و علاقه ایجاد میشود؛ و بعد انگیزه هم ایجاد میشود و این انگیزه باعث حرکت و فعالیت در جهت رسیدن به هدف میشود. در زمینه هدفگذاری عدهای میگویند شما هدفتان را بنویسید و هرروز تکرار کنید، و عده دیگری نیز میگویند شما هدفتان را به زبان بیاورید یا بنویسید، سپس آن را فراموش کنید، ناخودآگاه شما این را محقق خواهد کرد. من هر دو دیدگاه را تا حدی تایید میکنم، اهداف باید القا شود؛ من اگر بنویسم و فراموش کنم، شاید بعدها به کلی هدفم را فراموش کنم، باید القا شود و به صورت عادت دربیاید؛ و در این زمینه تصویرسازی خیلی خوب است. میگویند قدرت یک تصویر برابر با هزار کلمه است؛ هزار بار من بگویم موفقم تا این که تصویر موفقیت را ببینم کاملا متفاوت است.
هر دو باید باهم باشند؛ هم تصویری و هم کلامی باشد؛ هدف این است که به ناخودآگاهمان القا شود، به ناخودآگاهمان که القا شد، دیگر در آن مسیر میرود. موقعی که با تلقین و تصویرسازی و بیانکردن و نوشتن به صورت عادت درآمد و وارد ناخودآگاه شد، دیگر در آن مسیر حرکت میکنیم و رسیدن به موفقیت راحتتر و سریعتر خواهد بود. مثل افرادی که اعتیاد پیدا میکنند، اول با مقدار کم شروع میکنند، بعد میبینند که نمیتوانند دست بردارند. ما باید این عادت را برای کارهای خوب، برای اهدافی که داریم ایجاد کنیم. عادت کنیم به مطالعه در جهت رسیدن به هدف، عادت کنیم به فعالیت در جهت رسیدن به هدف، عادت کنیم به ورزش، عادت کنیم به تعامل و ارتباط با افراد موفق، عادت کنیم به کارهایی که ما را برای رسیدن به هدف کمک میکند. مدتی که این کارها را انجام دهیم و بیان کنیم و تصویرسازی کنیم، دیگر تکیهکلام و رفتارمان میشود و افرادی که در این مسیر هستند، برای ما ظاهر میشوند؛ یا کتابها و سیدیها و ابزاری که برای رسیدن به این هدف لازم داریم یا هر چیز دیگری، برایمان ظاهر میشود. فکر می کنم در مثالهای قبلی اشاره کردم، یکی از آشنایان ما به اتریش رفته بود تا به پسرش سر بزند، ایشان اهل طاعت و عبادت هستند. در مدتی که آنجا بود تمام مسجدهای وین را پیدا کرده بود. یکی دیگر میبینید برای ادامه تحصیل رفته، تمام دانشگاهها و مراکز علمی برایش ظاهر میشوند؛ کدام دانشگاه بهتر است؟ کدام رتبهاش بالاتر است؟ هر کسی به هر چیزی علاقهمند باشد و به آن فکر کند و دنبالش باشد، برایش ظاهر میشود و با آن برخورد میکند. باید در اثر تکرار و با تصویرسازی و با تلقین، اهداف را از خودآگاه به ناخودآگاه انتقال دهیم؛ سپس ناخودآگاه خودش برنامهریزی خواهد کرد. باید در یک مدت، تمام برنامهها، تمام صحبتها، تمام افکار، تمام تصاویر و کارهایمان در جهت رسیدن به هدف باشد؛ بعضی میگویند سه هفته، بعضی از علما میگویند چهل روز، آقای جک کنفیلد میگفت ۴۴ روز یا بعضیها میگویند ۶۰ روز. در هر صورت ما مدتی این را انجام میدهیم، بعد وارد ناخودآگاه میشود، ضمیر باطن و شعور باطن ناخودآگاه برای رسیدن به این هدف برنامهریزی میکند. پس خودآگاه را به ناخودآگاه انتقال دهیم و این طور نباشد که آگاهانه و به اجبار این کار را انجام دهیم؛ موقعی که وارد ضمیر ناخودآگاه شد، این ضمیر ناخودآگاه نیروی بیکرانی که دارد، ما را در آن راستا هدایت میکند و به آن هدف میرساند. در کنار این موارد باید به این موضوع هم اشاره کرد که عدهای معتقدند در ناخودآگاه برنامههایی هست که ما هم از آنها بیخبریم و این عملا ترمز ما شده است، هرچقدر هم که به آن بهترین برنامهها را القا کنیم باز یکسری برنامهها علیه آن است. پرسش این است که این موارد را چگونه میشود پاکسازی کرد؟ در پاسخ باید گفت ما خیلی خوشبختیم که در چنین قرنی زندگی میکنیم که آنقدر اطلاعات بشر زیاد شده، آنقدر آگاهی زیاد شده که همه مسائل را میتوانیم راحت حل کنیم. یک راهکار خیلی خوب برای این مسئله وجود دارد؛ یکسری افکار و عادتها وارد ناخودآگاه شده و به صورت ترمز یا مانع برای رسیدن به هدف عمل میکند و راهکار آن برنامهریزی عصبی-کلامی NLP است. NLP به نظر من در آینده نه فقط در یک عده خاص، بلکه در دنیا تحول ایجاد میکند. مثل خیلی چیزهای دیگر، عدهای در ابتدا مانع از آن میشوند اما بعد عمومیت پیدا کند؛ من جایی خواندم کسانی که کارخانه تولید داروهای شیمیدرمانی دارند، مانع این میشدند که خواص لیمو آشکار شود؛ چون لیمو ۲۰۰ برابر این داروهای شیمیدرمانی خاصیت دارد. خیلی از افراد دوست ندارند که مردم این اطلاعات کاربردی را به دست بیاورند، مانند این است که اگر کنکور را بردارند، خیلی از آموزشگاههای کنکور درآمدشان کم میشود. همان نکتهای که در فیلم راز از آن صحبت میشود که میگویند این راز پنهان شده بود، این راز دفن شده بود، عدهای این راز را میدانستند و در اختیار دیگران قرار نمیدادند. دقیقا این NLP هم یک راز است، برنامهریزی عصبی-کلامی یک راز است. با این برنامهریزی ما به اعصاب و مغز و کلاممان برنامه میدهیم و برای کمرنگکردن و ازبینبردن خاطرات منفی یا آن تصاویر و افکاری که در ذهن و ضمیر باطن و نیروی ناخودآگاه هست، میتوانیم از آن استفاده کنیم به صورتی که تاثیر نگذارد؛ هیچوقت هیچ چیزی پاک نمیشود، فقط در آن لحظه به آن دسترسی نداریم؛ اگر کامل فراموش کنیم، نباید یک یا دو ساعت بعد یا روز بعد یادمان بیاید؛ مگر اینکه قسمتی از مغز آسیب ببیند که خیلی خیلی کم برای افراد پیش میآید. ما با NLP این خاطرات را فراموش نمیکنیم، بلکه اثر منفیاش را از بین میبریم، این ترمزها را کمرنگ میکنیم تا سد راه ما نشوند.
نوشتن دیدگاه