کد خبر: 18821
منتشر شده در جمعه, 21 خرداد 775 05:56
به گزارش پایگاه 598، روزنامه خراسان در بخشی از گزارش خود درباره پلاسکو نوشت: ساکنان قدیمی پلاسکو اکنون در خیابانی بالاتر از خیابان جمهوری، در مجتمعی نوساز در حاشیه خیابان ولی عصر - تقاطع خیابان طالقانی جای داده شده اند. اگرچه این نقطه از پایتخت، خیلی از پلاسکو فاصله ندارد اما برخلاف منطقه ای که...
به گزارش پایگاه 598، روزنامه خراسان در بخشی از گزارش خود درباره پلاسکو نوشت: ساکنان قدیمی پلاسکو اکنون در خیابانی بالاتر از خیابان جمهوری، در مجتمعی نوساز در حاشیه خیابان ولی عصر - تقاطع خیابان طالقانی جای داده شده اند. اگرچه این نقطه از پایتخت، خیلی از پلاسکو فاصله ندارد اما برخلاف منطقه ای که پلاسکو در آن قرار داشت به هیچ عنوان بورس لباس و تولیدی های لباس نیست. به همین دلیل هم کسبه از همان ابتدا با انتقال به این مکان مخالف بودند . ولی اجبارها و شرط و شروطی که گذاشته شد سرانجام راهی جز این برای برخی از کسبه باقی نگذاشت که به این جا نقل مکان کنند. در این باره، یکی از همین کسبه که در طبقه اول ساختمان نور مستقر شده است، می گوید:« ما جز آمدن به این جا چاره دیگری نداشتیم .
گفتند یا بیایید این جا یا هیچی. تازه شرط گذاشتند که اگر این جا نیایید مغازه ای که در پلاسکو داشتید هم می پرد».غفاری ادامه می دهد:« حتی معلوم نیست بنیاد مستضعفان کدام طرفی است با شوراست یا با کسبه ! دو نفر را در شورای پلاسکو گذاشته است که مستمری بگیر خودشان هستند و همه کارها را به نفع خودشان پیش می برند. الان هفت ماه از حادثه می گذرد ، قرار بود ساخت پلاسکو خیلی زود شروع شود اما الان هیچ خبری نیست ، هیچی به هیچی. » وی اضافه می کند: تا الان فقط چهار میلیون تومان بیمه بیکاری گرفته ایم. وام شان هم دردی را دوا نمی کند، سود 18 درصد دارد و باید سند خانه بگذاریم. ما از هر جا بخواهیم می توانیم با این شرایط وام بگیریم. برای وام 300 میلیون تومانی با یک سال تنفس به منظور بازپرداخت و دو سال اقساط باید 54 میلیون سود بدهیم. به همین دلیل کاسب های پلاسکو هیچ کدام سراغ این وام نرفتند.
مگس پر نمی زند
پاساژ نور شش طبقه است. از کنار پله های طبقه اول که به مجتمع نگاه می اندازم بیشتر مغازه ها خالی است. مجتمع کاملا آرام و بی سرو صداست . حکایت همان ضرب المثل که: مگس پر نمی زند! روی شیشه یکی از مغازه ها با کاغذ سفید خبر حراج زده شده است. داخل مغازه پر است از انواع و اقسام لباس ها و شلوارهای جین. اما جز مرد جوانی که فروشنده است کسی نه تنها در مغازه که حتی داخل راهروی پاساژ دیده نمی شود.ساعت 11 صبح است و این خلوتی عجیب است. فروشنده این مغازه، هم گرفتار است هم گله مند.« یک روز می گویند مغازه هایتان را می دهیم روز دیگر می گویند به ما ربطی ندارد. یک بار خیلی محکم مدعی می شوند که میخواهند به جای پلاسکو فضای سبز بزنند و بار دیگر ....»
نوشتن دیدگاه