به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، آنچه پیش رو دارید پنجمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند طرح و برنامه جامعی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اداره جوامع بشری دارند براساس دعوت به توحید و بسط و گسترش توحید در عالم است. در یک جامه چه توحیدی و چه شیطانی محوریت همه دین و مناسک و آداب با امام است. اگر امام یک جامعه خلیفة الله باشد، همه روح و تجسد آن شهر الهیو توحیدی است و آنجا بلدالامین است و الا شیطانی خواهد بود که تجسد فساد ولات طاغوت است. مومن به هر اندازه که ذیل برنامه و ولایت امام حرکت کند مقام خلیفة اللهی پیدا می کند و می تواند در مسخرات عالم تصرف کند. محور برنامه عظیم نبی اکرم بر اساس ولایت است... جایگاه امام در جامعه مسلمین از منظر امام رضا بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ الْإِمَامُ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَيْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ يُحَلِّلُ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَهُ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَة»(1) طرح و برنامه جامعی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اداره جوامع بشری دارند براساس دعوت به توحید و بسط و گسترش توحید در عالم است و در مقابل این نظام هم یک برنامه دیگری است که آن برنامه و طرح هم بر مبنای پرستش و دعوت به اله است؛ اما تفاوت در نوع پرستش و معبودی است که انتخاب می شود؛ و الا در هر دو برنامه پرستش و دین و دین مناسک و قواعد پرستش و بندگی وجود دارد. بنابراین در یک نگاه دیگر محل نزاعی که بین این دو طرح وجود دارد در موضوع خلافت وجود مقدس نبی اکرم و اوصیائشان است. اختلاف اصلی این دو دستگاه در مسئله پرستش و در مرحله بعد در مسئله خلافت است. ممکن است ما این دو دینی که وجود دارد، چه دنیا پرستی و چه خدا پرستی را براساس شریعت تفسیر کنیم و در تفسیر دین شریعت محور باشیم؛ و یا ممکن است دین را بر اساس خلافت و ولایت تفسیر کنیم و محور دین ولایت باشد. در طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارند گرچه زوایای مختلف زندگی بشر و قوای انسان مورد توجه است ولی محور این طرح امامت و ولایت و خلافت است. حدیثی را هم که از امام رضا علیه السلام خواندم را حضرت در تفسیر امامت و مقام امام علیه السلام عرض کردند و مرحوم کلینی در کافی و مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل کردند؛ البته من این قسمت را از تحف العقول خواندم. در تحف العقول تعبیر این است که امام به منزله زمام دین است؛ زمام آن مهاری است که ناقه را با آن مهار و حیوان را با آن هدایت می کنند. شارحین حدیث در توضیح زمام دین گفتند که یعنی دین الهی به وسیله امام علیه السلام هدایت می شود و به مقصد می رسد. آن که محور جامعه مسلمین است و آنها را به نظم و مجموعه واحدی می رساند و آنها را از متفرق بودن در می آورد و به یک جمع دارای هدف و برنامه روشن تبدیل می کند و مانند نخ تسبیح موحدین را دور هم جمع می کند و آنها را در عالم هماهنگ می کند و رفتار و عقل و فهم و قلوبشان را هدایت و منسجم می کند، وجود مقدس امام علیه السلام است. آن که دنیا را به صلاح می رساند وجود مقدس امام علیه السلام است. جامعه و دنیای صالح دنیایی است که پرتو و تجلی امام در آن است. و همه شئونش بر محور امام شکل گرفته است. کسی که عزیز است و عزت مومنین به او برمی گردد و عزت اوست که جاری در ارواح مومنین می شود و مومنین با او عزیز می شوند. مومن وقتی به امام رسید عزیز می شود؛ والا انسان تا به امام نرسیده ذلیل همه چیز و همه قوای شیطانی در عالم است، اما وقتی به امام رسید عزیز می شود و دیگر هیچ چیز جز فرمان خدای متعال در او نفوذ نمی کند؛ تا انسان به خدا متصل نشده عزیز نمی شود، کما این که امام هم عزتش را از اعتصام بالله می گیرد. تعبیر زیارت غدیریه است که از امام هادی علیه السلام نقل شده که امیرالمومنین فرمودند «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت»(2) در نهج البلاغه هم حضرت فرمودند «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرِّعا»(3) اگر همه مردم دور من جمع بشوند بر عزت من افزوده نمی شود و اگر از اطراف من پراکنده بشوند چیزی از عزت من کم نمی شود اگر همه مردم من را رها کنند و حتی واگذار به دشمن کنند من به حالت تضرع نمی افتم. عزت امام محفوظ است و آمد و شد همه ملت ها بر عزت امام اضافه نمی کند زیرا کسی که معتصم بالله است، با رسیدن به خدای متعال و با اتصال به سرچشمه عزت عزیز شده و آمد و شد دیگران نه چیزی به عزت او می افزاید نه چیزی از عزت او کم می کند. امام عزیز و نفوذ ناپذیر است. هیچ چیزی در او نفوذ نمی کند؛ تجمع امکانات و نیروها و انسانها و یا پراکندگی آنها هیچ تفاوتی در حال امام ایجاد نمی کند و امام تحت تأثیر این آمد و شدها نیست. این عزت ناشی از اعتصام بالله است. مومنین هم اگر متصل به امام شدند و عزت و حیات امام در وجود آنها جاری شد آنها هم به تبع امام عزیز می شوند. در واقع امام عزالمومنین است اگر مومنین عزیزند عزتشان به امام است؛ مثل روحی که در جسم جاری است و مثل نور خورشید که در اشعه اش جاری است، عزت امام هم در مومن جاری است. این است که چیزی در او اثر نمی گذارد. مومن مثل کوه استواری است که طوفان ها او را تکان نمی دهند. انسان تا به امام متصل نشده مثل پر کاه است و با هر نسیم و حرف و تطمیعی به حرکت می آید؛ ولی وقتی به امام متصل شد، به عزتی می رسد که طوفان ها و صاعقه ها او را تحت تأثیر خودشان قرار نمی دهند. ریشه و فرع اسلام هر دو امام است. اسلام یک شجره طیبه دارای رشد است و ریشه اصلی که موجب رشد این شجره طیبه می باشد، امام است. فرع درخت اسلام هم در سماوات است و سمو و رفعت دارد، امام است. اسلام شجره طیبه ای است که هم اصل آن و هم فرع آن امام است. اسلام یک حقیقت در حال نمو و رشد است که به تدریج در عالم جاری و محقق می شود ریشه و فرعی دارد که هر دو امام علیه السلام است. جریان اراده افعال امام در وجود مومنین همه عبادات با امام به مرحله کمال می رسند، همه این مناسکی که موجب تقرب انسان به خدای متعال و موجب تهذیب انسان و هدایت اجتماعی و شکل گیری و سلامت جامعه مومنین است همه اینها با امام به مرحله تمام می رسند. یک معنای این آیه قرآن «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»(مائده/3) هم همین است. در روایات به طور مفصل هم بحث شده که تمام صلات و زکات به امام است و همه این حقایق به امام بر می گردند؛ یعنی اگر کسی صلاتش متصل به صلات امام نشد نماز نیست؛ زکاتش اگر فرع زکات امام نشد، زکات نیست؛ زیرا اصل صلات را امام اقامه می کند. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاة» یعنی دیگران اگر پرتوی از این نمازی که امام اقامه می کند در نمازشان بود، اهل نماز هستند و الا اهل صلات نیستند. اصل زکات را امام عطا می کند؛ اگر دیگران در زکات دادنشان تابع امام شدند و فعل امام در آنها تجلی پیدا کرد، آنها هم اهل زکات می شوند. انسان وقتی از خودش خالی شد و به سوی امام هجرت کرد و متصل به امام علیه السلام شد، آن وقت آنچه در اراده و قوای او جاری می شود، شعاع اراده و خواست امام است و همه افعال او تابع فعل امام می شود؛ نماز او می شود نماز و زکات او می شود زکات؛ یعنی در واقع امام زکات می دهد و مومنین گرد او جمع هستند و زکات دادنشان شعاعی از زکات امام است. در واقع همینطور که شما با دست و گوش و چشمتان کار می کنید؛ و اگر چشم می بیند شما می بینید اگر گوش می شنود شما می شنوید، مومن هم وقتی کامل شد به منزله قوای امام علیه السلام است که همه افعالش فعل امام است؛ صلاتش ادامه صلات امام و زکاتش ادامه زکات امام است؛ کما این اشعه خورشید از خورشید است و انرژی خورشید در شعاع نور خورشید است. همه عبادات مومن فرع بر عبادات امام است. در ادامه آن حدیث امام رضا علیه السلام فرمود «وَ تَوْفِيرُ الْفَيْءِ وَ الصَّدَقَاتِ» فیء یعنی برگشت و گویا همه این غنایم که از آنها تعبیر به فیء می شود ملک اصلی مسلمین بودند که کفار غصب کردند و حال دوباره به مسلمین بر می گردد؛ و فراوانیش با امام علیه السلام است. هر کدام این کلمات باید معنا بشود و منظور فقط معنای ظاهری نیست بلکه سر دقیقی در آنها است. اگر حدود و احکام جاری می شود و از ثغور و مرزهای مسلمین حمایت می شود و اطراف و نواحی بلاد مسلمین مورد حفظ قرار می گیرد، همه بر محور امام علیه السلام است. اگر ولایت امام جاری شد اینها مصون می شوند؛ و الا مصون نیستند. ما هر بنایی که بگذاریم اگر مستقل از امام باشد به فرموده معصوم «شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَات» لب پرتگاه جهنم است و در همانجا هم ما را ساقط می کند. هر کسی هر بنا و اساسی گذاشت، اگر بر محور امام نبود به فرموده قرآن «عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»(توبه/109)، یعنی بر لب پرتگاه جهنم درست می شود. هر بنایی هم که حول امام بنا شد در محیط امن و بهشت است. در زیارت جامعه می فرمایند «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِكُمْ وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلَائِكُمْ وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَاتِ وَ مِنَ النَّار»(4)، انسان اگر از امام جدا شد هر بنایی می کند بر لب پرتگاه جهنم است؛ حتی نمازش هم بر لب پرتگاه جهنم است و او را به جهنم سقوط می دهد؛ اما اگر به امام وصل شد همه افعالش در وادی ایمن و در وادی بهشت می شود. امام است که حلال را حلال و حرام را حرام و حدود را اقامه می کند. امام از دین خدا دفاع می کند و به سبیل الله دعوت می کند. نسبت امام با جامعه انسانی و آحاد مردم این خصوصیاتی که برای امام ذکر شده نسبت بین امام و دین و جریان دین در حیات بشر است. نسبت امام با جامعه انسانی را حضرت امام رضا علیه السلام در یک فراز دیگر توضیح می دهند و می فرمایند «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم... الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِر... الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْيَفَاعِ... الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِل» این خصوصیاتی که برای امام ذکر شده ناظر به این است که امام علیه السلام محور این طرح و برنامه است و خلافت وجود مقدس نبی اکرم و خلافت ائمه علیهم السلام در این طرح است. ائمه علیهم اسلام یک نسبتی با مومنین و یک نسبتی با دین و یک نسبتی هم با جامعه مومنین و امت اسلامی و بلد اسلامی دارند. امام علیه السلام هم محور دین و به تعبیر این حدیث نورانی عز الاسلام و زمام الدین است.؛ و هم محور جامعه مومنین و نظام المسلمین است؛ و هم محور ارواح است. ائمه علیهم السلام در بیان زیارت جامعه کبیره «عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَاد»؛ یعنی مومنین و ابرار که تحت هدایت امام هستند، عناصر وجودی خود را از ولایت امامشان می گیرند و از سرشت آنها که به امام متصل است تا نوری که در وجودشان است، همه نور وجود مقدس امام است و همه قوای آنها فرع بر قوای امام علیه السلام است؛ چن امام را قبول دارند و مومن به امام و تحت تولی امام علیه السلام هستند. رابطه آنها با امام رابطه شعاع خورشید با خورشید است؛ زیرا به فرموده معصوم علیه السلام «رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(5)، مومن اگر واقعا مومنانه رشد بکند همه قوای وجودیش ذیل امام رشد می کند. در حدیثی نورانی فرمودند که مومن مثل برگ این درخت توحید است که در این درخت می روید؛ یعنی تمام رشد و تغذیه این شاخ و برگ از این ریشه و متناسب با آن است؛ و اینطور نیست که مجازاً گفته شود که ائمه «عناصرالابرار» هستند و همه عناصر وجودی مومن از امام علیه السلام شکل می گیرد. در روایات فرمودند که مومن از اضافه گل ما است و از طینتش گرفته تا روح و جسم و صفات مومن همه فرع بر امام هستند. هم صفات نورانی مومن شعاع صفات امام است و هم روحش شعاع روح امام و هم طینتش از طینت امام است. در روایتی دیگر فرمودند که جسم ما از علیین است و روح مومن از ادامه جسم ما و در واقع آن هم از علیین است؛ یعنی یک اتصال خاصی بین امام و مومن وجود دارد. امام علیه السلام است که انسان را رشد می دهد؛ و این مناسک آداب حرکت و همراهی با امام در محیط ولایت امام هستند. بنابراین اینطور نیست که طرحی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارند را خود آدم ها بتوانند بگیرند و به مقصد بروند؛ اینطور نیست که مانند یک نقشه راه که حتی اگر وجود مقدس نبی اکرم هم وجود نداشته باشند ما بتوانیم به آن عمل می کنیم و به مقصد برسیم؛ بلکه این طرح بر محور امام علیه السلام است و در واقع تار و پود آن حقیقت امام علیه السلام است و باید که حقیقت وجودی امام در قوای انسانها و در جامعه مومنین منتشر بشود. ما وقتی رشد می کنیم؛ یعنی وقتی عقل و فهم و احساسات و قلب و حتی حسمان رشد می کند، باید بر محور امام علیه السلام رشد کند و الا رشید نیستیم؛ یعنی اگر کسی بر محور امام رشد نکرد رشید نیست. قرآن می فرماید «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»(عصر/1-3)، انسان در حال خسارت است و فقط رشد برای کسانی است که مومن و متصل به امام هستند و ذیل امام عمل می کنند. عمل صالح عملی است که ولایت امام در آن است. تمام قوای وجودی مومن اگر مومن باشد هم از عالم قبل متصل به امام است و هم الان وقتی توسعه پیدا می کند بر محور امام توسعه پیدا می کند. مثل برگ یک درخت سلول و عناصر وجودی بدن مومن [به امام متصل هستند.] مومن فرع بر امام علیه السلام است. بنابراین این طرح یک برنامه شریعت محور نیست؛ گرچه شریعت دارد و نماز و زکات و حدود و صیام و حج و جهاد در آن هست؛ ولی اینها محور نیستند که انسان خیال کند می توانند آدم را به مقصد برسانند؛ بلکه اینها یک ملاکاتی دارند که وقتی انسان به ملاکات عمل کرد، کامل می شود. خیال نکنید هرکسی نماز بخواند به مقصد می رسد؛ آن که محور کمال مومن است و مومن با او رشد می کند، امام علیه السلام است. نسبت به جامعه هم همینطور است؛ یعنی ائمه علیهم السلام نه فقط عناصرالابرار هستند؛ بلکه ارکان البلاد هم هستند. شهر و بلد مومن بر محور امام علیه السلام است. امام است که در همه ارکان این بلد جاری می شود. محور این بلد امام است. محور شهر توحید، وجود مقدس امام است؛ یعنی همه شهر فرع بر او است و هر کجا نگاه بکنید تجلی روح امام علیه السلام است. انسان ها نیازمندی هایی دارند که از طریق یک برنامه هایی تأمین می شود. برای این که این نیازمندی ها را تأمین کنند یک شهری درست می کنند که دارای خصوصیات و ارکانی است. نیازمنهدی ها و ساختارهای شهری و اجتماعی در پرتو روح مدیریت یک شهر پرتو روح اهل این شهر است؛ یعنی شما به یک شهر که وارد می شوید، اگر می خواهید ببینید مردم این شهر چطور فکر می کنند و چه احساساتی دارند، به تجسد این شهر نگاه کنید. به عنوان مثال، شما اگر وارد یک شهری شدید که پر از مسجد است، می فهمید این مردم اهل عبادتند؛ اگر وارد یک شهری شدید که پر از مراکز فسق و فجور است، می فهمید که مردمی هستند که غالب احساس و نیازمندیهایشان اینهاست. شهر تجسد نیازمندی هایی است که یک جامعه دارد؛ البته نیازهایشان تدبیر و مدیریت می شود، یعنی آنهایی که شهر را می سازند و مدیریت می کنند، با یک برنامه و مطالعات جدی این شهر را تأمین می کنند و البته مطالعات گسترده ای هم وجود دارد. مثلاً برای امن بودن این محل، مطالعات دقیقی است و باید در نقطه ای باشد که به لحاظ طبیعی امنیت داشته باشد؛ مطالعات دیگری به لحاظ آب و هوا و محیط زیست هم انجام می شود تا شهر را بسازند؛ همچنین نیازمندی هایی که در این شهر تعریف کردند را هم در نظر می گیرند و اولویت ها را معین و جانمایی می کنند تا شهری بسازند که انسانها در این شهر نیازمندی هایشان تأمین شود. این شهر اگر یک شهر مادی بود سبک زندگی مادی را تسهیل می کنند تا شما در آن به سهولت لذات مادی ببرید و دنیا پرستی کنید؛ و یا اگر یک شهر مبتنی بر فرهنگ اسلام بود و شما می خواهید به سبک اسلامی زندگی بکنید به سهولت بتوانید با سبک اسلامی زندگی بکنید. این خصوصیات و نیازمندی ها و نقشه ها و ساختارهایی که برای حل نیازمندی ها در یک شهر گذاشته می شود و دانش های پشتیبانی که پیدا می شوند، همه فرع بر آن ولایت و مدیریتی است که جامعه را اداره می کند. وقتی عقلانیت جامعه پرتو عقل امام می شود، ساختارهای اجتماعی تجسد روح امام است و احساسات انسانها در پرتو قلب امام و شعاع آن احساسات و قلب امام شان است. « الناس علی دین ملوکهم» یعنی وقتی یک «ولی» جامعه ای را می سازد، همه شئون این جامعه صبغه آن امام و ولی خودش را دارد. اگر جامعه ای بر محور امام عدل ساخته شد و حقیقتاً تحت ولایت امام عدل بود، احساسات این مردم شعاع پرتو نور قلب امامشان و اخلاقشان پرتو اخلاق امامشان و فهم و فکر و عقلانیتشان پرتویی از فهم و علم امامشان است. به هرکجا نگاه می کنید صبغه امام و به تعبیر قرآن «صِبْغَةَ اللَّـهِ»(بقره/138) دارد که از آن به ولایت تعبیر می شود. شما هر کجای جامعه مومنین را ببینید تجسد روح امام است. رفتار یک انسان از صبح تا شب، تجسد نیازمندی و فهم و قلب و روحش است. مومن، سر صبح برمی خیزد؛ نیمه شب مناجات می کند و نافله شب می خواند و در طول شب و روز مراقب تقوا و حرام و حلال است. همه اینها تجسد روح مومن در رفتار و نیازمندی هایی است که حول و حوش خودش درست کرده است. وقتی وارد یک خانه می شوید می توانید بفهمید که مردم این خانه چطور هستند. تجسد روح و نیازمندی های مومن است که در حول و حوش او شکل می گیرد. مدینه توحیدی بر محور ولایت امام روح و نیاز و احساس و فکر و مهارت و فناوری هایی که جامعه مومنین درست می کنند و نظامی که به جامعه خودشان می دهند، تجسد روح امام است و این همان معنی ارکان البلاد است. امام است که حقایق وجودی خودش را د اراده های مومنین بسط می دهد و از طریق اراده های مومنین در نظام طبیعت تصرف می کند و یک شهر ساخته می شود. در جبهه باطل هم همینطور است و ائمه نار هستند که ظلمات وجودی خودشان را در قوای کفار و پیروان خودشان منتشر می کنند و از طریق آنها در طبیعت و مسخرات تصرف می کنند و یک شهری می سازند؛ که قرآن می فرماید «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(روم/41). با این نگاه محور این طرح جامع امام و خود وجود مقدس نبی اکرم هستند و دعوا هم سر همین خلافت است که خلافت نبی اکرم باید در عالم جاری بشود و اراده ما حول خلافت نبی اکرم قرار بگیرد؛ زیرا او خلیفه خداست و همه تصرفاتش هم الهی است و هیچ تصرف غیرالهی نمی کند. تمام تصرفات حضرت با همه قوای وجودی که منتشر در همه عالم است، تحت مشیت است. اگر ما هم حول این امام و این رسول جمع شویم و خلافت او را قبول کنیم و همه قوای خود را تسلیم او بکنیم، اراده و قوای و حقایق و عناصر وجودی امام در ما جاری می شود. ما می خواهیم که در عالم و در طبیعت و در زندگی اجتماعی همدیگر وقتی تصرف می کنیم، حول محور امام واقع بشود. وقتی ما به امام متمسک هستیم و امام ما را سرپرستی می کنند، اراده امام در قوای ما جاری می شود و هر تصرفی می کنیم تابع تصرف امام علیه السلام است. عالم را بر محور امام علیه السلام می سازیم؛ که در این صورت هزارها و میلیونها اراده حول امام جمع می شوند و این اراده ها با امام سجده می کنند و بر محور عبادت امام عبادت می کنند و همه قوایشان نورانی می شود و نیازمندی ها و افکار و دانش و عقلانیت و مهارت ها و توانایی هایی پیدا می کنند و مسخراتی دارند و تصرفاتی می کنند که در مجموع یک شهر و مدینه ای ساخته می شود که بر محور امام علیه السلام است؛ و البته زندگی کردن در این شهر مناسک و قواعد و آدابی دارد. وقتی ولات یک شهر را بر اساس یک قواعدی می سازند، زندگی کردن و رفت و آمد در این شهر قواعدی دارد؛ مثلاً برای رانندگی با وسایل مدرن قوانین راهنمایی و رانندگی لازم است؛ در حالی که قبلاً که با یک وسایل ساده تری رفت و آمد می کردند یک قواعد دیگری بود. این قواعد و شرایع و مناسکی که پیدا می شود تابع همان دستگاه سرپرستی است؛ و آن ولایت براساس یک قواعد و اهدافی یک شهر را می سازند؛ و ما اگر درون این شهر زندگی می کنیم متعلق به این شهر هستیم و هم زیستی با این شهر داشته و مثل مردم این شهر فکر کرده و جهان را احساس می کنیم؛ و باید شرایع و قوانین را در نظر بگیریم و عمل بکنیم. یک نظامات حقوقی و اخلاقی ای دارد؛ اما این شرایع فرع بر آن ولایت هستند. هم درجامعه کفار و هم در جامعه مومنین اینطور است. آن دینی که در جامعه جاری می شود و آن قواعدی که جامعه با آن ساخته می شود و مردم درون این جامعه با آن زندگی می کنند در هر دو دسته فرع بر آن ولی و امام است. اگر امام حق و من الله است، این دین هم الهی است؛ و اگر امام از طرف خدا نیست این دین هم دین دنیارپرستی است. مقام خلیفة اللهی مومن تحت ولایت معصوم طرح وجود مقدس نبی اکرم، یک طرح شریعت محور نیست؛ بلکه طرح امام محور است. خدای متعال در قرآن می فرماید «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»(مائده/67)، همه احکام و شرایع را آوردی ولی اگر ادامه راه و آن امامی که می خواهد جامعه براساس او حرکت بکند، معین نشده و از حقیقت ولایت پرده برداری نشود و حقیقت ولایت در امت تو جاری نشود، دین تو و آن حقیقت ابلاغ نشده است. خلافت نبی اکرم است که جامعه تاریخی مومنین را می سازد و ایشان از طرف خدای متعال خلافت می کنند و عقول و قلوب و افکار و حواس ما را اداره می کنند و ما را به هم گره می زنند. آن خلافت است که جامعه را می سازد. اگر ما آن خلافت را قبول کردیم و ذیل آن خلافت حرکت کردیم، ما هم خلافت الهی پیدا می کنیم؛ مانند وجود مقدس امیرالمومنین که یدالله یعنی دست الهی است که باذن الله با او کارهای الهی انجام می شود؛ و عین الله و دیده بانی است که از طرف خدای متعال دیده بان همه عالم است و خدای متعال با او عالم را اداره می کند و به فرموده معصوم علیه السلام «عَيْنِكَ النَّاظِرَةِ بِإِذْنِك»(6) است که باذن الله همه عالم تحت نظر و اشراف اوست. اگر ما مومن کامل شدیم و به امام گره خوردیم مثل چشم و دست و گوش امام می شویم و همینطور که امام خلافت الهی می کند، ما هم در ظرف خودمان خلیفه خدا می شویم. خلافت بالاصاله برای امام علیه السلام است. امام خلیفه الله است و مابقی اگر با همه قوا ذیل امام حرکت کردند می مقام خلافت پیدا می کنند؛ و الا کسی که شیطانی زندگی می کند خلیفه الله نیست؛ زیرا دستگاه شیطان دستگاه خلافت الهی نیست و شیاطین انس و جن خلیفه خدا روی زمین نیستند. اینکه گاهی ما می گوییم: انسان خلیفه الله است، درست نیست؛ زیرا امام خلیفه الله است و خلافت می کند؛ دیگران اگر متصل به امام شدند به اندازه ای که قوایشان تسلیم امام می شود و همه طرحی که برای اداره زندگی فردی و جمعی خودشان دارند، ذیل طرح امام قرار بگیرد و بنایی که می سازد در شهری است که امام بنا کرده و متناسب با قواعد آن شهر است و ساختمان وجودی و همه مناسک زندگی خودش را در شهری می سازد که امام بنا کرده و متناسب با قواعد آن شهر زندگی می کند در این صورت خلیفه الله است و این بلد شهر خلافت و بلد امین است که در آن هیچ خیانتی نیست. در این آیات قرآن «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَـذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ»(تین/1-3)؛ بلد امین به خود وجود مقدس نبی اکرم تعبیر می شود. مکه هم در باطن چون تجسد روح نبی اکرم است، بلد امین است؛ اما اگر در همین مکه وجود مقدس نبی اکرم احترام نداشته باشد این بلد قابل احترام نیست؛ چنانچه خدای متعال هم می فرماید «بسم الله الرحمن الرحیم لَا أُقْسِمُ بِهَـذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَـذَا الْبَلَدِ»(بلد/1-2) پیغمبر ما، من به این شهری که حرمت تو در آن نگه داشته نمی شود قسم نمی خورم. از این تعابیر در کلام حضرت امام سجاد زیاد است که فرمودند «أَنَا ابْنُ مَكَّة»(7) من فرزند مکه هستم. این یک تشبیه مجازی نیست. حقیقت مکه امیرالمومنین و وجود مقدس نبی اکرم است. همه مقامات این شهر امین مقامات حرکت با نبی اکرم در عالم هستند؛ این که باید اینجا رجم کنی، این جا طواف کنی، این جا سعی کنی،همه حساب و کتاب دارد؛ ولی همه حساب و کتابهایش حرکت در حول نبی اکرم و مناسک حرکت با حضرت است. اگر کسی بتواند همه قوای خودش را ذیل امام جمع کند و بنای وجودی خودش را ذیل امام بسازد، خلیفه است و در ظرف خودش خلافت می کند؛ و الا هیچ کاری الا به امر امام نمی کند. مومن کامل مقام خلافت پیدا می کند چون خلافت از امام می کند و همه تصرفاتش نیابتی است. اگر قوای انسان فانی در امام علیه السلام شد، تمام تصرفاتی که می کند، نیابتی است. اگر فهم و عقلش فانی در امام شد هرچه می فهمد و می بیند به نیابت امام است و فهم مستقلی برای خودش قائل نیست. همه حالات قلبی او فرع بر امامش است. سلمان اینطور است که در شان او گفتند: «جعل هواه هوا علیا» یعنی میل او هم تابع میل امام است و پرتو میل امام در قلبش واقع می شود. فهمش از عالم هم همینطور است و اصلاً نمی خواهد مستقل از امام بفهمد؛ چون می خواهد فهم خودش را از امام علیه السلام بگیرد. این طرح در نگاه بعضی شریعت محور است که یک دستوراتی دارد که شامل حدود و احکام و عبادات و دستورات اجتماعی است که باید اینها را عمل کنیم؛ اما این نگاه همان «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه» است. در حالی که این کتاب با امام یکی است و جریان ولایت امام تجسد کتاب است. امام در شب قدر آن طرحی از کتاب الهی که باید امسال در عالم جاری بشود را امضاء می کند. اراده امام مجرای کتاب الهی است و کتاب الهی در او جاری می شود. در روایات فرمودند «الامام... معتصم بحبل الله»(8)؛ این یعنی معتصم بکتاب الله است. این که می گویند: حسبنا کتاب الله؛ کتاب فقط یک سلسله دستورات نیست؛ بلکه آن حقیقتی است که به فرمایش نبی اکرم لن یفترقا است. جامعه مومنین جامعه ای بر محور امام و کتاباست و همینطور که پرتو نور امام در همه زوایای زندگی مومنین دیده می شود، پرتو کتاب هم دیده می شود. امام و کتاب محور اداره جامعه مومنین هستند و این کتاب علم الامام است که با جان امام متحد است. این غفلتی بسیار مهم و از آن شیطنت هایی است که دستگاه مقابل نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در تحریف توحید و دین نبی اکرم و شخصیت وجود مقدس نبی اکرم انجام داده است. آن پیغمبری که آنها می گویند، پیغمبر نیست؛ بلکه ایشان آن پیامبری است که عالم باید به قوای وجودی ایشان تبدیل بشوند و همه عالم و همه مومنین که معصیت نمی کنند تحت فرمان او هستند. به ما اختیار داده شده که قوای او شده و مندک و فانی در ایشان بشویم؛ که آن وقت است که به مقصد می رسیم و این همان معنای معیت و همراهی است. اگر هر تدبیری داریم ذیل تدبیر او بود آن وقت به مقصد می رسیم. این هدایت بر محور شخص ایشان و طبیعتاً بر محور ادامه وجودی ایشان است؛ چنانچه خود حضرت فرمودند «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا»؛ شکل گیری امت بر محور حضرت یعنی شکل گیری امت بر محور کتاب و امام. تار و پود جامعه اسلامی باید بر محور امام و کتاب باشد. طرحی که امام عمل می کند با جان امام یکی است و از طریق اجرای این طرح قوای امام در عالم جاری می شود. بلد امین که بلدی بر محور وجود مقدس نبی اکرم است و محور آن طرح بزرگ حضرت خود حضرت و بعد امام و کتاب است؛ و الا عمل کردن به یک سلسله دستورات عبادی و حقوقی عمل کردن به دین خدا نیست. آن رشته ای که همه دین با او جمع و به مقصد می رسد و محقق می شود امام علیه السلام است. السلام علیک یا اباعبدالله.... پی نوشت ها: (1) تحف العقول، النص، ص: 438 (2) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 268 (3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409 (4) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 616 (5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 166 (6) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 409 (7) تحف العقول، النص، ص: 233 (8) معاني الأخبار، النص، ص: 132