کد خبر: 30318
منتشر شده در یکشنبه, 10 دی 1396 15:50
حجت الاسلام مصباح گفت: بحث عدالت متناسب با هدف از زندگی اجتماعی تعریف می شود. با مقایسه هدف از زندگی اجتماعی و هدف از خلقت انسان، جایگاه و حدود عدالت به دست میآید. به گزارش خبرگزاری مهر، نشست علمی «جایگاه عقل عملی در علوم انسانی» با حضور حجج اسلام یدالله یزدان پناه و علی مصباح برگزار شد. دبیر...
حجت الاسلام مصباح گفت: بحث عدالت متناسب با هدف از زندگی اجتماعی تعریف می شود. با مقایسه هدف از زندگی اجتماعی و هدف از خلقت انسان، جایگاه و حدود عدالت به دست میآید.
به گزارش خبرگزاری مهر، نشست علمی «جایگاه عقل عملی در علوم انسانی» با حضور حجج اسلام یدالله یزدان پناه و علی مصباح برگزار شد. دبیر علمی این نشست را نیز محمد فتحعلی خانی بر عهده داشت.
خلاصه مباحث مطرح شده از سوی کارشناسان به شرح ذیل است:
تعریف عقل عملی و نظری و بیان نسبت به آنها با یکدیگر.
تعریف و موضوع و قلمرو علوم انسانی.
جایگاه عقل عملی در علوم انسانی.
فتحعلیخانی :موضوع علوم انسانی اسلامی در سالهای اخیر اهمیت ویژه پیدا کرده و محققین مختلف به این حوزه می پردازند.
در این بحث در پی تفصیلی کردن این مطلب هستیم که چگونه سنت عقلانی فلسفه اسلامی میتواند با تاکید عقل عملی یا همه فعالیتهای عقلانی که بر روی گزاره های هنجاری در میراث ما صورت گرفته، در تولید علوم انسانی اسلامی اثرگذار باشد. به عبارت دیگر عقلانیت مورد تایید فلسفه اسلامی، بخصوص عقل عملی چه نقشی در تولید علوم انسانی اسلامی میتواند داشته باشد. به این منظور لازم است تا تعریفی از عقل عملی و حکمت عملی ارائه شود.
حجت الاسلام والمسلمین استاد یزدان پناه: در سنت فیلسوفان مسلمان با دو حکمت عملی و حکمت نظری روبرو هستیم: حکمت نظری: فقط به حقایق اشیا میپردازد و قصد آن معرفت اشیاء است.
حکمت عملی: نوعی معرفت به کنش و عمل انسانی از حیث سعادت است. حکمت عملی صرف معرفت نیست بلکه معرفت برای عمل است و موضوع آن عمل ارادی، اختیاری انسان از حیث تحصیل سعادت است. به عبارتی، سعادت و کمالی که در حکمت نظری به آن پرداخته میشود، چگونگی دستیابی و تحصیل این سعادت در حکمت عملی مورد بحث است.غایت حکمت عملی، معرفت خیر و شر است و در آن توصیه و جهت داری و جهت مندی أخذ میشود. گزارههایی از سنخ «باید» شکل میگیرد که بر اساس یک تلاش عقلانی است و این تلاش عقلانی را عقل عملی نامیدهاند.
در واقع عقل نظری مربوط به حقایق اشیاء است بدون اینکه به چگونگی انجام افعال بپردازد و عقل عملی مربوط به حیطه عمل است. در این بحث، عقل عملیِ جزئی، مورد نظر نیست بلکه عقل عملی ِکلی یاب مقصود است؛ همچون اصل کلی «ظلم بد است» و «عدالت خوب است.» بنده معتقدم عقل عملی در عین حال که حیطه کاری ویژهای در ساحت فردی و اجتماعی انسان دارد، دارای عنصر بعث و انگیزش هم هست و این بعث و انگیزش در هویت گزارههای عقل عملی أخذ شده است. در این صورت عقل عملی در مقابل عقل نظری است.
همجنین عقل عملی بسان عقل نظری، خاصیت اکتشافگری دارد و حقایقی را کشف میکند. به همین سبب ظلم را مضر به حال سعادت و عدل را مفید به حال سعادت میداند. ویژگی دیگر عقل عملی، داشتن هویت برهانی است. برخی عقل عملی را به مشهورات تقلیل دادهاند و گمان کردهاند که بوعلی چنین گفته است، در حالی که هم ابنسینا و هم فارابی تصریح کردهاند که «ظلم قبیح است» یک امر برهانی است و هویت برهانی دارد. بوعلی و فارابی و ملاصدرا و نوع حکماء، عقل عملی را دارای هویت برهانی و عنصر اکتشافگری میدانند. اما اینکه آیا عنصر اکتشافگری عقل عملی، همراه با انگیزش هم هست و یا اینکه انگیزش فرع بر آن است، جای بحث دارد.
البته بنیادهای برهانی و بحثهای روشی عقل عملی در منطق آمده است. براهین در عقل نظری از مبادی اولیه شروع میشود و عقل عملی پایههای برهانی را از عقل نظری میگیرد؛ مانند: «آن چه خوب است را باید اجرا کرد». اینها پایه در حکمت عملی میشوند. روند عقل عملی هم برهانی و بحث ذات و ذاتیات است؛ با این تفاوت که ذات و ذاتیات در حیطه عقل نظری و ذاتی در باب وجود مقید به عمل انسان هر کدام متناسب به جایگاه خود هستند.
تقسیم بندی عقل عملی
حجت الاسلام مصباح:عقل عملی از جهات مختلف، دارای تقسیم بندی های متفاوتی است:
۱٫ در یک تقسیم بندی، عقل عملی از آن جهت که یک قوه ادراکی است با عقل نظری مشترک است، با این تفاوت که عقل نظری حقایق نفس الامری و هستها را درک میکند و عقل عملی حقایق مربوط به عمل اختیاری و ارزشها را درک میکند.
۲. برخی هم معتقدند اطلاق «عقل» بر عقل عملی و عقل نظری، مشترک لفظی است و عقل عملی کار ادراک را انجام نمیدهد، بلکه یک قوه عامله است. نظریه کانت هم در این دسته میگنجد که کار عقل عملی، ترجیح دادن و انتخاب کردن بر اساس قوانین اخلاقی است.
متناسب با اینکه کدام معنا را در مورد عقل عملی لحاظ کنیم، رابطهاش با عقل نظری متفاوت میشود: قوه عملی از جهت مدرک بودنش مانند قوه نظری است و فقط مدرکات آن متفاوت است. به تعبیری در واقع یک قوه ادراکی در نفس وجود دارد و هر گاه مسائل مربوط به هستی و نیستی را ادراک کند به آن عقل نظری و هر گاه ادراکات حوزه عمل را درک کند، به آن عقل عملی گویند.
طبق این دیدگاه آیا رابطه عقل نظری و عملی تولیدی است و از هستها میتوان بایدها را نتیجه گرفت؟ یا بین این دو سدی وجود دارد؟ به نظر میرسد ادراکات عقل عملی از ادراکات عقل نظری نتیجه میشود. بخشی از ادراکات عقل نظری مربوط به این می شود که «سعادت» چیست؟ کمال انسان چیست؟
بر طبق این معنا، ادراکات عقل عملی، ضرورت بالقیاس است بین رسیدن به سعادت و انجام یک کار.
اما اگر عقل عملی را مدِرک ندانیم و صرفا یک قوه عامله و تصمیم گیرنده بدانیم که اراده و اختیار میکند و ترجیح میدهد اما ادراک ندارد، این سؤال مطرح میشود که این اختیار و انگیزش بر اساس چه مبنایی است؟ آیا یک دفعهای است یا مبنای شناختی دارد؟ اگر دارای مبنای شناختی باشد، عقل عملی با عقل نظری با این مبانی شناختی مرتبط میشود.
موضوع، هدف و قلمرو علوم انسانی
دبیر جلسه: تعریف مورد نظر جنابعالی از موضوع، هدف و قلمرو علوم انسانی چیست؟
حجت الاسلام مصباح: تعریفی که همزبانی ما را با مخاطبان غیر اسلامی تا حد زیادی حفظ میکند و در ضمن عناصر مورد نظر ما را داراست، این است که: «علوم انسانی مجموعه علومی هستند که به توصیف، تبیین و تفسیر پدیدههای فردی و اجتماعی میپردازند، از آن جهت که انسانیاند.»
حجت الاسلام و المسلمین استاد یزدان پناه: «علوم انسانی؛ مطالعه روشمند درباره انسان، در تمام ساحتهای فردی و اجتماعی از حیث فعل اختیاری و ارادی برآمده از آن، با غایت بهبود و ارتقاء وجود انسانی است. »
تعریفی عام تر نیز می توانیم از علوم انسانی ارائه دهیم به اینکه: علوم انسانی، هر آن چه که به رفتار انسانی مربوط میشود را در بر میگیرد؛ و به عبارتی مطالعه روشمند در باب امور انسانی است، خواه توصیفی، خواه توصیهای و خواه جهت دهنده باشد.
دبیر جلسه: آیا سعادت شناسی دارای قلمرو عقلانی است یا اینکه هر کس میتواند سعادتی را انتخاب کند؟
حجت الاسلام مصباح: مطلوب بودن سعادت، امری بدیهی و قهری است و هر انسانی میخواهد که به کمال و سعادت برسد. به عبارتی مطلوبیتِ هر چیزی را که انسان احساس کند، با آن انسانتر میشود، احتیاج به اختیار و استدلال ندارد. اما برای شناخت چیستیِ کمال نهایی، نیاز به تلاش عقلانی داریم.
برخی از صاحبنظران غربی تصریح کردهاند که اصل سعادت امری غیرعقلانی است و هدف نهایی انسان در زندگی قابل بیان و کشف و شناخت عقلانی نیست. انسان چیستیِ سعادت و هدف خود را از محیط و فرهنگ و پدر و مادر میگیرد. تنها کاری که انسان میکند این است که با تعقّل، سریعترین و بهترین و کمهزینهترین راه رسیدن به آن هدف غیر عقلانی را به دست میآورد. بنابراین خودِ هدف، عقلانی نیست بلکه راه رسیدن به آن هدف، عقلانی است.
فتحعلی خانی: یکی از مباحث مطرح در علوم انسانی که به لحاظ جایگاه و به لحاظ ارزشی همانند سعادت است بحث «عدالت» است. در این مورد توضیحی بفرمایید.
حجت الاسلام مصباح: بحث عدالت متناسب با هدف از زندگی اجتماعی تعریف می شود و در زندگی اجتماعی تا دیگران نباشند، عدالت معنا پیدا نمیکند. اما هدف از زندگی اجتماعی با تمام محدودیتهایی که برای انسان ایجاد می کند، چیست؟ هدف از زندگی اجتماعی بهرهبردن از مواهبی است که از رابطه و تعامل با دیگران برای انسان به دست میآید.
بعد این سؤال مطرح میشود که محدودیتهای ناشی از ارتباطات اجتماعی تا کجاست؟ عدالت در چنین فضایی مطرح میشود و با مقایسه هدف از زندگی اجتماعی و هدف از خلقت انسان، جایگاه و حدود عدالت به دست میآید.
حجت الاسلام و المسلمین یزدانپناه: فارابی انسان را مدنی بالطبع میداند و معتقد است انسان به کمال مطلوب خود نمیرسد مگر در جامعه. تشکیل جامعه نه تنها برای رفع نیازهاست بلکه جامعه، یکی از پایههای رسیدن به سعادت انسان است. صدرا هم این نظر را پذیرفته است و معتقد است انسان با ورود به اجتماع به کمال میرسد. در کنشهای اجتماعی، دستهای از امور شریف داریم و عدالت هم یکی از اینهاست و دارای شرافت ذاتی است که هم موجب کمال ذاتی فردی و هم کمال اجتماعی میگردد.
نقش آفرینی عقل عملی در علوم انسانی
دبیر جلسه: به جهت اینکه بحث انتزاعی صرف نباشد، نمونههایی از نقش آفرینی عقل عملی در نظریههای موجود علوم انسانی را بیان فرمایید.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصباح: در علوم انسانی چند گرایش اصلی وجود دارد: گرایش پوزیتویستی، گرایش تفسیری، انتقادی، تارخگرایی، پدیدار شناسی و رئالیسم انتقادی.
در گرایش تفسیری و تجربی در علوم انسانی، عنایتی به بخش دستوری علوم انسانی نیست؛ حداقل ادعای آنها این است که به دنبال علوم عینی هستند و آن چه را که میبینند گزارش میکنند و معتقدند نباید بخشهای دستوری، جزء علوم انسانی به حساب بیایند. (هر چند در عمل به طور جدی وارد این فضا شدهاند و اکثر مکاتب روانشناختی، اقتصادی و جامعه شناختی، توصیهای هستند).
در این حالت اگر بخش دستوری علوم را حذف کنیم، دیگر جایی برای عقل عملی در این علوم توصیفی وجود نخواهد داشت.
نمونهای که در علوم کاربردی از جمله اقتصاد می توان مطرح کرد اینکه: یکی از پیشفرضهای علم اقتصاد اینست که انسانِ اقتصادی، یک انسان عاقل است و انسان عاقل هم فقط به دنبال نفع مادی و دنیوی خودش است. پس طبق این مبنا اگر شخصی ببیند که بر اساس قانون عرضه و تقاضا، جنسش در حال افت قیمت است، می تواند برای حفظ منافع خود، اجناسش را به دریا بریزد.
نوشتن دیدگاه