قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: حمدی باید خواند و برخاست... که کرختی و اندوه را زمینگیرکردن، راه و رسم دارد... نشانی دارد... باید برخاست رگ ها را زنده کرد، چشم ها را، کالبد را... سر و سرّی با سفر باید داشت، با نور و نجاتی که سهم زیارت آمده هاست... باید شما را باخبر کرد از گره ها... از بندهایی که می خواهند ارباب لحظات مان باشند... از زمستان های ناشناخته... باید دلواپسی ها را با شما درمیان گذاشت... با شما که در میهمانی تان عمریست رئوف بوده اید، سلطانِ گره گشا! و چه محشریست که هیچ زائری دست خالی به خانه باز نمی گردد! بی سوغات عشق! و هیچ مُشرّف شده ای - بی لبخند - توس را بدرود نمی گوید! کنج نشین باید بود... آنجا که قرارهای دیدار، بیشمار است... و هراسی نیست... حُزنی... ظلمتی... و سرخوشی موج برمی دارد... درویشی تمام می شود و صحن ها، کبوترانی دارند به رنگ سلام و پرواز... آنجا که جبری نیست... وَهمی نیست... مِهر و آراستگی ست سراسر و ازدحام آدمیانی که شیفته اند، که از جهانی سخت و پُرستیز می آیند به ملاقات عالمی مهربان... آنجا که صلح و آشتی روی مژه ها می نشیند و مثل صبح باران خورده ی بهار، لطیف است... معصومیت و معجزه دارد... دارالشفاست... و بیمار و مَحزون و دلشاد، نشانی اش را ازبَرَند... چه محشریست دارالقرارتان حضرت جانان! خطّه ای که حیات می بخشد در عقل و جنون... در تنهایی و جماعت... در زمین و آسمان... به مسافرانی که از دیار دیگری بار و بندیل آورده اند... بار و بندیلِ تمنّا و دلدادگی.