بی‌گمان، مسألۀ پیش‌آمده را هم مانند هر پدیدۀ اجتماعی دیگر، نمی‌توان تک عاملی تبیین کرد. اما تا زمانی‌که دینداران، منادیان دین و مسؤولان فرهنگِ دینی از خود نیاغازند و خودفریبانه و لجوجانه انگشت اتهام به‌سوی دیگران دراز کنند، به درک واقع‌بینانه‌ای از چرایی این مسأله دست نخواهند یافت. برای نمونه، قرار بود برای گسترش نیکی و اخلاق در جامعه، «امر به‌معروف و نهی از منکر» احیا شود. اما با کج فهمی، اولاً، دولتی و ستادی شد و ثانیاً، مصداق منکر صرفاً در بدحجابی خلاصه شد و ثالثاً، بدون درک عمیقی از این فریضه و شرایطش، انجام شد که پیامدش دوری از معروف و پافشاری بر منکر بود. اگر امر به‌معروف و نهی از منکر، با محاسبه و مراقبۀ درونیِ امرونهی‌کننده آغاز شود، «انباشت کینه» و تنفّر در جامعه به‌وجود نمی‌آید. این غضب برای خدا نیست! مرحوم آقای حاج سیّدحسین یعقوبی قائنی در خاطرات(1) خود از دوران پهلوی دوم می‌نویسند: به یاد دارم روزی برای مسافرتی در اتوبوسی نشسته بودم و جز حقیر، کسی با لباس روحانیت در آن اتوبوس نبود. راننده موسیقی روشن کرد. ناگهان هیجان عجیبی در بنده به‌وجود آمد و به شدّت عصبانی شدم. خواستم بگویم آن‌را خاموش کن، لکن از همان کسی که از درون به‌من می‌گفت: نهی از منکر بکن، سؤال کردم: اگر زن نامحرمی اینجا باشدآیا امکان دارد مخفیانه به او نگاه کنی؟ پاسخ مثبت بود. با تعجب دیدم همان کسی که الآن در ظاهر به‌خاطر خدا عصبانی شده، حاضر است مخفیانه مرتکب معصیت شود. و به این نتیجه رسیدم که در واقع این غضب برای خدا نیست، بلکه به جناب نفس برخورد کرده است که چرا در مقابلش موسیقی روشن کرده‌اند. از این رو صبر کردم تا آن حالت فروکش کرده و غبارها فروبنشیند. غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد. پس از گذشت لحظاتی با خود گفتم: موسیقی حرام است و من در مجلس معصیت نشسته‌ام؛ لذا تصمیم گرفتم برای خدا نهی از منکر کنم. سپس به زبانی نرم و آرام گفتم: آقای راننده! همین که او را صدا زدم، از آن‌جایی که نفس در کار نبود، بلکه خالصاً و از روی شفقت تذکّر می‌دادم فوراً تأثیر کرد؛ لذا پیش از آن‌که کلمۀ دیگری به‌زبان آورم بلافاصله آن‌را خاموش کرد و اصلاً نه پشت سر خود را نگاه کرد و نه پرسید چه می‌گویی. (قل انّما أعظکم بواحده أن تقوموا الله» [بگو: من شما را به یک سخن پند می‌دهم؛ برای خدا قیام کنید... آیه 46/سورۀ صبا]. پس از چهار دهه، با یادآوری آراء بنیانگذار جمهوری اسلامی، باید پرسید آیا امر و نهی‌ها چنان که امام خمینی(ره) گفته بودند؛ - پدرانه، طبیبانه و بسیار مهربانانه بود و در آن مراعات مصلحت شخص می‌شد؟- بازداری، لطف و رحمت برای مرتکب و چه بسا تمامی امّت بود؟ - قصد آمران‌وناهیان تنها «خدا» و رضایت او بود؟ - امرونهی‌کنندگان فعل خود را آمیخته‌شدن با هواهای نفسانی و اظهار بزرگی حفظ کردند؟ - آمران و ناهیان نفس خود را منزه ندانستند؟- امرونهی‌کنندگان برتری و بزرگی بر مرتکب قائل نشدند؟ تمام این مراقبت‌ها برای این است که - چه بسا مرتکبِ منکر (هر چند مرتکبِ گناهان بزرگ - ولو للکبائر) صفات پسندیده‌ای داشته باشد که خدا او را به خاطر این صفات دوست دارد، گرچه به‌واسطۀ ارتکاب گناه، عملش مبغوض خداوند استو - ای بسا امرونهی‌کننده به عکس او باشد (صفاتی را داراست که مورد رضایت خداوند نیست) هرچند بر خود او مخفی است(2). 1 - سفینه‌الصادقین؛ گنج معرفت، قم2 - تحریرالوسیله؛ جلد 1، صفحۀ 442 سزاوار است که آمر به معروف و ناهی از منکر در امر و نهی و مراتب انکار خود مانند پزشک معالج مهربان و پدر مهربان مراعات مصلحت شخص آلوده به گناه را بنماید و انکار او لطف و رحمت برای مرتکب و بلکه بر همۀ امّت باشد و سزاوار است قصد او تنها خدا و رضایت او باشد، و عمل خود را از آمیخته‌شدن با هواهای نفسانی و اظهار بزرگی، حفظ کند، و نفس خود را منزه نداند آن برتری و بزرگی بر مرتکب قائل نباشد، چه بسا مرتکب منکر هر چند مرتکب گناهان بزرگ، صفات پسندیده‌ای داشته باشد که خدا او را به خاطر این صفات دوست دارد، گرچه به‌واسطۀ ارتکاب گناه عملش مبغوض خداوند است، و ای بسا امر و نهی کننده به عکس او باشد (صفاتی را داراست که مورد رضایت خداوند نیست) هرچند بر خود او مخفی است.