آیا استادیوم‌ها هم مثل هتل‌ها مختلط می‌شوند؟ درست وقتی که اعتراف‌گیری از یک دختر 17 ساله حواس‌مان را پرت کرد، ناگهان حاج آقا شهاب خان مرادی با ویدئویی، آب پاکی را ریخت و ما را از آنور بام پرت کرد! - به هر حال ما دائم الپرتیم چه از اینور بام و چه از آنور بام- بله؛ ایشان با چهره‌ای آرام و تبسمی بر لب هتل‌ را یک مکان فرض کرد و ورود مرد و زن بی‌شناسنامه را به این مکان‌ مجاز اعلام کرد. بعبارتی این بار، سرمان را یکی دیگر و با داستانی تازه‌تر گرم کرد و ما را از کل مصیبت‌های روزانه‌مان غافل کرد. دستش هم درد نکند. در زمانه‌ای که ورود خانم‌ها و آقایان حتی با شناسنامه به استادیوم‌ها ممنوع است واقعا وضع وحتی طرح چنین قانونی جرات می‌خواهد که البته فقط از عهده رئیس سابق سازمان فرهنگی هنری شهرداری برمی‌آید. به قولی: ما و این همه خوشبختی محاله! در ضمن ما به حاج آقا صمیمانه تبریک می‌گوییم که تا این حد در عقایدشان پیشرفت‌های محسوسی داشته‌اند؛ چون در زمان تصدی پست فوق توسط ایشان؛ تمام کلاس‌های موسیقی فرهنگسراها به بهانه ساماندهی تعطیل شد و بعدها هم، نه تنها چیزی سامان داده نشد و کلی هنرجو آلاخون بالاخون شدند؛ بلکه بعد از رفتن ایشان و باز شدن مجدد درب کلاس‌های موسیقی همه چیز با همان کیفیت قبل دوباره شروع شد و فقط ضررش متوجه خانواده‌ها و موسیقی کشور شد یعنی درست مانند خیلی از پروژه های دیگر که با کلی اهن و تلپ فقط باعث اتلاف وقت و سرمایه شد. به هر حال برای رسیدن خدا به اندازه تعداد اتاق‌های هتل‌ها راه بسیار است. همه ما را گیر آوردند بخدا ... بگذریم. یکی از مزیت های فرهنگ و هنری که سالها در این کشور خشکانده شده این است که متعادل‌مان می‌کند... نه حکم های آنوری صادر می‌کند و نه اینوری.نه به زور قزاق روسری را از سرها برمی‌دارد و نه به زور گشت ارشاد بر سرشان می‌گذارد. با این افراط و تفریط‌ها نتیجه این می شود که در این گیرو دار حرمت مسجد با رقص دخترکی هتک می‌شود یعنی چیزی که لنگه‌اش هم، در هیج جای دنیا با آنهمه کافر یافت نمی‌شود. پیشنهادی برای کادوی تولد بهاره خانم افشاری در بالا گفتیم: وقتی فرهنگ و هنر جای خودش نباشد یا از اینور بام می‌افتیم یا از آنور... وقتی هنرمندان به چهار گوشه جهان سوت می‌شوند و نطق‌شان با یک حکم «ممنوع الفلان چیز» کور می‌شود آنوقت سر و کله به اصطلاح هنرمندانی پیدا می‌شوند که با تولدی اسمشان تیتر می‌شود و با پریدن بر روی کول بازیکن فوتبال و چشم نازک کردن در رسانه ملی و ازدواج های چند باره مطرح می‌شوند. خلاصه هنر در همین چیزها خلاصه می‌شود و نام «نام آوران هنر» در این بازار شام، گم و گورمی‌شوند. وای که بر ما چه شده و سرنوشت این مملکت با این اوضاع چه می‌شود. یا همه چیز در بقچه پیچیده شده و دختری 17 ساله اسیر می‌شود و یا عروسک‌های خیمه شب بازی آدم می‌شوند و تنها خیرشان به هنر این می‌شود که در جشنواره‌ها لباس‌های‌شان مد می‌شود. بگذریم؛ با این شعارها دل ما و خربزه آب می‌شود و این چیزها برای ما نان نمی‌شود. می دانم خیلی شعاری است که اگر بگوییم در این اوضاع وخیم کشور؛ جای جنگولک بازی‌هایی به اسم تولد نیست. اما قبول بفرمایید دلواپس غیر ساندیس خور هم داریم که دلش می‌سوزد از این همه جاده خاکی رفتن‌ها و دور شدن از فرهنگی که سالها از ما دور شده و در حال حاضر مشغول خوردن ترکش هایش هستیم با رواج اینهمه اختلاس و احتکار و سلطان سازی‌ها ... دل‌مان می‌سوزد که دخترکی در نقش شیطان کادوی میلیاردی می‌گیرد و بهرام بیضایی‌ها و دولت آبادی‌ها و... در جایگاه شیطان می‌نشینند! اما یک پیشنهاد: حال که این روزها بازار ارز دولتی دادن به جاهای نامربوط داغ است پیشنهاد می‌کنیم به سرکار خانم هم بعنوان کادوی تولد ارز 4200 تومانی پرداخت شود تا این سلبریتی محترم هم با پولش برود آنور آب و یک چیز عجیب و غریب نامربوط دیگر وارد کند و ما را چند روزی متعجبانه با آن مشغول کند. ظاهر این ارز فقط به درد این می‌خورد که بشنویم با تخصیصش به جاهای نامربوط و وارد کردن چیزهای نامربوط‌تر؛ سورپرایزمان کند! - شگفتانه - خب این هم نوعی تفریح است و کلی هم سرمان را گرم می کند. از خوراک دام و .. که بهتر است تازه وارد کننده اش هم خوشگل تر است.