کد خبر: 58158
منتشر شده در دوشنبه, 09 مهر 1397 12:27
۹ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۷ تردیدی نیست که حوزههای ما با همه تلاشها و پیشرفتها، نتوانستند متناسب با نیازهای زمانه پیش روند و در گذر این سالها از پاسخ به مقتضیات انقلاب اسلامی، جامعه و جامعه جهانی عقبافتاده اند. به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام سیدحسین حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و...
۹ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۷
تردیدی نیست که حوزههای ما با همه تلاشها و پیشرفتها، نتوانستند متناسب با نیازهای زمانه پیش روند و در گذر این سالها از پاسخ به مقتضیات انقلاب اسلامی، جامعه و جامعه جهانی عقبافتاده اند.
به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام سیدحسین حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یادداشتی با عنوان حوزۀ تمدنی نوشته است که در ادامه می آید؛
پرده اول: چهل ساله چهار ساله!
انسان چهل سالهای را تصور کنید که به اندازه سن تقویمی خود رشد نکرده و اگرچه چهل سال دارد اما به مانند یک کودک چهار ساله است یعنی درطول زمان چهل ساله، تنها به اندازه چهار سال رشد کرده؛ نه از جهات قوای فکری و ذهنی و نه قوای جسمی و رفتاری و نه قوای روحی و روانی به تکامل چلۀ خود نرسیده است. اگر چنین فرضی در عالَم واقع قدری محال باشد چرا که حداقل، انسان چهل ساله از لحاظ فیزیکی فربهتر میشود، اما به هرحال فرض محال، محال نیست!
در یک چنین مثالی، وی تمامی تواناییهای خود را از دست داده و سرعت تغییر و تحولات نیز از این پس، بسیار کندتر خواهد شد. اضافه کنید که این فرد، انسانی معمولی و عادی هم نبوده و به پشتوانهای عظیم و برجسته از جهت خانوادگی و اجتماعی و سوابق فرهنگی متصل است و علاوه بر همه اینها، در موقعیت و شرایطی بسیار استثنایی و تاریخی متولد میشود که انتظارات مهم و ویژهای از وی میرود. اما با صد افسوس کودک ما، هر ده سال فقط به اندازۀ یک سال پیشرفت کرده حال آن که انتظار بود هر دهه، اگر نه بهاندازۀ یک سده، و اگر نه به اندازۀ نیم قرن، و اگر نه بهاندازۀ ربع قرن، حداقل هر دهه به اندازۀ یک دهه رشد میکرد و بالنده میشد.
پرده دوم: روشنبینی دینی
در سالهای نخست دهه ۶۰، یعنی۲۴ سال پیش، مقالهای با عنوان «الگوی وحدت حوزه و دانشگاه» نگاشتم که برای نخستین بار در مجله پژوهشی علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز (که از مجلات دانشگاهی معتبر آن زمان بود) چاپ شد و پس از آن در چند نشریه دیگر نیز با اندک تغییراتی به بار نشست.
آن مقاله، از جمله نخستین نوشتههای آن زمان بود که به تحلیل علمی الگوی وحدت میپرداخت؛ که از مسایل مطرح آن دوره و همچنان مهم زمانه ماست. در آن مقاله علمی، یادآوری کردم وحدت به معنای یکیشدن و یکسانی در وظایف این دو نهاد نیست و وحدت حوزه و دانشگاه در امور صوری و فرمالیته معنا ندارد، بلکه مسئله وحدت را بایستی در ساختار علوم و معارف دنبال کرد و این امر بدون تحول علمی و جدّی در بنیادهای علمی و پژوهشی و آموزشی این دو رکن مهم علمی و فرهنگی جامعه، صورت نمیپذیرد (ر.ک: حسینی، سیدحسین، انقلاب دینی و ساختارهای اجتماعی، نشر علم، تهران، ۱۳۹۲، ص ۱۰۳).
همچنین در سالهای بعد به مناسبت اجلاسیه بررسی نظام آموزشی حوزه، مقالهای با عنوان «درآمدی بر نظام آموزشی حوزه» ارائه دادم که در آن، راهکارهای تحول آموزشی متناسب با شرایط جدید پس از انقلاب اسلامی در حوزه علمیه قم، ارائه شده بود (ر.ک: همان، ص۲۱۷).
چنانچه در آن سالها به نتایج این دست تحقیقات توجه درخوری میشد، شاید نظام آموزشی حوزه قادر بود خود را با شرایط نوین جامعه و دنیای معاصر، همسانسازی کرده و بلکه جلوتر از زمان پیش میرفت؛ و در آن صورت، پارهای نقدها و اشکالات بر این روند کُند، اولیای امور را بر نمیآشفت؛ نقدهایی که پس از چهل سال از انقلاب اسلامی، هنوز به صورتهای دیگری وجود دارند.
تردیدی نیست که حوزههای ما با همه تلاشها و پیشرفتها، نتوانستند متناسب با نیازهای زمانه پیش روند و در گذر این سالها از پاسخ به مقتضیات انقلاب اسلامی، جامعه خود، و جامعه جهانی عقب افتادهاند.
پرده سوم: انتظارات زمانه
این سخنان به معنای ناامیدی مطلق از حوزههای امروز نیست. علاوه بر این که نباید نتیجه گرفت عِدل دیگر حوزه، یعنی دانشگاهها، توانستهاند متناسب با مقتضیات انقلاب اسلامی پیش روند.
از سوی دیگر نبایستی تلاش مراجع، فقهای عظام و زعمای قوم را در طول این سالها نادیده انگاشت و بهیکباره همه را ناکام جلوه داد اما از جانب دیگر انتظارات متناسب با زمان، بسیار زیاد و زمانه نیز، هنگامه سستی و کاهلی و دیریابی نیست.
بدین ترتیب چنانچه از زمانه عقب افتادهایم، بایستی تلاشها را بیشتر و سازماندهی را از نو، بنیاد کرد تا حرکتها شتاب دیگری گیرد و هرگز نباید از حرکت باز ایستاد و یا ناامید شد.
پرده چهارم: بایستههای تحول
از جمله مهمترین اولویتهایی که در ساختار نظام مدیریتی، آموزشی و پژوهشی حوزه می توان به اجمال برشمرد عبارتند از:
سپردن کارهای سازمانی و مدیریتی به دست افراد معتقد به ضرورت «تحول سازمانی حوزه».
جرأت تصمیم گیری؛ بدون مماشات و سهلانگاری و خرج هزینههای حتی شخصی برای آن.
سپردن امور به مدیران تماموقت و باانگیزه کافی برای اندیشهورزی، برنامهریزی، و پیگیری امور (تجربه سپردن کارها به افراد دسته چندم یا فضلایی که پس از انجام سایر مشغلههای خود مانند تدریس سطوح و خارج و مدیریت سایر مراکز، ساعاتی را به مدیریت حوزه اختصاص می دهند، تجربه سوخته و ناموفق سالیان پیش است که به سوخته شدن نسل مشتاق طلاب دهههای گذشته منجر شد. اگر مدیران حوزه، قصد مرجع شدن دارند باید مدیریت حوزه را رها کنند و اگر قصد مدیریت حوزه را دارند، باید تماموقت به این جهاد دینی بپردازند و در این راه حتی از مرجعیت و مقدمات آن نیز صرفنظر کنند؛ چه رسد به مسئولیتهای خرد و کلان دیگر).
سپردن امور به مدیران آشنا با طبقهبندی علوم، مطالعات روششناختی، و علوم انسانی پژوهی.
استفاده از حلقههای گسترده مشورتی برای تولید ایده و فکر نو در قالب اتاقهای فکر در موضوعات و مسایل متنوع و مورد نیاز و سپس تزریق به بدنه مدیریت.
عدم انحصار مدیران حوزه در یک طبقه یا گروه خاص در میان حوزویان.
پاسخگو بودن در برابر تصمیمات متخذه و البته پاسخگوییهای منظم.
ارائه برنامه جامع بلندمدت حوزه (نقشه جامع علمی حوزه علمیه) و نیز برنامههای یکساله و تعیین اولویتها.
برنامهریزی در افق حوزه تمدنی و متناسبسازی حوزه با مقتضیات تمدن نوین اسلامی(ر.ک:حسینی،سید حسین،۱۳۹۵،تمدن پژوهی؛مطالعات مفهومی تمدن اسلامی،تهران، انتشارات جامعه شناسان).
تعیین نسبت کارکرد حوزه علمیه با نظام دانشگاهی در جمهوری اسلامی ایران.
تعیین نسبت کارکرد حوزه علمیه با مراکز تحقیقاتی گوناگون در قم (نقشه جامع مهندسی مراکز علمی-دینی).
جلوگیری از پراکندگی و موازیکاریهای مراکز وابسته به حوزه و ادغام آنها در یکدیگر.
تعیین نسبت کارکرد شورای عالی مدیریت حوزه با شورای عالی انقلاب فرهنگی.
عدم انحصار حوزه به فقه و خروج از انحصارگرایی در فقه و اصول؛ با تسرّی اجتهاد در سایر قلمروها مانند: اجتهاد فلسفی، اجتهاد کلامی، اجتهاد تاریخی، اجتهاد عرفانی و غیره.
برگزاری دروس خارج در رشتههای تخصصی غیر از فقه و اصول.
برگزاری جدّی و منظم کرسیهای نقد علمی دیدگاهها و نظریههای قدما و پیشینیان در رشتههای مختلف.
برگزاری کرسیهای نظریهپردازی و آزاداندیشی.
مجال بروز و امکان نقد علمی دیدگاههای دینی برای تبدیل حوزه به مرجعیت علمی نقد علوم اسلامی در سطح جهانی.
پرهیز از مدیریت متمرکز در شهرستانها و امکان آزادی عمل حوزههای شهرستانی به جهت همسانسازی با شرایط بومی.
توقف فوری روند خودباختگی و تاثیرپذیری نظام آموزشی حوزه از نظام آموزشی دانشگاه (نظام دانشگاهی ایران، نظامی وارداتی است که خود، با آسیبهای گوناگونی دست و پنجه نرم میکند. درحالی که دانشگاههای مطرح دنیا از آنچه در قرن ۱۸ بر اثر حاکمیت فضای تجربهگرایی موجود، خلع ید کرده؛ اما دانشگاههای ما همچنان کمّیگرا و مهندسی زدهاند و درچنین شرایطی، حوزۀ پس از انقلاب دچار یک اشتباه فاحش شد؛ آن هم در همشکل شدن با دانشگاه با اعطای مدرک و اعمال سیستمهای دانشگاهی؛ و این، خسارتی جبرانناپذیر برای حوزهها بود که بایستی متوقف شود و در برابر، حوزه علمیه متناسب با اقتضائات خود، به تعاریف جدید و وجوه ممیزه دیگری بیاندیشد).
جهتدهی به دروس خارج فقه و اصولِ ناظر به مسایل اجتماعی جامعه و مسایل بینالمللی جامعه جهانی.
تقویت یا تاسیس رشتههای فلسفه مضاف ناظر به نیازهای حوزه مانند فلسفه اصول، فلسفه فقه، فلسفه فلسفه اسلامی، فلسفه عرفان، فلسفه منطق، فلسفه کلام، فلسفه تاریخ، فلسفه ادبیات، فلسفه اخلاق، فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه علم و غیره.
تمهید برای مهاجرت مراجع و فضلای حوزه علمیه قم به استانهای دیگر (که همواره از خواستههای رهبران انقلاب بوده است).
آموزش عمومی و فراگیر تفکر انتقادی و نقدپژوهی علمی در قلمرو علوم انسانی در همه سطوح آموزشی.
محدود کردن پذیرش طلاب، با گزینش بااستعدادترین و خلاقترین متقاضیان جوان و جایگزینی سیاست انقباضیِ کیفیتگرایی به جای کمیتگرایی.
جایگزینی مستمر متون درسی جدید به جای متون قدیمی.
التزام مدیریت حوزه علمیه به پاسخگویی به انتظارات رهبران انقلاب اسلامی.
توجه به ریشهها و مبانی معرفتی بسیاری از مشکلات و معضلات امروز حوزهها.
التزام به اصل پژوهشمحوری به جای آموزشمحوری.
تعریف شاخصهها و ساختارهای فقه پویا.
توجه به تفاوتهای فقه فردی، فقه اجتماعی، و فقه تمدنی (که هریک مختص به سه واحد تحلیلی متفاوتند؛ یعنی: انسان، جامعه، و تمدن).
توجه به ساختارهای نوین فتاوی جمعی (مانند «نظریهپردازی جمعی») در خصوص مسایلی که از عهدة نظر فقهی یک یا چند فقیه خارج بوده و نیازمند محصول مشترک جمعی فتاوای فقهاست.
اهتمام جدّی به مساله علم دینی و تلاش نظاممند برای تولید علوم انسانی اسلامی.
اصالت ندادن به متن و حذف متن محوری در جایی که باید محتوا محور بود.
مواردی که در این مقال، قلمی شد، با اذعان به تفاوت بین «راهبردها» (اولویت های شماه ۲۷ به بعد) و «برنامهها»؛ «کلانمحور»هاییاند که هر یک،دارای خرده محورها و جزئیات دیگر است و در جای خود میتوان به تفصیل آنها پرداخت. آنچه در اینجا آمد، صرفا «اولویتها»یی است که در فضای امروز جامعه و حوزه، به عنوان امور بایسته تحول شمرده میشوند.
... کودک ما، هماینک، فرصت چهل ساله دیگری در اختیار ندارد. به سرعت و با جدّیت، باید فکری کرد. هماکنون هر یک ساعت بایستی به اندازۀ یک سال پیش رفت!؛ که: الفرصه تمّر مرّ السحاب.
کد خبر 4404473
برچسبها
'); })(document);
نوشتن دیدگاه