هفتم ذیحجه الحرام، سالروز شهادت اباجعفر، امام محمد باقر(ع) از مناسبت‌هایی است که شاعران آئینی، سوگنامه‌های منظومی درباره آن دارند. خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: امروز، سالروز شهادت مظلومانه پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت است. در مظلومیت این امام و الگوی جاودانی، همین بس که تا چند روز قبل، مزار مقدس آن حضرت در بقیعِ غریب، زیارتگاه حاجیان بود؛ اما با توجه به اعزام همه زائران به مکه مکرّمه برای آماده شدن انجام مناسک، آن مزار نورانی امروز زائری ندارد تا در رثای حضرت محمد بن علی(ع)، نوحه سرایی کند: دارم درون سینه‌ام شوق زیارت  کی می‌شود سر بر مزار تو گذارم ای ابتدای روضه ها از خانه توای هیئت عُشّاق در کاشانه توقلب تمام قدسیان دیوانه توبار تمام صحنه ها بر شانه توشد خانه آباد من ویرانه تو  من حاجتی جز مردن از عشق ات ندارم شکر خدا امشب پریشان تو هستممانند زهرا دیده گریان تو هستمبیچاره ی آن قبر ویران تو هستمتقدیر بوده اینکه حیران تو هستممن مرده بوی گریبان تو هستم  پس کی غم تو می کشد بر روی دارم  امشب تفأل می زنم بر چشمهایتمثل مزارت مانده خلوت روضه هایتعیبی ندارد روضه می گیرم برایتجانی که دارم جان من آقا فدایتآتش زده زهر جفا بر دست و پایتای کاش پای غصه هایت جان سپارم ای سوز آه سینه تو آسمان سوزبر ما عطا فرما کمی ای مهربان، سوزقبر خراب ات روضه ای داغ و نهان سوزای خاطرت آزرده از یک ظهر جانسوزبر چشمهایت چند عکس خانمانسوز  امشب به یاد خاطراتت لاله زارم. و اما این مناسبت سوزناک، در اشعار شاعران آئینی ما هم، روضه های منظومی را پدید آورده است. برخی از این روضه‌ها مانند شعر قاسم نعمتی، یادی از دوران کودکی آن امام هُمام و حضور در کاروان عاشورا دارد؛ صحنه هایی که تا پایان عمر آن حضرت، با وی همراه بود: بار بلا به شانه کشیدم به کودکیاز صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی ازخیمه گاه تا تهِ گودالِ قتلگاهدنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدندفریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر، ولیمن ضرب دست بزرگ چشیدم به کودکی آن شب که در خرابه سر آمد میان مانچون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شدبدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو ز قافله ما کنیز خواستاین را به گوش خویش شنیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکستمن آستین صبر جویدم به کودکی و اما مهدی نظری یکی از شاعرانی است که مصیبت جانسوز هفتم ذیحجه الحرام را اینچنین و از زبان آن امام معصوم (ع) روایت می کند؛ روایتی که حال و هوایی عاشورایی و کربلایی دارد: دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارمگشوده ام پر اگر نیت سفر دارماگرچه ماه محرم خزان شدم اماهمیشه چند دهه روضه در صفر دارمهمه ز مرگ پدر ارث می برند و منبساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارمهشام! زخم دلم که برای حالا نیستمن از غروب دهم، زخم بر جگر دارمزمانه دست ز قلب شکسته ام بردارمن از بریدن رأسش، خودم خبر دارمبه یاد ساقی لب تشنه امام شهیدمیان قاب دلم عکسی از قمر دارماگرچه قصه من مال سالها پیش استهمیشه یک سرِ بر نیزه در نظر دارمغروب کرب و بلا زخمهای سختی داشتولی ز شام بلا زخم بیشتر دارماز اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتادغرورِ له شده و آهِ شعله ور دارمدلم گرفته از اینکه نشد در آن ایامز رویِ دست رقیه طناب بردارم یکی از شاعرانی که در رثای امام باقر (ع)، چندین سروده دارد؛ استاد پیشکسوت شعر آئینی، غلامرضا سازگار، متخلص به «میثم» است. او در یکی از این اشعار، با اشاره به ظلم و ستم‌های حاکمان اموی بر آن حضرت و بویژه هشام، مصیبت آن امام معصوم را اینچنین به سوگ نشسته است: ای دوّمین محمد و ای پنجمین اماماز خلق و از خدای تعالی تو را سلامچشم و چراغ فاطمه خورشید هفت نورروح و روان احمد و فرزند چار اماموصف تو را نگفته خدا جز به افتخارنام تو را نبرده نبی جز به احترامهم ساکنان عرش به پایت نهاده رخهم طائران سدره به دستت همیشه رامحکم خدا به همّت تو گشته پایداردین نبی به دانش تو مانده مستدامبا آن همه جلال و مقامی که داشتیدیدی ستم ز خصم ستمگر، علَی الدّوامگه دید چشم پاک تو بیداد از یزیدگاهی شنید گوش تو دشنام از هشامگریند در عزای تو پیوسته مرد و زنسوزند از برای تو هر لحظه خاص و عامگاهی به دشت کرب و بلا بوده ای، اسیرگاهی به کوفه بر تو ستم شد گهی به شامخواندند سوی بزم یزیدت بدان جلالبردند در خرابه شام ات، بدان مقامگه کف زدند اهل ستم پیش رویتانگه سنگ ریختند به سرهایتان ز بامراحت شدی ز جور و جفای هشام دونآندم که گشت عمر تو از زهر کین تمامداریم حاجتی که ز لطف و عنایتیبر قبر بی چراغ تو گوییم یک سلام"میثم" هماره وصف شما خاندان کندای مدحتان بر اهل سخن، خوشترین کلام اینک پایان این نوشتار را هم با بخشی از شعر دیگر همین شاعر مزیّن می کنیم؛ آنجا که روضه منظوم امام پنجم (ع)، باز هم حال و هوایی عاشورایی می گیرد: ای به بندگی یکتا ذات حق تعالی را تو یگانه فرزندی دو علیّ اعلا را باقر العلوم استی ذات پاک یکتا را نی عجب اگر بخشد سائلت دو دنیا را جان مادرت زهرا از درت مران ما را بی تو در جنان، عاشق بنده ای ست زندانی تو ز کودکی دائم محنت و بلا دیدی با دو چشم معصومت ظلم بر ملا دیدی راه شام طی کردی دشت کربلا دیدی اهل بیت عصمت را زار و مبتلا دیدی رأس جدّ خود را در طشتی از طلا دیدی زیر چوب بر لب داشت نغمه های قرآنی خیمه ها کز آتش سوخت سیّدی کجا بودی زیر خارها خفتی بین عمّه ها بودی شاید ای عزیز جان زیر دست و پا بودی روی شانه مادر یا از او جدا بودی یا به زیر کعب نی در خدا خدا بودی چار سال سِنّت بود با چنان پریشانی ای غریب شهر خویش مثل جدّ مظلومت شد ز کودکی دائم خون به قلب مغمومت از حقوق خود کردند ظالمانه محرومت روی زین زهرآلود خصم کرد مسمومت سوختند از داغت اهل بیت معصومتروزشان ز غم گردید همچو شام ظلمانی نخل مهر تو کرده ریشه در دل شیعه جای تو نه در خاک است بلکه در دل شیعه میوه تولّایت بوده حاصل شیعه دیده روز  وشب آزار در مقابل شیعه سوز «میثم»ات گشته شمع محفل شیعه گه به نظم و گه به اشک، می کند دُر افشانی