در این فیلم سعی شده است با نگاه و ساختاری نو و در فضایی فانتزی، به معضلات زندگی مدرنیته و مصرف‌گرای غربی نگاه کنیم. امیدواریم که در این راه موفق بوده باشیم و شما مخاطبان گرامی، نقاط ضعف اجتناب‌ناپذیر خبرگزاری شاهد - اول فیلم، روی زمینه‌ای سیاه نوشته می‌شود: «در این فیلم سعی شده است با نگاه و ساختاری نو و در فضایی فانتزی، به معضلات زندگی مدرنیته و مصرف‌گرای غربی نگاه کنیم. امیدواریم که در این راه موفق بوده باشیم و شما مخاطبان گرامی، نقاط ضعف اجتناب‌ناپذیر احتمالی را بر ما ببخشید!» بعد، یک جوان آسمان جل که کارش نصب ال‌سی‌دی (همین تلویزیون‌های گنده چند و نیم اینچی دیواری خودمان) است، وارد یک ساختمان می‌شود و با یک پیرمرد که نماینده یک کمپانی بزرگ ال‌سی‌دی (رجوع شود به توضیح قبلی) است، آشنا می‌شود و پیرمرد او را استخدام می‌کند و جوانک، اول صبح فردا، با دختر پولداری (بهنوش بختیاری) آشنا می‌شود که قول داده تا ساعت سه فردا ازدواج کند و بعد جوانک با او به محضر می‌رود و ازدواج می‌کند و دخترک او را به پنت هاوس (همان خانه‌های بزرگ چند و نیم متری در چند و نیم متری خودمان واقع در طبقه آخر برج‌های مرتفع تهران خودمان) می‌برد و جوانک را وامی دارد تا به او کمک کند تا این خانه را با خرید لوازم برقی و غیره پر کند و این وسط، یک نصاب آنتن ماهواره (رضا عطاران) هم، این‌طرف و آن‌طرف می‌رود و در نهایت، جوانک اول فیلم، از خواب بیدار می‌شود و می‌فهمد که همه آن چیزهایی که می‌دیده (می‌دیدیم) خواب بوده است و بس! البته زیاد عجله نکنید، ماجرا هنوز تمام نشده! بعد از اینکه جوانک می‌فهمد همه این داستان را خواب دیده، تصویر تاریک می‌شود و یک دفعه، مسعود فراستی (منتقد سینما) و سعید ابوطالب (مستندساز) را می‌بینیم که در همان لوکیشن داستان فیلم نشسته‌اند و شروع می‌کنند به حرف زدن با هم و ماجرا از نقد فیلمی که دیده‌ایم شروع می‌شود و به نقد هالیوود و ماهواره و نظام سرمایه‌داری و فرهنگ و جراحی بینی و... می‌رسد! * راستش، من پولی بابت خرید این فیلم ندادم. آن را از روی هارد لپ تاپ یکی از دوستان کپی کردم که او هم، فیلم را از اینترنت دانلود کرده بود! البته اگر من پولی بابت خرید این فیلم پرداخته بودم، پیاده تا خانه کارگردان فیلم می‌رفتم تا پولم را از او پس بگیرم و حتی می‌خواهم دوستم را وادار کنم که از کارگردان فیلم شکایت کند و پول اینترنتی که بابت دانلود این فیلم (فیلم؟) هدر داده را پس بگیرد! این شاهکار بی بدیل، یک ملغمه پنجاه دقیقه‌ای از یک داستان مثلاً فانتزی است، به علاوه یک گفت‌وگوی نیم ساعته میان دو مثلاً صاحب نظر در باره همین شاهکار. پنجاه دقیقه ابتدایی این سوپ! انباشته از تبلیغات است، از آبمیوه فلان و تلویزیون بهمان، از فروشگاه فلان و چای بهمان... خلاصه، در هر نما و هر دیالوگ، اسمی از یک مارک یا کارخانه و برند و محصول برده می‌شود و داستان، همینطور ادامه پیدا می‌کند و وسط ماجرا هم، صدای علی صادقی (بازیگر مثلاً کمدی سریال‌های تلویزیونی) را بر تصویر می‌شنویم که داستان را توضیح می‌دهد! نکته جالب ماجرا هم اینجاست که بعد از پایان فیلم (فیلم؟)، مسعود فراستی و سعید ابوطالب روبروی هم می‌نشینند تا در باره فیلم و مفاهیم نهفته در آن صحبت کنند! سینمای تجربی در دنیا، سینمای مهمی است و بسیاری از کارگردانان بزرگ تاریخ سینما، از دل همین نوع سینما بیرون آمده‌اند، اما گویا کارگردان این فیلم و دست‌اندرکارانش، تلقی دیگری از کارشان داشته‌اند. آنها گویا پول هنگفتی را از کمپانی‌ها و شرکت‌های مختلف گرفته‌اند تا محصولات آنها را تبلیغ کنند و برای این ایده، فیلمی ساخته‌اند که اسمش شده «زندگی در شهر بزرگ». یک فیلم تبلیغاتی صرف که برای توجیهش، آن جمله‌ای که در ابتدای این مطلب نوشته‌ام را آورده‌اند و دو نفر را هم گذاشته‌اند تا فیلم را توضیح و توجیه کنند. بدبخت آدمی که قرار است، این فیلم را بخرد و به خانه ببرد تا سرگرم شود. راستی، کسی بر محصولات تولید شده در بخش ویدیویی هم نظارت می‌کند؟