به گزارش شفاف، سیزدهمین روز از ماه جمادی الاولی، نخستین تاریخ مشهوری است که در تقویم اسلامی به‌عنوان سالروز شهادت جانسوز حضرت سیده نساء عالمیان (س) ثبت شده است و در این ایام است که مجالس روضه، میزبان مادحانی است که اشعار خود و یا اشعار شاعران آئینی را برای مردم بازخوانی می‌کنند تا یادی از مصائب و مظلومیت‌های آل‌الله (ع) باشد. در بین این شاعران، شاعرانی مانند سید حسن رستگار هستند که دلهای سادات را در این ایام، آشفته تر از ماه مُحرّم می دانند: فاطمیه برای ما ساداتغُصّه ی قصّه های ناگفته ست دل ما در عزای مادرمانبیشتر از محرم آشفته ست و این هم شعری از عباس احمدی که اشعار آئینی را بدون عنایت این خاندان، سیب هایی لک زده می بیند: گُلی که جنّتی از یاس و شاپرک داردچه احتیاج به آبادی فدک دارد؟ فدک نشانه ی حقّی ست گرم و بُغض آلودز بُغض چاه بپرسد هر آنکه شکّ دارد ‌چگونه می‌شود از عشق خاندانی گفتکه نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد  اگرچه سوخته درهای خانه ی دلشاناگرچه گوشه ی دیوارشان ترک دارد همیشه دست دعاشان برای غیر، بلندهمیشه سفره ی احسانشان نمک دارد بگو چگونه سُراید بشر ز بانوییکه با خدای خودش راز مشترک دارد؟ به باغبانی چشم ات همیشه محتاجمکه بی عنایتتان سیب شعر، لک دارد اینک بخشی از شعر محسن ناصحی را به تماشا می‌نشینیم که هم از دعاهای آخرین روزهای زندگی حضرت بانوی آب‌ها و روشنایی‌ها و هم از شانه‌های لرزان حضرت حیدر کرّار(ع) در سوگ یاس پرپرش می‌گوید: شبیه باد وقتی یاس پرپر را نمی‌فهمدتبر، افتادن سرو و صنوبر را نمی‌فهمد چه فرقی می کند شمشیر باشد یا غلاف اصلاًکه ظالم حُرمت دخت پیمبر را نمی فهمد مرا مانند آتش نه، تصور کن مرا چون دودکه فرق چوب‌های خشک با تر را نمی فهمد مرا مانند تابوتی تصور کن که شب هنگامدلیل شانه لرزان حیدر را نمی‌فهمد کسی که پشت در حتی نفهمیده ست مُحسن رایقیناً بین صحرا حال اصغر را نمی فهمد قنوتم گرم آمین است در «اَلجار ثُمَّ الدّار»ولی «عَجِّل وَفاتی» های مادر را نمی‌فهمد سید محمدجواد شرافت یکی دیگر از شاعرانی است که سروده ای به همین مناسبت و از زبان یادگاران حضرت فاطمه الزهراء (س) دارد: نرو ای همدم تنهایی بابا، مادرمی شود بعد تو بابا، تک و تنها، مادر چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شُومپس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدیلرزه ی دست تو لرزانده دلم را مادر من و بی مادری، ای وای، برایم زود استکاش می شد که از اینجا بروم با مادر مدح آن بانوی آسمانی به همراه نگاهی به بستر شهادت آن حضرت هم از مطالبی است که در شعر مهدی مردانی به چشم می خورَد: تفسیر او به دست قلم نا مُیسَّر استدر شأن او غزل ننویسیم؛ بهتر استشأن نزول یک پری از آسمان به خاکدامان مادری ست که در شأن کوثر استهر مصرعم لبی ست که لبخند می زنداین بیت من شبیه لبان پیمبر استروح نبی ست؟ اُمِّ أبی؟ ‌یا گُلِ علی؟ من هر کجا که می رسم او جای دیگر استاز عرش تا به فرش، ملائک خمار اوذکرش سبو سبو، مِیِ اللهُ اکبر استاو فاطمه ست معنی این نام را هنوزاز هر زبان که می شنوم نا مُکرَّر استاز زخم او اگر بنویسی قلم؛ بِداننام ات از این به بعد قلم نیست؛ خنجر استننویس فتنه پشت دری شعله می کشددر کوچه شر به پا شده؛ در خانه محشر استدر کوچه بوی آتش و در خانه عطر گلمرز بهشت و دوزخ از آن روز این در استبا پهلوی شکسته هم از کوه، کوه تربا قامت خمیده هم از آسمان سر استلبخند می زند که بخندند بچه‌هامادر اگر که جان بدهد؛ باز مادر استمولا هنوز اول بی هم نفس شدنبانو در انتظار نََفَس های آخر است و این هم یکی از اشعار استاد محمدعلی مجاهدی، متخلص به «پروانه» درباره این مناسبت حُزن آلود است؛ آنجا که این رنجها و محنتها را سبب از پا افتادن دست خدا می بیند و می سراید: باغ از یک سو در آتش، خرمن گل یک طرفغنچه نشکفته یک سو، دامن گل یک طرفشعله در باغ ولایت سرکشی ها کرد و سوختغنچه را پیراهن از یک سو، تن گل یک طرفای دریغا در میان شعله های کینه سوختغنچه را تن یک طرف، پیراهن گُل یک طرفبلبل پر بسته را از باغ بیرون می برندخس ز یک سو، خار یک سو، دشمن گل یک طرفمی زند این تازیانه، می زند آن با غلافقنفذ از یک سو، مغیره، دشمن گل، یک طرفیک طرف، بی شرمیِ آتش بیارِ معرکهماجرای تلخ سیلی خوردن گُل، یک طرفیک طرف، بر روی نازک تر زِ گل سیلی زدندیدن بر روی خاک افتادنِ گل، یک طرفیک طرف گستاخی گلچین و ظلم خار و خَسسوختن از بعد پرپر کردن گل، یک طرفعاقبت دست خدا را این مِحَن از پا فکندکشتن گل یک طرف، سوزاندن گل یک طرفطاقت از دست تماشا برد در آن گیر و دارشعله از یک سو، به خون غلطیدن گل یک طرفدر میان دودها و شعله ها پیچیده بودناله بلبل ز یک سو، شیون گل یک طرف اکنون و در این بخش از این روضه منظوم، یکی از اشعار استاد غلامرضا سازگار متخلص به «میثم» را نیز از زبان خود حضرت صدیقه کبری(س) مرور می کنیم که حضرت، خودشان را اول شهید داده و اول شهیده در راه دفاع از ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) معرفی می فرمایند: ماه ام؛ ولی چو صحنه ی شب گشته نیلگونسرو ام ولی بسان نهالی خمیده امسنگینی اش به هَم شکند چرخ پیر رابار غمی که من به جوانی کشیده امحتی اجل نکرد عیادت ز حال منبا آنکه دل ز عمر، ز دنیا بریده اماز دود و آه من شده گردون سیه، ولیبا اشک خود ستاره به کهسار چیده امتشییع من دیشب و قبرم نهان ز خَلقاز این طریق، پرده دشمن دریده امنشنیده ماند ناله و فریاد و شِکوه اممن کز رسول «اُمِّ أبیها» شنیده امرنجی که از تحمل آن عاجز است کوهبر جان و تن به حفظ امامم خریده امشش ماهه‌ام شهید شد و پهلویم شکستزان صدمه‌ای که از در و دیوار دیده امتاریخ شاهد است که من در ره علیاول شهید داده و اول شهیده‌امبی دست و پایی، «میثم» ام ای خاندان وحیکز ابتدا، ثنای شما بوده، ایده‌ام و اما علی اصغر ذاکری هم برای این روز حُزن اهل بیت (ع)، شعری تقدیم کرده که می توان آن را، مرثیه ای از زبان زهرای مرضیه و خطاب به حضرت مولا دانست و این روضه را با آن به سرانجام آورد: غم اشک می ریزد چرا از چشم هایَتاین قدر بی تابی نکن؛ زهرا فدایَت پیداست از دنیا دل ات خیلی گرفتهاز فرط گریه گاه می گیرد صدایت این روزها در من چه می بینی که شب هاانگار سوزِ دیگری دارد دعایت با این کبودی باز هم من آفتابمابری ست اما پس چرا حال و هوایت؟ یک وقت از احوال من غمگین نباشیحتی به جان من همه درد و بلایت در پیش عشق من به تو یک بار هیچ استای کاش صدها بار می مُردم برایت دیدم که جان هم پیش تو قابل نداردپس با خجالت ریختم آن را به پایت