کد خبر: 3514
منتشر شده در چهارشنبه, 11 اسفند 1395 22:52
مجموعه پژوهشهاي تاريخنگارانه او در كتاب «موسوعه التاريخالاسلامي» در 8 جلد گرد آمده كه خوشبختانه بيشتر مجلدات آن با عنوان «تاريخ تحقيقي اسلام» به فارسي منتشر شده است. اثر پژوهشي ديگر ايشان بازآفريني مقتل ابيمخنف است با عنوان «وقعهالطف» كه امسال ترجمه فارسي آن با عنوان «مقتل سيدالشهدا» منتشر...
مجموعه پژوهشهاي تاريخنگارانه او در كتاب «موسوعه التاريخالاسلامي» در 8 جلد گرد آمده كه خوشبختانه بيشتر مجلدات آن با عنوان «تاريخ تحقيقي اسلام» به فارسي منتشر شده است. اثر پژوهشي ديگر ايشان بازآفريني مقتل ابيمخنف است با عنوان «وقعهالطف» كه امسال ترجمه فارسي آن با عنوان «مقتل سيدالشهدا» منتشر شده است.دقت نظر و جستوجوهاي استاد غروي در منابع كهن سبب شده است كه روايت ايشان از تاريخ صدر اسلام متفاوت از روايتهاي رايج باشد. در گفتوگوي زير به وقايع پس از رحلت پيامبر(ص) و ماجراهايي كه منجر به شهادت فرزند ايشان حضرت فاطمه(س) شده، پرداختهايم.
وقتي به تاريخ رحلت پيامبر(ص) و ماجراهاي پس از نگاه ميكنيم، تمايز و ايجاد ترتيب دقيق تاريخي ميان وقايع كمي دشوار است. براي خيليها مايه تعجب است كه چگونه در يك بازه زماني كوتاه مثلا 75 روزه يا 95 روزه اين همه اتفاق رخ داده است. آيا ترتيب وقايع به همانگونهاي است كه ما اكنون تصور ميكنيم؟
شيخ مفيد در كتاب ارشاد تعبيري دارند؛ هنوز آب غسل كفن پيامبر(ص) خشك نشده بود كه مردم ريختند به غصب حق خلافت حضرت علي(ع). اين تعبير بيشتر تمثيلي است براي سرعت و شتابي كه غاصبان خلافت در انجام كارشان داشتند. اما در سالهاي بعد اين تعبير به اين شكل درآمد كه هنوز آب غسل كفن پيامبر خشك نشده بود كه ريختند به در خانه حضرت علي(ع) و آن اتفاقات براي همسر گراميشان حضرت فاطمه زهرا(س) پيش آمد. بسياري گمان ميكنند كه بعد از ماجراي سقيفه بنيساعده و تعيين خليفه بلافاصله ماجراي هجوم به خانه حضرت اتفاق افتاد، درحاليكه وقتي وقايع تاريخي را مرور ميكنيم ميبينيم كه عملا ميان اين وقايع فاصله زماني وجود دارد و اينگونه نيست كه در روزهاي رحلت پيامبر(ص) اتفاق افتاده باشد. اما چون سالها از اين تمثيل استفاده شده و حتي به ادبيات و شعر شاعران و منبرها و خطابهها هم راه يافته است براي همين تفكيك اين دو موضوع كمي دشوار بهنظر ميرسد.
نخستين اعتراضها به تغيير خلافت كي اتفاق افتاد؟
در روزهاي آخر حيات پيامبر(ص)، ايشان سپاهي را به رهبري جوان كم سن و سالي به نام اسامهبنزيد تدارك ديدند براي حركت به منطقه بلقاء در شام كه تحت حاكميت امپراتوري روم شرقي بود. بعضي از صحابه ازجمله خلفاي اول و دوم بهرغم دستور پيامبر(ص)، به بهانه حال نامساعد پيامبر(ص)، از همراهي سپاه اسلام سر باز زدند. در همين حين پيامبر(ص) رحلت كردند و ماجراي سقيفه پيش آمد.يكي از نخستين اعتراضهايي كه به خليفه جديد صورت گرفت اعتراض بريدهبنحصيب اسلمي بود؛كسي كه پرچمدار سپاه اسلام به رهبري اسامه بن زيد بود.
نكته ديگري كه در اين ميان قابل توجه است اين است كه قبيله بني اسلم تقريبا همزمان با رحلت پيامبر(ص) براي خريد آذوقه به مدينه آمدند. خليفه دوم، عمر كه نقش زيادي در تغيير نظر مهاجر و انصار و تعيين ابوبكر به خلافت داشت به اعضاي قبيله بنياسلم گفت كه من آذوقه شما را تأمين ميكنم شما به كمك من بياييد تا در كوچه و بازار مدينه برويم و هر كسي را كه ديديد به نزد خليفه بياوريد تا با خليفه جديد بيعت كند.
اعتراض بريدهبنحصيب كي اتفاق افتاد؟ اهميت اين ماجرا در چيست؟
اهميت ماجراي بريدهبنحصيب اين است كه ما با بررسي آن ميتوانيم زمان ديگر وقايعي مثل هجوم به خانه حضرت علي(ع) را دريابيم. يكي از كارهاي ديگري كه خليفه اول كرد روانه كردن سپاه اسامه بود. سپاه به منطقه شام رفت و برگشت. عليالقاعده بايد اين اتفاق حداقل 3-2 هفتهاي طول كشيده باشد. بريدهبنحصيب وقتي برگشت و از بيعت جمعي از اهالي قبيلهاش با ابوبكر باخبر شد، پرچم سپاه را كه هنوز در دستش بود به زمين زد و گفت: لانبايع الا علياً. جز با علي بيعت نميكنيم. نقل است كه حدود 80 نفر از اهالي قبيلهاش را با خودش همراه كرد و به مدينه برد. اهالي قبيله بنياسلم در كوچه و بازار مدينه ميگشتند و اين شعار را تكرار ميكردند كه لانبايع الا علياً. البته اين شعار بهزودي تغيير كرد به: لا نبايع حتي يباع علي؛ بيعت نميكنيم تا زماني كه علي بيعت كند. ابوبكر و عمر ديدند كه اگر اوضاع بخواهد به همين منوال پيش برود كار برايشان دشوار خواهد شد و هر چند وقت يكبار ممكن است كسي بلند شود و عدهاي را دور خودش جمع كند حالا يا خالصاً مخلصاً و از سر باور به شايستگي حضرتعلي(ع) براي خلافت يا به اغراض و اهداف ديگر.
حتي در نهجالبلاغه آمده است كه ابوسفيان هم به در خانه حضرت علي(ع) آمده و گفته است كه ابوبكر از قبيله تيم است و در آن حد از شرافت و اصالت نيست كه خليفه مسلمانان باشد. او خودش و حضرت را از فرزندان عبدمناف محسوب ميكرد و ميگفت كه خلافت شايسته شماست. براي همين به نزد حضرت آمد تا اجازه بگيرد عدهاي را جمع كند و سر و صدايي راه بيندازد كه با دست رد حضرت مواجه شد.
خليفه اول و عقل منفصل او عمر به اين نتيجه رسيدند كه تا از علي(ع) بيعت نگيرند وضع همين است، براي همين اصرار زيادي كردند تا به هر قيمتي كه شده هرچه زودتر حضرت علي(ع) را وادار به بيعت كنند تا ديگراني هم كه بيعت نكردهاند وادار به بيعت شوند؛ حتي اگر شده بيعتي صوري و ظاهري از حضرت بگيرند.
نقل است كه چندبار براي بيعت به در خانه حضرت علي رفتند و بهرغم باور رايج، فقط يكبار نبوده است.
بله، خليفه اول نمايندگاني را براي بيعت گرفتن به در خانه حضرت علي(ع) فرستاد. بار اول حضرت آنها را برگرداند، بار دوم هم حضرت آنها را برگرداند، نقل ميكنند كه: فتركوه اياما.(مدتي ايشان را رها كردند) پس طبيعتا چند هفتهاي در اين ميان فاصله افتاده است. تا اينكه براي بار سوم يا چهارم هيزم آتش گرفته با خودشان آوردند. لااقل تهديد كردند به آتش زدن. مبنايشان هم اين حديث از پيامبر(ص) بود كه هركس 3 هفته متوالي در نمازجمعه حاضر نشود در خانهاش را آتش بزنيد. البته تعبير پيامبر(ص) نمازجمعه بود كه اينها به نماز جماعت گرفتند. البته اينها بهانههايي است كه بهنظرم ديگران بعدها براي توجيه اين عمل تراشيدند. به هر حال در اين هجوم بود كه ضربه غلاف شمشير قنفذ غلام خليفه دوم سبب مضروب شدن حضرتزهرا(س) و شهادت فرزندشان حضرت محسن(ع) پيشاز ولادت شد.
آيا درست است كه علاوه بر حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) جمع ديگري از صحابه كه بيعت نكرده بودند هم در خانه حضرت در آن روز حاضر بودند؟
نزديك به 18 نام در بعضي منابع ذكر شده است، ازجمله علامه عسكري(ره) در كتاب «معالم المدرستين» نامها را ذكر كرده است، اما شايد تعبير درستتر اين باشد كه اينها جزو كساني بودند كه تا آن زمان بيعت نكرده بودند و به خانه حضرت رفتوآمد داشتند، نه اينكه همهشان در آن روز حاضر بودند. شايدهم بعضي از آنها در آن روز در خانه حضرت حاضر بودند.در متون معتبر تاريخي از حضور همه اينها در روز واقعه در خانه حضرت علي(ع) سخني به ميان نيامده است به جز ماجراي زبير كه نقل است در دفاع از حضرت شمشير كشيد. خليفه دوم به خالدبنوليد اشاره كرد. او شمشير را از دست زبير گرفت و به سنگي كه در گوشه خانه بود زد تا شمشير او بشكند يا از كار بيفتد.
ماجراي فدك چه زماني اتفاق افتاد؟
بنابر شواهد تاريخي ماجراي فدك پيش از اين وقايع اتفاق افتاده است. تقريبا 10روز پس از رحلت پيامبر(ص) بود كه خليفه اول كارگزاران حضرت زهرا(س) را از باغ فدك اخراج و آنجا را غصب كرد. پس از آن بود كه حضرت به مسجدالنبي رفتند و خطبه معروف به خطبه فدكيه را ايراد فرمودند. نقل است كه حضرت «با حجاب كامل درحاليكه چادرش از بلندي به زير پاهايشان ميرفت با همراهي جمعي از زنان به مسجد آمدند» و بعد آمده است كه «ما تخرم من مشيه رسولالله/ راه رفتنش تفاوتي با راه رفتن رسول خدا نداشت». از اين نقلها نتيجه ميگيريم كه خطبه فدكيه پيش از هجوم به خانه و جراحت حضرت زهرا(س) بوده است چرا كه پس از آن، حضرت در بستر بيماري بودهاند و طبيعتا راه رفتنشان نميتوانست بهگونهاي باشد كه بگويند شبيه حضرت رسولالله راه ميرفتند.
چرا ماجراي فدك اينقدر اهميت دارد؟
فدك در حقيقت بهانه بود؛ بهانهاي براي اعتراض به غصب خلافت؛ يعني شما اگر خطبه فدكيه را هم بخوانيد ميبينيد كه حضرتزهرا(س) آنجا به ماجراي غصب خلافت و انحراف از مسير پيامبر(ص) اشاره ميكنند. در حقيقت غصب فدك را بهانهاي قرار دادهاند براي اعتراض. حتي پس از خلافت خلفاي سهگانه، زماني كه خلافت به حضرت علي(ع) رسيد هم فدك بازگردانده نشد. براي همين ميشود نتيجه گرفت كه فدك بهانهاي بود براي اعتراض به وضع موجود و غصب خلافت.
من فاطمهام و پدرم محمد است
اي مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است. آنچه ابتدا گويم در پايان نيز ميگويم. گفتارم غلط نبوده و ظلمي در آن نيست. پيامبري از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاي شما بر او گران آمده و دلسوز بر شماست و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.پس اگر او را بشناسيد ميدانيد كه او پدر من بوده و پسرعموي همسرمن است، چه نيكو بزرگواري است آنكه من اين نسبت را به او دارم.رسالت خود را با انذار انجام داد. از پرتگاه مشركان كنارهگيري كرد، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفت و با حكمت و پند و اندرز نيكو بهسوي پروردگارشان دعوت كرد. بتها را نابود ساخته و سر كينهتوزان را شكست، تا جمعشان منهزم [ويران] شده و از ميدان گريختند.
تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد و فرياد شيطانها خاموش شد، خار نفاق از سر راه برداشته و گرههاي كفر و تفرقه از هم گشوده شد و دهانهاي شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهي كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند. و شما بر كناره پرتگاهي از آتش قرار داشتيد و مانند جرعهاي آب بوديد و در معرض طمع طماعان قرار داشتيد، همچون آتشزنهاي بوديد كه بلافاصله خاموش ميشد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبي مينوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند و از پوست درختان بهعنوان غذا استفاده ميكرديد، خوار و مطرود بوديد، ميترسيدند كه مردماني كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداي تعالي بعد از چنين حالاتي شما را بهدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاي عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد.
آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفتهايد
و آنگاه كه خداوند براي پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه و سكوت گمراهان شكسته و پست رتبهها باقدر و منزلت شدند و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد و در خانههايتان بيامد و شيطان سر خويش را از مخفيگاه خود بيرون آورد و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوي دعوت او هستيد و براي فريب خوردن آمادهايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد و مشاهده كرد كه به آساني اين كار را انجام ميدهيد. شما را به غضب واداشت و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد و بر آبي كه سهم شما نبود وارد شديد.اين در حالي بود كه زماني نگذشته بود و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود و جراحت التيام نيافته بود و پيامبر به قبر سپرده نشده بودند، بهانه آورديد كه از فتنه ميهراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفتهايد و بهراستي جهنم، كافران را احاطه كرده است.
اين كار از شما بعيد بود و چطور اين كار را كرديد، به كجا رويآورديد، درحاليكه كتاب خدا روياروي شماست، امورش روشن و احكامش درخشان و علائم هدايتش ظاهر و محرماتش هويدا و اوامرش واضح است، ولي آن را پشت سر انداختيد، آيا بيرغبتي به آن را خواهانيد؟ يا به غيرقرآن حكم ميكنيد؟ كه اين براي ظالمان بدل بدي است، و هركس غيراز اسلام ديني را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
چه نيك داوري است خداوند
و شما اكنون گمان ميبريد كه براي ما ارثي نيست. آيا خواهان حكم جاهليت هستيد و براي اهل يقين چه حكمي بالاتر از حكم خداوند است. آيا نميدانيد؟ درحاليكه براي شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم.
اي مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند؟ اي پسر ابيقحافه [خليفه اول]، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببري و من از ارث پدرم محروم باشم؟ امر تازه و زشتي آوردي، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مياندازيد؟ آيا قرآن نميگويد:«سليمان از داوود ارث برد» و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگارا مرا فرزندي عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد» و فرمود: «و خويشاوندان رحمي به يكديگر سزاوارتر از ديگرانند» و فرموده: «خداي تعالي به شما درباره فرزندان سفارش ميكند كه بهره پسر دو برابر دختر است» و ميفرمايد: «هنگامي كه مرگ يكي از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براي پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد و اين حكم حقي است براي پرهيزگاران»؟
و شما گمان ميبريد كه مرا بهرهاي نبوده و سهمي از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيهاي به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا ميگوييد: اهل دو دين از يكديگر ارث نميبرند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نميدانيد؟ يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شتري مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد.چه نيك داوري است خداوند و نيكو دادخواهي است پيامبر، و چه نيكو وعدهگاهي است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان ميبرند و پشيماني به شما سودي نميرساند، و براي هرخبري قرارگاهي است. پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چهكسي فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه كه را شامل ميشود.
فدك كجاست؟
فدك منطقهاي است در 160كيلومتري شمال مدينه كه در زمان پيامبر(ص) محل اقامت يهوديان بوده است.پس از فتنههاي يهود كه منجر به جنگ خيبر شد و در نهايت با رشادتهاي حضرتعلي(ع) به پيروزي مسلمانان و فتح قلعه خيبر انجاميد، يهوديان با پيامبر مصالحه كردند و نيمي از باغ فدك را به پيامبر دادند. بنابر آيات سوره حشر، اموالي كه بدون جنگ بهدست آيند «فيء» محسوب ميشوند و پيامبر اختيار آن را دارند كه آن را به هر كسي كه خواستند بدهند. پيامبر فدك را به حضرت زهرا(س) اهدا كردند تا اينكه پس از رحلت پيامبر، خليفه اول آن را به نفع خلافت مصادره كرد. استدلال ابوبكر اين بود كه پيامبران ارث نميگذارند و اين حديثي است كه خود از پيامبر(ص) شنيده است اما حضرت فاطمه(س) اين سخن ابوبكر را خلاف قرآن خواند و امام علي(ع) و ام ايمن را شاهد آورد كه پيامبر پيش از وفاتش فدك را به او بخشيده است. ابوبكر پذيرفت و كاغذي نوشت تا كسي به فدك دستدرازي نكند. وقتي حضرتزهرا(س) از مجلس بيرون آمدند، عمر ايشان را ديد و نوشته را گرفت و پاره كرد. بهدنبال بينتيجهماندن دادخواهي، حضرت فاطمه(س) به مسجد رفتند و سخنراني معروف به خطبه فدكيه را ايراد كردند.در سالهاي بعد در دوره عمربنعبدالعزيز و ابوالعباس سفاح و مهدي پسر منصور عباسي و مأمون عباسي، فدك به فرزندان حضرتزهرا(س) بازگردانده شد و بعدها مجددا پس گرفته شد. امروزه در اين منطقه شهري به نام الحائط بنا شده است و باغ و مسجدي آنجا وجود دارد كه به بستان فاطمه(س) مشهور است.
نوشتن دیدگاه