کد خبر: 45306
منتشر شده در جمعه, 11 خرداد 1397 07:20
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، زن جوانی که به اتهام تهمت و افترا به کلانتری احضار شده بود، درحالی که بیان می کرد آتش انتقام را شعله ور کردم اما شعله های وحشتناک این آتش مرا هم سوزاند، درباره چگونگی وقوع ماجرا به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: از روزی که پا به خانه «عباس» گذاشتم...
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، زن جوانی که به اتهام تهمت و افترا به کلانتری احضار شده بود، درحالی که بیان می کرد آتش انتقام را شعله ور کردم اما شعله های وحشتناک این آتش مرا هم سوزاند، درباره چگونگی وقوع ماجرا به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: از روزی که پا به خانه «عباس» گذاشتم و زندگی مشترکم را آغاز کردم حتی یک روز خوش را به یاد ندارم، او آن قدر غرور داشت که حرف هیچ کس را قبول نمی کرد و به هر بهانه ای مرا زیر مشت و لگد می گرفت.
عباس دست به زن داشت، با وجود این، هر بار که مرا کتک مفصلی می زد از کارش پشیمان می شد و عذرخواهی می کرد اما باز هم چند ساعت بعد دوباره کتک کاری هایش شروع می شد. در این میان سوسن خانم سنگ صبورم شده بود. او در همسایگی ما زندگی می کرد و ساعت ها پای درد دل من می نشست. با آن که خودش نیز اختلافات زیادی با همسرش داشت اما هیچ گاه حرفی از طلاق نمی زد ولی با ساختن رویاهای زیبایی در ذهن من، تشویقم می کرد تا از عباس طلاق بگیرم. او چنان از زیبایی و جوانی من سخن می گفت که انگار الان چند شاهزاده سوار بر اسب سفید، منتظر رقابت بر سر خواستگاری از من هستند. خلاصه آن قدر تحت تاثیر حرف های شیطانی این گرگ نقاب زده قرار گرفتم که در نهایت با بخشیدن مهریه ام از عباس جدا شدم و حضانت فرزندم را نیز قبول کردم. روزها می گذشت و من در تنگناهای مشکلات اقتصادی و بی پولی قرار گرفته بودم اما نه تنها از آن شاهزاده های خوش تیپ خبری نبود بلکه معتاد کارتن خوابی هم به خواستگاری ام نیامد.
هر روز زندگی بر من سخت می گذشت و به خاطر بیکاری، نمی توانستم هزینه های زندگی خود و فرزندم را تامین کنم. در این شرایط بود که از سوسن خانم خواستم چاره ای برایم پیدا کند اما با پیشنهاد وقیحانه او روبه رو شدم. سوسن از من خواست به عقد موقت مردی در آیم و پس از پایان مدت عقد موقت، پولی از آن مرد بگیرم و دوباره با فرد دیگری ازدواج کنم. وقتی بعد از پرس و جو فهمیدم سوسن مقداری پول به آن مردی بدهکار است که قرار بود مرا به عقد خودش درآورد، تازه فهمیدم همه حرف های او برای جدایی از عباس به همین منظور بود تا با این نقشه، من به جای بدهکاری او با آن مرد ازدواج کنم.
تحمل این حرف ها برایم آن قدر سخت بود که تصمیم گرفتم از سوسن انتقام بگیرم. می خواستم چهره واقعی او و برخی ارتباطاتش را برای همسرش نمایان کنم و این گونه زندگی اش را به نابودی بکشانم. آرام آرام به صورت پیامکی و تلفنی با همسر سوسن ارتباط برقرار کردم تا اعتمادش را جلب کنم اما او موضوع را با همسرش در میان گذاشته بود. بدین ترتیب آن ها با ضبط مکالمات و پرینت پیامک ها، از من شکایت کردند . ای کاش ...
خراسان
نوشتن دیدگاه