کد خبر: 12075
منتشر شده در چهارشنبه, 21 بهمن 774 22:16
مقدمه در اينجا مي خواهيم درباره زندگي سياسي و رخداد هاي مهمي كه در دوران امام رضا عليه السلام براي ايشان اتفاق افتاد و موضع گيري هاي ايشان بحثي داشته باشيم. براي اين منظور در ابتدا ضروري است به برخي از مسائل پرداخته شود: سياست چيست؟ داراي چه ابعادي است؟ بر چند قسم است؟ موضوع علم سياست چيست؟ اصول...
مقدمه
در اينجا مي خواهيم درباره زندگي سياسي و رخداد هاي مهمي كه در دوران امام رضا عليه السلام براي ايشان اتفاق افتاد و موضع گيري هاي ايشان بحثي داشته باشيم. براي اين منظور در ابتدا ضروري است به برخي از مسائل پرداخته شود:
سياست چيست؟
داراي چه ابعادي است؟
بر چند قسم است؟
موضوع علم سياست چيست؟
اصول علم سياست چيست؟
سياست بر چه محوري مي چرخد؟
در مرحله اول بايد دانست منشأ علم سياست از كجاست و اين علم چگونه به وجود آمد؟ همچنين بررسي كرد كه آيا ائمه سياست مدار بوده و زندگي سياسي داشته اند كه ما مي خواهيم از آن بحث كنيم يا خير؟ در ادامه برآنيم به توضيح درباره پرسش هاي مطرح شده بپردازيم.مفهوم سياست
سياست به طور كلي عبارت است از چگونگي اداره ي كشور ها و ملل. البته اين، يك تعريف كلي از سياست است و در كتب متفاوت، سياست را به اشكال مختلفي تعريف كرده اند ممكن است برخي امور شخصي مردم از قبيل خوراك، پوشاك، مسكن، ازدواج و ... را نيز داخل در آن بدانند؛ زيرا اينها خودشان به نوعي اداره كردن هستند. در اين زمينه يكي از انديشمندان تعريفي كه از سياست كرده است كه چنين است: «سياست يعني اداره ي امور روزانه ي مردم.»
به هر حال از سياست تعاريف زيادي شده است و اين آشفتگي در تعريف سياست تازگي ندارد و تنها در اين مورد خاصي هم نيست، بلكه هر چيزي كه ميان مفهوم وضعي و حقيقت خارجي خودش قرار بگيرد با چنين گستردگي و آشفتگي روبه رو خواهد بود؛ زيرا اشياي خارجي، حدود ويژه اي به اندازه ي وسعت وجودشان و مفاهيم وضعي محدوده اي به اندازه ي وضعي كه واضع آن مفهوم قرار داده دارند.
براي مثال انسان مفهوم ويژه اي به اندازه ي وسعت خارجي اش دارد؛ اما سياست، اقتصاد و اجتماع در تعاريفشان آشفتگي وجود دارد؛ چون مفاهيم وضعي نيستند كه محدود به وسعت وضعشان باشند و حقايق خارجي هم نيستند. پس افراد خارجي شان هم دقيقاً معلوم نيست تا محدوده شان بيان شود.ابعاد سياست هم مانند خودش داراي وضوح و روشني دقيقي نيست. اقسام سياست
سياست در عرصه داخلي يا سياست داخلي.
سياست در عرصه ي خارجي يا سياست خارجي .
هريك از اين دو قسم نيز به قسم مجزا تقسيم مي شوند:
سياست داخلي: الف، برقراري نظم و تسلط بر امور جامعه؛ و ب، جلوگيري از ورود سياست هاي اجنبي به داخل كشور.
سياست خارجي: الف، تأثير در ملل ديگر به منظور مشاركت در برقراري نظم و جلوگيري از ظلم به آن ها؛ زيرا انسانيت يك وحدت واحد است و انسان از اين جهت كه انسان است خدمت او بر انسان ديگر واجب است.
امام علي عليه السلام مي فرمايد: «هرانساني برادر ديني يا نظير تو در آفرينش است.»
پس همه ي انسان ها با هم برابرند و يك انسان وظيفه دارد به همنوعانش در برقراري نظم و جلوگيري از ظلم در ملل ديگر مشاركت داشته باشد و اين همان سياست خارجي است.
ب، كوشش در جلوگيري از تأثير ملل و دولتهاي ديگر در كشور اسلامي. چون اگر دولت مركزي در جلوگيري از اثر گذاشتن در كشور دخالت نكند حكومتهاي خارجي به انواع مختلفي در كشور اثر مي گذارند.
سياست چهار موضوع اصلي دارد كه همان اصول سياستند. مي توان اين اصول را به 4 قسم تقسيم كرد:
1. شامل: الف، ديدگاه سياسي و ب، افكار سياسي مي باشد.
2. تأسيسات سياسي كه شامل: مؤسسات سياسي معاصر با دولت مثل روز نامه ها، مؤسسات قانون گذاري مثل مجلس و قانون اساسي و مؤسسات اجرايي مثل دولت است.
3. اموري كه در سياست نسبت اول را دارند؛ بدين جهت كه شروع سياست از آن ها بوده است كه شامل: الف، آزادي عمومي؛ ب، گروه ها و جمعيت ها؛ ج، احزاب سياسي و د، مشاركت افراد در اداره جات يا دولت.
4. روابط بين الملل كه شامل: الف، سياست بين المللي؛ ب، سازمانها و اداره جات بين المللي و ج، قانون بين المللي.
از اين بيانات روشن مي شود كه تعريف سياست به علم دولت داري به هيچ وجه كامل نيست اگر چه دولت داري يكي از مهمترين شاخه هاي آن است.سياست حول چه محوري مي چرخد؟
در تعريف سياست آمده است كه سياست اعمال قدرت است. در اين صورت محور علم سياست را مي توان سه مطلب اساسي دانست:
الف. چه سياستي بايد جامعه را فراگيرد تا افراد رفاه بيشتري داشته باشند.
ب. دولت جهت اجراي سياست چه وسايلي را به كار مي گيرد.
ج. چه تأثيري از در اختيار گرفتن اين سياست و اين وسيله ها مي توان بر جاي گذاشت.
بنابراين محورهاي اساسي علم سياست چنين مي شود: اتخاذ قرار، چگونگي اجرا و نتايج آن، كه هر كدام از اين اقسام صورتهاي مختلفي دارد كه مجالي براي ذكر آن نيست لذا يك سياستمدار بايد بحث كند كه قرار شايسته چيست، اجراي آن چگونه است و اثري كه از اجراي آن دنبال مي كند چيست؟منشأ علم سياست
سياست بر خاسته از متن اسلام است. در چگونگي آن بيان مي كنيم كه اسلام ديني است كامل و شايسته و بيانگر تمامي احكامي كه بشر انجام مي دهد و به آن نياز دارد؛ خواه اين احكام فعل اعضا و جوارح و يا اميال باطني باشد. بنابر اين هر فعلي كه از انسان سر مي زند از يكي از احكام پنج گانه وجوب، استحباب، حرمت، مكروه و اباجه خارج نيست و حتي مي بينيم كه از انديشه هاي بد به عنوان تحريم و كراهت نهي شده و به انديشه هاي خوب به عنوان وجوب و استحباب امر شده است. در روايتي امام صادق (ع) فرموده است: چيزي نيست مگر آن كه در كتاب و سنت آمده باشد.
علاوه بر اين، آيه ها و روايات و آياتي خاص هم در باب سياست داريم كه از آن جمله است روايت امام رضا عليه السلام كه فرمودند «عالم باسياسه» يعني امام بايد عالم به سياست باشد. در جايي ديگر آمده است: «و ساسة العباد» يعني ائمه سياستمداران مردمندآيا ائمه سياستمدار بوده اند؟
در پاسخ بايد گفت ائمه سياستمدار بوده اند و امام رضا (ع) كه خود از ائمه ي معصوم است، سياست را يكي از شرايط امام و امامت مي داند. ائمه ي ما هيچ گاه از سياست كناره گيري نكرده و همواره دين را همراه سياست داشته اند. در برخي بياناتشان آمده است كه هر كوششي در جهت جدايي دين از سياست، مانند كوشش كردن براي جدايي عبادت از متن اسلام است.
ما تا به حال در مورد سياست سخن گفتيم ولي هيچ گاه از روش فراگيري آن صحبتي به ميان نياورديم ولي نيكوست بدانيد كه شناخت سياست ممكن نيست مگر پس از شناخت حداقل شش مطلب: دين، اقتصاد، جامعه، حقوق، روانشناسي، تاريخ.
فراگيري سياست بدون شناخت اين علوم به نحو احسن ممكن نيست؛ زيرا دين در تركيب امت ها وجود دارد و نمي توان از آن جدايش كرد و يك سياستمدار هم بايد در كارها و تصميم هاي خودش، جنبه هاي ديني و مذهبي را در كشورش در نظر گرفته و با ملاحظه اوضاع و شرايط كلي حاكم بر جامعه تصميم خويش را اتخاذ كند و الا نمي تواند كشور را اداره كند.
بحث ما پيرامون علم سياست تمام شد. حال بايد ببينيم ديدگاه سياسي امام رضا (ع) چگونه بوده و ايشان چه مقدار در سياست روز دخالت داشته اند. نيز بايد ديد مسائل مهمي كه در زمان امام رضا (ع) با انگيزه سياسي انجام شده و امام هم در آن نقش آفريني داشته كدام است.اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)
امام رضا (ع) در عصر امامت خويش با چند خليفه عباسي معاصر بوده اند كه تنها در زمان زمامداري مأمون شرايطي پديد آمد كه امام را به موضعگيري وا داشت.
ده سال از امامت امام رضا (ع) با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال 175 هجري قمري، فرزندش، امين را كه 5 سال داشت به جانشيني خودش معرفي كرد و 7 سال بعد با معرفي مأمون به جانشيني امين در تثبيت حكومت عباسي كوشيد. پس از اين واقعه در سال 193 هارون در طوس در گذشت و پس از اين اندك زماني امين و مأمون با يكديگر بر سر خلافت تزاع كردند و اختلافشان به قدري بالا گرفت كه امين در اوايل سال 195 برادرش مأمون را از ولايتعهدي خلع كرد.
در نهايت دو برادر با لشكركشي عليه يكديگر در ري با هم درگير شدند كه در نتيجه آن لشكر امين شكست خورد و امين نيز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پاي در آمد و در نهايت مأمون حاكم شد.مسأله ولايت عهدي
يكي از مهمترين اتفاقاتي كه براي امام رضا عليه السلام رخ داد، مسأله ي ولايتعهدي ايشان بود كه شامل مسائل زير است كه بايد مورد بررسي قرار گيرد: «چرا مأمون امام رضا عليه السلام را دعوت كرد؟ واكنش امام رضا عليه السلام در برابر دعوت مامون، وداع امام با قبر پيغمبر، خط سير امام، سخنان امام در نيشابور، ورود امام رضا عليه السلام به مرو و طرح مساله ي ولايتعهدي ايشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ي ولايتعهدي و شروط امام براي پذيرش ولايتعهدي.»چرايي دعوت
اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع) به اختصار گذشت. در اين مدت امام رضا (عليه السلام) ساكت ننشسته و تا آنجا كه قدرت و امكان داشت در بيداري مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاش هاي زيادي به انجام رساند. بنابراين امام نقشي مستقيم و مؤثر در بيداري مردم داشت كه اين خود باعث مي شد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولي از آنجا كه:
اولاً مي دانست دستگاه حاكمه از وجود يك ركن مهم علمي و معنوي كه بتواند پشتوانه ي حل مشكلات مختلف باشد خالي است و اين كمبود با وجود علماي موجود در دستگاه خلافت عباسيان تأمين نمي شد.
ثانياً به اين نكته پي برده بود كه جامعه ي اسلامي مخصوصاً گروه كثيري از مردم آگاه و طرفداران آل علي توجه خاصي به علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، دارند و زمينه مساعدي از نظر معنوي در دلهاي مردم نسبت به علويين وجود دارد. در نتيجه درصدد برآمد تا از اين فرصت براي تثبيت حكومت بهره گيرد.
همچنين مي خواست ضمن استفاده از موقعيت علمي و اجتماعي امام رضا عليه السلام بتواند كارهاي او را تحت نظارت قرار داده و محبوبيت و مقبوليت قابل ملاحظه اي در ميان عده ي كثيري از مردم كه امام رضا عليه السلام را دوست مي داشتند به دست آورد و مخصوصاً چنين احترامي در جلب علاقه ي شيعيان كه تنها امام عليه السلام را شايسته مقام رهبري مسلمين مي دانستند و عباسيان را غاصب خلافت و حكومت مي دانستند بسيار مؤثر بود.
به هر حال وضع سياسي و اجتماعي آن روز طوري بود كه يك تغيير كلي را در سطح دستگاه خلافت از نظر كيفيت برخورد با جناح هاي مخالف و ايجاد امواج جديدي در افكار عامه ايجاد مي كرد. واكنش امام رضا عليه السلام در برابر دعوت مأمون
مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملكت و پس از مشورت با وزيرش، فضل ابن سهل، امام را به پايتخت دعوت كرد. گرچه ايشان از رفتن امتناع ورزيد ولي مامون پي گير بود و به ارسال دعوت نامه هايي پياپي به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهايت به امام نوشت:
جدت علي ابن ابي طالب در شورا شركت كرد و عمر كه خليفه ي وقت بود گفت ظرف سه روز بايد اهل شورا تصميم بگيرند و اگر بعضي از آنها تصميم نگرفتند و يا از تصميم اكثريت تمرد كردند ابو طلحه ي انصاري مأمور است گردنشان را بزند.
با اين كار مأمون مي خواست بگويد الان تو در وضعي هستي كه جدت بود و من در وضعي هستم كه عمر بود. پس، از جدت پيروي كن. پس از اين همه تهديد هاي مكرر و پياپي امام رضا عليه السلام، پذيرفت تا به مرو سفر كند آنچه كه مي توان درباره اين سفر گفت اين است كه اين سفر يك تبعيد ناخواسته بود و بسياري هم از اين سفر به عنوان تبعيد ياد كرده اند.
سرانجام امام رضا عليه السلام پس از تهديد هاي فراوان و مكرر، آماده رفتن شد. وداع با قبر پيغمبر
محول سيستاني كه از نزديك شاهد اين ماجرا بود چنين مي نگارد:
هنگامي كه فرستاده ي مأمون وارد مدينه شد من نيز در مدينه بودم امام، عليه السلام، براي وداع با پيامبر، صلي الله و عليه و آله و سلم، وارد حرم شريف نبوي گرديد. حضرت در حالي كه با صداي بلند گريه مي كرد چند نوبت با پيغمبر و مرقد پاك او خداحافظي كرد.
جلو رفتم و به امام سلام عرض كردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفري كه در پيش داشت تهنيت گفتم؛ ولي آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار كه من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنيا خواهم رفت.
در ادامه ابراز نارضايتي از سفر، امام هنگام بيرون رفتن از مدينه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گريه كنيد زيرا ديگر به مدينه بر نخواهم گشت.
امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهري كه مي رفت به مناسبتي با مردم مذاكره مي كرد. در ادامه از شهرهاي خرمشهر، اهواز، اراك، ري، نيشابور و مرو عبور كرد. سخنان امام در نيشابور
در مسير حركت امام سخناني براي مردم ايراد فرمود كه از مهم ترين آنها مي توان از سخنراني ايشان در نيشابور ياد كرد. گفته مي شود نيشابور در آن زمان مركزيت علمي خاصي داشت و تقاضاي شديدي از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نيشابور براي امام مطرح شد. امام در آنجا حديث سلسله الذهب را، كه به حديث اخلاص و توحيد هم مشهور است، براي مردم نقل فرمود :
كلمه ي لا الله الا الله حصار من است پس هر كس گواهي به آن بدهد داخل حصار من شده و كسي كه داخل در حصار من شود از عذاب من ايمن خواهد بود.
پس از بيان اين حديث صد ها قلم از قلمدانهاي طلاي مرصع براي نوشتن آن بيرون آمد.ورود به مرو و طرح مساله ولايتعهدي
در دهم شوال 201 هجري امام به مرو وارد شد و از چند فرسخي شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع كثيري از بزرگان آل عباس و علويان قرار گرفت. ايام به تندي مي گذشت و عبدالله مأمون خود را ميزباني مخلص وانمود مي كرد. اين حضور امام در مرو و پذيرايي مأمون از او و اجازه يافتن مردم براي ملاقات آن حضرت برايشان غير منتظره بود و آنان را به كنجكاوي بيشتر وا مي داشت. تا اين كه سر انجام مأمون نخستين گام را بردشت.
مأمون به حضور امام رضا، عليه السلام، آمد و با قيافه اي جدي و حق به جانب ابتدا چند سوال علمي را مطرح كرد و با ايشان مشغول گفتگو شده هنگامي كه مجلس را آماده ديد رو به امام، عليه السلام، كرد و گفت:
در فرزندان عباس و علي، عليه السلام، دقت نمودم، و بدون مطالعه اين سخن را نمي گويم، فضل و برتري دانش و تقواي تو اي فرزند رسول خدا از همه بيشتر است و هيچ كس را من امروز سزاوارتر از تو براي رياست تامه و خلافت و حكومت بر امت اسلام نديدم. امروز براي من شكي باقي نمانده كه از همه سزاوارتر و لايق تر شما هستيد.
مأمون اصرار و تقاضاي خودش را دوباره بيان كرد: پسر عمو! مي خواهم از خلافت كنار روم و آن را در مسير حقيقي اش قرار دهم. من خود اولين فردي هستم كه با تو بيعت مي كنم. و همچنان امام عليه السلام، امتناع نموده فرمود: اگر خلافت را خدا براي تو مقدور فرموده جايز نيست به ديگري ببخشي.
مأمون هم در مقابل اصرار مي كرد ولي هرچه بيشتر اصرار مي كرد كمتر نتيجه مي گرفت و سر انجام وقتي ديد امام از پذيرفتن اين پيشنهاد سر پيچي مي كند مقصود اصلي خود را به زبان آورد و گفت: اي فرزند رسول خدا، حال كه خلافت را نمي پذيري بايد ولايتعهدي را قبول نمايي تا پس از من خلافت براي شما خالص گردد.
امام گفت: به خدا قسم از زماني كه خدا مرا خلق نموده دروغ نگفته ام و در دنيا براي دنيا زاهد شده ام. از قصد تو اطلاع دارم.
مأمون گفت: قصد من چيست؟
و امام پس از گرفتن امان از مأمون بيان كرد: تو مي خواهي مردم را نسبت به من بدبين كني. مي خواهي مردم بگويند علي ابن موسي الرضا در دنيا زاهد نبود، بلكه دستش به دنيا نمي رسيد. آيا نمي بينيد چگونه ولايتعهدي را به طمع رسيدن به خلافت قبول كرد.
مأمون عصباني شد و گفت: طوري با من صحبت مي كني كه ناراحت مي شوم. گويا از قدرت و سطوت من در اماني. به خدا قسم اگر ولي عهدي را قبول نكني مجبورت مي كنم والا گردنت را مي زنم: «و الا ضربت عنقك.» امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نمي دارد و ناچار بايد ولايتعهدي را بپذيرد.
اما اين تمام ماجرا نبود، بلكه امام ولايتعهدي را پذيرفت ولي همراه با شروطي كه بعدا بيان مي شود.اهداف مأمون از مسأله ولايتعهدي
از اصرار زياد مأمون براي تحميل مسأله ي ولايتعهدي بر امام رضا، عليه السلام، روشن مي شود كه اهداف مهمي را از اين كار دنبال مي كرده است. قرائن و منابعي تاريخي كه مي توان اشاره كرد چنين است:
الف. كاستن از تضاد علويان و عباسيان.
ب. فرو نشاندن نهضت ها.
ج. نظارت بر امام و محدود ساختن ايشان.
د. مخدوش ساختن قداست معنوي امام.
ه. مشروع جلوه دادن خلافت.
ر. به دست آوردن پايگاه مستحكم مردمي.
امام هم ولايتعهدي را بي شرط و شروط نپذيرفت و براي خود شروطي گذاشت. از جمله اين كه امام فرمود: «من در كارها مداخله نمي كنم.» اين شرط امام براي قبول ولايتعهدي بود. از اين رو امام به صورت عملي خودش را از مشاركت در كارهاي حكومتي مبري دانست. مراسم روز عيد سعيد فطر
مسأله ي نماز عيد فطر يكي از رخداد هاي مهم زندگي امام علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، پس از مسأله ي ولايتعهدي است. اهميت اين موضوع تا آنجا است كه مأمون به صورت آشكار در برابر آن عكس العمل نشان داد و رازي را كه همواره در مخفي نگه داشتن آن مي كوشيد نا خواسته افشا كرد. در تاريخ آمده است كه:
هنگامي كه عيد سعيد فطر فرا رسيد، مأمون به دليل بيماري يا دلايل ديگري به علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، پيغام داد تا نماز عيد را بر پا كند. امام به فرستاده ي مأمون گفت به مأمون بگو شما شرايطي را كه ميان خودمان قرار كرده ايم مي دانيد؛ پس مرا از اقامه ي نماز معذور داريد.
[سرانجام] در نتيجه ي پافشاري هاي خليفه، امام اين پيشنهاد را پذيرفت ولي باز هم با قيد و شرط. شرط امام اين بود كه نماز را با شيوه ي رسول الله، صلي الله عليه و آله، و امير المومنين علي، عليه السلام، بجا آورد. مأمون شرط را پذيرفت و گفت هر طور مايل هستند بيرون آيند. تا اين كه سرانجام روز عيد فرا رسيد. مردم از ابتداي صبح هنوز آفتاب طلوع نكرده در كنار خانه ي امام دسته دسته مي آمدند و تجمع مي كردند. دستگاه خلافت تشريفات كاخ همه تلاش خود را صرف مي كردند تا اين مراسم از نظر ظاهري بسيار پرشكوه و سلطنتي جلوه كند.
امام از منزل بيرون آمد و همه ي چشمهايي كه به خانه ي امام دوخته شده بودند منظره اي شگفت انگيز مشاهده كردند. امام در حالي كه خود را خوشبو كرده و ردايي بر دوش انداخته بود براي اقامه نماز بيرون آمد. ايشان عمامه سفيدي بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آويزان بود. عصايي بر دست داشت و با پايي برهنه گامهايش را با طمأنينه و وقار بر مي داشت. اصحاب امام با مشاهدة چنين وضعيتي به تبعيت از امام، خودشان را به همان شكل در آورده و به تبع ايشان تكبير سر مي دادند. به ناچار سواره نظام و مقام هاي حكومتي نيز از اسب هاي خود پياده شدند و با كندن كفش هاي خود فرياد تكبير سردادند. اين وضعيت از يك سو و گريه ي شوق مردم از سوي ديگر فضاي بي نظيري را بر شهر مرو حاكم كرده بود. امام در جلوي حياط خانه تكبير دوم را گفت و جمعيت حاضر همه يك صدا تكرار كردند: الله اكبر. شخصيت ها و بزرگان لشكري و كشوري كه مجهز و مسلح بودند، ديدند ظاهر وارستة آنها هيچ شباهتي به وليعهد مسلمين ندارد و اين رويارويي رسوايي است و بي آبرويي.
فضل ابن سهل كه ديد اگر امام با چنين وضعيتي خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگويد، مردم شهر مرو از خواب غفلت بيدار شده، حادثه اي براي حكومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت:
اگر امام با همين وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خويش بيمناك هستيم.
مأمون بي درنگ دستور داد امام را از نيمه راه باز گردانند. از اين رو به امام گفتند ما مي دانستيم كه شما را به زحمت انداختيم و دوست نداريم رنجي به شما برسد. پس بازگرديد و همان كسي كه پيش از اين با مردم نماز مي خوانده نماز را برگزار خواهد كرد.
امام كفش هايش را پوشيد و بر مركب خويش سوار شد و به خانه برگشت در بازگشت با اندوه بسيار مي فرمود: خدايا اگر گشايش من از وضعيت كنوني ام به مرگ من است هم اينك در آن تعجيل فرما.
مأمون پس از اين قضيه بسيار ترسيد و حكومت خود را با وجود امام در خطر ديد. پس سياستي جديد را در پيش گرفت. فضل ابن سهل وزير و فرمانده ي نيروهاي مسلح مأمون نخستين قرباني اين سياست جديد بود. اما تنها اين مأمون را راضي نمي كرد. او به دنبال از بين بردن مسألة ولايتعهدي بود نه فضل ابن سهل، پس بايد منتظر اتفاقات جديدي بود. پاك كردن مسأله ي ولايتعهدي هم به هيچ راهي تا زمان وجود امام ممكن نمي شد. پس در نگاه مأمون يگانه راه حل، حذف امام رضا عليه السلام، بود.
اما چگونه مي توانست رسماً و آشكارا امام را بكشد يا او را به خيانت به دستگاه حكومتي متهم و يا شيوه ي قتل فضل را دوباره به كار گيرد. هيچ يك از اينها با تدبير سياسي مأمون سازگار نبود. كسي نمي دانست مأمون چه مي كند ولي براي همه ي تحليلگران روشن بود كه مأمون چند اصل را زير نظر گرفت:
الف. از ميان بردن امام براي پايان دادن به مسأله ي ولايتعهدي.
ب. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.
ج. استفاده ي سياسي جديد در حد امكان از رحلت امام.
و سرانجام چنين شد. مأمون كار خود را كرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتي را داغدار غم خويش ساخت.
گر جان طلبي به كوي جــانانه بيا از عقل برون شو و چو ديوانه بيا
شمع رخ دوست در خراسان سوزد اي سوخته دل بســـان پـروانه بيا
تهیه و تنظیم : سیدمحمدجوادحسینی
نوشتن دیدگاه