کد خبر: 20228
منتشر شده در چهارشنبه, 17 خرداد 1396 14:30
حتی اگر جزو کسانی نبودهاید که رمان «چراغها را من خاموش میکنم» را خواندهاند، حتما نام آن را شنیدهاید؛ کتابی که تا حالا بارها منتشر شده است. به گزارش سینماخبر، نویسنده موفق آن یعنی زویا پیرزاد، یک رمان موفق دیگر با عنوان «عادت میکنیم» هم دارد که البته همسنگ رمان قبلی نیست، اما او که سالها با...
حتی اگر جزو کسانی نبودهاید که رمان «چراغها را من خاموش میکنم» را خواندهاند، حتما نام آن را شنیدهاید؛ کتابی که تا حالا بارها منتشر شده است.
به گزارش سینماخبر، نویسنده موفق آن یعنی زویا پیرزاد، یک رمان موفق دیگر با عنوان «عادت میکنیم» هم دارد که البته همسنگ رمان قبلی نیست، اما او که سالها با همین دو کتاب به ادبیات داستانی ایران رونق داده بود، حالا کجاست؟ قطعا نام «کشتن مرغ مقلد» هارپر لی را هم شنیدهاید که بیش از 30میلیون نسخه فروخته است. لی به عنوان نویسنده این رمان پرفروش، به اندازه اثری که خلق کرده معروف نیست، اما قصه این نیست. قصه این است که آیا کسی نام کتاب دیگری از این نویسنده را در خاطر دارد؟ پس از سال 1960 که «کشتن مرغ مقلد» برای او جایزه مهم پولیتزر را همراه داشت، چرا کمتر کسی از او خبری داشت؟ تقریبا 55سال او در سکوت بود که سال 2015 و یک سال پیش از مرگش، دوباره رمانی منتشر کرد که البته مطلقا موفقیت قبلی را برای او به ارمغان نیاورد، اما چرا نویسندههایی از جنس هارپر لی و زویا پیرزاد ظهور میکنند؟ در این گزارش به دلایل بروز و ظهور جرقههای ادبی میپردازیم که بسیار درخشان شروع میکنند و یکباره خاموش میشوند.
قصههایی که جا ماند
این فهرست ده تایی را از نظر بگذرانید: «آنا سویل» خالق «زیبای مشکی»، «ادگار آلن پو» که «سرگذشت آرتور گوردون پایم، اهل نانتوکت» را نوشت، «امیلی برونته» نویسنده «بلندیهای بادگیر»، «اسکار وایلد» با «تصویر دوریانگری»اش، «مارگارت میچل» با «بربادرفته»، «رالف الیسون» خالق «مرد نامریی»، «بوریس پاسترناک» که با «دکتر ژیواگو»یش غوغا کرد، «هارپر لی» با «کشتن مرغ مقلد» که بحثش رفت، «آرونداتی روی» که «خدای چیزهای کوچک» را نوشت و تازهترین نمونه برای علاقهمندان رمانهای خارجی در ایران، «جان کندی تول» که فقط«اتحادیه ابلهان» را نوشت و تحسین همگان را برانگیخت. این ده کتاب اغلب تنها اثر نویسندگان بودهاند یا دستکم نویسندگان این کتابها، تنها به خاطر نوشتن این کتابهاست که به خاطر آورده میشوند.
در ایران نیز میتوان فهرستی از اینگونه نویسندگان ترتیب داد. دستکم به چند مورد که بسیار پرفروش هم شدند، میتوان اشاره کرد.
با اینکه یکی دوسالی است تب خواندن و جایزهدادن و هدیهگرفتن کتاب «دا» فروکش کرده، اما کمتر کسی است که این کتاب را از یاد برده باشد، این کتاب چه غوغایی بین سالهای 1388 تا 1392 به راه انداخت. در این چهار سال این اثر داستانی بیش از 150 بار تجدید چاپ شد تا چهار میلیون نسخه از آن توزیع شده باشد. نکتهای در این میان اما مغفول مانده است؛ با اینکه رسانهها اغلب به سیدهزهرا حسینی به عنوان راوی خاطرات کتاب «دا» پرداختهاند و حتی وقتی مجله تایم خواسته به این کتاب پرفروش بپردازد، با او مصاحبه کرده است، اما درواقع کسی که این خاطرات را به شکل اثری داستانی درآورده، سیدهاعظم حسینی است. او را میتوان نویسنده این کتاب دانست و سیدهزهرا حسینی را ایدهپرداز آن. پس از سال 1387 که «دا» منتشر میشود، از حسینیها خبری نیست. گرچه از راوی خاطرات «دا» نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به موفقیت خود ادامه دهد، چراکه او صرفا راوی خاطرات خود بوده و حدیث نفس کرده و ادعایی هم در نویسندگی ندارد، اما وقتی حسینی دیگر به عنوان نویسنده این کتاب، عنوان پرفروشترین کتاب سال 1388 را به خود اختصاص میدهد و چندین و چند جایزه مثل کتاب سال 88، جایزه جلال آلاحمد، جایزه کتاب سال دفاع مقدس و... را از آن خود میکند، چرا دیگر از او خبری نیست؛ کتابی که بیش از 160 بار تجدیدچاپ شده و شاید نزدیک به پنج میلیون نسخه توزیع شده باشد، چرا نویسندهاش را به نوشتن آثاری دیگر ترغیب نکرده است؟
پس از «دا»، میتوان از کتاب «نورالدین پسر ایران» نام برد که نزدیک به 70 بار چاپ شده است. این کتاب نیز ساختاری مشابه «دا» دارد؛ خاطرات مربوط به نورالدین عافی است که به قلم معصومه سپهری به اثری داستانی درآمده است. از سپهری نیز پس از حسینی، خبری نیست، اما در این میان به کتاب «پایی که جا ماند» هم میتوان اشاره کرد که نزدیک به 60بار چاپ شده است؛ نویسنده، سیدناصر حسینپور است و او نیز مانند دو نویسنده زن دیگر بسان جرقهای خاموش شده است. جالب است که هر سه کتاب را انتشارات «سوره مهر» منتشر کرده است؛ ناشری که خوب بلد است چطور کتابی را در مارکتینگ ایرانی پرفروش کند، اما از آنجا که صرفا مجری و منتشرکننده آثار ارائهشده حوزه هنری است، پاسخ و تعهدی در قبال کیفیت کتابها از یکسو و سرنوشت نویسندگان آنها ندارد.
3 عامل سکوت
یک رواندرمانگر که همواره دیدگاههای روانشناختیاش درباره هنر و ادبیات را اینجا و آنجا خواندهایم، دلایل بروز چنین وضعی را در سه قسمت، فهرستبندی میکند. کوروش ساسانی به جامجم میگوید: «اولین و مهمترین دلیل برای اینکه چرا خالقان آثار ادبی، پس از انتشار اثری موفق دچار سکوت و تعلل در نوشتن و انتشار آثار بعدی میشوند، نوعی از کمالگرایی است؛ حاصل زحمات یک نویسنده، چه مورد توجه قرار بگیرد و چه نگیرد دچار تبعاتی است. مثلا اگر اثری از او مورد توجه قرار بگیرد، نویسنده در چرخهای کمالگرایانه گرفتار میشود و میخواهد اثر بعدیاش نیز موفق باشد. با خود مرور میکند که آیا اثر بعدی نیز به همین کیفیت خواهد بود؟ او در حین نوشتن دچار وسواس و نگرانی میشود که آیا مخاطب توجه پیشین را به این اثر نیز خواهد داشت؟» ساسانی در ذکر دلیل دوم اضافه میکند: «دلیل دوم را باید بر مبنای بازخورد اثر موفق به بررسی نشست؛ این اتفاق از سویی برای نویسندههایی هم رخ میدهدکه هنگام تولید و انتشار اثرشان، مورد توجه قرار نمیگیرند، هر چند اگر سالها بعد به آنها توجه شود. مثلا غزاله علیزاده را در نظر بگیرید که در زمانه خودش چندان مورد توجه قرار نگرفت». او پس از اشاره به غزاله علیزاده به عنوان نویسنده رمان برجسته «خانه ادریسیها» که پس از مرگش به او توجه بیشتری شد، در توضیح دلیل سوم به گفتهای از رضا قاسمی، دیگر رماننویس ایرانی که میگوید «نوشتن فرآیند جانکاهی است» اشاره میکند و میافزاید:« نویسنده وقتی به فرآیند نوشتن و مرارتهای آن فکر میکند و به انرژی مضاعفی که دیگربار باید صرف کند، دچار تعلل میشود و دست به عصا راه میرود». به گفته این رواندرمانگر مجموعه این سه دلیل را از زوایای مختلف میتوان به عنوان عوامل بروز چنین وضعی برای نویسندگان و شاعران موفق در نظر آورد.
شاعرانِ فراموشی
این خاصیت جرقههاست؛ اینکه یکباره و خیرهکننده برمیافروزند و به همان ناگهانی نیز خاموش میشوند؛ آنقدر کیفیت این نور و تاریکی بالاست که گویی از ابتدا هیچیک نبودهاند. در ادبیات، بارها شاهد ظهور جرقهها بودهایم. شاعران و نویسندگانی که با اولین یا دومین اثرشان، همه نگاهها را به خودشان معطوف کردهاند و همان اثر، برای همیشه معرف کارنامه آنها باقی مانده است. بین شاعران معاصر و البته جوانترها، بارها چنین وضعی را تجربه کردهایم. همین سوم خرداد بود که در همین صفحه از روزنامه جامجم با یکی از درخشانترین این موارد به گفتوگو نشستیم؛ بهزاد زرینپور، شاعر کتاب «ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد» با آن شعر درخشانِ «خرمشهر و تابوتهای بی در و پیکر» که پس از انتشار این کتاب تحسینشده، هیچ وقت کتاب دیگری منتشر نکرد و با همان اثر در خاطر علاقهمندان به شعر باقی ماند. پیش و پس از او نیز نمونهها بسیارند.
از هوتن نجات، نابغهای که در دهه 40 به شعر فارسی شوک وارد کرد و خاموش شد و تا همین امروز و خیل شاعرانی که میآیند و سریع میروند. به نظر میرسد در جامعهای که شمارگان کتابهای شعر به 300 نسخه تنزل یافته است، سخن از جرقهها و انتظار از شاعران برای پیگیری و مداومت در نوشتن و انتشار شعر، خود محل تردید است.
صابر محمدی
جام جم
نوشتن دیدگاه