نامگذاری شب‌ها و روزهای دهه نخست ماه محرم الحرام به نام شهدای حماسه کربلا و اشعار شاعران و مادحان اهل بیت (ع) بر این اساس، از دیرباز در شعر شاعران آئینی نمود داشته و دارد. خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: از دیرباز، روز نهم ماه محرم الحرام را به احترام مقام حضرت ساقی دشت کربلا (ع)، روز تاسوعا نامیده اند و مداحان و شاعران آئینی هم در این شب و روز از رشادت‌ها، جانبازی‌ها و ولایت مداری حضرت ابوفاضل (ع) دم می‌زنند. رحمان نوازنی یکی از همین شاعران است که در بخشی از شعر خود، مصائب آن حضرت را چنین تصویر می کند:       یک مشک، یک غیرت که از آن رو به رو آمد       طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد              باید به استقبال آب و آبرویش رفت       وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد               ای بچه ها اول عمو تشنه ست؛ پس باید       اول بنوشد آب؛ وقتی که سبو آمد               شش ماهه را دور سرش باید بگردانیم       وقتی که بر رخسار اصغر رنگ و رو آمد               دیگر عمو را بعد از این، سقا نمی خوانیم       دیدید خواندیم و چه اشکی از عمو آمد       حالا زمین کربلا چشمان تر دارد       حالا پس از این خیمه های در به در دارد               دستان او را از سر زینب بُریدند       حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد؟               عباس را از علقمه آقا نیاورده       آوردنش تا خیمه گویا دردسر دارد               حتی ز جسم  "إربًا إربا"ی علی اکبر       جسمی زِ هم پاشیده و آشفته تر دارد               در پیش چشمان حسین ای قوم نگذارید       هر نیزه ای یک تکه از عباس بردارد               دارد لباسش را به غارت می برد این قوم       حالا دگر ام البنین حالی دگر دارد. و اکنون به سه بیت پایانی شعری از حسن لطفی می رسیم: میان روضه نشستیم و عاشقی می گفتبخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد کسی که داغ برادر کشیده، می داندکه روی قوّتِ زانوی او اثر دارد چقدر روضه ی ناگفته در گلو داریمبیا به مجلسمان، روضه ی عمو داریم در عین حال، این روضه از زبان خود حضرت ابوفاضل (ع) و در شعر محسن مهدوی هم جانسوز است:       من آب را وقتی فراهم کرده بودم       دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم             قبل از زمانی که بریزد آبرویم        نذرش همه دار و ندارم کرده بودم               آقا اگر در دستهایم بود شمشیر        من شرّشان را از سر ات کم کرده بودم                فرصت اگر من داشتم با رخصت از تو       دنیای آنها را جهنم کرده بودم               چیز عجیبی نیست چشمم را دریدند       این صحنه را قبلا مُجسّم کرده بودم               با ضربه ی گُرزی سرم پاشید از هم       وقتی برای مشک سر خم کرده بودم               تیری سه شعبه زحمتِ من را هدر داد       با اینکه مشکی پُر فراهم کرده بودم شاعر دیگری که توفیق سرودن درباره آن حضرت را داشته است؛ وحید قاسمی نام دارد: امیر علقمه از صدر زین به زیر افتادمیان لشکری از تیغ و نیزه گیر افتاد دو دست زخمی او ماند و طعنه ی تکبیربه یاد منزلت آیه ی غدیر افتاد چقدر شدّت ضرب عمود سنگین بوددوباره چند تَرَک بر دل کویر افتاد نگاه خسته و شرمنده اش به آقا گفت ‌‌ببخش مَشک حرم بین این مسیر افتاد چگونه پیکر او را به خیمه ها ببرد؟ حسین گریه کنان فکر یک حصیر افتاد محسن کاویانی هم یکی دیگر از شعرسرایان برای حضرت علمدار(ع)  است که در شعر خود، بیت ماندگار «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد/ سقای حرم سید و سالار نیامد» را به شکل معناداری تکرار می کند و می سراید:  شعرم شده سرشار شمیم حرم توبا خاطره ها دلخوشم و با کَرَم تو با خاطره هایی که شده دار و ندارمدارد همه ی کودکی ام بوی غم تو انگار که از کوچه ی ما می گذرد بازسنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب استاز آه دم دسته لبریز دم تو ای اهل حرم میر و علمدار نیامدسقای حرم سید و سالار نیامد رد شد همه دسته از این کوچه و انگاریک عمر شدم عاشق و بیمار و گرفتار برسینه زنان، مویه کنان رد شد و کارمافتاد به دستان اباالفضلِ علمدار غیر از من و هم دین من و ایل و تبارمعالم همه محتاج نگاهش شده بسیار دیوار حسینیّه شده، محتشم اواصلا شده انگار طنین در و دیوار ای اهل حرم میر و علمدار نیامدسقای حرم سید و سالار نیامد گلواژه ی اشعار خدا بود اباالفضلاسطوره ی احسان و وفا بود اباالفضل چشمان نجیبش حرم پاکدلان شدشاه ادب و حجب و حیا بود اباالفضل میدان همه در سیطره ی چشم علی بوددر کشمکش معرکه تا بود اباالفضل وقتی که پدر آمد و دستش به کمر بوددر قلب حرم هروله ها بود، اباالفضل ای اهل حرم میر و علمدار نیامدسقای حرم سید و سالار نیامد دریا شده دیوانه و محو ادب اوای جان به فدای تَرَک روی لب او فهمیده ام از شور همه ارمنیان کهافتاده به دلهای جهان تاب و تب او فرزندِ علی، جانِ علی، ماهِ قبیلهپنهان شده در برق نگاهش نَسَب او شرمنده شده و دخترکی ... آه بمیرمآب آوری اش کاش نمی شد لقب او ای اهل حرم میر و علمدار نیامدسقای حرم سید و سالار نیامد این آخر دلدادگی و آخر دین استیک مَشک و دو تا دست که بر روی زمین است حالا همه دشت شده، قبضه عباسیک دشت که نه، قبضه او عرش برین است حالا منم و نیمه شب و دفتر شعرمشعری که اگر خوب، اگر بد، همه این است حالا منم و نیمه شب و عطر گل یاسحالا منم و نم نم باران که چنین است ای اهل حرم میر و علمدار نیامدسقای حرم سید و سالار نیامد و اما شاعره آئینی، طیبه تقی زاده نیز از جمله شاعرانی است که یکی از اشعار خود را نذر حضرت ام البنین (ع) و چهار شهید او در کربلا می کند؛ شهدایی که حضرت عباس (ع) یکی از آنهاست: هر لحظه ممکن است که صحرا چهار بار این غم احاطه کرده تو را تا چهار بار تو ایستاده ای و جهان در مقابلت صحرا نشسته تا کمرت تا چهار بار تا ابرها به پیکر ماه تو ریختند تاریک شد به چشم تو دنیا چهار بار حالا صدای توست که در گوش بادهاست پشتم شکست، "اشهد ان لا ..."، چهار بار تو سربلند می شوی، از جا بلند شو قرآن بخوان به حرمت سرها چهار بار در صور خون دمید خدا و به پا شده ست در این زمین، قیامت عُظمی، چهار بار اکنون شعری از سید حمیدرضا برقعی را درباره این موضوع به تماشا می نشینیم: مشک برداشت که سیراب کند دریا رارفت تا تشنگی‌ اش، آب کند دریا را آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آبماه می‌ خواست که مهتاب کند دریا را تشنه می‌ خواست ببیند لب او را دریاپس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دیدماه افتاد که محراب کند دریا را تا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آبزخم می ‌خورد که خوناب کند دریا را ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوستا در آغوش خودش خواب کند دریا را آب مهریّه ی گل بود و إلّا خورشیددر توان داشت که مرداب کند دریا را روی دست تو ندیده ست کسی دریا راچون خدا خواست که نایاب کند دریا را رضا جعفری هم از شاعرانی است که بیش از یک شعر درباره حضرت اباالفضل (ع) سروده است. او در یکی از این اشعار، تعبیر زیبای "صد شریعه غزل" را به کار برده و سروده است: داری به یک فرات بدل می کنی مرامضمون صد شریعه غزل می کنی مرا من عُمق بی کسی تو را درک می کنموقتی شبیه مَشک، بغل می کنی مرا پیش تو هیچ مشکلی آنقدر سخت نیستدر ظرف چند ثانیه حل می کنی مرا اینقدر در مدار خودت دور من مگردداری در این مدار، زُحل می کنی مرا صبح است ساقیا و تو آیا به یک نگاهمهمان دو پیاله عسل می کنی مرا؟ و این نیز شعر دیگر اوست تقدیم به حضرت ساقی عطشان کربلا (ع) : حساب می کنم امشب مساحت حَرَم ات راکدام هندسه ترسیم می کند کَرَم ات را کتاب عمر تو را با چه مایه ای بنویسمکدام گوشه نهادم دو دست چون قلمت را شروع می کنم امشب دوباره روضه بخوانمکجا گذاشته ام مشک و شانه و عَلَم ات را تو با چه زوایه هایی گذشتی از بغل آبچگونه وفق دهم نغمه های زیر و بم ات را چگونه شد که تو بی آب آمدی ز شریعهندیده‌ام که یک بار بشکنی قسمت را و بند می زند آن جا زنی که قبر نداردبه دستهای کبودش شکسته ی علم ات را اما شش دوبیتی از سید حبیب نظاری، شاعر دیگری از شاعران آئینی کشور، پایان بخش این گفتار خواهد بود؛ اشعاری که در آن، به لقب "باب الحوائج"ی حضرت هم اشاره شده است: هزاران چشم اشک آلود، باراندو تا دست و تن یک رود، بارانهمین دیشب میان هیأت مایکی از سینه ‌زن‌ ها بود باران. ***عَلَم را بر زمین بگذارم، اماتو را دست خدا بسپارم، امابه چشمم تیر زد آن قوم، ای عشقکه دست از دیدنت بردارم، اما. ***به چشمش تیر بود اما نگاهشچه رازی داشت با مولا نگاهش؟ بدون دست می‌گیرد در آغوشتمام خیمه ‌ها را با نگاهش. ***من و یک درد، یک اندوه رایجو بیم روز اعلام نتایجبدون دستهای مهربانتچه خواهم کرد، یا باب ‌الحوائج؟ ***رها مانده ست بر شِنها چه دستیجدا از پیکر سقا، چه دستیعموی ماه! بعد از دستهایتبگیرد دست بابا را چه دستی؟ ***دوبیتی! ناگهان دستان آن ماهگلوگیر است این اندوه جانکاهرباعی باش و بشکن بغض خود را"لا حَولَ ولا قُوّه إلّا بِالله" '); d.write('