فیلم شروع بدی ندارد. اتفاقات انقدر منطقی و درست هست که برای تماشاگر قابل درک باشد. اما فیلم‌ساز در نیمه دوم فیلمش به جای تعریف درست و منطقی داستان جذابش به دام بیانیه صادر کردن می‌اُفتد. به گزارش سینماخبر ، اسرافیل در ادامه دغدغه‌های آیدا پناهنده به عنوان یک فیلم‌ساز زن ساخته شده است. ملودرامی عاشقانه با رگه‌هایی از فیمنیستی رقیق که سعی می‌کند از خلال عشق وضعیت زنان در جامعه امروز ایران را بررسی کند.  فیلم شروع بدی ندارد. ماجرای مرگ پسر جوان ماهی و بازگشت بهروز از کانادا به عنوان عشق قدیمی ماهی نوید یک فیلم عاشقانه خوش‌ساخت را می‌دهد. کمااینکه فیلم روند خوبی را هم طی می‌کند و با تمرکز روی شخصیت ماهی و اتفاقاتی که او از سر می‌گذراند می‌تواند همدلی تماشاگر را به عنوان یک زن رنج‌کشیده و مظلوم برانگیزد.  اتفاقاتی که برای ماهی در مدرسه می‌اُفتد انقدر منطقی و درست هست که برای تماشاگر قابل درک باشد. از طرف دیگر ایجاد ارتباط مجدد بهروز و ماهی و یادآوری خاطرات گذشته نوید یک عاشقانه جذاب و محکم را می‌دهد. اما فیلم با اضافه کردن شخصیت سارا به عنوان دختر جوانی که قرار است همسر آینده بهروز میانسال باشد بزرگترین اشتباه روای‌اش را مرتکب می‌شود.  فیلم‌ساز به جای تاکید روی رابطه بهروز و ماهی که برای یک فیلم بلند سینمایی هم کافی است ناگهان در میانه فیلم بهروز و ماهی را رها می‌کند و سراغ سارا می‌آید و زندگی او را در تهران نشان می‌دهد.  فیلم‌ساز برای این‌که ثابت کند سارا بدبخت است و از سر هوس به رابطه با بهروز تمایل نشان نداده همه‌جور ترفندی را به کار می‌بندد. از برادر علاف و بیکار و خیانت پیشه بگیر تا مادری گنگ و اسیر احساسات روانی همه‌گی در این فصل مطول وجود دارند.  فیلم‌ساز در نیمه دوم فیلمش به جای تعریف درست و منطقی داستان جذابش به دام بیانیه صادر کردن آن هم از نوع رو و گل‌درشتش می‌اُفتد. فصل دعوای برادر و خواهر بر سر وکالت گرفتن برادر از تاجی برای فروش خانه با آن دیالوگ‌های تخت و مثلاً افشاگر نمونه بارزی از این تلاش برای صدور بیانیه است.  مشکل بعدی این فصل تاکید بیش از حد روی مشکلات تاجی به عنوان مادر خانواده است که هیچ تاثیری در ادامه قصه و پایان‌بندی آن ندارد و علی‌رغم تلاش‌های همه جانبه مریلا زارعی به هیچ وجه قانع‌کننده از آب درنیامده است. فیلم‌ساز بعد از نشان دادن این میانه بیهوده و کش‌دار به شمال بر می‌گردد تا ماجرا را جمع کند. اما آن‌جا هم به جای استفاده درست از تردید بهروز میان عشق قدیم و جدیدش کمی وقت تلف می‌کند تا به پایان خوش و سطحی‌اش برسد. فیلم‌ساز دلش نمی‌آید بهروز را ناکام از ایران به کانادا بفرستد و سارا را همراهش می‌کند تا او هم از این سفر منفعتی ببرد. پایانی که خلاف ادعاهای فیلم‌ساز در طول فیلم است. فیلم‌سازی که در طول فیلم مداماً بر رنج این زنان و حقوق پایمال شده‌شان تاکید می‌کند با فرستادن سارا همراه بهروز عملاً بر ادعای سارا که خود را ابزار بچه‌آوری بهروز می‌داند صحه می‌گذارد و حتی آن را تایید می‌کند.  اسرافیل می‌توانست فیلم خوبی باشد به شرط آن‌که صرفاً روی ماجرای بهروز و ماهی تاکید می‌ورزید و داستان عشق ناکام آن دو را تعریف می‌کرد. فیلم فعلی با حضور سارا ملودرام ابتری است که به راحتی می‌شود میانه آن را برداشت بدون این‌که ضربه شدیدی به فیلم وارد شود. برای نشان دادن وضعیت تلخ سارا یک یا دو سکانس کافی بود و دلیلی نداشت فیلم‌ساز به تهران بیاید و ما را این همه معطل کند.  ناهید حسرت بزرگی است بابت این‌که می‌توانست فیلم خوبی باشد. قصه‌اش این کشش را داشت و فیلم‌ساز هم با توجه شناختی که از جغرافیا و مناسبات شمال کشور دارد فصول خوبی را برای بهروز و ماهی نوشته بود(مثل گفت و گوی بهروز و ماهی کنار قبرستان). اما در شکل فعلی می‌توان آن را به راحتی فراموش کرد و منتظر فیلم‌های بهتری از کارگردان ماند. سینماپرس