کد خبر: 21914
منتشر شده در دوشنبه, 03 خرداد 1395 18:16
روزی بود و روزگاری بود که در آن زمان امام حسین (ع) زندگی میکردند. مردم کوفه نامه های فراوانی به ایشان نوشته بودند که به کوفه بروند و فرمانروای آنان شوند. امام برای اینکه از درستی حرف مردم کوفه مطمئن شود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. یزید فرزند معاویه ار حضور مسلم در کوفه و علاقه مردم به امام...
روزی بود و روزگاری بود که در آن زمان امام حسین (ع) زندگی میکردند.
مردم کوفه نامه های فراوانی به ایشان نوشته بودند که به کوفه بروند و فرمانروای آنان شوند. امام برای اینکه از درستی حرف مردم کوفه مطمئن شود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. یزید فرزند معاویه ار حضور مسلم در کوفه و علاقه مردم به امام حسین(ع) خبردار شد.برای اینکه شهر کوفه را از دست ندهد یکی از بی رحم ترین و خونخوارترین یارانش به نام عبیداله زیاد را به عنوان حاکم کوفه انتخاب کرد.ابن زیاد با حیله ای مسلم را به شهادت رساند. در آن روزگار ری یکی از بزرگترین و آبادترین شهرهای دنیا بود. ابن زیاد حاکم ری هم بود.به ابن زیاد خبر دادند که دیلمیان به شهر ری حمله کرده اند.او که نمیتوانست همزمان به مشکلات هر دو شهر رسیدگی کند به یکی از سردارانش به نام عمر سعد گفت که او را فعلا حاکم ری میکند اگر دیلمیان را شکست دهد حاکم ری میشود. عمر سعد از حاکم ری شدن بسیار خوشحال بود. چون شهر ری بسیار ثروتمند و بزرگ بود و در آن زمان که همه نان جو میخوردند ُ نان گندم سفید و خوشمزه ری بر سر زبانها افتاده بود. عمر سعد آماده حرکت به سمت ری شد اما خبر رسید که امام حسین(ع) به کربلا میروند و میخواهند وارد کوفه شوند. ابن زیاد که مقدمات جنگ با امام حسین(ع) را چیده بود به عمر سعد گفت که با لشکر ۴ هزار نفری ات به جنگ با امام حسین(ع) برود. عمر سعد دلش نمیخواست با امام حسین(ع) بجنگد. میدانست که او امام مسلمانان و نوه پیامبر است. او اول میخواست از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند اما ابن زیاد خاطر نشان کرد که اگر این کار را نکند ری را هم از دست میدهد. پس این شد که او به جنگ به امام حسین(ع) رفت.امام حسین(ع) به دنبال عمر سعد فرستاد تا با او صحبت کند. در طی صحبتشان عمر طمع خود را نشان داد و امام حسین(ع) را ناامید کرد. بعد از جنگ با امام حسین(ع)و به شهادت رساندن همه به کوفه بازگشت. او گمان میکرد اکنون دیگر همه چیز خوب پیش میرود اما پس از مدتی مختار ثقفی آمد و او را کشت. از آن به بعد به کسی که به طمع بدست آوردن سود و مقامی دست به کار ناشایستی بزند اما به آرزویش نرسد گفته میشود که هم از گندم ری جا ماند هم از خرمای بغداد.
نوشتن دیدگاه